مقتل علی اکبر ع به روایت ابنطاووس، اللهوف
فلما لم يبق معه سوي أهل بيته، خرج علي بن الحسين عليهمالسلام - و کان من أصبح الناس وجها، و أحسنهم خلقا - فاستأذن أباه في القتال، فأذن له، ثم نظر اليه نظر آئس منه، و أرخي عليهالسلام عينه ، و بکي، ثم قال: اللهم اشهد، فقد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک صلي الله عليه و آله و سلم، و کنا اذا اشتقنا الي نبيک، نظرنا اليه. فصاح، و قال: يا ابنسعد! قطع الله رحمک کما قطعت رحمي! فتقدم نحو القوم، فقاتل قتالا شديدا، و قتل جمعا کثيرا، ثم رجع الي أبيه، و قال: يا أبت! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد قد أجهدني، فهل الي شربة من الماء سبيل؟ فبکي الحسين عليهالسلام و قال: واغوثاه يا بني! قاتل قليلا، فما أسرع ما تلقي جدک محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، فيسقيک بکأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا.
فرجع الي موقف النزال و قاتل أعظم القتال، فرماه منقذ بن مرة العبدي (لعنه الله تعالي) بسهم، فصرعه، فنادي: يا أبتاه! عليک السلام، هذا جدي يقرئک السلام، و يقول لک: عجل القدوم علينا. ثم شهق شهقة، فمات.
فجاء الحسين عليهالسلام حتي وقف عليه، و وضع خده علي خده، و قال: «قتل الله قوما قتلوک، ما أجرأهم علي الله و علي انتهاک حرمة الرسول، علي الدنيا بعدک العفاء».
قال الراوي: و خرجت زينب بنت علي عليهالسلام، تنادي: يا حبيباه! با ابن أخاه! و جاءت، فأکبت عليه، فجاء الحسين عليهالسلام، فأخذها، وردها الي النساء .
ابنطاووس، اللهوف، / 114 – 112
#علی_اکبر_علیه_السلام
شرح عرفانی اینکه علی اکبر ع به جای اینکه به سمت فرات برود به سمت خیام بدون آب امام حسین ع آمد.
دوستان شرح تفسیری آنرا حقیر در خوزستان کرده ام برای گوش دادن به کانال ضامن اشک تلگرام تشریف ببرید تا منتقل شود.
در ادبیات فارسی مرثیههای بسیاری وجود دارد که هر کدام از زاویهای به ماجرای عاشورا و حوادث آن نگریستهاند. نقطه اشتراک بیشتر این مرثیهها، مظلومیت اهلبیت است، اما مرثیه گنجینه الاسرار عمان سامانی چیز دیگری است. او در پی نشان دادن مظلومیت اهلبیت نیست، بلکه میخواهد عشقبازی امام حسین را با پروردگار جهان به زیباترین شکل ممکن ارائه دهد. اوج این عشقبازی در مرثیهای که برای حضرت علیاکبر سروده است، متجلی است؛ برای فهم این مطلب، مطالعه این مرثیه از هر توضیحی رساتر است:
اکبر آمد العطش گویان ز راه
از میان رزمگه تا پیش شاه
کای پدر جان از عطش افسردهام
می ندانم زندهام یا مردهام
این عطش رمز است و عارف واقف است
سر حق است این و عشقش کاشف است
دید شاه دین که سلطان هداست
اکبر خود را که لبریز از خداست
عشق پاکش را بنای سرکشیست
آب و خاکش را هوای آتشیست
شورش صهبای عشقش در سر است
مستیاش از دیگران افزونتر است
اینک از مجلس جدایی میکند
فاش دعوی خدایی میکند
مغز بر خود میشکافد پوست را
فاش میسازد حدیث دوست را
محکمی در اصل او، از فرع اوست
لیک عنوانش خلاف شرع اوست
پس سلیمان بر دهانش بوسه داد
اندک اندک خاتمش بر لب نهاد
مهر، آن لبهای گوهر پاش کرد
تا نیارد سر حق را فاش کرد
«هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند»
گفت: کای فرزند مقبل آمدی
آفت جان رهزن دل آمدی
کرده ای از حق تجلی ای پسر
زین تجلی فتنهها داری به سر
راست بهر فتنه قامت کردهای
وه کزین قامت، قیامت کردهای
نرگست با لاله در طنازی است
سنبلت با ارغوان در بازی است
از رخت مست غرورم میکنی
از مراد خویش دورم میکنی
همچو چشم خود ز قلب من متاز
همچو زلف خود پریشانم مساز
حائل ره مانع مقصد نشو
بر سر راه محبت، سد نشو
پشت پا بر ساغر حالم مزن
نیش بر دل، سنگ بر بالم مزن
نیست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری بهر نثار
هر چه غیر از اوست سد راه من
آن بت است و غیرت من، بت شکن
جان رهین و دل اسیر چهر توست
مانع راه محبت، مهر توست
چون تو را او خواهد از من رونما
رونما شو جانب او رو نما
بیش از این بابا دلم را خون مکن
زاده لیلا مرا مجنون مکن
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو که با یک دل نمیگنجد دو دوست
روایت منسوس بذات الله
ثم رجع الي أبيه، و قال: يا أبت! العطش قد قتلني، و ثقل الحديد قد أجهدني، فهل الي شربة من الماء سبيل؟
فبکي الحسين عليهالسلام و قال: واغوثاه يا بني! قاتل قليلا، فما أسرع ما تلقي جدک محمدا صلي الله عليه و آله و سلم، فيسقيک بکأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا.
و روي: أن الحسين عليهالسلام قال له: يا بني! هات لسانک. فأخذ لسانه، فمصه، و دفع اليه خاتمه الشريف. و قال له: يا بني، أمسکه في فمک، و ارجع الي قتال عدوک.
وقتی از داننده ای کردم سوال که مرا آگه کن ای دانای حال
با همه سعییی که در رفتن نمود رجعت اکبر بمیدان از چه بود
اینکه می گویند بود از بهر آب شوق آب آورد، او را سوی باب
خود همی دید اینکه طفلان، از عطش هر یکی در گوشه ای در حال غش
تیغ زیر دست و، زیر پا رکاب موج زن شطش به پیش رو، ز آب
باید او را روی کردن سوی شط خویش را در شط درافکندن چو بط
گر در این رازیست، ای دانای راز دامن این راز را، میکن فراز
گفت آمد العطش گویان ز راه از میان رزمگه در نزد شاه
کای پدر جان از عطش افسرده ام می ندانم زنده ام یا، مرده ام
این عطش رمزیست عارف واقفست سرحق این است و عشقش کاشف است
دید شاه دین که سلطان هدی است اکبر خود را که لبریز از خداست
عشق پاکش را هوای سرکشی است آب و خاکش را هوای آتشی است
شورش صهبای عشقش بر سر است مستی اش از دیگران افزونتر است
اینک از مجلس جدائی می کند فاش دعوی خدائی می کند
مغز بر خود میشکافد پوست را فاش میسازد حدیث دوست را
پس سلیمان بر دهانش بوسه داد اندک اندک، خاتمش بر لب نهاد
مُهر، آن لب های گوهرپاش کرد تا نیارد سر حق را فاش کرد
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
عمان سامانی
باسلام
هشتکهای اصلی در کتابخانه ضامن اشک در ارتباط با محرم:
#امام_حسین_ع
#کتب_مقتل_حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
#خطبه_های_امام_حسین_علیه_السلام
#سخنان_امام_حسین_علیه_السلام
#کتب_اشک_بر_امام_حسین_ع_و_ائمة
#زیارت_عاشورا
#کتب_تاریخ_زندگی_زینب_سلام_الله_علیها
#کتب_مقتل_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_رقیه_س
#کتب_تاریخ_زندگی_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#کتب_روضه_آموزش_مداحی
#کتاب_شعر
#کتب_اشعار_مداحی
کتابخانه ایتا👇👇
@zamenashkbook1
❖﷽❖
با سلام خدمت دوستان عزیز
جهت مشاهده ایات قران در ارتباط با امام حسین(ع) و واقعه عاشورا به کانال قرآن و امام حسین علیه السلام مراجعه فرمایید👇👇
http://eitaa.com/Qoranwamamhoosin
و پس از ورود به کانال این هشتک ها رابزنید:
#آیات_در_تاویل_امام_حسین_ع
#قرآن_و_عاشوراء
#آیاتی_که_امام_حسین_ع_در_واقعه_عاشوراء_تلاوت_نمود
#قرآن_و_راس_الحسین_ع
#قرآن_و_اسراء
#امام_حسین_ع_در_قرآن
#احادیث_در_ارتباط_با_امام_حسین_ع
و در کانال الدولة الزهرائیة (عج) مطالب قرانی در رابطه بین امام حسین (ع) و حضرت مهدی(عج) را جستجو کنید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
لطفا بعد از ورود به کانال این هشتکها را بزنید:
#امام_مهدی_عج_و_عاشوراء
#رابطه_امام_حسین_و_امام_زمان_عج
💫بارگذاری مطالب با موضوع امام حسین(ع) در کانالها ادامه خواهد داشت.
