#محرم_نامه
#شب_عاشوراء
#زینب_س
شب عاشورا
2 ـ سخنان زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام
در این شب بود که زینب کبری علیها السلام اشعار «یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خلیل ...» را از زبان برادرش امام حسین علیه السلام شنید، و هنگامی که متوجّه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود :
«ای کاش مرگ مرا نابود ساخته بود و این روز را ندیده بودم».
سپس سیلی به صورت زد و بیهوش شد.
امام علیه السلام خواهر عزیز و مکرّمه ی خود را به هوش آوردند و مطالبی فرمودند. (2)
📚 منابع :
2. مثیر الاحزان : ص 35. و ... .
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanes1
@m_h_tabemanesh2
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk
لینک گروه مقتل متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg
لینک ضامن اشک در ایتا
@zameneashk1
لینک گروهها و کانالهای خادم الحسین ع تابع منش در ایتا
👇👇👇
گروه مقتل متضمن البکاء ، فاطمه الزهراء س
http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
کانال ضامن اشک، رفع شبهه
https://eitaa.com/zameneashk1
کانال زائر عرش ،شرح و تفسیر زیارات امام حسین ع
http://eitaa.com/joinchat/3725787156Cadcdabd35d
کانال قرآن و امام حسین ع
http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
کانال الدوله الزهرائیه
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
کانال کتابخانه مقتل امام حسین ع و معصومین ع
@zamenashkbook1
کانال اشعار حسینی و آموزش مداحی
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
کانال فرهنگ عاشقی
http://eitaa.com/joinchat/3374055438C78867d1480
کانال نوای مقتل درایتا
@Navaymagtal
174.2K
#پاسخ_به_سوالات_و_شبهات 37
علت نامگذاری گروه مقتل 👇
متضمن البکاء فاطمة الزهراء س
http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
و
کانال 👇
ضامن اشک بر امام حسین(ع) مادرش فاطمه زهرا(س) است.
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
@zameneashk1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روضه #اسارت
مرحوم آقا #مرتضی_تهرانی
همسایه ی حضرت امیرالمومنین ع میگوید من در هفت سال که همسایه ایشان بودم یکبار هم ،حضرت زینب را حتی با چادر ندیدم....😭😭😭
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#وقایع_عصر_عاشوراء
#آتش_در_خیام
با عرض تسلیت بمناسبت شهادت سجاده نشین کوی عشق ،خطبه اشگ
عاشوراء امام سجاد ع
روضه عصر عاشوراء و امام سجاد ع
آتش در خیام امام سجاد ع و نجات او توسط حضرت زینب س
و في روضة الصفا: [...] فأمر باحراق خيام أهل بيت المصطفي، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين..
در روضة الصفا آمده است.. پس دستور دادندبه آتش زدن خیام اهل حرم اهل االبیت مصطفی ع که لعنت خدا بر آنها باد..
ان زينب الکبري أقبلت علي زين العابدين و قالت: يا بقية الماضين و ثمال القاقين، قد أضرموا النار في مضاربنا فما رأيک فينا؟
در عصر عاشوراء هنگام آتش زدن خیمه ها حضرت زینب س نزد امام سجاد ع رفت و کسب تکلیف فرمود: ای یادگار اولیاء و ائمه و صالحین آتش در خیمه ها افکنده اند نظر شما در این باره چیست؟
فقال عليهالسلام: عليکن بالفرار، فَفَرَرنَ بنات رسول الله صائحاتٌ باکياتٌ نادباتٌ الا زينب الکبري
امام سجاد ع فرمودند همه زنان و بچه ها فرار کنند، پس زنان و دختران رسول خدا فریاد زنان،اشگ ریزان، بر سر زنان به سمت بیابانها و میدان جنگ فرار کردند مگر حضرت زینب س.
فانهاکانت واقفة تنظر الي زين العابدين لأنه لا يتمکن من النهوض و القيام .
حضرت زینب س بر در خیمه ی در حال سوختن ایستاده بود و به امام سجاد ع نگاه می کرد زیرا امام سجاد ع قدرت نشستن و برخواستن را نداشت.
