eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
866 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبد الله با عرض سلام خدمت ذاکرین امام حسین ع گلچین دوم فهرست هشتک های ایام محرم و صفر برای آمادگی عزیزان مداح در کانال و گروه مقتل امام حسین ع ضمنا پین pin ده شب محرم روی گروه مقتل قرار گرفت. مهم توجه : دوستان با زدن ضربه روی هشتک غالبا مطالب در درجه اول روی کانال مقتل است و در دجه دوم روی گروه مقتل. عاشقان سید الشهداء را دعوت به کانال و گروه کنیم تا در ثواب روضه های آنها شریک باشیم. ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
#شهادت_امام_باقر_ع #امام_باقر_علیه_السلام_و_عاشوراء #ایام_صفر #راس_الحسین_علیه_السلام #دروازه_س
‍ ‍ بسم الله الرحمن الرحیم ▪️▪️دروازه ی ساعات ▪️▪️ شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت بر سر بازارها التماس دعا یاعلی ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک ، پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک گروه مقتل متضمن البکاء در تلگرام https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg لینک گروه مقتل متضمن البکاء در ایتا http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
‍ بسم الله الرحمن الرحیم روضه عصر عاشوراء و امام سجاد ع و في روضة الصفا: [...] فأمر باحراق خيام أهل بيت المصطفي، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين.. در روضة الصفا آمده است.. پس دستور دادندبه آتش زدن خیام اهل حرم اهل االبیت مصطفی ع که لعنت خدا بر آنها باد.. ان زينب الکبري أقبلت علي زين العابدين و قالت: يا بقية الماضين و ثمال القاقين، قد أضرموا النار في مضاربنا فما رأيک فينا؟ در عصر عاشوراء هنگام آتش زدن خیمه ها حضرت زینب س نزد امام سجاد ع رفت و کسب تکلیف فرمود: ای یادگار اولیاء و ائمه و صالحین آتش در خیمه ها افکنده اند نظر شما در این باره چیست؟ فقال عليه‏السلام: عليکن بالفرار، فَفَرَرنَ بنات رسول الله صائحاتٌ باکياتٌ نادباتٌ الا زينب الکبري امام سجاد ع فرمودند همه زنان و بچه ها فرار کنند، پس زنان و دختران رسول خدا فریاد زنان،اشگ ریزان، بر سر زنان به سمت بیابانها و میدان جنگ فرار کردند مگر حضرت زینب س. فانهاکانت واقفة تنظر الي زين العابدين لأنه لا يتمکن من النهوض و القيام . حضرت زینب س بر در خیمه ی در حال سوختن ایستاده بود و به امام سجاد ع نگاه می کرد زیرا امام سجاد ع قدرت نشستن و برخواستن را نداشت. قال بعض من شهد: رأيت امرأة جليلة واقفة بباب الخيمة و النار تشتعل من جوانبها و هي تارة تنظر يمنة و يسرة و أخري تنظر الي السماء و تصفق بيديها و تارة تدخل في تلک الخيمة، و تخرج شاهدان عینی گفتند دیدیم زنی نورانی و مجلله ای را که بر در خیمه ایستاده بود و آتش اطرافش را گرفته و شعله ور بود و او گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ نگاه می کرد و گاهی به آسمان می نگریست و دستهای خویش را بهم می زد( اضطراب شدید حضرت زینب س)و گاهی داخل خیمه می رفت و بیرون می آمد فأسرعت اليها و قلت: يا هذي ما وقوفک هاهنا؟! و النار تشتعل من جوانبک، و هؤلاء النسوة قد فررن و تفرقن و لم تلحقي بهن و ما شأنک؟ به عجله به سمتش رفتم و به او گفتم چرا شما فرار نمی کنی و در محل ایستاده ای در حالیکه آتش تو را محاصره کرده است و تمام زنها گریخته اند و متفرق شده اند و چرا به ایشان ملحق نمی شوی و دلیل ایستادن شما چیست؟ و قالت: يا شيخ، ان لنا عليلا من الخيمة و هو لا يتمکن من الجلوس و النهوض فکيف أفارقه و قد أحاطت النار به. گفت ای شیخ ما مریضی در این خیمه داریم و او نمی تواند بنشیند و بلند شود پس چگونه او را رها کنم در حالیکه در میان آتش است. المازندراني، معالي السبطين، 89 - 88 ، 87 / 2: مثله الزنجاني، وسيلة الدارين، / 344 - 343 ، 337 و هم در آن کتاب از کتاب مفتاح البکا مروي است که حميد بن مسلم گفت: چون آتش در خيمه‏ها بلندي و فزايش گرفت، «رأيتُ امرأةً ألقت نفسها علي النار فجائت بجسد کأنه ميتٌ و رِجلاهُ تَجران علي الأرض» زني را دیدم که خود را در آن آتش شعله‏ور بيفکند و جسدي را بیرون آورد که گوئیا مرده است و هر دو پايش را بر زمين مي‏کشيد. گفتم: «اين جاريه کيست؟» گفتند: «زينب دختر اميرالمؤمنين است.» گفتم: «اين بيمار کيست؟» گفتند: «علي بن الحسين عليهم‏السلام.» و چون آن جاريه را نظر به پسر سعد افتاد، فرمود: «اي پسر سعد! خداوند نسلت را قطع نمايد. آيا پدرت سعد تو را به اين کار وصيت نهاده بود؟» سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب الکبري عليهاالسلام، 253، 252، 242، 240/1. نکات مقتل : 1. بزرگترین درس مقتل ولایت مداری زنها است که در خیام محکم نشسته بودند و منتظر فرمان امام زمانشان بودند می سوختند و منتظر فرمان ولایت بودند. امام حسین ع موکدا به زنان فرموده بودند که خیمه را ترک نکنند و ما می بینیم بغیر از چند نفر از زنان که حضورشان در میدان و کمک به امام حسین ع لازم بود نامی از سایر زنان در منابع مقتلی نیست و از آنان به صورت حرکت های دسته جمعی یاد می شود که بزرگترین درس عفاف و حجاب برای زنان عاشورایی است و به دلیل همین عفت و حجاب است که سوال می شود آیا حضرت لیلی و یا همسر عباس ع و ..در کربلاء بوده اند؟ جواب عفاف و حجاب شدید آنها در خیام است. که در جمع حاضر نشده اند. و نامی از آنها نیست. زنان بعد از حکم امام سجاد ع فرار کردند . می سوختند مطیع ولایت بودند آتش نتوانست آنها را از ولایت جدا کند. 2. عزیزان مقتل نکات بسیار زیادی برای گریز زدن دارد که توجه شود. 3. نکات اخلاقی و تربیتی مقتل را اگر در زیر سایه مولی متوجه شدید ارسال کنید تا بقیه استفاده کنند. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (1) شام کانون ظلم و فساد و خيانت سرانجام ديوارهاي مرکز حکومت بني‏اميه پديدار شد و خاندان مصيبت‏زده‏ي رسول خدا، خسته و پريشان به سرزميني گام گذاشت که کانون ظلم، فساد، خيانت، و ناجوانمردي بود و در باغ ياد و خاطره‏ي خاندان پيامبر (ص) جز زشتي و سياهي يادگار و نشاني از سران شام وجود نداشت. مردم شام که تربيت‏شدگان دستگاه تبليغاتي بني‏اميه بودند در شکستن صفوف مسلمانان و جلوگيري از حکومت و ولايت امام علي (ع) تعيين کننده‏اي داشتند، و هم اکنون دلهاي لبريز از ريا و نفاق آنها از ديدار خاندان عصمت که حسب ظاهر جامه‏ي اسارت پوشيده بودند شادمان مي‏شد، لذا چون قافله به نزديکي دروازه‏ي دمشق رسيد ام‏کلثوم (س) از شمر درخواست کرد تا اولا آنها را از دروازه‏اي به شام وارد کنند که کمتر مورد توجه و اجتماع مردم باشد، و ثانيا سر مقدس شهدا را از محملها دور کنند تا مردم متوجه آنها شوند و نواميس رسول خدا از تير نگاه شاميان در امان بماند. شمر بن ذي الجوشن بر خلاف درخواست دختر علي (ع) عمل کرد و آنها از دروازه‏ي ساعات [1] که براي ورود کاروان تزيين شده و مردم فراواني از ساعاتي پيش در آنجا اجتماع کرده بودند، به شهر وارد کرد و در مکاني نزديک به مسجد جامع شام مستقر ساخت تا در معرض تماشاي مردم باشند. اينجا شام است، شامي که نزديک به چهل سال تحت تربيت اسلام بني‏اميه با تمامي اصالتهاي اسلام ناب در تعارض است، شامي که در انديشه‏ي مردمش علي (ع) واجب القتل بود و اوج منبرهاي مساجدش محل دشنام و نفرين بر خاندان وحي است و عده‏اي محدود که نور هدايت بر قلبهايشان تابيده در مظلوميت، و اقليتي مطلبق سکوت و تقيه پيش گرفته‏اند. اينجا شام است، جايي که تلخترين ياد و خاطره‏ي اين سفر سرشار از حماسه و مصيبت را در سينه‏ي حضرت زين‏العابدين (ع) کاشت: فياليت لم انظر دمشق و لم اکن يراني يزيد في البلاد اسيره‏ «اي کاش وارد دمشق نشده بودم و يزيد اين گونه مرا در شهر و دياري اسير نمي‏ديد.» [2] . يزيد در جيرون [3] سرگرم ميگساري بود و با اين پندار که ديگر نه رسالتي مانده و نه ديني برجاست، و آخرين مقاومت سپاه توحيد و يکتاپرستي در کربلا در هم شکسته شده است، مستانه مي‏خنديد و با ديدن سرهاي مقدس شهيدان و کاروان عشق و حماسه‏ي زينبي ياوه‏گويي مي‏کرد: لما بدت تلک الحمول و اشرقت تلک الشموس علي ربي جيرون‏ نعب الغراب فقلت صح