#امام_حسین_علیه_السلام
#آداب_نوکری #آموزش_مداحی
🔸ماجرای شنیدنی ملا عبدالله و امام حسین (ع)
🔹حاج اصغر روشن دوست نقل می کرد، یک روز در مجلس ناظم آقا به همراه دیگر هیئتی ها نشسته بودیم که ایشان ماجرای ملاعبدالله را برایمان نقل کرد و آن ماجرا این است:
🔸روضه خوان پیری بنام ملاعبدالله قبلا در تبریز وجود داشت و من ایشان را دیده بودم. خودش برایم نقل می کرد که چند روز به ایام محرم مانده بود و من در حیاط خانه حصیری پهن کرده و زیر درخت بادام نشسته بودم و با خود فکر میکردم که امسال از هیچ جا برایم جهت روضه خوانی دعوتی به عمل نیامده است و با خود گفتم: یا حسین، من اگر در دستگاه بیلر بیگ (فرماندار وقت) بودم، تا به حال او دست مرا گرفته بود و اینچنین درمانده و مستاصل نمی شدم.
🔹در همین حال به خواب رفتم و در خواب به محضر مولا آقا اباعبدالله الحسين (ع) رسیدم، ایشان رو به من کردند و فرمودند: «ملا عبدالله هر جا روضه خواندی، پولش را گرفتی و بابت آن از من طلبی نداری».
🔸در همین حال ناگهان از خواب پریدم، بسیار ناراحت و پشیمان بودم، و از شدت عصبانیت و ناراحتی سرم را به درخت بادام زدم، به طوری که سرم شکست و خون زیادی از من رفت، در همان حال به شدت گریه می کردم، اهل و عیالم از سر و صدای من به حیاط آمدند و جلویم را گرفتند، شب شد و من به رختخواب رفتم ولی هر لحظه که بیاد آن صحنه می افتادم، آرام و قرار از من سلب می شد و بر خود لعنت می فرستادم.
🔹صبح زود دیدم درب منزل را می زنند، جلوی در که رفتم، دیدم دو نفر از مامورین بیلر بیگ هستند و می گویند بیلر بیگ با شما کار دارد، کمی ترسیدم ولی به هر حال لباسهایم را پوشیدم و عمامه ام را روی سر گذاشته به همراه مامورین حرکت کردم.
🔸وقتی پیش بیلر بیگ رسیدم، ایشان رو به من کرد و گفت: ملا عبدالله توئی؟ گفتم: بله. مرا بسیار تفقد و تکریم کرد و گفت: برایم روضه امام حسین (ع) را بخوان.
🔹گفتم: من پیر شده ام و صدای خوبی ندارم، به این خاطر نمی توانم خوب روضه بخوانم. بیلر بیگ گفت: می خواهم شما برایم روضه بخوانی.
🔸ملا عبدالله میگفت: همین که شروع به روضه خواندن کردم و گفتم: السلام علیک یا اباعبدالله، دیدم من ملاعبدالله دیروز نیستم، صدایم عوض شده است و مثل یک جوان شروع به روضه خواندن کردم.
🔹در حین روضه بیلر بیگ غش کرد و از هوش رفت، اطرافیان بیلر بیگ جمع شدند و گفتند: دیگر بس است ایشان از حال رفت، سپس او را به هوش آوردند، بیلر بیگ دستور داد ۵۰۰ سکه نقره (که در آن زمان پول زیادی بود) به من دادند.
🔸ملا عبدالله پول را قبول نمی کند و می گوید با خود عهد کرده ام برای روضه خواندن از کسی پول نگیرم.
🔹بیلر بیگ می گوید: من کسی نیستم که برای روضه پول بدهم و اصلا به روضه هم اعتقادی نداشتم تا اینکه دیشب در عالم خواب خدمت حضرت زهرا عليها السلام رسیدم و ایشان به من دستور دادند که «باید ملا عبدالله را برای روضه خواندن دعوت کنی و به او هدیه ای بدهی، او دلش شکسته و بین او و پسرم حسین کدورتی پیش آمده که باید حل شود،
(با دلدادگان حسین علیه السلام ص 18 - 17)
@zameneashk1
#محرم_نامه
#عطش
8 محرم
1 _ قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سیّد الشهداء علیه السلام نایاب شد. (1)
📚 منابع :
1. لهوف : ص 145. و ... .
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanes1
@m_h_tabemanesh2
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk
لینک گروه مقتل متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/CQ5QIjy-YrD-rSAOIK0SWg
لینک ضامن اشک در ایتا
@zameneashk1
1=#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 1.mp3
8.29M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 1
#مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
#زیارت_نامه_قمر_بنی_هاشم_عباس_ع
زیارت حضرت عباس در ناحیه مقدسه
السلام علي أبيالفضل العباس بن أميرالمؤمنين المواسي أخيه بنفسه، الآخذ لغده من أمسه، الفادي له، الواقي، الساعي اليه بمائه،المقطوعة يديه، لعن الله قاتليه يزيد ابن الرقاد الجهني و حکيم بن الطفيل الطائي.
ابنطاوس، الاقبال، / 574 - 573، مصباح الزائر، / 279 - 278
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال مطالب و سوالات مقتل در تلگرام و ایتا
@m_h_tabemanesh1
کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk
لینک کانال ضامن اشک در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 2.mp3
10.91M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 2
#القاب_حضرت_عباس_ع
#سیره_و_مکارم_اخلاقی_عباس_ع
#امان_نامه
يسمونه «السقاء»، و يکنونه أبا قربة؛ شهد مع الحسين کربلاء؛ فعطش الحسين، فأخذ قربة، و اتبعه اخوته لأبيه و أمه بنو علي، و هم: عثمان، و جعفر و عبدالله، فقتل اخوته قبله..
المصعب الزبيري، نسب قريش، / 43 مساوي مثله ابن أبي الدنيا، مقتل الامام أميرالمؤمنين عليهالسلام، / 120؛ المحمودي، العبرات [7] ، 80 / 2
في بحارالأنوار: کان العباس بن علي عليهالسلام يکني أبالفضل، و أمه أمالبنين الکلابية، و کان رجلا و سيما جميلا، و کان يرکب الفرس المطهم و رجلاه تخطان في الأرض، و کان يقال له «قمر بنيهاشم».
#فلما أخذ شمر الکتاب، کان معه عبدالله بن أبي المحل بن حزام [؟]. عند ابنزياد، و کانت عمته أمالبنين بنت حزام [؟] عند علي، فولدت له العباس، و عبدالله، و جعفرا، و عثمان، فقال لابنزياد: ان رأيت أن تکتب لبني أختنا أمانا، فافعل. فکتب لهم أمانا. فبعث به مع مولي له اليهم، فلما رأوا الکتاب، قالوا: لا حاجة لنا في أمانکم، أمان الله خير من أمان ابنسمية.
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
@zameneashk
در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 3.mp3
10.56M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 3
#القاب_حضرت_عباس_ع
#مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
أن العباس لما رأي وَحَدَتهُ عليهالسلام، أتي أخاه و قال : يا أخي، هل من رخصة؟ فبکي الحسين عليهالسلام بکاء شديدا، ثم قال: يا أخي، أنت صاحب لوائي، و اذا مضيت تفرق عسکري!
فقال العباس: قد ضاق صدري، و سئمتُ من الحياة، و أريد أن أطلب ثاري من هؤلاء المنافقين.
فقال الحسين عليهالسلام: فاطلب لهولاء الأطفال قليلا من الماء.
فذهب العباس و وعظهم و حذرهم، فلم ينفعهم، فرجع الي أخيه، فأخبره، فسمع الأطفال ينادون: العطش العطش! فرکب فرسه، و أخذ رمحه و القربة، و قصد نحو الفرات، فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلين بالفرات، و رموه بالنبال، فکشفهم ، و قتل منهم علي ما روي ثمانين رجلا حتي دخل الماء.
فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء، ذکر عطش الحسين و أهل بيته، فرمي الماء و ملأ القربة
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال مطالب و سوالات مقتل در تلگرام و ایتا
@m_h_tabemanesh1
کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk
لینک کانال ضامن اشک در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 4.mp3
7.88M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 4
#شهادت_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
#مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء، ذکر عطش الحسين و أهل بيته، فرمي الماء و ملأ القربة
و حملها علي کتفه الأيمن، و توجه نحو الخيمة، فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من کل جانب، فحاربهم حتي ضربه نوفل الأزرق علي يده اليمني، فقطعها، فحمل القربة علي کتفه الأيسر، فضربه نوفل، فقطع يده اليسري من الزند
فحمل القربة بأسنانه، فجاءه سهم، فأصاب القرية و اريق ماؤها، ثم جاءه سهم آخر، فأصاب صدره،فانقلب عن فرسه
و صاح الي أخيه الحسين:أدرکني. فلما أتاه، رآه صريعا، فبکي، و قال«الآن انکسر ظهري و قلت حیلتی »
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای ارسال مطالب و سوالات مقتل در تلگرام و ایتا
@m_h_tabemanesh1
کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع
@zameneashk
لینک کانال ضامن اشک در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 5.mp3
19.26M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 5
#شهادت_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
#راس_الحسین_علیه_السلام
#راس_عباس_بن_علی_ع
#مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
#رأس العباس ع
و الأسدي: حرملة بن الکاهل الذي جاء برأس عباس بن علي بن أبيطالب و هو قتله مع الحسين بالطف. البلاذري، جمل من أنساب الأشراف، 256 / 13
أقول قد ذکر صاحب الکامل البهائي خبر سهل بن سعد، بنحو أخصر، و فيه و رأيت الرؤوس علي الرماح و يتقدمهم رأس العباس بن علي عليهماالسلام و رأس الامام عليهالسلام کان وراء الرؤوس أمام المخدرات، و للرأس الشريف مهابة عظيمة و يشرق منه النور بلحية مدورة قد خالطها الشيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقني الأنف، متبسما الي السماء، شاخصا ببصره الي نحو الأفق، و الريح تلعب بلحيته يمينا و شمالا کأنه أميرالمؤمنين.
القمي، نفس المهموم، 432 - 431
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
@m_h_tabemanesh1
کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک کانال ضامن اشک در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#شهادت_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
#مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع
مقتل خوانی عباس ع همراه با متن عربی مقتل
بعد از ورود به کانال ضامن اشک لطفا هشتکهای بالا را بزنید.
کانال مقتل ضامن اشک
@zameneashk
لینک کانال ضامن اشک در ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان
#اسارت_آل_الله
مصائب اهل بیت در شام عاشوراء به روایت سید بن طاووس ره
حال بقايا اهل البيت ليلة الحادي عشر
اعلم أن أواخر النهار يوم عاشوراء کان اجتماع حرم الحسين عليهالسلام،: و بناته، و أطفاله في أسر الأعداء، و مشغولين بالحزن و الهموم و البکاء، و انقضي عنهم آخر ذلک النهار و هم فيما لا يحيط به قلمي من الذل و الانکسار، و باتوا تلک الليلة فاقدين لحمائهم و رجالهم، و غرباء في اقامتهم و ترحالهم، و الأعداء يبالغون في البراءة منهم، و الاعراض عنهم، و اذلالهم ليتقربوا بذلک الي المارق عمر بن سعد موتم أطفال محمد، و مقرح الأکباد و الي الزنديق عبيدالله بن زياد، و الي الکافر يزيد بن معاوية، رأس الالحاد و العناد [...].
أقول: فاذا کان أواخر نهار يوم عاشوراء، فقم قائما، و سلم علي رسول الله صلي الله عليه و آله، و علي مولانا أمير المؤمنين عليهالسلام، و علي مولانا الحسن بن علي عليهالسلام، و علي سيدتنا فاطمة الزهراء عليهاالسلام، و عترتهم الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين. و عز هم علي هذه المصائب بقلب محزون، و عين باکية، و لسان ذليل بالنوائب. ثم اعتذر الي الله جل جلاله، و اليهم من التقصير فيما يجب لهم عليک، و أن يعفو عما لم تعمله مما کنت تعمله من يعز عليک. فانه من المستبعد أن تقوم في هذا الصماب الهائل بقدر خطبه النازل .
ابنطاووس، الاقبال، / 583: عنه: القمي، نفس المهموم، / 385 ، 384؛ المازندراني، معالي السبطين، 83- 82 / 2
سيد رحمه الله در اقبال گويد: «بدان که پسين روز عاشوراء بود که حرم حسين عليهالسلام و دختران و کودکانش اسير دشمن شدند و به اندوه و افسوس و گريه گرفتار آمدند و روز را به حالي به شب آوردند که شرح اندازه دل شکستگي و خواري آنها در توان خامه من نيست و آن شب را بدون حامي و مردان خود غريبانه گذرانيدند و دشمان بينهايت از آنها بيزاري جسته و روگرداني کرده و خوارشان ميشمردند تا بدين وسيله خود را در نزد عمر بن سعد از دين برگشته و يتيم کننده اطفال محمد صلي الله عليه و آله و سلم و خراشنده جگرها و به عبيدالله بن زياد زنديق و به يزيد بن معاوية کافر که رأس الحاد و عناد بود مقرب نمايند». [...].
گويم: «گويا به پدر و مادر و عزيزان تو چنين گرفتاري رسيده است، نبايد آن را کوچک شمرد و هيچ مسلماني که مقام بزرگزادگان را شناسد نبايد آن را کوچک شمارد. من هم ميگويم پسين روز عاشورا که شد بايست و به رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسن بن علي و فاطمه زهرا سلام بده و با دلي شکسته و چشمي گريان و زباني سوزناک آنها را بر اين مصائب تسليت بده و از تقصير خود در مصيبت داري عذر بخواه و از آن که مانند عزيز مردگان سوگوار نيستي بخشش بجو، زيرا بيعد است که انسان حق عزاداري اين مصيبت هولناک را ادا کند».
کمرهاي، ترجمهي نفس المهوم، / 180 - 179.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
بسم الله الرحمن الرحیم
#وقایع_شام_غریبان
#مقتل_گودال
#مصرع_الحسین_علیه_السلام_مقتل_گودال
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا،
بالجمله، به حکم پسر سعد، آتش در خيمه هاي اهل بيت زدند. شعلهي نار بالا گرفت. فرزندان پيغمبر دهشت زده و آسيمه سر از خيمهها بيرون دويدند و با سر و پاي برهنه به جانب مصرع (مصرع: محل افتادن بر زمين.) حسين عليهالسلام روان گشتند و دوان دوان خود را به قتلگاه رسانيدند و سر و روي را با مشت و سيلي بخستند.
زينب عليهاالسلام با صوتي حزين و قلبي کئيب (کئيب: اندوهناک) ندا برداشت که:
وا محمداه! صلي عليک مليک السماء، هذا حسين مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي حمزة سيد الشهداء. وا محمداه! هذا حسين بالعراء، يسفي عليه الصبا، قتيل أولاد البغايا. يا حزناه! يا کرباه: اليوم مات جدي رسول الله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي، يساقون سوق السبايا.
و نيز فرمود: يا محمداه! بنات السبايا و ذريتک مقتلة، تسفي عليهم ريح الصبا و هذا حسين مجزوز الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء.
بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا،
بأبي من فسطاطه مقطع العري،
بأبي من لا هو غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي،
بأبي من نفسي له الفداء،
بأبي من له الهموم حتي قضي،
بأبي من هو العطشان حتي مضي،
بأبي من شيبه تقطر بالدماء، بأبي من جده رسول اله السماء،
بأبي من هو سبط نبي الهدي،
بأبي محمدا المصطفي،
بأبي خديجة الکبري،
بأبي عليا المرتضي،
بأبي فاطمة الزهراء سيدة النساء،
بأبي من ردت له الشمس حتي صلي.
زينب از در زاري و استغاثت (استغاثة: داد خواستن، ياري طلبيدن.) فرياد برداشت که: «وا محمداه! آفرينندهي آسمان بر تو رحمت کناد!
اينک حسين است با اعضاي پاره پاره در خون خويش آغشته (آغشته: آميخته.).
اينک دختران تواند که مانند اسيران، شکايت و استغاثت به درگاه اله و محمد مصطفي و علي مرتضي و حمزه سيد الشهداء ميبرند.
وا محمداه! اينک حسين است، قتيل اولاد زنا و دستخوش باد صبا. اي قوم! نگران باشيد، مصايب و مکاره مرا. همانا امروز جد من رسول خدا وفات نمود. اي اصحاب رسول خدا!
اينک ذريهي رسول خداست که چون اسيران ميرانند. يا محمداه! اينک دختران تواند که اسيرانند.
اينک فرزندان تواند که مقتول و مهب (مهب: محل وزش باد.) باد صبايند.
اينک حسين تست که سرش را از قفا بريدهاند و سلاح و سلبش را به غارت بردهاند.
پدر و مادرم فداي آن کسي که لشکرش را روز دوشنبه منهوب داشتند.
پدر و مادرم فداي آن کس که سراپردهاش را نگون آوردند.
پدر و مادرم فداي مسافري که اميد مراجعت از براي او نيست و مجروحي که در خور مداوا (مداوا: معالجه.) نتواند بود.
جان من فداي آن کس که جان من خاص از براي فداي او است.
پدر ومادرم فداي آن کس که در حزن و الم بزيست تا گاهي که درگذشت.
پدر و مادرم فداي آن کس که با لب تشنه وداع جهان گفت.