قال بعض من شهد: رأيت امرأة جليلة واقفة بباب الخيمة و النار تشتعل من جوانبها و هي تارة تنظر يمنة و يسرة و أخري تنظر الي السماء و تصفق بيديها و تارة تدخل في تلک الخيمة، و تخرج
شاهدان عینی گفتند دیدیم زنی نورانی و مجلله ای را که بر در خیمه ایستاده بود و آتش اطرافش را گرفته و شعله ور بود و او گاهی به سمت راست وگاهی به سمت چپ نگاه می کرد و گاهی به آسمان می نگریست و دستهای خویش را بهم می زد( اضطراب شدید حضرت زینب س)و گاهی داخل خیمه می رفت و بیرون می آمد.
فأسرعت اليها و قلت: يا هذي ما وقوفک هاهنا؟! و النار تشتعل من جوانبک، و هؤلاء النسوة قد فررن و تفرقن و لم تلحقي بهن و ما شأنک؟
به عجله به سمتش رفتم و به او گفتم چرا شما فرار نمی کنی و در محل ایستاده ای در حالیکه آتش تو را محاصره کرده است و تمام زنها گریخته اند و متفرق شده اند و چرا به ایشان ملحق نمی شوی و دلیل ایستادن شما چیست؟
و قالت: يا شيخ، ان لنا عليلا من الخيمة و هو لا يتمکن من الجلوس و النهوض فکيف أفارقه و قد أحاطت النار به.
گفت ای شیخ ما مریضی در این خیمه داریم و او نمی تواند بنشیند و بلند شود پس چگونه او را رها کنم در حالیکه در میان آتش است.
المازندراني، معالي السبطين، 89 - 88 ، 87 / 2: مثله الزنجاني، وسيلة الدارين، / 344 - 343 ، 337
بیرون آوردن امام سجاد از خیمه در آتش و دود توسط حضرت زینب س
و هم در آن کتاب از کتاب مفتاح البکا مروي است که حميد بن مسلم گفت: چون آتش در خيمهها بلندي و فزايش گرفت،
«رأيتُ امرأةً ألقت نفسها علي النار فجائت بجسد کأنه ميتٌ و رِجلاهُ تَجران علي الأرض»
زني را دیدم که خود را در آن آتش شعلهور بيفکند و جسدي را بیرون آورد که گوئیا مرده است و هر دو پايش را بر زمين ميکشيد. گفتم: «اين جاريه کيست؟»
گفتند: «زينب دختر اميرالمؤمنين است.»
گفتم: «اين بيمار کيست؟»
گفتند: «علي بن الحسين عليهمالسلام.»
و چون آن جاريه را نظر به پسر سعد افتاد، فرمود: «اي پسر سعد! خداوند نسلت را قطع نمايد. آيا پدرت سعد تو را به اين کار وصيت نهاده بود؟»
سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب الکبري عليهاالسلام، 253، 252، 242، 240/1.