او لا تصح فلقد قضيت من الغريم ديوني [4] . «هنگامي که محملها رسيدند و آن خورشيدها بر اوج پشته‏هاي جيرون درخشيدند، چون صداي کلاغ برخاست گفتم فرياد بزني يا نزني من ديوني را که طلب داشتم باز پس گرفتم.» [1] باب الساعات، چون در آنجا صورت حيواناتي از نحاس را درست کرده و با نظمي چيده بودند که ساعات روز را با آنها تعيين مي‏کردند، آن دروازه را «باب الساعات» مي‏گفتند. خوارزمي مي‏گويد: اسراي اهل بيت را از باب «توما» که هم اکنون نيز آثار آن در دمشق موجود است به شهر وارد کردند. (مقرم، مقتل الحسين، ص 348). [2] رياض الاحزان، ص 108. [3] مکاني بود در منطقه‏اي سرسبز و آباد در کنار يکي از دروازه‏هاي دمشق که سقفي بلند بر فراز ستونها داشت. معجم البلدان، ج 2، ص 199، گويا بنايي بود که ابتدا مصلاي صابئين و سپس محل عبادت يونانيون شد و عاقبت نيز به دست يهود افتاد و سر حضرت يحيي (ع) را نيز بر در همين بنا آويخته‏اند. (مقرم، مقتل الحسين، ص 348). [4] تذکرة الخواص، ص 262 -261، بحارالانوار، ج 45، ص 199. [5] بعثت بدون وحی[ صفحه 280] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (2) روضه های راس الحسین ع گزارش سهل ساعدي اما در خارج از مجلس ننگين يزيد ماجرا طور ديگري بود. سهل ساعدي [1] مي‏گويد: عازم بيت‏المقدس بودم که در مسير راه خود به دمشق وارد شدم و ديدم رودخانه‏هايش پر آب و درختانش انبوه است و بر در و ديوارهاي آنجا پرده‏هاي ديبا آويخته‏اند مردان شادماني مي‏کردند و زنان دف و طبل مي‏نواختند. با تعجب به اهالي شام گفتم که اين شادماني از چه روست؟ آنگاه ماجراي اين جشن را از گروهي که در گوشه‏اي انزوا اختيار کرده بودند، پرسيدم. گفتند: اي پيرمرد، گويا تو مردي بيابانگردي. گفتم: من سهل بن سعد، صحابي رسول خدا (ص) هستم. گفتند: اي سهل، نمي‏گويي چرا آسمان خون نمي‏گريد و زمين ساکنان خود را نمي‏بلعد؟! گفتم: مگر چه روي داده است؟ آنها پاسخ دادند: اين سر بر نيزه، سر حسين (ع) فرزند پيامبر است که از عراق سوغاتي آورده‏اند. گفتم: واحسرتا! سر حسين (ع) را آورده‏اند و مردم پايکوبي مي‏کنند؟! از کدام دروازه آنها را وارد مي‏کنند؟ پاسخ دادند: از دروازه‏ي ساعات. به سوي دروازه‏ي ساعات رفتم، ديدم که پرچمها يکي پس از ديگري نمايان شد. از دور سري نوراني و زيبا را بر نيزه ديدم که احساس کردم لبخند مي‏زند و آن سر عباس بن علي (ع) بود؛ سپس سواري را ديدم که بر نيزه‏اش سر مبارک امام حسين (ع) را قرار داده بود، [2] شکل و شمایل سر مقدس امام حسین ع ، آن سر شبيه‏ترين چهره به رسول خدا بود، عظمتي پرشکوه داشت، نور از او ساطع بود، محاسنش رنگين شده بود، چشماني درشت و ابرواني باريک به هم پيوسته داشت و تبسمي زيبا بر لبانش نقش بسته بود. ديدگانش به سوي مشرق دوخته شده بود، باد محاسن شريف او را حرکت مي‏داد، گويي اميرالمؤمنين (ع) بود. وضعیت ظاهری اسراء ام‏کلثوم را ديدم که چادري کهنه بر سر کشيده و روي خود را گرفته بود. به حضرت زين ‏العابدين (ع) سلام کردم و خود را معرفي نمودم. تاکید بر حجاب و عفاف در بازار شام امام (ع) پاسخ مرا داد و فرمود: اگر مي‏تواني چيزي به اين نيزه‏دار بپرداز تا سر امام (ع) را کمي جلوتر ببرد، که ما از تماشاچيان در زحمت هستيم. رفتم و يکصد درهم به نيزه‏دار پرداخت کردم تا از بانوان دور شود؛ کار بدين منوال بود تا سرها را نزد يزيد بردند. [3] . [1] سهل بن سعد ساعدي در زمان رحلت پيامبر 15 ساله بود و گويا آخرين صحابي رسول خدا بود که از دنيا رفت. گفته مي‏شود بيش از يکصد سال زندگي نمود. او خود مي‏گفت بعد از شما از کسي نخواهيد شنيد که بدون واسطه بگويد: «قال رسول‏الله.» (الاستيعاب، ج 2، ص 664). [2] دستگاه اموي براي بي‏اهميت نشان دادن جايگاه برجسته‏ي امام حسين (ع) دستور داده بود که سر مبارک او را به دنبال ساير سر شهدا حرکت دهند. شايد نمي‏خواستند مردم سر امام (ع) را بشناسند و قصد داشتند مردم را به اشتباه اندازند. [3] زخار، قمقام، ص 556، بحارالانوار، ج 45، ص 127، العوالم، ج 17، ص 427، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 84، وسيلة الدارين، ص 381، و لواعج الاشجان، ص 220، در ادامه‏ي همين خبر از قول سهل روايت شده است که از دور سواري را ديدم که نيزه‏اي در دست دارد و سري بر آن نيزه نصب شده است که شبيه‏ترين مردم به رسول خدا بود، ديدم زنان و کودکان را بر شتران برهنه سوار کرده‏اند، من به سوي يکي از ايشان رفته و پرسيدم: کيستي؟ پاسخ داد: من سکينه دختر حسين (ع) هستم. گفتم اگر حاجتي داري امر فرما، من سهل بن سعد صحابي جد رسول خدا هستم، سکينه فرمود: اي سهل به نيزه‏دار اين سر [پدرم] بگو از ما جدا شود و پيشتر رود تا مردم به او مشغول شوند و با ديدن او نگاه خود را از حرم رسول خدا بردارند، سهل مي‏گويد: به نزد آن نيزه‏دار رفتم و به او گفتم: آيا حاجت مرا با دريافت چهارصد دينار طلا برآورده مي‏کني؟ گفت چه مي‏خواهي؟! گفتم: سر را از پيش روي اهل حرم جلوتر ببر، نيزه‏دار زر را گرفت و خواسته‏ام را اجابت کرد. [4] بعثت بدون وحی [ صفحه 282- 281] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع ( 3 ) ورود اسراء به مجلس یزید لع فريبکاري يزيد زحر بن قيس ضمن تحويل نامه‏ي عبيدالله به يزيد چنين گزارش داد: اي امير مؤمنان، تو را بشارت دهم که خداوند فتح و پيروزي را نصيبت تو ساخت. حسين بن علي (ع) همراه با هيجده تن از خاندان و شصت تن از اصحاب و شيعيانش نزد ما آمد. ما آنها را به تسليم دعوت کرديم نپذيرفتند، پس هنگام طلوع خورشيد بر آنان تاختيم و از هر سو آنها را در خود گرفتيم، چون شمشيرها بر آنان فرود مي‏آمد مي‏گريختند، بي‏آنکه پناهگاهي داشته باشند، آن گونه که کبوتر از چنگال عقاب مي‏گريزد به بيشه‏ها و گودالها پناه مي‏بردند. به خدا سوگند به اندازه‏ي يک خواب نيمروزي کشتن آنها بيشتر به طول نينجاميد. همه‏ي آنان را کشتيم، اکنون پيکرهايشان برهنه، جامه‏هايشان خونين، و چهره‏هايشان غبارآلود است. آفتاب بر بدنهايشان مي‏تابد و باد بر ايشان مي‏وزد و کرکسها به ديدار آنها مي‏روند، و در سرزميني خشک بر خاک افتاده‏اند. يزيد گفت: من بدون قتل حسين (ع) نيز از شما راضي بودم؛ اگر او به نزد من مي‏آمد او را عفو مي‏کردم، اما خداوند روي ابن ‏مرجانه را زشت کند که چنين کرد. [1] . يزيد دستور داد تا سر امام حسين (ع) را حاضر کنند، سر را آوردند و در داخل تشتي از طلا که در مقابل او بود قرار دادند؛ آنگاه گفت تا اسراي اهل بيت را به مجلس او وارد کنند. [1] العقد الفريد، ج 4، ص 328، جواهر المطالب، ج 2، ص 270، ارشاد، ج 2، ص 122، بحارالانوار، ج 45، ص 129، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 298، تاريخ طبري، ج 5، ص 459، بغية الطلب ج 8، ص 3784، دينوري، در اخبار الطوال، ص 257، و ابن عديم، در بغية الطلب، ج 6، ص 2631، قول زحر به قيس را مربوط به شمر بن ذي الجوشن دانسته و نوشته‏اند يزيد در پاسخ وي گفت: واي بر شما من به اطاعت و فرمان‏برداري شما بدون قتل حسين نيز راضي بودم، خداوند پسر مرجانه را لعنت کند، به خدا سوگند! اگر من با او طرف مي‏شدم او را مي‏بخشيدم خداوند ابا عبدالله را رحمت کند، بلاذري، در انساب الاشراف، ج 11، ص 33، و محمودي، در العبرات، ج 2، ص 283، و طبري، تاريخ طبري، ج 5، ص 460، و باعوني، در جواهر المطالب، ج 2، ص 293، نوشته‏اند که مخفر بن ثعلبه در مقابل يزيد ايستاد و گفت: سر بي‏خردترين و نابکارترين افراد را آورده‏ايم و يزيد به او پاسخ داد: فرزند مادر مخفر نابکارتر و بي‏خردتر، ناسپاس‏تر، و ستمگرتر است. از سخنان يزيد در لحظه‏هاي آغازين ورود کاروان آزادگان حسني به شام معلوم مي‏شود که علي‏رغم تمهيدات و تبليغات وسيع دستگاه بني‏اميه، با گذشت هر روز از واقعه‏ي کربلا افکار عمومي مسلمانان بيشتر به سوي اهل بيت رسالت معطوف مي‏شد، و انزجار عمومي متوجه حکومت بني‏اميه مي‏شده است، و از سوي ديگر خبرنگاران اموي که مأموريت داشتند جريان نهضت حسين بن علي و فاجعه‏ي عاشورا، را مطابق برنامه‏هاي بني‏اميه تحريف و بازگو نمايند راه و روشي را پيش گرفته‏اند که بار مسئوليت را بر دوش عوامل دسته چندم همانند عبيدالله، شمر، مخفر بن ثعلبه، و زحر بن قيس استوار کنند، تمام اين سخنان و اظهارات متواضعانه جز فريبکاري نيست، آيا ممکن است در يک مجلس و در يک شرايط يزيد هم به لبها و دندان امام (ع) چوب بزند، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 218، العبرات، ج 2، ص 309، و هم او را تجليل نمايد؟! يزيد و پدرش به تصريح صاحب رسالت، دور ماندگان از رحمت خدا و مسئول اصلي جنايت کربلاست، روزي رسول خدا ابوسفيان را ديد که بر شتري سوار بود که معاويه زمام آن را در دست داشت و يزيد نيز در پي شتر روان بود، پيامبر فرمود: خداوند سوار و جلودار و آن را که در پي مي‏آيد لعنت کند. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 182، به هر حال آنچه از اين قبيل پديده‏ها در شام مشاهده مي‏شود، بيانگر مديريت الهي و بي‏نظير حضرت زين‏العابدين و زينب کبرا و بانوان حرم رسالت در پيام‏آوري نهضت عاشورا و روشنگري افکار عمومي مردم بود، و يزيد و برنامه‏ريزان دستگاه اموي اين خطر را بخوبي دريافته بودند، ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(4) روضه امام سجادع و پیر مرد جاهل شامی اسارت در بازار شام و قرار دادن اسراء بر سکوی برده فروشان خانواده‏ي پيامبر با دستهاي زنجير شده در کنار مسجد ايستاده و در انتظار آينده بودند. پيرمردي شامي جلو آمد و گفت: خداوند را سپاس که شما را نابود کرد، و يزيد را بر شما مسلط ساخت و سرزمينها را از مردان شما رهايي بخشيد. حضرت زين‏العابدين (ع) فرمود: «پيرمرد آيا قرآن خوانده‏اي؟» گفت: آري. - آيا آيه‏ي " قل لا أسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي " [1] را خوانده‏اي؟» - آري. - «اي پيرمرد، ما قربي هستيم، آيا آيه‏ي، " و اعلموا انما غنمتم من شي فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي " [2] را خوانده‏اي؟» - آري. - «پيرمرد، اين قربي ما هستيم، آيا آيه‏ي: " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا " [3] را خوانده‏اي؟» - آري. - «اي پيرمرد، ما همان اهل بيتي هستيم که آيه‏ي طهارت در شأن ما نازل شده است.» پيرمرد نادم و مبهوت و ناباور گفت: تو را به خدا، شما همان خاندان هستيد؟ امام (ع) پاسخ داد: «به خدا سوگند بدون هيچ ابهامي ما اهل بيت طهارت هستيم و به جدمان سوگند که همان خاندانيم.» پيرمرد عمامه‏اش را از سر برداشت و در حالي که مي‏گريست و نگاهش را به سوي آسمان دوخته بود، گفت: خداوندا! من از دشمنان آل محمد (ص) بيزاري مي‏جويم و از رفتار خود توبه مي‏کنم. امام (ع) به وي وعده‏ي بخشش داد وقتي يزيد خبر توبه‏ي پيرمرد را شنيد دستور قتل او را صادر کرد. [4] . قاسم بن بخيت گزارش کرده است: هنگامي که فرستادگان اهل کوفه با سر حسين (ع) به مسجد دمشق وارد شدند، مروان بن حکم با ديدن آنها پرسيد: شما چه کرديد؟! آنان پاسخ دادند: هيجده تن از آنها به سوي ما آمدند، به خدا سوگند، همه را کشتيم و هم اکنون اينها سرهاي ايشان است، مروان با شنيدن پاسخ برخاست و از آنها جدا شد، آنگاه يحيي برادر مروان آمد و او نيز پرسيد: شما چه کرديد؟ و همان پاسخ اول را به او نيز بازگفتند. يحيي در حالي که اندوهناک شده بود برخاست و گفت: شما از ملاقات محمد (ص) در روز قيامت محروم شده‏ايد و هيچ‏گاه و در هيچ کاري با شما همکاري نمي‏کنم، سپس از مسجد بيرون شد. [5] . [1] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 23. [2] سوره‏ي انفال، آيه‏ي 41. [3] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 33. [4] بحارالانوار، ج 45، ص 129، العوالم، ج 17، ص 429، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 89، طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 120، تسلية المجالس، ج 2، ص 382، با اندکي اختلاف، اين خبر بسيار مهم و عبرت‏آموز در کتابهاي تفسير و تاريخ ثبت شد است. تفسير طبري، ج 22 ، 10 ، 15 ، 25، ص 7 ، 5 ، 13 ، 16، تفسير روح المعاني، ج 15 ، 25، ص 62 ، 31، تفسير الدر المنثور، ج 4 ، 6، ص 176 ، 7، جواهر العقدين، ص 318، البرهان، ج 2 ، 4، ص 415 ، 124، نور الثقلين، ج 2 ، 4 ، 3، ص 157 ، 257 ، 155، مجمع البيان، ج 6، ص 411، فضائل الخمسه، ج 1، ص 288، الفتوح، ج 5، ص 242، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 61، الحقايق الورديه، ج 1، ص 127، تفسير ابوالفتوح رازي، ج 6 ، 9، ص 307 ، 19. [5] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، البداية و النهاية، ج 8، ص 196، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 301، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 415، طريحي در المنتخب، ج 2، ص 484. اضافه مي‏کند که يحيي خطاب به سر امام گفت: اي ابا عبدالله مصيبتي که بر تو رفت برايم سخت و دشوار بود، امام غريب کربلا که سر از بدن تو جدا شد از سوي ابن‏زيادي که او را از ارازل عالم است. [6] بعثت بدون وحی-[ صفحه 285] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(5) وضعیت مجلس يزيد لع هنگام ورود اسرای اهل البیت رسول الله ص اهل بيت را در حالي که به مجلس يزيد وارد کردند که دستهايشان با زنجير به يکديگر بسته شده بود. بساط عيش و طرب برپا، و چاپلوسان دين و دنيا، متملقانه يزيد را مدح مي‏کردند و طاغوت آل ابوسفيان بر تخت استکبار خود جلوس کرده و به باده‏گساري ادامه مي‏داد، صحنه‏اي بسيار دلخراش و جانکاه بود عصاره‏ي تمامي فضايل هستي را با دستهاي بسته و در هيئت اسيري به دربار مردي آوردند که جامع تمام مفاسد و جنايات و خيانتها بود، اما بهترين فرصت براي ابلاغ پيام عاشورا نيز فراهم شده بود. حضرت زين‏العابدين (ع) با ديدن يزيد فرمود: «ما ظنک بجدنا رسول‏الله لو يرانا علي مثل هذه الحالة؟!» «چه مي‏پنداري اگر جد ما رسول خدا ما، را در چنين حالتي ببيند؟» پيش از آنکه يزيد سخني بگويد فاطمه دختر امام حسين (ع) گفت: «اي يزيد! آيا دختران رسول خدا (ص) بايد اين گونه به اسارت گرفته شوند؟» عده‏اي در مجلس به گريه افتادند و يزيد دستور داد دستهاي امام سجاد (ع) را باز کنند. چوب خیزران و طشت طلا آنگاه در حالي که با چوبدستي‏اش بر لب و دندانهاي امام حسين (ع) ضربه مي‏زد گفت: نفلق هاما من اناس اعزة علينا و هم کانوا اعق و اظلما «سرهايي را از کساني که عزيز بودند شکافتيم و آنها آزاردهنده‏ تر و ستمکارتر بودند.» خطبه و اعتراض حضرت زینب س در مجلس یزید و رسوا شدن طاغوت لع با مشاهده‏ي چنين صحنه‏اي دختر علي (ع) برخاست و با صوتي حزين فرياد زد: اي حسين! اي عزيز رسول خدا! اي پسر مکه و منا! اي پسر فاطمه‏ي زهرا، بانوي بانوان! اي پسر رسول برگزيده! فرياد زينب فضاي مجلس را در هم کوفت سخنان زينب بسيار کوتاه و معارفه‏اي با چند واژه ولي به ژرفاي آفرينش پر از حکمت و دقت و ظرافت بود، اصولا هنر زينب و فرزندان اميرالمؤمنين، کوهي از معنا را در واژه‏اي ظريف نهادن و بيان کردن است، آنچه زينب گفت با همه‏ي فشردگي استيضاح و مهر مرگ حاکميت طاغوتي بني‏اميه بود، اشک و آه و اندوه مجلس را در خود گرفت و در اين هنگام يحيي بن حکم [1] در حالي که مي‏گريست گفت: آنهايي که در کنار طف بودند به ما نزديکتر هستند تا ابن‏زياد عبد، که نسب پستي دارد. نسل سميه مادر زياد به تعداد ريگهاست، اما از دختر پيامبر نسلي به جاي نمانده است. يزيد بر سينه‏ي او کوفت و گفت: خاموش باش! [2] او که در موضع انفعال قرار گرفته بود گفت: خداوند پسر مرجانه را رسوا کند! اگر بين او و شما خويشاوندي بود چنين نمي‏کرد. زنجيرها را برداريد و طنابها را باز کنيد! [3] . [1] ابن شهر آشوب در مناقب نام اين شخص را عبدالرحمن بن حکم ذکر کرده است. [2] شيخ مفيد، ارشاد، ج 2، ص 124، بحارالانوار، ج 45، ص 131، لها بادني الطف ادني قرابة من ابن‏زياد العبد ذي الحبيب الوغل سمية امسي نسلها عدد الحصي و بنت رسول‏الله ليس لها نسل يزيد بر سينه‏ي يحيي (عبدالرحمن) کوفت وگفت: اي بي‏مادر چه سخني بود که گفتي؟ نمي‏توانستي خاموش باشي؟! الوافي بالوفيات، ج 18، ص 138، تسلية المجالس، ج 2، ص 402، مناقب، ج 4، ص 114. [3] شريف القريشي، حياة الامام زين‏العابدين، ص 173، معالي السبطين، ج 2، ص 159، الانوار النعمانيه، ج 3، ص 251. [4] بعثت بدون وحی - [ صفحه 286] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (6) احتجاج حضرت زين‏ العابدين ع به يزيد لع سپس يزيد با اشاره به سر مبارک امام حسين (ع) گفت: اين مرد به خود مي‏باليد و مي‏گفت: پدر من از پدر يزيد بهتر و مادرم از مادر او بهتر است. و جد من از اجداد يزيد، و من خود از او بهتر هستم، و همين مسائل بود که وي را به کشتن داد! اما اينکه پدر او بهتر از پدر من است، کار به داوري کشيد و خدا به نفع پدر من داوري کرد! اما اينکه مادر او بهتر از مادر يزيد است به جانم سوگند که فاطمه (س) دختر رسول خدا بهتر از مادر من است. اما در مورد جد او، مسلم است هر کس به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد نمي‏تواند بگويد که جد من بهتر از محمد (ص) است. ولي در مورد خودش و من، شايد او اين آيه را نخوانده است: «قل اللهم مالک الملک. توتي الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدک الخير». [1] . سپس خطاب به حضرت زين‏العابدين (ع) گفت: اي پسر، پدر تو رابطه‏ي خويشاوندي را ناديده گرفت و حق مرا انکار کرد، و با حکومت و سلطنت من به مبارزه برخاست و خداوند با او چنان رفتار کرد که ديدي! امام (ع) ادعاي وي را با آيه‏اي از قرآن پاسخ داد: ما اصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسکم الا في کتاب من قبل ان نبرأها ان ذالک علي الله يسير. [2] . هيچ مصيبتي به مال و يا جان شما نرسد، مگر پيش از آنکه آن را خلق کنيم. در کتاب خدا نوشته شده است و اين امر بر خدا آسان است. يزيد از فرزند خود خالد خواست تا پاسخ امام (ع) را بدهد، اما چون او درماند، خود گفت: و ما أصابکم من مصيبة فبما کسبت أيديکم و يعفو عن کثير. [3] . اگر مصيبتي بر شما رسد براي کارهايي است که انجام مي‏دهيد و خدا بسياري از گناهان را مي‏بخشد. حضرت زين‏العابدين (ع) فرمود: «اي زاده‏ي معاويه و صخر و هند، نبوت و رهبري هميشه در اختيار پدران و اجداد من بوده است؛ پيش از آنکه تو متولد شوي. به راستي که جدم علي بن ابي‏طالب (ع) در جنگ بدر،احد، و احزاب پرچمدار رسول خدا بود و پرچم کافران در دست پدر و جد تو بود.» آنگاه فرمود: ماذا تقولون اذ قال النبي لکم ماذا فعلتم و انتم خير الامم‏ بعترتي و باهلي بعد مفتقدي منهم اساري و منهم ضرجوا بدم‏ «چه مي‏گوييد آنگاه که پيامبر به شما بگويد شما که آخرين امتها بوديد پس از رفتن من با خاندانم چگونه رفتار کرديد. گروهي را به اسارت گرفتيد و دسته‏اي را به خون آغشته کرديد.» امام (ع) در ادامه افزود: «اي يزيد، واي بر تو! اگر مي‏دانستي چه کرده‏اي و درباره‏ي پدرم و خاندانش و عموهاي من چه جنايتهايي مرتکب شده‏اي؛ اگر مي‏دانستي در کوهستانها پناه مي‏گرفتي و خاکستر نشيني مي‏گزيدي و فرياد واويلا بلند مي‏کردي. آيا بايد سر حسين بن علي (ع) که امانت رسول خدا بود در مقابل دروازه‏ي شهر آويزان باشد؟! ما امانت رسول خدا در ميان شما هستيم و من تو را به خواري و پشيماني در روز رستاخيز بشارت مي‏دهم، روزي که مردم گرد آيند.» [4] . اشعار کفریه ی یزید لع و زدن چوب خیزران يزيد که حالت عادي نداشت و گويا مست [5] بود، و يا اينکه همه چيز را از دست رفته مي‏ديد در حالي که با چوبدستي خود بر لب و دندان امام حسين (ع) ضربه مي‏زد مي‏خواند: ليت اشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل‏ فاهلوا و استهلو فرحا ثم قالوا يا يزيد لا تشل‏ قتلنا القوم من ساداتهم و عدلناه ببدر فاعتدل‏ لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحي نزل‏ لعبت من خندق ان لم انتقم من بني احمد ما کان فعل [6] . اي کاش بزرگان قبيله‏ام که در جنگ بدر کشته شدند، بودند و مي‏ديدند که قبيله‏ي خزرج چگونه در برابر نيزه‏ها به زاري افتاده‏اند. به تلافي جنگ بدر بزرگانشان را کشتيم و حساب ما تسويه شد. فرزندان هاشم با حکومت ما بازي کردند و الا نه خبري از آسمان آمد و نه وحي نازل شده است. من از دودمان خندق نيستم، اگر کينه‏اي را که از محمد (ص) به دل دارم بر فرزندانش عمل نکنم. [7] . [1] سوره‏ي آل عمران آيه‏ي 26، بحارالانوار، ج 45، ص 131. [2] سوره‏ي حديد، آيه‏ي 22. [3] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 30. [4] بحارالانوار، ج 45، ص 135، مقاتل الطالبيين، ص 80، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 62، تسلية المجالس، ج 2، ص 386، العوالم، ج 17، ص 436. [5] معالم المدرستين، ج 3، ص 162. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (7) جسارت پيرمرد شامي به زينب مجلس کنیز خواهی مرد شامی در اين زمان يکي از شاميان با اشاره به فاطمه، دختر امام حسين (ع) خطاب به يزيد گفت: اين کنيز را به من ببخش! فاطمه خود را به عمه‏اش زينب چسباند و گفت: عمه جان حال که يتيم شده‏ام کنيز هم بشوم؟ [1] . دل دريايي پيامبر عاشورا و شيرزن کربلا که مملو از درد و رنج بود طوفاني شد. رويش را به سوي مرد شامي برگرداند و فرمود: دروغ گفتي و پليدي! نه تو و نه يزيد قادر به بردن اين دختر نيستيد. يزيد گفت: به خدا سوگند که اگر بخواهم مي‏توانم چنين کنم. زينب فرمود: «به خدا سوگند، هرگز چنين قدرت و سلطه‏اي را خداوند به تو نداده است، مگر اينکه از اسلام خارج شوي به دين ديگري در آيي.» يزيد که بشدت برافروخته بود گفت: با من چنين سخن مي‏گويي؟! پدر و برادر تو از دين بيرون رفتند. دختر علي (ع) گفت: «تو، پدر و جدت دين خدا را دين پدرم و برادرم بود پذيرفتيد، اگر مسلمان باشي.» يزيد گفت: دروغ مي‏گويي اي دشمن خدا. زينب فرمود: «تو ظاهرا امير هستي و ظالمانه ناسزا مي‏گويي و چون قدرت ظاهري داري زورگويي مي‏کني. [2] . اقتدار زینب س و فرو ریختن کاخ پوشالی یزید لع هيمنه‏ي ظاهري بني‏اميه در حال شکستن بود و حکومتي که تا ديروز بر طبل اقتدار مي‏کوبيد، و هماوردي را در مقابل خود نمي‏ديد در حال فروپاشي بود، يزيد که بافته‏هاي خود را تنيده مي‏يافت و هر لحظه سنگيني فضاي مجلس بر دوشهاي او سنگيني مي‏کرد بزودي پي برد که حکومت چيست؟ و چگونه است؟ و از براي کيست؟! او در حالي که هنوز چوبدستي خود را در دست داشت و نگاه خود را به سيماي درخشنده‏ي حسين بن علي دوخته بود گفت: يفلقن هاما من رجال اعزة علينا و هم کانوا اعق و اظلما سرهاي مرداني را شکافتند که دوست‏دارشان بوديم! اما خودشان ناسپاسي و ستم کردند!! [1] شيخ مفيد، ج 2، ص 120. [2] وسيلة الدارين، ص 397، الرد علي المتعصب العنيد، ص 49، المنتظم، ج 5، ص 343، احتجاج، ج 2، ص 37، بحارالانوار، ج 45، ص 136، لواعج الاشجان، ص 231، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 118، ابومخنف در مقتل الحسين، ص 131، چنين گزارش کرده است: که چون بار دوم آن مرد شامي درخواست خود را تکرار کرد، يزيد با او تندي کرد و گفت: ساکت شو! خدا تو را مرگ دهد، ام‏کلثوم نيز با قدرت و تندي به مرد شامي گفت: خاموشي گزين اي بيچاره، خداوند دست و پا و زبان تو را قطع کند و به سوي آتش جهنم تو را بازگرداند، فرزندان پيامبر خدمتکار ديگران نمي‏شوند، چون دعاي ام‏کلثوم خاتمه يافت بارقه‏هاي اجابت از راه رسيد و آن مرد لال شد و دستهاي او به گردنش خشک شد، آنگاه ام‏کلثوم خداي را سپاس گفت: ستايش خداوند را که سهمي از عقوبت تو را در دنيا رسانيد، و اين مجازات کسي است که به فرزندان پيامبران متعرض شود. [3] بعثت بدون وحی - [ صفحه 291- 290] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع( 8 ) اعتراض بعضی از حضار به زدن چوب بر لب و دندان امام حسین ع ابوبرزه‏ي اسلمي که از ياران رسول خدا (ص) و از ميهمانان ويژه‏ي مجلس جشن يزيد بود برخاست و گفت: به خدا سوگند! چوب تو به جايي زده شود که خود بارها ديدم رسول خدا بر آن لب مي‏نهاد، [1] تو اي يزيد بدان که در روز رستاخيز پسر زياد شفاعت کننده و ياور تو خواهد بود و اين حسين (ع) را محمد (ص) رسول خدا شفيع و يار باشد. [2] . يزيد برآشفت و دستور داد او را از قصر حکومتي بيرون کنند و ابوبرزه خود در حالي که سخت خشمگين بود برخاست و خارج شد. سپس زيد بن ارقم که از اصحاب رسول خدا بود گفت: اي يزيد! به خداوندي که جز او خدايي نيست خود ديدم که رسول خدا فراوان بر حسن و حسين بوسه مي‏زد و مي‏فرمود: اين دو امانتهاي من در ميان مسلمانان هستند. آيا اين گونه امانتداري کردي؟! [3] . آنگاه نعمان بن بشير گفت: اي يزيد [از ضربه زدن به لبهاي امام] دست بردار، من خود ديدم رسول خدا آن را مي‏بوسيد. [4] سمرة بن جندب در حالي که برافروخته بود ايستاد و گفت: خداوند دستهايت را ببرد اي يزيد! چوب بر لب و دندان کسي زدي که من بسيار ديدم که رسول خدا بر آنها بوسه مي‏نهاد، يزيد به او پاسخ داد: اگر مصاحبت تو با رسول خدا نبود، گردن تو را مي‏زدم. سمره پاسخ داد: واي بر تو مرا به خاطر مصاحبت با رسول خدا حفظ مي‏کني، اما [حق] فرزندان صاحب رسالت را وامي‏گذاري؟ [5] . آرام آرام صداي شيون حاضران بلند شد. مردي ديگر از انصار که رسول خدا را درک کرده بود همانند ايشان سخن گفت و ناله‏ها افزون گرديد. آزادگان خاندان رسالت و مردان و زناني که غيرت ايماني آنها به جوش آمده بود ضيافت يزيد را به محنتي بزرگ تبديل کرده بودند، پنداشتي که مجلس براي سوگواري شهيدان است از ميان پرده‏نشينان حرم بني‏اميه نيز شيون برخاست، هند دختر عبدالله بن عامر بن کريز (همسر يزيد) حيرت‏زده و مبهوت از پس پرده بيرون دويد و در حالي که با سر و پاي برهنه و جامه‏ي دريده اين سو و آن سو مي‏دويد گفت: اي يزيد، به فرمان تو سر حسين پسر فاطمه (س) را بر نيزه کرده‏اند؟! عمل تو مستوجب لعن خدا و رسول خداست، و به خدا سوگند! که نه من همسر تو هستم و نه تو شوهر من خواهي بود. يزيد که چنين حادثه‏اي را انتظار نداشت، خود جامه‏اي بر سر او افکند و گفت: اي هند! بر فرزند رسول خدا (ص) و بزرگ قريش گريه و زاري کن که پسر زياد در امر [قتل] او عجله کرد و من به کشتن او راضي نبودم، هند گفت: چگونه رسول خدا (ص) را ديدار مي‏کني؟ [6] . [1] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، العبرات، ج 2، ص 276، مروج الذهب، ج 3، ص 70. [2] ابن‏اثير، ج 3، ص 298، الفتوح، ج 5، ص 240. [3] المنتخب، ج 2، ص 494، معالي السبطين، ج 2، ص 158، ابن جوزي در کتاب الرد علي المتعصب العنيد، ص 46، نوشته است که زيد بن ارقم گفت، خداوندا من حسن و حسين و صالح مؤمنين [علي] را در ميان مسلمانان امانت مي‏گذارم. [4] العبرات، ج 2، ص 310. [5] خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 58، العبرات، ج 2، ص 290. [6] مقتل ابومخنف، ص 126، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 95، با اندکي اختلاف تاريخ طبري، ج 5، ص 465، ابن اثير، کامل، ج 3، ص 298، بحارالانوار، ج 45، ص 143، العوالم، ج 17، ص 443، تسلية المجالس، ج 2، ص 399، المنتخب، ج 2، ص 485. [7] بعثت بدون وحی - [ صفحه 292] ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم خطبه امام سجاد ع در مجلس یزید لع در افشاگری بنی امیه لع به یاد بود بسیجی عاشق،مدافع حرم سیدالشهداء شهید مرتضی کارگر شریف و همرزمانش شهیدان علی ارغیانی و علی اکبر شاهمرادی وتمامی شهدای حرم حضرت زینب که خونشان طلیعه ظهور امام عصر عج است. شهدای ذکر شده عاشق این خطبه بودند گويند: امام زين العابدين به يزيد لعين فرمود: «مرا اجازت ده تا خطبه بخوانم روز جمعه.» گفت: «شايد.» چون روز جمعه شد، زيد، ملعوني به دست آورد سخت فصيح و شوخ و گفت: «بايد که بر منبر روي و هرچه بر زبان آيد، از بدی علي و حسين بگويي و ثنا و شکر شيخين تقرير کني.» آن شخص بر منبر رفت و هر مطلبی که مقدور بود، گفت. امام گفت: «اجازت ده تا من نيز خطبه بخوانم.» لعين را ندامت و پشيماني حاصل شد. گفت: «نه!» مردم بسيار شفاعت کردند. قبول نکرد. پسر آن لعين، معاويه گفت: «اي پدر! او در صغر سن است. بگذار تا خطبه بخواند. معلوم است که خطبه‏ي او به چه رسد.» يزيد گفت: «شما در کار او و در کار اين خاندان به شک‏ايد. ايشان را علم و فصاحت ميراثي است. من مي‏ترسم که از زير اين خطبه فتنه حاصل شود که وبال ما باشد.» عاقبت اجازت داد. امام عليه‏السلام بر منبر رفت و گفت: «الحمد لله الذي لا بداية له، والدائم الذي لا نفاد له، والأول الذي لا أول لأوليته، والآخر الذي لا مؤخر لآخريته. والباقي بعد فناء الخلق، قدر الليالي والأيام، و قسم فيما بينهم الأقسام، فتبارک الله الملک العلام.» «شکر و سپاس مر خداي را که بدايتي نيست مر او را دائمي که تمامي نيست مر او را اولي که او را اولي نيست و آخري که آخر کننده‏اي نيست آخر او را و باقي که بعد از فنا همه چيز باشد. تقدير کرد شب‏ها و روزها را و قسمت کرد در مابين ايشان قسمت‏هاي فتبارک الله پادشاهي داننده را.» به اين ترتيب مي‏فرمود: پس به آخر گفت: «حق تعالي حلم و علم و شجاعت و سخاوت به ما داد و محبت بر دل مؤمنان نهاد و رسول صلي الله عليه و آله وسلم و وصي او و سيدالشهدا و جعفر طيار در بهشت و دو سبط اين امت و مهدي که دجال را بکشد از ماست.» «ايها الناس! من عرفني فقد عرفني، اي مردمان! هر که مرا شناسد، پس شناسد و من لم يعرفني فقد أعرف بحسبي و نسبي،و هر که مرا نشناسد،حسب و نسب خود ظاهر کنم تا بشناسد. أنا ابن مکة و مني منم پسر مکه و مني أنا ابن زمزم والصفا منم پسر زمزم و صفا أنا ابن من حمل الرکن بأطراف الردا منم پسر آن کس که برداشت رکن را بر اطراف ردا. أنا ابن خير من ائتزر و ارتدي منم پسر بهترين آنان که ازار پوشيده و ردا بر دوش انداخته است. أنا ابن خير من طاف وسعي منم پسر بهترين از هرکس که طواف کرده و سعي کرده است. أنا ابن خير من حج و أتي منم پسر بهترين کسي که حج کرد و بيامد، أنا ابن من أسري به الي المسجد الأقصي منم پسر آن کس که خدا او را حرکت داد به سمت مسجد القصی أنا ابن من بلغ به الي سدرة المنتهي منم پسر آن‏کس که نزديک شد به خداپس سخت نزديک شد. أنا ابن من دني فتدلي فکان قاب قوسين أو أدني پس بوده نزديکي دو کمان‏دار يا نزديک‏تر. أنا ابن من أوحي اليه الجليل الي ما أوحي منم پسر آن‏کس که وحي کرد به او خداي بزرگ به آنچه وحي کرد. أنا ابن‏الحسين القتيل بکربلاء منم پسر حسين کشته شده به کربلا. أنا ابن‏علي المرتضي منم پسر علي مرتضي أنا ابن‏محمد المصطفي منم پسر محمد مصطفي أنا ابن‏فاطمة الزهراء منم پسر فاطمه‏ي زهرا أنا ابن‏خديجة الکبري منم پسر خديجه‏ي کبري أنا ابن‏سدرة المنتهي منم پسر سدرة المنتهي. أنا ابن‏شجرة طوبي منم پسر شجره‏ي طوبي. أنا ابن المرمل بالدماء منم پسر آغشته به خون‏ها أنا ابن من بکي عليه الجن في الظماء منم پسر آن‏کس که بگريست بر او جنيان در ظلمات. أنا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء منم پسر آن‏کس که نوحه کردند بر او مرغان هوا.» چون سخن به اين‏جا رسانيد، غريو از خلق برآمد و مردم در گريه افتادند. يزيد ملعون بر خود ترسيد و بانگ بر مؤذن زد که: «بانگ نماز بگو.» مؤذن برخاست و گفت: «الله اکبر.»امام فرمود: «نعم، الله أکبر و أعلي و أجل و أکرم مما أخاف و أحذر؛ يعني گفت: «آري! خدا بزرگ‏تر و برتر است و جليل‏تر و کريم‏تر از آنچه من مي‏ترسم و حذر مي‏کنم.» چون مؤذن گفت: «أشهد أن لا اله الا الله».امام گفت:
‍ بسم الله الرحمن الرحیم هشتک های منتخب کانال ضامن اشک ویژه محرم و صفر: @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (16) درماندگي دربار يزيد لع از شکست مجلس شام مراسم سوگواري امام (ع) و شهداي کربلا، گريه و شيون مخدرات حرم پيامبر به مؤثرترين ابزار براي استيضاح دستگاه جابر اموي تبديل شد. عاشورا، طناب ‏دار سلطنت ظلم و کربلا، تير خلاص استکبار يزيدي شده بود، گروه گروه مردم شام با اهل بيت به عزاداري و همدردي مي‏پرداختند و کار آن چنان بالا گرفت که يزيد هم از عبيدالله بيزاري مي‏جست و به خاندان امام حسين (ع) اداي احترام مي‏کرد. یزید لع روزي از امام سجاد (ع) عذرخواهي کرد و گفت: آنچه گذشت به عهده‏ي فرزند مرجانه است. لعنت خدا بر پسر مرجانه، اگر حسين (ع) با من مواجه مي‏شد، هر چه مي‏خواست انجام مي‏دادم و با تمام قدرت از کشته شدنش جلوگيري مي‏کردم حتي اگر به هلاکت بعضي از فرزندانم مي‏انجاميد. اما آنچه اتفاق افتاد و ديدي قضاي الهي بود، حال هر احتياجي داريد بنويسيد تا انجام دهم. [1] . امام (ع) درخواست کرد تا سر پدر بزرگوارش را تحويل دهند که يزيد امتناع کرد، اما فشار افکار عمومي کار را به جايي رساند که به قول طبري، يزيد بر سر سفره‏ي غذا نمي‏نشست، مگر اينکه علي بن الحسين (ع) را فرامي‏خواند و او را بر سر همان سفره مي‏نشاند [2] ؛ البته تغيير رفتار يزيد فريبي بيش نبود و او و مشاوران نيرنگ بازش شرايط را تحليل کرده و زمان را مقتضي چنين برخوردهاي منافقانه‏اي مي‏دانستند و الا در پشت پرده، حقيقت انديشه‏ي امويان غير از آن چيزي بود که مردم مشاهده مي‏کردند. يزيد هر دو عراق، (کوفه و بصره) را در حوزه‏ي قلمرو عبيدالله قرار داد [3] و يک ميليون درهم پاداش براي وي فرستاد و در جواب بي‏وفايي مردم کوفه نسبت به امام حسين (ع) و خلق ماجراي کربلا دستور داد، عبيدالله به ميزان صد در صد بر پاداش و هداياي مردم کوفه بيفزايد و با همين عطاياي يزيد بود که عبيدالله دو کاخ سرخ و سفيد ساخت تا زمستانها را در قصر حمراء و تابستان را در قصر بيضا بگذراند. به هر حال هيچ‏گونه آثاري از ندامت و تغيير رويه در زندگي خفت‏بار او ثبت نشده است. به هر حال شام، در شام بلايي سخت گرفتار آمده بود، مردمان شام حيران و سرافکنده زينب را مي‏ديدند که علي‏رغم آن همه اندوه در اوج قله‏ي عزت و آزادگي بر تباهي آل ابوسفيان متبسم بود، شهر زينت کرده‏ي ديروز يکسره ويران‏سرايي بود که هر لحظه از شأن و مرتبت اموي‏اش کاسته مي‏شد و لحظه به لحظه با گريه‏هاي هدايت‏افزاي زينب علوي مي‏گرديد. مأموران حيرت‏زده بني‏اميه که تا چندي پيش از فرجام نبرد کربلا مستانه مي‏غريدند و در پوست خود نمي‏گنجيدند، امروز با همه‏ي تجهيزات و لباسهاي رنگين و شمشيرهاي مرصع به اسارت زينب در آمده‏اند، آن همه مصيبتها که هر کدام از آنها مردان بزرگي را به زانو مي‏افکند در مقابل قدرت و شکوه حضرت سجاد و زينب زانوزده بودند و يزيد در هم شکسته و مأيوس در انتظار آينده‏ي مبهم و پرهراس خويش، خود را در عزاداري بر حسين بن علي و شهداي کربلاي خونين، همراه و سوگوار نشان مي‏داد. قطرات سرشک داغ سوگواران به هم مي‏پيوست و همانند رشته‏اي محکم و گدازان هر لحظه به حلقوم بزرگ مفسد و جنايت پيشه‏ي بني‏اميه تنگ‏تر مي‏شد. هيچ زني از سياه و سفيد، قريشي و هاشمي نمانده بود مگر اينکه در جوار قصر طاغوت اموي فرياد يا حسين سر داده باشد. [4] حزن کربلايي حتي زنان حرم بني‏اميه را نيز در خود گرفت و آنان که احساسي لطيف‏تر از مردان شمشير داشتند سه روزي را در همراهي با آل عصمت به عزا نشستند. [5] طاغوت بني‏اميه دستور داد تا هر آنچه از اهالي کاروان حسيني غارت شده بود بازگردانند. [6] و مانند تمام اصحاب شيطان براي گريز از هر رسوايي در مجالس و محافل به طعن و سرزنش عبيدالله بن زياد مي‏پرداخت، و هر آنکس را که فاجعه‏ي کربلا را به او نسبت مي‏داد مجازات مي‏نمود. [7] يزيد در اوج بلاهت و ناداني که خصيصه‏ي زندگي طاغوتي ستمگران است بارها مي‏گفت من و قتل حسين بن علي؟! هرگز!! من چنين فرماني نداده بودم و عبيدالله او را به قتل رساند. [8] . خونخواهي حسين بن علي به سرعت در رگ و جان مردمان شامي جاي گرفت و مروان بن حکم از طريق اخبار عوامل نفوذي در مجالس و محافل مردم پي برده بود که قصر حکومتي ديگر محل امن و پناه محکمي نيست، لذا بسرعت خود را به يزيد رساند و پيشنهاد کرد که خاندان ابي عبدالله (ع) را به مدينه بازگرداند و گرنه تداوم حکومت او با مخاطره‏ي جدي مواجه خواهد شد. [9] .
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع (17) خواب حضرت سکینه س در شام و دیدن حصرت زهراء س بحراني در العوالم، ج 17، ص 441، و علامه مجلسي در بحارالانوار، ج 45، ص 141، از قول دختر امام حسين (ع) نوشته‏اند: چهار روز از اقامت ما در شام مي‏گذشت، به خواب رفتم - خوابي طولاني – ديدم زني نوراني به هودجي سوار و دست بر سر گذاشته است، پرسيدم: اين زن کيست؟ گفتند: اين [بانو] فاطمه دختر محمد و مادر پدر توست!!، با خود گفتم: به خدا سوگند بايد نزد او رفته و بگويم با ما چه کردند؟!! شتابان دويدم و خود را به او رساندم و چون در برابرش ايستادم گريه‏کنان گفتم: اي مادر! به خدا سوگند! حق ما را انکار کردند!! به خدا سوگند! جمعيت ما را پراکنده ساختند! اي مادر به خدا سوگند! [تعدي به] حريم ما را مباح دانستند!! اي مادر به خدا سوگند! پدر ما حسين را کشتند!!! چون [فاطمه] سخنان مرا شنيد فرمود: سکينه بيش اين مگو، بند دلم را بريدي، اين پيراهن پدر توست که از خويش نمي‏کنم تا با همين پيراهن خدا را ملاقات کنم!! براستي مي‏توانست بين امام علي بن الحسين همنشيني وجود داشته باشد؟!! آن هم در حالتي که همين سکنيه (س) يزيد را کافر مي‏شناسد؟! نور الابصار، ص 265، کامل، ج 3، ص 299، تاريخ طبري، ج 5، ص 464، اعلام النساء، ج 2، ص 97. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
روضه امام سجاد ع ،بازار شام، پیر مرد شامی حدثنا محمد بن ابراهيم بن اسحاق رحمه الله، قال: حدثنا عبدالعزيز بن يحي البصري، قال: أخبرنا محمد بن زکريا، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن يزيد، قال: حدثنا أبونعيم، قال: حدثني حاجب عبيدالله بن زياد: [...] فأقيموا علي درج المسجد حيث يقام السبايا، و فيهم علي بن الحسين عليه‏السلام و هو يومئذ فتي شاب، فأتاهم شيخ من أشياخ أهل الشام، فقال لهم: الحمد لله الذي قتلکم و أهلککم و قطع قرن الفتنة، فلم يألو عن شتمهم. فلما انقضي کلامه قال له علي بن الحسين عليه‏السلام: أما قرأت کتاب الله عزوجل؟ قال: نعم. قال: أما قرأت هذه الآية: (قل لا أسألکم عليه أجرا الا المودة في القربي)؟ قال: بلي. قال: فنحن أولئک. ثم قال: أما قرأت: (وآت ذاالقربي حقه)؟ قال بلي. قال: فنحن هم، فهل قرأت هذه الآية: (انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيرا)؟ قال: بلي. قال: فنحن هم. فرفع الشامي يده الي السماء، ثم قال: اللهم اني أتوب اليک ثلاث مرات، اللهم اني أبرأ اليک من عدو آل محمد، و من قتلة أهل بيت محمد. لقد قرأت القرآن، فما شعرت بهذا قبل اليوم. الصدوق، الأمالي، / 166 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 155/45؛ البحراني، العوالم، 396/17؛ البهبهاني، الدمعة الساکبة، 90/5؛ القمي، نفس المهموم، / 434 - 433؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، / 384؛ المحمودي، العبرات، 272 - 271/2؛ مثله الفتال، روضة الواعظين، / 164؛ الدربندي، أسرار الشهادة، / 496 - 495 آن‏ها را بر پلکان مسجد که توقفگاه اسيران بود، بازداشتند. علي بن الحسين که جوانکي بود با آن‏ها بود. شيخي از شاميان آمد و گفت: «حمد خدا را که مردان شما را کشت و آشوب را خاموش کرد.» و هر چه توانست به آنها بد گفت. چون سخن خود تمام کرد، علي بن الحسين عليه‏السلام به او فرمود: «تو قرآن نخوانده‏اي؟» گفت: «چرا!» گفت: «اين آيه خواندي - شوري23 - بگو از شما مزدي نخواهم جز دوستي خويشان.» گفت: «آري!» فرمود: «ما آن‏هاييم.» فرمود: «اين آيه خواندي که بذي القربي حقش را بده؟» گفت: «آري!» فرمود: «ما آن‏هاييم.» فرمود: «اين آيه خواندي - احزاب - همانا خداي خواسته پليدي را از شما خاندان ببرد و شما را بي‏نهايت پاکيزه کند؟» گفت: «آري!» فرمود: «ما آن‏هاييم.» آن شامي دست به آسمان برداشت و گفت: «خدايا! من به درگاهت توبه کردم تا سه بار. خدايا! من به تو بيزارم از دشمن آل محمد و از قاتلان اهل بيت. من قرآن را خواندم و تاکنون متوجه اين آيات نشدم.» کمره‏اي، ترجمه‏ي امالي، / 166. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم خطبه امام سجاد ع در مجلس یزید لع در افشاگری بنی امیه لع به یاد بود بسیجی عاشق،مدافع حرم سیدالشهداء شهید مرتضی کارگر شریف و همرزمانش شهیدان علی ارغیانی و علی اکبر شاهمرادی وتمامی شهدای حرم حضرت زینب که خونشان طلیعه ظهور امام عصر عج است. شهدای ذکر شده عاشق این خطبه بودند گويند: امام زين العابدين به يزيد لعين فرمود: «مرا اجازت ده تا خطبه بخوانم روز جمعه.» گفت: «شايد.» چون روز جمعه شد، زيد، ملعوني به دست آورد سخت فصيح و شوخ و گفت: «بايد که بر منبر روي و هرچه بر زبان آيد، از بدی علي و حسين بگويي و ثنا و شکر شيخين تقرير کني.» آن شخص بر منبر رفت و هر مطلبی که مقدور بود، گفت. امام گفت: «اجازت ده تا من نيز خطبه بخوانم.» لعين را ندامت و پشيماني حاصل شد. گفت: «نه!» مردم بسيار شفاعت کردند. قبول نکرد. پسر آن لعين، معاويه گفت: «اي پدر! او در صغر سن است. بگذار تا خطبه بخواند. معلوم است که خطبه‏ي او به چه رسد.» يزيد گفت: «شما در کار او و در کار اين خاندان به شک‏ايد. ايشان را علم و فصاحت ميراثي است. من مي‏ترسم که از زير اين خطبه فتنه حاصل شود که وبال ما باشد.» عاقبت اجازت داد. امام عليه‏السلام بر منبر رفت و گفت: «الحمد لله الذي لا بداية له، والدائم الذي لا نفاد له، والأول الذي لا أول لأوليته، والآخر الذي لا مؤخر لآخريته. والباقي بعد فناء الخلق، قدر الليالي والأيام، و قسم فيما بينهم الأقسام، فتبارک الله الملک العلام.» «شکر و سپاس مر خداي را که بدايتي نيست مر او را دائمي که تمامي نيست مر او را اولي که او را اولي نيست و آخري که آخر کننده‏اي نيست آخر او را و باقي که بعد از فنا همه چيز باشد. تقدير کرد شب‏ها و روزها را و قسمت کرد در مابين ايشان قسمت‏هاي فتبارک الله پادشاهي داننده را.» به اين ترتيب مي‏فرمود: پس به آخر گفت: «حق تعالي حلم و علم و شجاعت و سخاوت به ما داد و محبت بر دل مؤمنان نهاد و رسول صلي الله عليه و آله وسلم و وصي او و سيدالشهدا و جعفر طيار در بهشت و دو سبط اين امت و مهدي که دجال را بکشد از ماست.» «ايها الناس! من عرفني فقد عرفني، اي مردمان! هر که مرا شناسد، پس شناسد و من لم يعرفني فقد أعرف بحسبي و نسبي،و هر که مرا نشناسد،حسب و نسب خود ظاهر کنم تا بشناسد. أنا ابن مکة و مني منم پسر مکه و مني أنا ابن زمزم والصفا منم پسر زمزم و صفا أنا ابن من حمل الرکن بأطراف الردا منم پسر آن کس که برداشت رکن را بر اطراف ردا. أنا ابن خير من ائتزر و ارتدي منم پسر بهترين آنان که ازار پوشيده و ردا بر دوش انداخته است. أنا ابن خير من طاف وسعي منم پسر بهترين از هرکس که طواف کرده و سعي کرده است. أنا ابن خير من حج و أتي منم پسر بهترين کسي که حج کرد و بيامد، أنا ابن من أسري به الي المسجد الأقصي منم پسر آن کس که خدا او را حرکت داد به سمت مسجد القصی أنا ابن من بلغ به الي سدرة المنتهي منم پسر آن‏کس که نزديک شد به خداپس سخت نزديک شد. أنا ابن من دني فتدلي فکان قاب قوسين أو أدني پس بوده نزديکي دو کمان‏دار يا نزديک‏تر. أنا ابن من أوحي اليه الجليل الي ما أوحي منم پسر آن‏کس که وحي کرد به او خداي بزرگ به آنچه وحي کرد. أنا ابن‏الحسين القتيل بکربلاء منم پسر حسين کشته شده به کربلا. أنا ابن‏علي المرتضي منم پسر علي مرتضي أنا ابن‏محمد المصطفي منم پسر محمد مصطفي أنا ابن‏فاطمة الزهراء منم پسر فاطمه‏ي زهرا أنا ابن‏خديجة الکبري منم پسر خديجه‏ي کبري أنا ابن‏سدرة المنتهي منم پسر سدرة المنتهي. أنا ابن‏شجرة طوبي منم پسر شجره‏ي طوبي. أنا ابن المرمل بالدماء منم پسر آغشته به خون‏ها أنا ابن من بکي عليه الجن في الظماء منم پسر آن‏کس که بگريست بر او جنيان در ظلمات. أنا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء منم پسر آن‏کس که نوحه کردند بر او مرغان هوا.» چون سخن به اين‏جا رسانيد، غريو از خلق برآمد و مردم در گريه افتادند. يزيد ملعون بر خود ترسيد و بانگ بر مؤذن زد که: «بانگ نماز بگو.» مؤذن برخاست و گفت: «الله اکبر.»امام فرمود: «نعم، الله أکبر و أعلي و أجل و أکرم مما أخاف و أحذر؛ يعني گفت: «آري! خدا بزرگ‏تر و برتر است و جليل‏تر و کريم‏تر از آنچه من مي‏ترسم و حذر مي‏کنم.» چون مؤذن گفت: «أشهد أن لا اله الا الله».امام گفت:
‍ بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبد الله با عرض سلام خدمت ذاکرین امام حسین ع گلچین دوم فهرست هشتک های ایام محرم و صفر برای آمادگی عزیزان مداح در کانال و گروه مقتل امام حسین ع ضمنا پین pin ده شب محرم روی گروه مقتل قرار گرفت. مهم توجه : دوستان با زدن ضربه روی هشتک غالبا مطالب در درجه اول روی کانال مقتل ضامن اشک است و در درجه دوم روی گروه مقتل متضمن البکاء عاشقان سید الشهداء را دعوت به کانال و گروه کنیم تا در ثواب روضه های آنها شریک باشیم. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk تلگرام @zameneashk1 ایتا لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع https://t.me/joinchat/FRbuyTy-YrDO5c-2tlaFAA
بسم الله الرحمن الرحیم خطبه امام سجاد ع در مجلس یزید لع در افشاگری بنی امیه لع گويند: امام زين العابدين به يزيد لعين فرمود: «مرا اجازت ده تا خطبه بخوانم روز جمعه.» گفت: «شايد.» چون روز جمعه شد، زيد، ملعوني به دست آورد سخت فصيح و شوخ و گفت: «بايد که بر منبر روي و هرچه بر زبان آيد، از بدی علي و حسين بگويي و ثنا و شکر شيخين تقرير کني.» آن شخص بر منبر رفت و هر مطلبی که مقدور بود، گفت. امام گفت: «اجازت ده تا من نيز خطبه بخوانم.» لعين را ندامت و پشيماني حاصل شد. گفت: «نه!» مردم بسيار شفاعت کردند. قبول نکرد. پسر آن لعين، معاويه گفت: «اي پدر! او در صغر سن است. بگذار تا خطبه بخواند. معلوم است که خطبه‏ ي او به چه رسد.» يزيد گفت: «شما را در کار او و در کار اين خاندان به شک‏ آيد. ايشان را علم و فصاحت ميراثي است. من مي‏ترسم که از زير اين خطبه فتنه حاصل شود که وبال ما باشد.» عاقبت اجازت داد. امام عليه‏ السلام بر منبر رفت و گفت: «الحمد لله الذي لا بداية له، والدائم الذي لا نفاد له، والأول الذي لا أول لأوليته، والآخر الذي لا مؤخر لآخريته. والباقي بعد فناء الخلق، قدر الليالي والأيام، و قسم فيما بينهم الأقسام، فتبارک الله الملک العلام.» «شکر و سپاس مر خداي را که بدايتي نيست مر او را دائمي که تمامي نيست مر او را اولي که او را اولي نيست و آخري که آخر کننده‏ اي نيست آخر او را و باقي که بعد از فنا همه چيز باشد. تقدير کرد شب‏ها و روزها را و قسمت کرد در مابين ايشان قسمت‏هاي فتبارک الله پادشاهي داننده را.» به اين ترتيب مي‏فرمود: پس به آخر گفت: «حق تعالي حلم و علم و شجاعت و سخاوت به ما داد و محبت بر دل مؤمنان نهاد و رسول صلي الله عليه و آله وسلم و وصي او و سيدالشهدا و جعفر طيار در بهشت و دو سبط اين امت و مهدي که دجال را بکشد از ماست.» «ايها الناس! من عرفني فقد عرفني، اي مردمان! هر که مرا شناسد، پس شناسد و من لم يعرفني فقد أعرف بحسبي و نسبي، و هر که مرا نشناسد،حسب و نسب خود ظاهر کنم تا بشناسد. أنا ابن مکة و مني منم پسر مکه و مني أنا ابن زمزم والصفا منم پسر زمزم و صفا أنا ابن من حمل الرکن بأطراف الردا منم پسر آن کس که برداشت رکن را بر اطراف ردا. أنا ابن خير من ائتزر و ارتدي منم پسر بهترين آنان که ازار پوشيده و ردا بر دوش انداخته است. أنا ابن خير من طاف وسعي منم پسر بهترين از هرکس که طواف کرده و سعي کرده است. أنا ابن خير من حج و أتي منم پسر بهترين کسي که حج کرد و بيامد، أنا ابن من أسري به الي المسجد الأقصي منم پسر آن کس که خدا او را حرکت داد به سمت مسجد القصی أنا ابن من بلغ به الي سدرة المنتهي منم پسر آن‏کس که نزديک شد به خداپس سخت نزديک شد. أنا ابن من دني فتدلي فکان قاب قوسين أو أدني پس بوده نزديکي دو کمان‏دار يا نزديک‏تر. أنا ابن من أوحي اليه الجليل الي ما أوحي منم پسر آن‏کس که وحي کرد به او خداي بزرگ به آنچه وحي کرد. أنا ابن‏ الحسين القتيل بکربلاء منم پسر حسين کشته شده به کربلا. أنا ابن‏ علي المرتضي منم پسر علي مرتضي أنا ابن‏ محمد المصطفي منم پسر محمد مصطفي أنا ابن‏ فاطمة الزهراء منم پسر فاطمه‏ي زهرا أنا ابن‏ خديجة الکبري منم پسر خديجه‏ي کبري أنا ابن‏سدرة المنتهي منم پسر سدرة المنتهي. أنا ابن‏ شجرة طوبي منم پسر شجره‏ ي طوبي. أنا ابن المرمل بالدماء منم پسر آغشته به خون‏ها أنا ابن من بکي عليه الجن في الظماء منم پسر آن‏کس که بگريست بر او جنيان در ظلمات. أنا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء منم پسر آن‏کس که نوحه کردند بر او مرغان هوا.» چون سخن به اين‏جا رسانيد، غريو از خلق برآمد و مردم در گريه افتادند. يزيد ملعون بر خود ترسيد و بانگ بر مؤذن زد که: «بانگ نماز بگو.» مؤذن برخاست و گفت: «الله اکبر.»امام فرمود: «نعم، الله أکبر و أعلي و أجل و أکرم مما أخاف و أحذر؛ يعني گفت: «آري! خدا بزرگ‏تر و برتر است و جليل‏تر و کريم‏تر از آنچه من مي‏ترسم و حذر مي‏کنم.» چون مؤذن گفت: «أشهد أن لا اله الا الله».امام گفت:
‍ بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا ابا عبد الله با عرض سلام خدمت ذاکرین امام حسین ع گلچین فهرست هشتگهای ایام صفر برای آمادگی عزیزان مداح در کانال عاشقان سید الشهداء را دعوت به کانال و گروه کنیم تا در ثواب روضه های آنها شریک باشیم. ای دی برای ارسال سوالات مقتل @m_h_tabemanesh لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk تلگرام @zameneashk1 ایتا لینک گروه مقتل متضمن البکاء مخصوص پرسش از سوالات مقتل امام حسین ع http://eitaa.com/joinchat/979107861C7825264ca2
❖﷽❖ ❇️نگه داشتن اسراء را در پشت دروازه شام برای زینت کردن شهر و استقبال از ایشان 🔰محرم نامه اول صفر ورود اسراء به شهر شام 📜و في الکامل البهائي أيضا قال: أوقفوا أهل البيت عليهم‏السلام علي باب الشام ثلاثة أيام حتي يزينوا البلدة ، فزينوها بکل حلي و زينة و مرآة کانت فيها، فصارت بحيث لم ترعين مثلها، ثم استقبلتهم من أهل الشام زهاء خمس مائة ألف من الرجال والنساء مع الدفوف، و خرج أمراء الناس مع الطبول و الصنوج والبوقات، و کان فيهم ألوف من الرجال والشبان والنسوان يرقصون و يضربون بالدف والصنج والطنبور، و قد تزين جميع أهل الشام بألوان الثياب والکحل والخضاب. 📚القمي، نفس المهموم، / 432 مساوي مثله المازندراني، معالي السبطين، 141/2؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، / 380 - 379 📝و بر در شهر سه روز ايشان را بازگرفتند تا شهر بيارايند و هر حلي و زيور و زينتي که در آن بود، به آيين‏ها بستند به صفتي که کسي چنان نديده بود. قريب پانصد هزار مرد و زن با دف‏ها و اميران ايشان طبل‏ها و کوس‏ها و بوق‏ها و دهل‏ها بيرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان رقص‏کنان با دف و چنگ و رباب‏زنان استقبال کردند. جمله اهل ولايت دست و پاي خضاب کرده و سرمه در چشم کشيده و لباس‏ها پوشيده [بودند]. 📚عمادالدين طبري، کامل بهايي، 293 - 292/2. کانال مقتل ضامن اشک در تلگرام @zameneashk کانال مقتل ضامن اشک در ایتا @zameneashk1 ضامن اشک در واتساپ https://chat.whatsapp.com/KAyraS0E7Kc2JarDj8ZKjR
❖﷽❖ 📜حدثنا عبدالواحد بن محمد بن عبدوس النيسابوري العطار رضي الله عنه، قال: حدثنا علي ابن‏محمد بن قتيبة ، عن الفضل بن شاذان،  قال: سمعت الرضا عليه‏السلام يقول: لما حمل رأس الحسين بن علي عليهماالسلام الي الشام أمر يزيد (لعنه الله)، فوضع  و نصبت عليه مائدة، فأقبل هو (لعنه الله) و أصحابه يأکلون و يشربون الفقاع، فلما فرغوا أمر بالرأس، فوضع في طست   تحت سريره و بسط عليه رقعة الشطرنج، و جلس يزيد (عليه اللعنة) يلعب  بالشطرنج  و يذکر الحسين و أباه و جده صلوات الله عليهم، و يستهزي يذکرهم، فمتي قمر صاحبه تناول الفقاع؛ فشربه ثلث مرات، ثم صب فضلته  علي ما يلي الطست من الأرض فمن کان من شيعتنا، فليتورع عن شرب الفقاع  واللعب بالشطرنج .   و من نظر الي الفقاع أو الي الشطرنج ، فليذکر الحسين عليه‏السلام و ليلعن يزيد و آل زياد، يمحو الله عزوجل بذلک ذنوبه و لو کانت بعدد النجوم  حدثنا تميم بن عبدالله بن تميم القرشي رضي الله عنه، قال: حدثنا أبي، عن أحمد بن علي الأنصاري، عن عبدالسلام بن صالح الهروي، قال: سمعت أباالحسن علي بن موسي الرضا عليهماالسلام، يقول : أول من اتخذ له الفقاع في الاسلام بالشام يزيد بن معاوية (لعنه الله)، فأحضر و هو علي المائدة و قد نصبها علي رأس الحسين عليه‏السلام، فجعل يشربه و يسقي أصحابه  و يقول (لعنه الله): اشربوا، فهذه شراب مبارک  و لو لم يکن من برکته الا  أنا أول ما تناولناه. و رأس  عدونا بين أيدينا، و مائدتنا منصوبة عليه، و نحن نأکله   و نفوسنا ساکنة، وقلوبنا مطمئنة. .   فمن کان من شيعتنا فليتورع عن شرب  الفقاع، فانه من  شراب أعدائنا ، فان لم يفعل، فليس منا. و لقد حدثني أبي،   عن أبيه ، عن آبائه، عن علي بن أبي‏طالب عليه‏السلام، قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لا تلبسوا لباس أعدائي و لا تطعموا مطاعکم أعدائي، و لا تسلکوا مسالک أعدائي، فتکونوا أعدائي کما هم أعدائي . قال مصنف هذا الکتاب رحمته الله: لباس الأعداء هو السواد، و مطاعم الأعداء النبيذ المسکر والفقاع، والطين، والجري من السمک، والمارماهي، والزمير، والطافي، و کل ما لم يکن له فلوس من السمک، و لحم الضب، والأرنب والثعلب و ما لم يدف من الطير و ما استوي طرفاه من البيض والدبا من الجراد، و هو الذي لا يستقل بالطيران و الطحال، و مسالک الأعداء مواضع التهمة، و مجالس شرب الخمر، والمجالس التي فيها الملاهي و مجالس الذين لا يقضون بالحق، والمجالس التي يعاب فيها الأئمة عليهم‏السلام والمؤمنون، و مجالس أهل المعاصي والظلم و الفساد والقمار [و قد بلغني أن في أنواع الفقاع ما قد يسکر کثيره و ما أسکر کثيره، فقليله و کثيره حرام]. . 📚الصدوق، عيون أخبار الرضا، 26 - 25/2، من لا يحضره الفقيه، 301/5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصائب روز اول صفر بر اهل بیت (ع) در ورود به شام در کلام امام زین العابدین(ع) به محفل عاشقان امام حسین ع به کانال ضامن اشک بپیوندید. https://chat.whatsapp.com/KAyraS0E7Kc2JarDj8ZKjR واستاپ @zameneashk تلگرام @zameneashk1 ایتا
❖﷽❖ ❇️نگه داشتن اسراء را در پشت دروازه شام برای زینت کردن شهر و استقبال از ایشان 🔰محرم نامه اول صفر ورود اسراء به شهر شام 📜و في الکامل البهائي أيضا قال: أوقفوا أهل البيت عليهم‏السلام علي باب الشام ثلاثة أيام حتي يزينوا البلدة ، فزينوها بکل حلي و زينة و مرآة کانت فيها، فصارت بحيث لم ترعين مثلها، ثم استقبلتهم من أهل الشام زهاء خمس مائة ألف من الرجال والنساء مع الدفوف، و خرج أمراء الناس مع الطبول و الصنوج والبوقات، و کان فيهم ألوف من الرجال والشبان والنسوان يرقصون و يضربون بالدف والصنج والطنبور، و قد تزين جميع أهل الشام بألوان الثياب والکحل والخضاب. 📚القمي، نفس المهموم، / 432 مساوي مثله المازندراني، معالي السبطين، 141/2؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، / 380 - 379 📝و بر در شهر سه روز ايشان را بازگرفتند تا شهر بيارايند و هر حلي و زيور و زينتي که در آن بود، به آيين‏ها بستند به صفتي که کسي چنان نديده بود. قريب پانصد هزار مرد و زن با دف‏ها و اميران ايشان طبل‏ها و کوس‏ها و بوق‏ها و دهل‏ها بيرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان رقص‏کنان با دف و چنگ و رباب‏زنان استقبال کردند. جمله اهل ولايت دست و پاي خضاب کرده و سرمه در چشم کشيده و لباس‏ها پوشيده [بودند]. 📚عمادالدين طبري، کامل بهايي، 293 - 292/2. کانال مقتل ضامن اشک در تلگرام @zameneashk کانال مقتل ضامن اشک در ایتا @zameneashk1 ضامن اشک در واتساپ https://chat.whatsapp.com/KAyraS0E7Kc2JarDj8ZKjR
❖﷽❖ ❇️ نگه داشتن اسراء را در پشت دروازه شام برای زینت کردن شهر و استقبال از ایشان 🔰 محرم نامه اول صفر ورود اسراء به شهر شام 📜و في الکامل البهائي أيضا قال: أوقفوا أهل البيت عليهم‏السلام علي باب الشام ثلاثة أيام حتي يزينوا البلدة ، فزينوها بکل حلي و زينة و مرآة کانت فيها، فصارت بحيث لم ترعين مثلها، ثم استقبلتهم من أهل الشام زهاء خمس مائة ألف من الرجال والنساء مع الدفوف، و خرج أمراء الناس مع الطبول و الصنوج والبوقات، و کان فيهم ألوف من الرجال والشبان والنسوان يرقصون و يضربون بالدف والصنج والطنبور، و قد تزين جميع أهل الشام بألوان الثياب والکحل والخضاب. 📚القمي، نفس المهموم، / 432 مساوي مثله المازندراني، معالي السبطين، 141/2؛ الزنجاني، وسيلة الدارين، / 380 - 379 📝و بر در شهر سه روز ايشان را بازگرفتند تا شهر بيارايند و هر حلي و زيور و زينتي که در آن بود، به آيين‏ها بستند به صفتي که کسي چنان نديده بود. قريب پانصد هزار مرد و زن با دف‏ها و اميران ايشان طبل‏ها و کوس‏ها و بوق‏ها و دهل‏ها بيرون آمدند و چند هزار مردان و جوانان و زنان رقص‏کنان با دف و چنگ و رباب‏زنان استقبال کردند. جمله اهل ولايت دست و پاي خضاب کرده و سرمه در چشم کشيده و لباس‏ها پوشيده [بودند]. 📚عمادالدين طبري، کامل بهايي، 293 - 292/2. کانال مقتل ضامن اشک در تلگرام @zameneashk کانال مقتل ضامن اشک در ایتا @zameneashk1 ضامن اشک در واتساپ https://chat.whatsapp.com/KAyraS0E7Kc2JarDj8ZKjR