پدر و مادرم فداي آن کس که خون فرق مبارکش بر روي و موي بدويد.
پدر و مادرم فداي آن کس که جدش رسولخدا و فرزند نبي هدي بود.
جانم فداي محمد مصطفي و خديجهي کبري و علي مرتضي و فاطمهي زهرا، سيدهي نسا باد، در و مادرم فداي آن کس که آفتاب از براي او بازگشت نمود تا نماز بگذاشت.»
چون زينب اين کلمات بگفت، دوست و دشمن به ناله او بناليدند و به هاي هاي بگريستند و هر يک از اهل بيت، جسد شهيدي را در بر کشيدند و زار زار بگريستند. سکينه دختر حسين جسد پاره پارهي پدر را در برکشيد و سينهي خود رابر سينهي مبارک آن حضرت بچسبانيد و به عويل و ناله که دل سنگ خاره را پاره ميکرد، ميناليد و ميگريست.
سپهر، ناسخ التواريخ سيد الشهدا عليهالسلام، 30 - 28 / 3
@m_h_tabemanesh @zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان
#شهادت_کودکان_در_روز_عاشوراء
مقتل شهادت دو طفل شام غریبان
و قال في الايقاد عن مقتل ابنالعربي: لقد مات طفلان عشية اليوم العاشر من أهل البيت من الدهشة و الوحشة و العطش. قال: فلما ذهبت زينب عليهاالسلام في جمع العيال و الأطفال، فلما جمعتهم اذا بطفلين قد فقدا. فذهبت في طلبهما، فرأتهما معتنقين نائمين، فلما حرکتهما فاذا هما قد ماتا عطشا. و لما سمع بذلک العسکر قالوا لابن سعد: رخص لنا في
المازندراني، معالي السبطين، 89 / 2: عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، 344 ، 297 - 296
در کتاب مقتل محمد بن عبد الله حايري روايت است که: چون حضرت امام حسين به زينب وصيت فرموده بود که اطفال آن حضرت را جمع آوري و پرستاري کند بعد از غارت خيمگاه، زينب خاتون به صدد جمع اطفال حرمسرا برآمد که در بيابان متفرق شده بودند. پس رسيد به دو طفل که از خوف دشمنان و تشنگي در پاي درختي وفات يافته بودند و مؤيد آن است حديث: «يا موسي صغيرهم نميتة العطش و کبيرهم جلده منکمش» که در بحار است؛ وليکن بايد از غير اطفال خود سيد الشهداء عليهالسلام باشند.
و الله العالم، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين، و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
بيرجندي، کبريت احمر، / 233.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#مقتل_گودال
#مصرع_الحسین_علیه_السلام_مقتل_گودال
خلاصه چند مقتل معتبر درباره شهادت امام حسین ع آلاف التحیة و السلام
امام حسين -عليهالسلام- پس از شهادت طفل شيرخوارش عازم ميدان پيکار شد و پيکارگر طلبيد و اشعاري خواند. هر کس در برابر او ميآمد به خاک هلاکت ميافتاد و کسي جرئت پيکار با او را نداشت، تا اينکه تعداد بسياري از آنان را کشت، و به مرکز لشکر خويش بازگشت و فرمود:
لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
عمر بن سعد وقتي صحنه را اينچنين ديد، فرياد برآورد: واي بر شما! آيا ميدانيد با چه کسي ميجنگيد و با چه شجاعي نبرد ميکنيد؟ او فرزند علي بن ابيطالب -عليهالسلام- است که شجاعان عرب و دليران روزگار را به خاک نيستي ميانداخت. پس همگي همدست شويد و دسته جمعي از هر سو بر وي حمله کيند، تا او را به زانو درآوريد.
لشکر دشمن بطور دسته جمعي و از هر سو بر امام حسين -عليهالسلام- تاختند و به سوي او تيرها از کمان رها نمودند. آن گاه پيرامون حضرت را فرا گرفتند و بين او و خيمههاي اهل بيتش فاصله انداختند و حايل شدند، و شماري از دشمنان به سوي خيمهها رفتند.
امام حسين -عليهالسلام- تا اين صحنه را ديد، بانگ بر آنان زد و فرمود:
ويحکم يا شيعة آل أبيسفيان! ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا في دنياکم و ارجعوا الي أحسابکم اذ کنتم أعرابا.
واي بر شما اي پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نميترسيد، پس در دنياي خود آزادمرد باشيد و به حسب و نسب خويش بازگرديد، زيرا شما عرب هستيد (و عربها غيرت دارند).
شمر رو به حضرت کرد و گفت: اي پسر فاطمه! چه ميگويي؟ حضرت به او فرمود: من با شما جنگ دارم و نبرد ميکنم و شما نيز با من ميجنگيد و نبرد ميکنيد، پس زنان چه تقصير و گناهي کردهاند؟ تا من زنده هستم، نگذاريد که سرکشان شما به اهل و عيال من تعرضي کنند.
شمر فرياد زد: اي لشکر! از خيمهها و سراپردهي اين مرد دور شويد و به سوي خودش برويد که به جان خودم سوگند، او حريفي جوانمرد است. پس لشکر دشمن بر آن حضرت حمله کردند و او نيز مانند شيري خشمناک بر آنان حمله مينمود و آنها را به خاک ميانداخت، تا سرانجام به خاطر تشنگي بسيار به سوي شريعه و شط فرات رفت. لشکر دشمن بر حضرت حمله کردند و نگذاشتند که او به سوي آب فرات برود. ولي حضرت صفوف دشمن را شکافت و خودش را با اسب به آب رساند. اسب حضرت نيز سخت تشنه بود و سر در آب گذاشت تا آب بياشامد. در اين هنگام امام حسين -عليهالسلام- فرمود:
أنت عطشان و أنا عطشان. والله، لاذفت الماء حتي تشرب.
(اي اسب!) تو تشنهاي و من نيز تشنهام. سوگند به خدا من آب نميآشامم تا هنگامي که تو آب بياشامي.
گويي اسب، سخن حضرت را فهميد و سر از آب بيرون آورد و آب نياشاميد، يعني من در آشاميدن آب بر تو پيشي نميگيرم. حضرت به اسب خود فرمود: آب بياشام، من نيز آب ميآشامم. حضرت مشتي آب براي حيوان برداشت تا بياشامد، که ناگاه سواري فرياد زد:
يا أباعبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتک حرمک.
اي اباعبدالله! تو آب ميآشامي و حال آنکه لشکر به سراپرده و خيمههاي تو ميروند و هتک حرمت تو ميکنند.
امام حسين -عليهالسلام- تا اين سخن را شنيد، آب را ريخت و با شتاب از شريعهي فرات بيرون آمد و بر لشکر دشمن حمله کرد و خود را به خيمهها رساند. اما معلوم شد که کسي متعرض خيمهها نشده و فريبي در کار بوده است.
حضرت دوباره با اهل بيت خود خداحافظي کرد و آنان را به صبر و شکيبايي دعوت نمود و به آنها وعدهي ثواب و پاداش داد و فرمود تا چادر اسيري به سر کنند و آمادهي بلا و مصيبت شوند. و همچنين به آنان فرمود: بدانيد خداي بزرگ، شما را حفظ و حمايت ميکند و از شر دشمنان نجات ميدهد و عاقبت کار شما را ختم به خير مينمايد و دشمنانتان را به انواع بلاها عذاب ميکند و در برابر آن به شما انواع نعمتها و بخششها را عطا مينمايد. پس مواظب باشيد که زبان به شکايت نگشاييد و سخني نگوييد که از قدر و منزلت شما بکاهد.
حضرت اين سخنان را فرمود و دوباره به سوي لشکر دشمن رفت و بر آنان حمله کرد. لشکر نيز از هر سو او را تيرباران کردند، به گونهاي که سينهي حضرت از تعداد زياد تيرها مانند خارپشت شد.
فوقف يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال. فبينما هو واقف اذ أتاه حجر فوقع في جبهته، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن وجهه فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع السهم في صدره و في بعض الروايات علي قلبه....
امام حسين (ع) در حالي که توان کارزار نداشت درنگي کرد تا استراحتي کند، که ناگاه يکي از دشمنان سنگي به سوي حضرت انداخت و به پيشاني مبارک حضرت خورد و خون از پيشاني بر صورت نازنينش جاري شد. حضرت جامهاي برداشت تا چشم و صورت خود را از خون پاک نمايد که ناگهان تيري زهرآلود و سه شعبه بر سينهي مبارکش - و به گفتهاي بر قلب مبارکش - نشست و از پشت بيرون آمد.
حضرت در اين حال فرمود:
بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله.
آن گاه امام حسين -عليهالسلام- سر به آسمان برد و عرض کرد:
الهي! انک تعلم انهم يقتلون رجلا ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره. ثم أخذ السهم فأخرجه من قفاه.