نکات مقتل :
1. بزرگترین درس مقتل ولایت مداری زنها است که در خیام محکم نشسته بودند و منتظر فرمان امام زمانشان بودند می سوختند و منتظر فرمان ولایت بودند. امام حسین ع موکدا به زنان فرموده بودند که خیمه را ترک نکنند و ما می بینیم بغیر از چند نفر از زنان که حضورشان در میدان و کمک به امام حسین ع لازم بود نامی از سایر زنان در منابع مقتلی نیست و از آنان به صورت حرکت های دسته جمعی یاد می شود که بزرگترین درس عفاف و حجاب برای زنان عاشورایی است و به دلیل همین عفت و حجاب است که سوال می شود آیا حضرت لیلی و یا همسر عباس ع و ..در کربلاء بوده اند؟ جواب عفاف و حجاب شدید آنها در خیام است. که در جمع حاضر نشده اند. و نامی از آنها نیست. زنان بعد از حکم امام سجاد ع فرار کردند . می سوختند مطیع ولایت بودند آتش نتوانست آنها را از ولایت جدا کند.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (1)
#ایام_صفر
#دروازه_ساعات
#بازار_شام
#مجلس_یزید_لعنة_الله_علیه
#مجلس_شراب
شام کانون ظلم و فساد و خيانت
سرانجام ديوارهاي مرکز حکومت بنياميه پديدار شد و خاندان مصيبتزدهي رسول خدا، خسته و پريشان به سرزميني گام گذاشت که کانون ظلم، فساد، خيانت، و ناجوانمردي بود و در باغ ياد و خاطرهي خاندان پيامبر (ص) جز زشتي و سياهي يادگار و نشاني از سران شام وجود نداشت. مردم شام که تربيتشدگان دستگاه تبليغاتي بنياميه بودند در شکستن صفوف مسلمانان و جلوگيري از حکومت و ولايت امام علي (ع) تعيين کنندهاي داشتند، و هم اکنون دلهاي لبريز از ريا و نفاق آنها از ديدار خاندان عصمت که حسب ظاهر جامهي اسارت پوشيده بودند شادمان ميشد، لذا چون قافله به نزديکي دروازهي دمشق رسيد امکلثوم (س) از شمر درخواست کرد تا اولا آنها را از دروازهاي به شام وارد کنند که کمتر مورد توجه و اجتماع مردم باشد، و ثانيا سر مقدس شهدا را از محملها دور کنند تا مردم متوجه آنها شوند و نواميس رسول خدا از تير نگاه شاميان در امان بماند.
شمر بن ذي الجوشن بر خلاف درخواست دختر علي (ع) عمل کرد و آنها از دروازهي ساعات [1] که براي ورود کاروان تزيين شده و مردم فراواني از ساعاتي پيش در آنجا اجتماع کرده بودند، به شهر وارد کرد و در مکاني نزديک به مسجد جامع شام مستقر ساخت تا در معرض تماشاي مردم باشند.
اينجا شام است، شامي که نزديک به چهل سال تحت تربيت اسلام بنياميه با تمامي اصالتهاي اسلام ناب در تعارض است، شامي که در انديشهي مردمش علي (ع) واجب القتل بود و اوج منبرهاي مساجدش محل دشنام و نفرين بر خاندان وحي است و عدهاي محدود که نور هدايت بر قلبهايشان تابيده در مظلوميت، و اقليتي مطلبق سکوت و تقيه پيش گرفتهاند.
اينجا شام است، جايي که تلخترين ياد و خاطرهي اين سفر سرشار از حماسه و مصيبت را در سينهي حضرت زينالعابدين (ع) کاشت:
فياليت لم انظر دمشق و لم اکن يراني يزيد في البلاد اسيره
«اي کاش وارد دمشق نشده بودم و يزيد اين گونه مرا در شهر و دياري اسير نميديد.» [2] .
يزيد در جيرون [3] سرگرم ميگساري بود و با اين پندار که ديگر نه رسالتي مانده و نه ديني برجاست، و آخرين مقاومت سپاه توحيد و يکتاپرستي در کربلا در هم شکسته شده است، مستانه ميخنديد و با ديدن سرهاي مقدس شهيدان و کاروان عشق و حماسهي زينبي ياوهگويي ميکرد:
لما بدت تلک الحمول و اشرقت تلک الشموس علي ربي جيرون
نعب الغراب فقلت صح او لا تصح فلقد قضيت من الغريم ديوني [4] .
«هنگامي که محملها رسيدند و آن خورشيدها بر اوج پشتههاي جيرون درخشيدند، چون صداي کلاغ برخاست گفتم فرياد بزني يا نزني من ديوني را که طلب داشتم باز پس گرفتم.»
[1] باب الساعات، چون در آنجا صورت حيواناتي از نحاس را درست کرده و با نظمي چيده بودند که ساعات روز را با آنها تعيين ميکردند، آن دروازه را «باب الساعات» ميگفتند. خوارزمي ميگويد: اسراي اهل بيت را از باب «توما» که هم اکنون نيز آثار آن در دمشق موجود است به شهر وارد کردند. (مقرم، مقتل الحسين، ص 348).
[2] رياض الاحزان، ص 108.
[3] مکاني بود در منطقهاي سرسبز و آباد در کنار يکي از دروازههاي دمشق که سقفي بلند بر فراز ستونها داشت. معجم البلدان، ج 2، ص 199، گويا بنايي بود که ابتدا مصلاي صابئين و سپس محل عبادت يونانيون شد و عاقبت نيز به دست يهود افتاد و سر حضرت يحيي (ع) را نيز بر در همين بنا آويختهاند. (مقرم، مقتل الحسين، ص 348).
[4] تذکرة الخواص، ص 262 -261، بحارالانوار، ج 45، ص 199.
[5] بعثت بدون وحی[ صفحه 280]
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (2)
#ایام_صفر
#راس_الحسین_علیه_السلام
#دروازه_ساعات
#بازار_شام
#مجلس_یزید_لعنة_الله_علیه
روضه های راس الحسین ع
گزارش سهل ساعدي
اما در خارج از مجلس ننگين يزيد ماجرا طور ديگري بود.
سهل ساعدي [1] ميگويد: عازم بيتالمقدس بودم که در مسير راه خود به دمشق وارد شدم و ديدم رودخانههايش پر آب و درختانش انبوه است و بر در و ديوارهاي آنجا پردههاي ديبا آويختهاند مردان شادماني ميکردند و زنان دف و طبل مينواختند. با تعجب به اهالي شام گفتم که اين شادماني از چه روست؟ آنگاه ماجراي اين جشن را از گروهي که در گوشهاي انزوا اختيار کرده بودند، پرسيدم.
گفتند: اي پيرمرد، گويا تو مردي بيابانگردي.
گفتم: من سهل بن سعد، صحابي رسول خدا (ص) هستم.
گفتند: اي سهل، نميگويي چرا آسمان خون نميگريد و زمين ساکنان خود را نميبلعد؟!
گفتم: مگر چه روي داده است؟
آنها پاسخ دادند: اين سر بر نيزه، سر حسين (ع) فرزند پيامبر است که از عراق سوغاتي آوردهاند.
گفتم: واحسرتا! سر حسين (ع) را آوردهاند و مردم پايکوبي ميکنند؟! از کدام دروازه آنها را وارد ميکنند؟
پاسخ دادند: از دروازهي ساعات.
به سوي دروازهي ساعات رفتم، ديدم که پرچمها يکي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم که احساس کردم لبخند ميزند و آن سر عباس بن علي (ع) بود؛ سپس سواري را ديدم که بر نيزهاش سر مبارک امام حسين (ع) را قرار داده بود، [2]
شکل و شمایل سر مقدس امام حسین ع
، آن سر شبيهترين چهره به رسول خدا بود، عظمتي پرشکوه داشت، نور از او ساطع بود، محاسنش رنگين شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريک به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف او را حرکت ميداد، گويي اميرالمؤمنين (ع) بود.
وضعیت ظاهری اسراء
امکلثوم را ديدم که چادري کهنه بر سر کشيده و روي خود را گرفته بود.
به حضرت زين العابدين (ع) سلام کردم و خود را معرفي نمودم.
تاکید بر حجاب و عفاف در بازار شام
امام (ع) پاسخ مرا داد و فرمود: اگر ميتواني چيزي به اين نيزهدار بپرداز تا سر امام (ع) را کمي جلوتر ببرد، که ما از تماشاچيان در زحمت هستيم.
رفتم و يکصد درهم به نيزهدار پرداخت کردم تا از بانوان دور شود؛ کار بدين منوال بود تا سرها را نزد يزيد بردند. [3] .
[1] سهل بن سعد ساعدي در زمان رحلت پيامبر 15 ساله بود و گويا آخرين صحابي رسول خدا بود که از دنيا رفت. گفته ميشود بيش از يکصد سال زندگي نمود. او خود ميگفت بعد از شما از کسي نخواهيد شنيد که بدون واسطه بگويد: «قال رسولالله.» (الاستيعاب، ج 2، ص 664).