اي خداي من! تو ميداني اين گروه مردي را ميکشند که بر روي زمين پسر پيغمبري جز او نيست. سپس حضرت دست برد و آن تير را از پشت بيرون کشيد.
فانبعث الدم کالميزاب، فوضع يده علي الجرح فلما امتلأت رمي به الي السماء.
(از جاي تير) خون مانند ناودان سرازير شد. حضرت دست خود را زير جاي جراحت گرفت و چون از خون پر شد، آن را به سوي آسمان پاشيد (و از آن خون شريف قطرهاي به سوي زمين برنگشت).
دوباره کف دست خود را از خون پر کرد و به سر و صورت و محاسن خود کشيد و فرمود:
هکذا أکون حتي القي جدي رسول الله و أنا مخضوب بدمي و أقول: يا رسول الله! قتلني فلان و فلان.
من با سر و صورت خون آلود خواهم بود تا اينکه جدم پيامبر خدا (ص) را ديدار کنم و نام قاتلان خود را به او بگويم.
در اين هنگام ضعف و ناتواني بر آن حضرت چيره شد و از کارزار باز ايستاد، تا آنکه مالک بن يسر به حضرت دشنام داد و با شمشير خود ضربهاي بر سر مبارک امام حسين -عليهالسلام- زد:
کان عليه قلنسوة فقطعها حتي وصل السيف الي رأسه فأدماه فامتلأت القلنسوة دما.
به گونهاي که کلاه آن حضرت شکافته شد و شمشير به سر مقدسش رسيد و خون از آن جاري گشت، به حدي که آن کلاه پر از خون شد.
حضرت در حق او نفرين کرد و سپس آن کلاه پر خون را از سر مبارک انداخت و دستمالي گرفت و زخم سر را بست و کلاه ديگري بر سر گذاشت و عمامهاي بر آنبست.
لشکر دشمن لحظهاي از جنگ با حضرت درنگ نمودند، ولي دوباره پيرامون او را فراگرفتند. در اين هنگام عبدالله بن الحسن - عليهماالسلام - بيرون آمد (و به گونهاي که پيش از اين گفته شد به شهادت رسيد.)
سيد بن طاووس و ديگران گفتهاند که پس از اين، حضرت سيد الشهداء -عليهالسلام- فرمود: براي من جامهاي بياوريد که کسي براي پوشيدن، رغبتي در آن نداشته باشد و آن را زير جامههايم بپوشم تا پس از مرگم کسي آن جامه را از تن من بيرون نياورد.
جامهاي براي حضرت آوردند که کوچک و تنگ بود، حضرت فرمودند: اين جامهي اهل ذمه و ذلت است. جامهاي بزرگتر از اين بياوريد. پس جامهاي بزرگتر آوردند و حضرت آن را پوشيد. به روايت سيد بن طاووس جامهي کهنهاي آوردند. حضرت چند جاي آن جامه را پاره کرد تا از قيمت افتاد و بيارزش شد و آن را در زير جامههاي خود پوشيد:
فلما قتل عليهالسلام جردوه منه.
اما چون امام حسين -عليهالسلام- به شهادت رسيد، آن جامهي کهنه را نيز از تن حضرت بيرون آوردند.
شيخ مفيد - رحمت الله عليه - فرموده است که آن حضرت گر چه از بسياري زخم و جراحتها سنگين شده بود، ولي با اين حال بر دشمنان حمله ميکرد و آنان را به چپ و راست پراکنده مينمود. شمر که اين صحنه را ديد، دستور داد تا حضرت را دوباره تيرباران کنند. آن قدر او را تيرباران کردند تا از جنگ باز ايستاد و لشکر دشمن در برابرش توقف نمودند.
حضرت زينب - عليهاالسلام - که چنين ديد، بر در خيمه آمد و بر عمر بن سعد فرياد کشيد و به او فرمود:
ويحک يا عمر! أيقتل ابوعبدالله و أنت تنظر اليه؟
اي عمر! واي بر تو، حضرت اباعبدالله را ميکشند و تو به آن مينگري؟
عمر سعد پاسخي نداد و به روايت طبري اشکش جاري شد و صورت خود را از سوي حضرت زينب - عليهاالسلام - برگرداند. سپس حضرت زينب - عليهاالسلام - رو به لشکر دشمن کرد و فرمود:
ويحکم! ما فيکم مسلما؟
واي بر شما! آيا مسلماني در ميان شما نيست؟
ولي هيچ کس پاسخ او را نداد.
سيد بن طاووس - رحمت الله عليه - روايت کرده است: در اين هنگام که امام حسين - عليهالسلام- توان کارزار نداشت، صالح بن وهب المزني (اليزني) از کنار حضرت آمد و با قدرت تمام نيزهاي بر پهلوي مبارکش زد:
فسقط الحسين عليهالسلامعن فرسه الي الأرض علي خده الأيمن.
پس امام حسين -عليهالسلام- چنان از روي اسب افتاد که با طرف راست صورت مبارکشان بر زمين فرود آمد.
آن گاه حضرت فرمود:
بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله.
حضرت دوباره برخاست و ايستاد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که تمام نگاهش به برادر بود، چون اين صحنه را ديد، از در خيمه بيرون دويد و فرياد زد:
وا أخاه! وا سيداه! وا أهل بيتاه! ليت السماء أطبقت علي الأرض و ليت الجبال تدکدکت علي السهل.
اي کاش آسمان خراب ميشد و بر زمين ميافتاد! اي کاش کوهها از هم ميپاشيد و بر روي بيابانها پراکنده ميشد!
راوي ميگويد: شمر بن ذي الجوشن لشکر خود را صدا زد و گفت: براي چه ايستادهايد و انتظار ميکشيد؟ چرا کار حسين را تمام نميکنيد؟ آن گاه همگي بر امام حسين - حمله بردند، تا او را از پاي درآوردند.
در روايت ابنشهرآشوب است که تير به سينهي مبارک حضرت رسيد. آن حضرت بر زمين افتاد و خون مقدسش را با کف دست خود گرفت و بر سر خود ريخت. عمر سعد به مردي که در طرف راست او بود، گفت: از اسب پياده شو و به سوي حسين برو و کار او را تمام کن. خولي چون اين سخنان را شنيد، براي کشتن حضرت بر آن مرد پيشي گرفت. اما هنگامي که پياده شد تا سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کند، لرزشي بدن او را فراگرفت و نتوانست اين کار را بکند.
شمر ملعون به او گفت: خدا بازويت را قطعه قطعه کند! چرا ميلرزي؟
و نزل شمر اليه فذبحه.
پس خود شمر سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد.
سيد بن طاووس و ابننما و برخي ديگر گفتهاند که سنان ابنانس سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد.
در اين هنگام غبار زيادي که سياه و تاريک بود، در هوا پيدا شد و باد سرخي وزيدن گرفت، و چنان هوا تيره و تار شد که هيچ کس ديگري را نميديد. مردم منتظر عذاب بودند، تا اينکه پس از مدتي هوا روشن شد و تاريکي آن برطرف گرديد.
از امام صادق - روايت شده است:
هنگامي که امام حسين -عليهالسلام- شهيد شد، لشکريان شخصي را ديدند که ناله و فرياد ميکند. به او گفتند: اي مرد بس کن! اين همه ناله و فرياد براي چيست؟ در پاسخ گفت: چگونه ناله و فرياد نکنم و حال آنکه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - را ميبينم که ايستاده است و گاهي به آسمان و گاهي به محل کارزار شما نگاه ميکند، و من ميترسم که خدا را بخواند و نفرين کند و همهي اهل زمين را هلاک نمايد و من هم در ميان ايشان هلاک شوم. برخي لشکريان گفتند که اين مرد، ديوانه است و سخن سفيهانه ميگويد، و گروهي ديگر که به آنها «توابين» ميگويند، از اين سخنان متنبه شدند و گفتند به خدا سوگند، ستمي بزرگ به خويشتن کرديم و سرور جوانان اهل بهشت را کشتيم. آن گاه همان جا توبه کردند و سپس بر ابنزياد خروج نمودند وقيام کردند.
راوي از امام صادق -عليهالسلام- پرسيد که آن فرياد کننده چه کسي بود؟ حضرت فرمود: ما او را به جز جبرئيل کس ديگري نميدانيم.
منتهي الآمال، ص 468-459 و نفس المهموم، ص 371-351. ؛
سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان 3
#اسارت_آل_الله
روایت بردن انگشت و انگشتر توسط ساربان
روايتشده است: يکي از شتربانان کاروان حسيني پس از شهادت امام، به طمع برداشتن بند زير جامه آن حضرت، دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد، که دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد.کاردي در آورد و انگشت يا دست حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امام دست چپ را برآورد، دست چپ را هم بريد.[1] اين شخص، بعدا چهرهاش سياه شد و در راه مکه فرياد برميآورد که: «ايها الناس!دلوني علي اولاد محمد».[2] اي مردم! مرا به فرزندان محمد راهنمايي کنيد. نام او را «بريدة بن وائل» گفتهاند. اين قضيه به صورتهاي ديگر هم در برخي کتب نقل شده است،[3] از جمله درباره کسي به نام ابحر بن کعب، که لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد.
بعدا دستانش مثل دو چوب خشک، خشکيد.[4] اما نميتوان به صحت آنها اطمينان يافت.
در نقلها، گاهي قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينکه، بجدل بن سليم انگشت را با انگشتر قطع کرد و انگشتر را به غارت برد.[5] .
فرهنگ عاشورا / جواد محدثي
[1] اثبات الهداة، ج 5، ص 205.
[2] ناسخ التواريخ، ج 4، ص 19، به نقل از «مدينة المعاجز».
[3] همچون: بحار الانوار، ج 45، ص 311، معالي السبطين، ج 2، ص 61.
[4] اثبات الهداة، ج 5، ص 201.
[5] عوالم (امام حسين)، ص 302.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان 4
#اسارت_آل_الله
شام غريبان
در لغت، به معناي شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است، شام مسافران کهوحشتناک ميباشد.شام غريبان گرفتن: زاري کردن به درد، چنانکه بر وفات کسي گريستنو غم نمودن. شب اول وفات کسي براي خانواده آن کس، شب يازدهم محرم و عزاداري بعد از آن شب.[1] در اصطلاح، به مراسم سوگواري شبانه در شب يازدهم محرم گفتهميشود که مردم به صورت دو گروه مجزا، پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها و تکيهها، با خواندن نوحههاي غمگين، ياد اسراي اهل بيت را گرامي ميدارند.اين برنامه، اغلب با در دست داشتن شمعهايي و در شب تاريک يازدهم محرم انجام ميگيرد و بيشتراز کودکان و نونهالان در اين سوگواري تمثيلي استفاده ميشود.ياد کردي است از آوارگي اهل بيت امام حسين «ع» و کودکان باز مانده از شهداي کربلا که در غروب عاشورا، بيپناه و درمانده، در ظلمت اندوهبار شب، در دشت و بيابان کربلا به سر آوردند.در اين شب، «مراسمي ساده و غمانگيز بر پا ميشود و عزاداران با لباسهاي سياه و شمعي افروخته در دست گرفته، کاه بر سر ميپاشند و نوحههاي غمانگيز ميخوانند و دسته دسته در معابرحرکت ميکنند و هر چند قدم، مدتي مينشينند و ميگريند، آرام و غمناک.در اين مراسم بکلي سينه زني نميشود و علم و بيرق نيز حرکت داده نميشود».[2] .
فرهنگ عاشورا / جواد محدثي
[1] لغتنامه، دهخدا.
[2] تعزيه در ايران، صادق همايوني، ص 289.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان 5
#اسارت_آل_الله
رحلت دو تن از اطفال اهل بيت
پس از آتش زدن خيام حرم و حمله وحشيانه گرگان و سگان کوفه و شام به مخدرات و اطفال بيپناه حضرت سيد الشهداء عليهالسلام طبيعتا هر يک از اطفال و بانوان براي مصون ماندن از آسيب آن درندگان خونخوار بطرفي گريخته و متفرق شدند و پس از خاموش شدن آتش و دور شدن آن نااصلان و بيغيرتان از آن محوطه چطور اهل بيت و بانوان و اطفال خردسال دوباره جمع شدند و دور هم حلقه زدند، مدرک و ماخذ معتبري نديدم که آن را تشريح و توضيح داده باشد تنها در يکي از کتب ارباب مقاتل مقالهاي ديدم که از کتاب بحر المصائب نقل کرده و آن اينست:
در شب پرتعب يازدهم عليا مکرمه زينب عليهاالسلام فضه خاتون را نشانيد يکان يکان اطفال برادر را جمع آوري کرد و به دست فضه خاتون سپرد ولي ديد دو طفل از اطفال نيستند، ناله از دل برکشيد که اي واي بر دل زينب عجب وصيت برادرم را به عمل آوردم، ديشب که شب عاشوراء بود برادرم با من وصيت اطفال را داشت امروز هم در وقت وداع عمده سفارشش درباره ايتام صغير بود، سپس خطاب به خواهرش نمود و فرمود: خواهرم امکلثوم امروز همه مبتلا بوديم نميدانم اين دو طفل کجا رفتهاند، آيا زندهاند يا مردهاند؟
پس حضرت زينب و امکلثوم سلام الله عليها هر دو سر در بيابان گذاشته به هر طرفي سراغ اين دو طفل را گرفتند تا به تلي رسيدند که روي آن خار مغيلان روئيده بود و در زير بوته آن خار آن دو طفل يتيم را ديدند که دست در گردن يکديگر انداخته، صورت به صورت هم گذاشته آن قدر گريه کردهاند که زمين از اشگ چشمشان گل شده عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها خواهر را طلبيد، هر دو ببالين ايشان نشستند قدري گريستند، سپس حضرت زينب سلام الله عليها فرمود:
خواهر گريه ثمري ندارد برخيز يکي را تو بردار و ديگري را من برميدارم اما آهسته بلند کن مبادا از خواب بيدار شوند زيرا گرسنه و تشنهاند ولي همينکه ايشان را بلند کردند ديدند هر دو از دنيا رفتهاند، خداوند متعال در روضهاي که براي جناب موسي کليم عليهالسلام خواند فرمود:
يا موسي صغيرهم يميته العطش و کبيرهم جلده منکمش گويا همين اطفال صغير باشند که از تشنگي مردهاند
مقتل مدینه تا مدینه
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_شام_غریبان 6
#اسارت_آل_الله
خلاصه مقتل عصر عاشوراء و شام غريبان
چون امام حسين -عليهالسلام- به درجهي رفيع شهادت رسيد، اسب آن حضرت خود را به خون امام حسين -عليهالسلام- آغشته کرد و به به سوي خيمهها رفت و بلند بلند شيهه کشيد و دستهاي خود را بر زمين زد. (طبق روايت صاحب مناقب و محمد بن ابيطالب اين اسب آن قدر سر بر زمين زد تا جان داد و از دنيا رفت).
چون خواهران و دختران و اهل بيت حضرت صداي آن حيوان را شنيدند، از خيمه بيرون آمدند و آن اسب را بيصاحب و بيسوار و غرقه به خون ديدند که ميآيد. پس فهميدند که آن حضرت شهيد شده است. آن گاه فرياد به گريه و شيون بلند کردند و حضرت امکلثوم - عليهاالسلام - دست خود را بر سر گذاشت و گفت:
وامحمداه! واجداه! وانبياه! وا اباالقاسماه! وا علياه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه!
هذا حسين بالعراء صريع بکربلاء، محزوز الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء.
اين حسين است که بر زمين کربلا افتاده است. اين حسين است که سر او را از پشت بريدهاند و عمامه و رداي او را به تاراج بردهاند.
حضرت امکلثوم - عليهاالسلام - اين جملهها را گفت تا بيهوش شد. و حال ديگر اهل بيت در آن شب نيز چنين بود
منتهي الآمال، ص 469-468 و نفس المهموم، ص 375-372.
لشکر دشمن پس از آنکه امام حسين -عليهالسلام- را به شهادت رساندند، به سوي خيمههاي آن حضرت حرکت کردند. سيد بن طاووس - رضوان الله تعالي عليه - ميفرمايد: کنيزکي از خيمه بيرون آمد. مردي به او گفت:
يا أمة الله! ان سيدک قتل.
اي کنيز! سرور تو به شهادت رسيد.
آن کنيزک گفت: من شتابان به سوي بانوي خود رفتم و فرياد زدم. آن گاه زنان حرم برخاستند و ناله و فرياد کردند:
تسابق القوم علي نهب بيوت آل الرسول و قرة عين البتول، حتي جعلوا ينتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها، و خرجت بنات آل الرسول و حريمه يتساعدن علي البکاء و يندبن لفراق الحماة و الاحباء.
آن لشکر براي تاراج خيمههاي خاندان پيامبر و نور چشم زهرا - عليهاالسلام - بر يکديگر پيشي ميگرفتند، تا اينکه چادر را از سر زنان کشيدند و دختران خاندان و حرم پيامبر (ص) گريه ميکردند، و در فراق پشتيبانان و دوستان خود شيون سر ميدادند.
قال الراوي: ثم أخرج النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النار، فخرجن حواسر مسلبات حافيات باکيات يمشين سبايا في اسر الذلة.
راوي ميگويد: آن گاه زنها را از خيمهها بيرون کردند و خيمهها را آتش زدند. زنها در حالي که سرهايشان برهنه، جامههايشان به تاراج رفته، پاهاي مبارکشان برهنه، اشکهاي چشمشان جاري بود و با حالت تحقير اسيرشان کرده بودند، بيرون آمدند و گفتند:
بحق الله، ألا ما مررتم بنا علي مصرع الحسين عليهالسلام.