[2] دستگاه اموي براي بياهميت نشان دادن جايگاه برجستهي امام حسين (ع) دستور داده بود که سر مبارک او را به دنبال ساير سر شهدا حرکت دهند. شايد نميخواستند مردم سر امام (ع) را بشناسند و قصد داشتند مردم را به اشتباه اندازند.
[3] زخار، قمقام، ص 556، بحارالانوار، ج 45، ص 127، العوالم، ج 17، ص 427، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 84، وسيلة الدارين، ص 381، و لواعج الاشجان، ص 220، در ادامهي همين خبر از قول سهل روايت شده است که از دور سواري را ديدم که نيزهاي در دست دارد و سري بر آن نيزه نصب شده است که شبيهترين مردم به رسول خدا بود، ديدم زنان و کودکان را بر شتران برهنه سوار کردهاند، من به سوي يکي از ايشان رفته و پرسيدم: کيستي؟ پاسخ داد: من سکينه دختر حسين (ع) هستم. گفتم اگر حاجتي داري امر فرما، من سهل بن سعد صحابي جد رسول خدا هستم، سکينه فرمود: اي سهل به نيزهدار اين سر [پدرم] بگو از ما جدا شود و پيشتر رود تا مردم به او مشغول شوند و با ديدن او نگاه خود را از حرم رسول خدا بردارند، سهل ميگويد: به نزد آن نيزهدار رفتم و به او گفتم: آيا حاجت مرا با دريافت چهارصد دينار طلا برآورده ميکني؟ گفت چه ميخواهي؟! گفتم: سر را از پيش روي اهل حرم جلوتر ببر، نيزهدار زر را گرفت و خواستهام را اجابت کرد.
[4] بعثت بدون وحی [ صفحه 282- 281]
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع ( 3 )
#ایام_صفر
#راس_الحسین_علیه_السلام
#بازار_شام
#مجلس_یزید_لعنة_الله_علیه
ورود اسراء به مجلس یزید لع
فريبکاري يزيد
زحر بن قيس ضمن تحويل نامهي عبيدالله به يزيد چنين گزارش داد:
اي امير مؤمنان، تو را بشارت دهم که خداوند فتح و پيروزي را نصيبت تو ساخت. حسين بن علي (ع) همراه با هيجده تن از خاندان و شصت تن از اصحاب و شيعيانش نزد ما آمد. ما آنها را به تسليم دعوت کرديم نپذيرفتند، پس هنگام طلوع خورشيد بر آنان تاختيم و از هر سو آنها را در خود گرفتيم، چون شمشيرها بر آنان فرود ميآمد ميگريختند، بيآنکه پناهگاهي داشته باشند، آن گونه که کبوتر از چنگال عقاب ميگريزد به بيشهها و گودالها پناه ميبردند.
به خدا سوگند به اندازهي يک خواب نيمروزي کشتن آنها بيشتر به طول نينجاميد. همهي آنان را کشتيم، اکنون پيکرهايشان برهنه، جامههايشان خونين، و چهرههايشان غبارآلود است. آفتاب بر بدنهايشان ميتابد و باد بر ايشان ميوزد و کرکسها به ديدار آنها ميروند، و در سرزميني خشک بر خاک افتادهاند.
يزيد گفت: من بدون قتل حسين (ع) نيز از شما راضي بودم؛ اگر او به نزد من ميآمد او را عفو ميکردم، اما خداوند روي ابن مرجانه را زشت کند که چنين کرد. [1] .
يزيد دستور داد تا سر امام حسين (ع) را حاضر کنند، سر را آوردند و در داخل تشتي از طلا که در مقابل او بود قرار دادند؛ آنگاه گفت تا اسراي اهل بيت را به مجلس او وارد کنند.