شما را به خدا، ما را نزديک قتلگاه امام حسين -عليهالسلام- ببريد.
آنها را به قتلگاه امام حسين -عليهالسلام- بردند.
فلما نظر النسوة الي القتلي صحن و ضربن وجوههن.
چون ديده زنان بر شهيدان افتاد، فرياد برآوردند و سيلي بر صورت خود زدند.
راوي ميگويد: به خدا سوگند، هرگز فراموش نميکنم که زينب دختر علي - عليهماالسلام - گريه ميکرد و با آوازي سوزناک و قلبي پر از اندوه ميگفت:
يا محمداه! صلي عليک ملائکة (مليک) السماء. هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي فاطمة الزهراء و الي حمزة سيد الشهداء. يا محمداه! هذا حسين بالعراء تسفي عليه الصبا قتيل أولاد البغايا. واحزناه! وا کرباه! اليوم مات جدي رسول الله صلي الله عليه و آله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا.
اي محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود ميفرستند. اين حسين توست که به خون خود آغشته و اعضايش از هم جدا شده است، و اينها دختران تو هستند که اسير و گرفتار گشتهاند. به خدا و محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمهي زهرا و حمزهي سيد الشهداء - عليهمالسلام - شکايت و دادخواهي ميکنم. اي محمد! اين حسين توست که در اين دشت، غريبانه افتاده است و باد صبا گرد و غبار بر پيکر او ميافکند. اين حسين توست که به دست فرزندان گردنکشان به شهادت رسيده است.اي دريغ و اي افسوس! امروز روزي است که جدم رسول خدا - صلي الله عليه و آله - از دنيا رفت. اي اصحاب محمد! اينها فرزندان محمد مصطفي هستند که آنان را مانند اسيران ميبرند.
در روايت ديگر است که حضرت زينب - عليهاالسلام - اينچنين گفت:
يا محمداه! بناتک سبايا و ذريتک مقتله، تسفي عليهم ريح الصبا. و هذا (حسين) محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء. بأبي من أضحي عسکره في يوم الاثنين نهبا. بأبي من فسطاطه مقطع العري. بأبي من لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي. ب.بي من نفسي له الفداء. بأبي المهموم حتي قضي، بأبي العطشان حتي مضي، بأبي من شيبته تقطر بالدماء. بأبي من جده محمد المصطفي.
بأبي من جده رسول اله السماء. بأبي من هو سبط نبي الهدي. بأبي محمد المصطفي. بأبي خديجة الکبري. بأبي علي المرتضي. بابي فاطمة الزهراء سيدة النساء، بأبي من ردت له الشمس حتي صلي.
اي محمد! دختران تو اسير شدهاند. و فرزندان تو شهيد گشتهاند و باد صبا بر آنها گرد و غبار ميافکند. اين حسين توست که سر او را از پشت بريدهاند و عمامه و رداي او را به تاراج بردهاند. پدرم فداي آن کسي باد که روز دوشنبه لشکرش به تاراج رفت و بند خيمههاي او از هم گسست. پدرم فداي آن کسي باد که به سفر نرفته است تا اميد بازگشت او باشد، و زخمي نشده است تا درمان شود. پدرم فداي آن کسي باد که جدش محمد مصطفي است که فرستادهي پروردگار آسمانهاست. پدرم فداي آن کسي باد که نوهي پيام رسان هدايت است. پدرم فداي محمد مصطفي و خديجهي کبري و علي مرتضي و فاطمهي زهرا (ع) و سرور بانوان باد. پدرم فداي آن کسي باد که خورشيد به خاطر او برگشت تا اينکه نماز خواند.
قال الراوي: فأبکت والله کل عدو و صديق، ثم ان سکينة اعتنقت جسد أبيها الحسين، فاجتمعت عدة من الأعراب حتي جروها عنه.
راوي ميگويد: حضرت زينب - عليهاالسلام - آنچنان گريه کرد که به خدا سوگند، دشمن و دوست را به گريه انداخت. آن گاه حضرت سکينه - عليهاالسلام - بدن پدرش امام حسين -عليهالسلام- را در آغوش گرفت، ولي عدهاي از آن باديه نشينان گرد هم آمدند و او را کشيدند و از پدر جدا کردند.
در مصباح کفعمي است که حضرت سکينه - عليهاالسلام - فرمود: چون پدرم امام حسين -عليهالسلام- شهيد شد، من او را در آغوش گرفتم تا آنکه بيهوش شدم. در آن حال شنيدم که پدرم ميفرمود:
شيعتي ما ان (مهما) شربتم ري (ماء) عذب فاذکروني
أسمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني
شيعيان من! هنگامي که آب خنک و گوارايي ميآشاميد، مرا ياد کنيد. و هر گاه نالهي غريب يا شهيدي را ميشنويد، براي من گريه نماييد.
پس حضرت سکينه - عليهاالسلام - ترسان برخاست، در حالي که چشمش از گريه کردن آزرده شده بود، سيلي بر صورت خود زد که ناگهان هاتفي ندا داد:
بکت الارض و السماء عليه
بدموع غزيرة و دماء
يبکيان المقتول في کربلاء
بين غوغاء امة ادعياء
منع الماء و هو منه قريب
عين ابکي الممنوع شرب الماء
زمين و آسمان با اشکي فراوان و گريهاي خونبار بر او گريستند. گريستند بر آن کسي که در کربلا و در ميان مردمي فرومايه به شهادت رسيد. و از آب خوردن او جلوگيري کردند در حالي که نزديک آب بود، اي ديده! گريه کن بر آن کسي که او را از آب خوردن باز داشته بودند.
نفس المهموم، ص 378-375.
حميد بن مسلم ميگويد: همراه شمر در خيمهها عبور ميکرديم تا به امام علي بن الحسين - عليهماالسلام - رسيديم. ديديم که مريض است و در بستر بيماري افتاده است. عدهاي از پيادگان که به همراه شمر بودند، به او گفتند: علي بن الحسين را نميکشي؟ من گفتم: سبحان الله! آيا او را هم بايد کشت، همين بيماري که دارد برايش بس است و او را خواهد کشت. و کار من همين بود که هر کس ميآمد تا علي بن الحسين -عليهالسلام- را بکشد و يا آزاري برساند از او جلوگيري ميکردم. پس آن بيرحمان پوستي را که در زير بدن آن حضرت بود کشيدند و بردند و آن حضرت را با صورت به زمين انداختند.
در اين هنگام عمر بن سعد آمد. زنان اهل بيت نزد او گرد آمدند و در برابرش ناله و فغان کردند و گريستند، تا آن سنگدل بر حال آنها رقت کرد و به ياران خود دستور داد که ديگر کسي به خيمهي زنان داخل نشود و متعرض آن جوان بيمار نگردد.
زنها که حال رقتي از او مشاهده کردند از آن پليد خواستند که دستور دهد آنچه را به تاراج بردهاند و ربودهاند به آنان بازگردانند، تا خود را به وسيلهي آنها بپوشانند. عمر بن سعد به لشکر خويش گفت: هر کس آنچه را ربوده است به آنان بازگرداند. سوگند به خدا، هيچ کس به دستور او عمل نکرد و چيزي به آنان بازنگرداند. سپس عمر بن سعد گروهي را امر کرد مواظب خيمهها باشند تا کسي از زنها بيرون نرود و لشکر هم متعرض آنها نگردد. آن گاه عمر بن سعد در ميان ياران خود فرياد زد:
من ينتدب للحسين فيوطيء الخيل ظهره و صدره؟
چه کسي حاضر است داوطلب شود و بر پشت و سينهي حسين اسب بتازد؟
پس ده نفر که همه حرامزاده بودند بر اسبهاي خود سوار شدند:
فداسوا الحسين عليهالسلام بحوافر خيلهم حتي رضوا صدره و ظهره.
سپس با سم اسبان خود بر بدن حضرت تاختند و استخوانهاي سينه و پشتش را درهم شکستند.
اين گروه چون به کوفه آمدند، در برابر ابنزياد ايستادند. اسيد بن مالک که يکي از آن حرامزادهها بود، براي اينکه اظهار خدمتي کند تا جايزهي بسيار بگيرد، اين شعر را از روي افتخار خواند:
نحن رضضنا الصدر بعد الظهر
بکل يعبوب شديد الاسر (الحضر)
ما کساني هستيم که بر اسبان چالاک و نيرومند سوار شديم و سينه و پشت حسين را زير سم اسبان درهم کوبيديم.
آن گاه ابنزياد گفت: شما چه کساني هستيد؟ در جواب گفتند:
نحن الذين وطأنا بخيولنا ظهر الحسين حتي طحنا جناجن صدره.
ما آن کساني هستيم که اسب بر بدن حسين رانديم به حدي که استخوانهاي سينهاش را زير سم اسبان مانند آرد نرم کرديم.
ابوعمرو زاهد گفت: هر ده نفر حرامزاده بودند که بعدا به دستور مختار دست و پاهاي آنها را با ميخهاي آهنين بر زمين کوبيدند و با اسب بر بدن آنها تاختند و
همه را کشتند.
منتهي الآمال، ص 471 و نفس المهموم، ص 382-378.
سرانجام در عصر عاشورا عمر بن سعد سر امام حسين -عليهالسلام- را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي داد تا در کوفه به نزد عبيدالله بن زياد ببرند:
و امر برؤوس الباقين من اصحابه و أهل بيته فقطعت (فنظفت) و کانت اثنين و سبعين رأسا.
سپس دستور داد تا سر مطهر ياران و اهل بيت امام حسين - عليهمالسلام - را از بدن جدا کنند، و آنها هفتاد و دو سر بودند (که عمر بن سعد آنها را با شمر بن ذي الجوشن و قيس بن الاشعث، و عمر بن الحجاج و عزرة بن قيس به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد).
خولي بن يزيد آن سر مطهر را برداشت و به کوفه آمد. ولي چون شب شده و قصر ابنزياد بسته بود، بناچار آن سر مقدس را به خانهي خود برد و آن را زير تشتي قرار داد و خودش به بستر رفت.
«نوار» همسر خولي مي گويد: از او پرسيدم چه خبر داري؟ گفت: براي تو سوغاتي و هديهاي آوردهام، که تا روزگار هست ثروتمند خواهي بود، و آن سر حسين است که اينک در خانهي توست. گفتم: واي بر تو مردم طلا و نقره ميآوردند و تو سر پسر دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را ميآوري. به خدا سوگند، سر من و تو در يک بالين قرار نخواهد گرفت. آن گاه از بستر برخاستم و در کنار آن تشت رفتم و در آنجا نشستم:
فوالله ما زلت أنظر الي نور يسطع مثل العمود من السماء الي الاجانة، و رأيت طيرا بيضا ترفرف حولها.
به خدا سوگند، ديدم که نوري همچون ستوني از آسمان تا آن تشت ادامه داشت و مرغان سفيدي در اطراف آن سر مطهر پرواز ميکردند.
آن گاه صبح شد و خولي آن سر مقدس را نزد ابنزياد برد.
منتهي الآمال، ص 474 و نفس المهموم، ص 383-382
سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
4_638289447934231175.mp3
2.37M
پاسخ استاد تابع منش :
چرا با وجود بودن حضرت علی ع، حضرت زهراء س پشت درب رفت و چرا با بودن عباس ع حضرت زینب س در شهادت علی اکبر ع از خیمه بیرون زد؟
@m_h_tabemanesh @zameneashk1
بسم الله الرحمن الرحیم
#ایام_صفر
#امام_سجاد_علیه_السلام
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
#وقایع_عصر_عاشوراء
#آتش_در_خیام
روضه عصر عاشوراء و امام سجاد ع
و في روضة الصفا: [...] فأمر باحراق خيام أهل بيت المصطفي، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين..
در روضة الصفا آمده است.. پس دستور دادندبه آتش زدن خیام اهل حرم اهل االبیت مصطفی ع که لعنت خدا بر آنها باد..
ان زينب الکبري أقبلت علي زين العابدين و قالت: يا بقية الماضين و ثمال القاقين، قد أضرموا النار في مضاربنا فما رأيک فينا؟
در عصر عاشوراء هنگام آتش زدن خیمه ها حضرت زینب س نزد امام سجاد ع رفت و کسب تکلیف فرمود: ای یادگار اولیاء و ائمه و صالحین آتش در خیمه ها افکنده اند نظر شما در این باره چیست؟
فقال عليهالسلام: عليکن بالفرار، فَفَرَرنَ بنات رسول الله صائحاتٌ باکياتٌ نادباتٌ الا زينب الکبري
امام سجاد ع فرمودند همه زنان و بچه ها فرار کنند، پس زنان و دختران رسول خدا فریاد زنان،اشگ ریزان، بر سر زنان به سمت بیابانها و میدان جنگ فرار کردند مگر حضرت زینب س.
فانهاکانت واقفة تنظر الي زين العابدين لأنه لا يتمکن من النهوض و القيام .
حضرت زینب س بر در خیمه ی در حال سوختن ایستاده بود و به امام سجاد ع نگاه می کرد زیرا امام سجاد ع قدرت نشستن و برخواستن را نداشت.
قال بعض من شهد: رأيت امرأة جليلة واقفة بباب الخيمة و النار تشتعل من جوانبها و هي تارة تنظر يمنة و يسرة و أخري تنظر الي السماء و تصفق بيديها و تارة تدخل في تلک الخيمة، و تخرج
شاهدان عینی گفتند دیدیم زنی نورانی و مجلله ای را که بر در خیمه ایستاده بود و آتش اطرافش را گرفته و شعله ور بود و او گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ نگاه می کرد و گاهی به آسمان می نگریست و دستهای خویش را بهم می زد( اضطراب شدید حضرت زینب س)و گاهی داخل خیمه می رفت و بیرون می آمد
فأسرعت اليها و قلت: يا هذي ما وقوفک هاهنا؟! و النار تشتعل من جوانبک، و هؤلاء النسوة قد فررن و تفرقن و لم تلحقي بهن و ما شأنک؟
به عجله به سمتش رفتم و به او گفتم چرا شما فرار نمی کنی و در محل ایستاده ای در حالیکه آتش تو را محاصره کرده است و تمام زنها گریخته اند و متفرق شده اند و چرا به ایشان ملحق نمی شوی و دلیل ایستادن شما چیست؟
و قالت: يا شيخ، ان لنا عليلا من الخيمة و هو لا يتمکن من الجلوس و النهوض فکيف أفارقه و قد أحاطت النار به.
گفت ای شیخ ما مریضی در این خیمه داریم و او نمی تواند بنشیند و بلند شود پس چگونه او را رها کنم در حالیکه در میان آتش است.
المازندراني، معالي السبطين، 89 - 88 ، 87 / 2: مثله الزنجاني، وسيلة الدارين، / 344 - 343 ، 337
و هم در آن کتاب از کتاب مفتاح البکا مروي است که حميد بن مسلم گفت: چون آتش در خيمهها بلندي و فزايش گرفت،
«رأيتُ امرأةً ألقت نفسها علي النار فجائت بجسد کأنه ميتٌ و رِجلاهُ تَجران علي الأرض»
زني را دیدم که خود را در آن آتش شعلهور بيفکند و جسدي را بیرون آورد که گوئیا مرده است و هر دو پايش را بر زمين ميکشيد. گفتم: «اين جاريه کيست؟»
گفتند: «زينب دختر اميرالمؤمنين است.»
گفتم: «اين بيمار کيست؟»
گفتند: «علي بن الحسين عليهمالسلام.»
و چون آن جاريه را نظر به پسر سعد افتاد، فرمود: «اي پسر سعد! خداوند نسلت را قطع نمايد. آيا پدرت سعد تو را به اين کار وصيت نهاده بود؟»
سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب الکبري عليهاالسلام، 253، 252، 242، 240/1.
نکات مقتل :
1. بزرگترین درس مقتل ولایت مداری زنها است که در خیام محکم نشسته بودند و منتظر فرمان امام زمانشان بودند می سوختند و منتظر فرمان ولایت بودند. امام حسین ع موکدا به زنان فرموده بودند که خیمه را ترک نکنند و ما می بینیم بغیر از چند نفر از زنان که حضورشان در میدان و کمک به امام حسین ع لازم بود نامی از سایر زنان در منابع مقتلی نیست و از آنان به صورت حرکت های دسته جمعی یاد می شود که بزرگترین درس عفاف و حجاب برای زنان عاشورایی است و به دلیل همین عفت و حجاب است که سوال می شود آیا حضرت لیلی و یا همسر عباس ع و ..در کربلاء بوده اند؟ جواب عفاف و حجاب شدید آنها در خیام است. که در جمع حاضر نشده اند. و نامی از آنها نیست. زنان بعد از حکم امام سجاد ع فرار کردند . می سوختند مطیع ولایت بودند آتش نتوانست آنها را از ولایت جدا کند.
2. عزیزان مقتل نکات بسیار زیادی برای گریز زدن دارد که توجه شود.
3. نکات اخلاقی و تربیتی مقتل را اگر در زیر سایه مولی متوجه شدید ارسال کنید تا بقیه استفاده کنند.
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
دوستان عزیز برای دسترسی به مطالب با موضوع قمر بنی هاشم(ع) این هشتکها را بزنید👇👇
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#مقام_ابوالفضل_ع
#مقام_ابوالفضل_ع_در_روایات
@zameneashk1
4_652547102974417094.ogg
617K
#زینب_سلام_الله_علیها_رسول_کربلاء
اسم حضرت زینب س مکتوب بر عرش الهی « مناسب برای مقدمه ی منبر حضرت زینب س»
استاد تابع منش
@zameneashk1