[1] العقد الفريد، ج 4، ص 328، جواهر المطالب، ج 2، ص 270، ارشاد، ج 2، ص 122، بحارالانوار، ج 45، ص 129، ابناثير، کامل، ج 3، ص 298، تاريخ طبري، ج 5، ص 459، بغية الطلب ج 8، ص 3784، دينوري، در اخبار الطوال، ص 257، و ابن عديم، در بغية الطلب، ج 6، ص 2631،
قول زحر به قيس را مربوط به شمر بن ذي الجوشن دانسته و نوشتهاند يزيد در پاسخ وي گفت: واي بر شما من به اطاعت و فرمانبرداري شما بدون قتل حسين نيز راضي بودم، خداوند پسر مرجانه را لعنت کند، به خدا سوگند! اگر من با او طرف ميشدم او را ميبخشيدم خداوند ابا عبدالله را رحمت کند، بلاذري، در انساب الاشراف، ج 11، ص 33، و محمودي، در العبرات، ج 2، ص 283، و طبري، تاريخ طبري، ج 5، ص 460، و باعوني، در جواهر المطالب، ج 2، ص 293،
نوشتهاند که مخفر بن ثعلبه در مقابل يزيد ايستاد و گفت: سر بيخردترين و نابکارترين افراد را آوردهايم و يزيد به او پاسخ داد:
فرزند مادر مخفر نابکارتر و بيخردتر، ناسپاستر، و ستمگرتر است. از سخنان يزيد در لحظههاي آغازين ورود کاروان آزادگان حسني به شام معلوم ميشود که عليرغم تمهيدات و تبليغات وسيع دستگاه بنياميه، با گذشت هر روز از واقعهي کربلا افکار عمومي مسلمانان بيشتر به سوي اهل بيت رسالت معطوف ميشد، و انزجار عمومي متوجه حکومت بنياميه ميشده است، و از سوي ديگر خبرنگاران اموي که مأموريت داشتند جريان نهضت حسين بن علي و فاجعهي عاشورا، را مطابق برنامههاي بنياميه تحريف و بازگو نمايند راه و روشي را پيش گرفتهاند که بار مسئوليت را بر دوش عوامل دسته چندم همانند عبيدالله، شمر، مخفر بن ثعلبه، و زحر بن قيس استوار کنند، تمام اين سخنان و اظهارات متواضعانه جز فريبکاري نيست، آيا ممکن است در يک مجلس و در يک شرايط يزيد هم به لبها و دندان امام (ع) چوب بزند، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 218، العبرات، ج 2، ص 309،
و هم او را تجليل نمايد؟! يزيد و پدرش به تصريح صاحب رسالت، دور ماندگان از رحمت خدا و مسئول اصلي جنايت کربلاست، روزي رسول خدا ابوسفيان را ديد که بر شتري سوار بود که معاويه زمام آن را در دست داشت و يزيد نيز در پي شتر روان بود، پيامبر فرمود: خداوند سوار و جلودار و آن را که در پي ميآيد لعنت کند. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 182،
به هر حال آنچه از اين قبيل پديدهها در شام مشاهده ميشود، بيانگر مديريت الهي و بينظير حضرت زينالعابدين و زينب کبرا و بانوان حرم رسالت در پيامآوري نهضت عاشورا و روشنگري افکار عمومي مردم بود، و يزيد و برنامهريزان دستگاه اموي اين خطر را بخوبي دريافته بودند،
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(4)
روضه امام سجادع و پیر مرد جاهل شامی
#ایام_صفر
#راس_الحسین_علیه_السلام
#قرآن_و_امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#بازار_شام
اسارت در بازار شام و قرار دادن اسراء بر سکوی برده فروشان
خانوادهي پيامبر با دستهاي زنجير شده در کنار مسجد ايستاده و در انتظار آينده بودند. پيرمردي شامي جلو آمد و گفت: خداوند را سپاس که شما را نابود کرد، و يزيد را بر شما مسلط ساخت و سرزمينها را از مردان شما رهايي بخشيد.
حضرت زينالعابدين (ع) فرمود: «پيرمرد آيا قرآن خواندهاي؟»
گفت: آري.
- آيا آيهي " قل لا أسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي " [1] را خواندهاي؟»
- آري.
- «اي پيرمرد، ما قربي هستيم، آيا آيهي، " و اعلموا انما غنمتم من شي فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي " [2] را خواندهاي؟»
- آري.
- «پيرمرد، اين قربي ما هستيم، آيا آيهي: " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا " [3] را خواندهاي؟»
- آري.
- «اي پيرمرد، ما همان اهل بيتي هستيم که آيهي طهارت در شأن ما نازل شده است.»
پيرمرد نادم و مبهوت و ناباور گفت: تو را به خدا، شما همان خاندان هستيد؟
امام (ع) پاسخ داد: «به خدا سوگند بدون هيچ ابهامي ما اهل بيت طهارت هستيم و به جدمان سوگند که همان خاندانيم.»
پيرمرد عمامهاش را از سر برداشت و در حالي که ميگريست و نگاهش را به سوي آسمان دوخته بود، گفت: خداوندا! من از دشمنان آل محمد (ص) بيزاري ميجويم و از رفتار خود توبه ميکنم. امام (ع) به وي وعدهي بخشش داد وقتي يزيد خبر توبهي پيرمرد را شنيد دستور قتل او را صادر کرد. [4] .
قاسم بن بخيت گزارش کرده است: هنگامي که فرستادگان اهل کوفه با سر حسين (ع) به مسجد دمشق وارد شدند، مروان بن حکم با ديدن آنها پرسيد: شما چه کرديد؟! آنان پاسخ دادند: هيجده تن از آنها به سوي ما آمدند، به خدا سوگند، همه را کشتيم و هم اکنون اينها سرهاي ايشان است، مروان با شنيدن پاسخ برخاست و از آنها جدا شد، آنگاه يحيي برادر مروان آمد و او نيز پرسيد: شما چه کرديد؟ و همان پاسخ اول را به او نيز بازگفتند. يحيي در حالي که اندوهناک شده بود برخاست و گفت: شما از ملاقات محمد (ص) در روز قيامت محروم شدهايد و هيچگاه و در هيچ کاري با شما همکاري نميکنم، سپس از مسجد بيرون شد. [5] .
[1] سورهي شوري، آيهي 23.
[2] سورهي انفال، آيهي 41.
[3] سورهي احزاب، آيهي 33.
[4] بحارالانوار، ج 45، ص 129، العوالم، ج 17، ص 429، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 89، طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 120، تسلية المجالس، ج 2، ص 382، با اندکي اختلاف، اين خبر بسيار مهم و عبرتآموز در کتابهاي تفسير و تاريخ ثبت شد است. تفسير طبري، ج 22 ، 10 ، 15 ، 25، ص 7 ، 5 ، 13 ، 16، تفسير روح المعاني، ج 15 ، 25، ص 62 ، 31، تفسير الدر المنثور، ج 4 ، 6، ص 176 ،
7، جواهر العقدين، ص 318، البرهان، ج 2 ، 4، ص 415 ، 124، نور الثقلين، ج 2 ، 4 ، 3، ص 157 ، 257 ، 155، مجمع البيان، ج 6، ص 411، فضائل الخمسه، ج 1، ص 288، الفتوح، ج 5، ص 242، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 61، الحقايق الورديه، ج 1، ص 127، تفسير ابوالفتوح رازي، ج 6 ، 9، ص 307 ، 19.
[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، البداية و النهاية، ج 8، ص 196، ابناثير، کامل، ج 3، ص 301، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 415، طريحي در المنتخب، ج 2، ص 484. اضافه ميکند که يحيي خطاب به سر امام گفت: اي ابا عبدالله مصيبتي که بر تو رفت برايم سخت و دشوار بود، امام غريب کربلا که سر از بدن تو جدا شد از سوي ابنزيادي که او را از ارازل عالم است.
[6] بعثت بدون وحی-[ صفحه 285]
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(5)
#ایام_صفر
#راس_الحسین_علیه_السلام
#قرآن_و_امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مجلس_یزید_لعنة_الله_علیه
#مجلس_شراب
وضعیت مجلس يزيد لع هنگام ورود اسرای اهل البیت رسول الله ص
اهل بيت را در حالي که به مجلس يزيد وارد کردند که دستهايشان با زنجير به يکديگر بسته شده بود. بساط عيش و طرب برپا، و چاپلوسان دين و دنيا، متملقانه يزيد را مدح ميکردند و طاغوت آل ابوسفيان بر تخت استکبار خود جلوس کرده و به بادهگساري ادامه ميداد، صحنهاي بسيار دلخراش و جانکاه بود عصارهي تمامي فضايل هستي را با دستهاي بسته و در هيئت اسيري به دربار مردي آوردند که جامع تمام مفاسد و جنايات و خيانتها بود، اما بهترين فرصت براي ابلاغ پيام عاشورا نيز فراهم شده بود.
حضرت زينالعابدين (ع) با ديدن يزيد فرمود:
«ما ظنک بجدنا رسولالله لو يرانا علي مثل هذه الحالة؟!»
«چه ميپنداري اگر جد ما رسول خدا ما، را در چنين حالتي ببيند؟»
پيش از آنکه يزيد سخني بگويد فاطمه دختر امام حسين (ع) گفت: «اي يزيد! آيا دختران رسول خدا (ص) بايد اين گونه به اسارت گرفته شوند؟»
عدهاي در مجلس به گريه افتادند و يزيد دستور داد دستهاي امام سجاد (ع) را باز کنند.
چوب خیزران و طشت طلا
آنگاه در حالي که با چوبدستياش بر لب و دندانهاي امام حسين (ع) ضربه ميزد گفت:
نفلق هاما من اناس اعزة علينا و هم کانوا اعق و اظلما
«سرهايي را از کساني که عزيز بودند شکافتيم و آنها آزاردهنده تر و ستمکارتر بودند.»
خطبه و اعتراض حضرت زینب س در مجلس یزید و رسوا شدن طاغوت لع
با مشاهدهي چنين صحنهاي دختر علي (ع) برخاست و با صوتي حزين فرياد زد: اي حسين! اي عزيز رسول خدا! اي پسر مکه و منا! اي پسر فاطمهي زهرا، بانوي بانوان! اي پسر رسول برگزيده!
فرياد زينب فضاي مجلس را در هم کوفت سخنان زينب بسيار کوتاه و معارفهاي با چند واژه ولي به ژرفاي آفرينش پر از حکمت و دقت و ظرافت بود، اصولا هنر زينب و فرزندان اميرالمؤمنين، کوهي از معنا را در واژهاي ظريف نهادن و بيان کردن است، آنچه زينب گفت با همهي فشردگي استيضاح و مهر مرگ حاکميت طاغوتي بنياميه بود، اشک و آه و اندوه مجلس را در خود گرفت
و در اين هنگام يحيي بن حکم [1] در حالي که ميگريست گفت: آنهايي که در کنار طف بودند به ما نزديکتر هستند تا ابنزياد عبد، که نسب پستي دارد. نسل سميه مادر زياد به تعداد ريگهاست، اما از دختر پيامبر نسلي به جاي نمانده است.
يزيد بر سينهي او کوفت و گفت: خاموش باش! [2] او که در موضع انفعال قرار گرفته بود گفت: خداوند پسر مرجانه را رسوا کند! اگر بين او و شما خويشاوندي بود چنين نميکرد. زنجيرها را برداريد و طنابها را باز کنيد! [3] .
[1] ابن شهر آشوب در مناقب نام اين شخص را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده است.
[2] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 124، بحارالانوار، ج 45، ص 131، لها بادني الطف ادني قرابة من ابنزياد العبد ذي الحبيب الوغل سمية امسي نسلها عدد الحصي و بنت رسولالله ليس لها نسل يزيد بر سينهي يحيي (عبدالرحمن) کوفت وگفت: اي بيمادر چه سخني بود که گفتي؟ نميتوانستي خاموش باشي؟!
الوافي بالوفيات، ج 18، ص 138، تسلية المجالس، ج 2، ص 402، مناقب، ج 4، ص 114.
[3] شريف القريشي، حياة الامام زينالعابدين، ص 173، معالي السبطين، ج 2، ص 159، الانوار النعمانيه، ج 3، ص 251.
[4] بعثت بدون وحی - [ صفحه 286]
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk1