eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
867 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 5.mp3
19.26M
5 العباس ع و الأسدي: حرملة بن الکاهل الذي جاء برأس عباس بن علي بن أبيطالب و هو قتله مع الحسين بالطف. البلاذري، جمل من أنساب الأشراف، 256 / 13 أقول قد ذکر صاحب الکامل البهائي خبر سهل بن سعد، بنحو أخصر، و فيه و رأيت الرؤوس علي الرماح و يتقدمهم رأس العباس بن علي عليهماالسلام و رأس الامام عليهالسلام کان وراء الرؤوس أمام المخدرات، و للرأس الشريف مهابة عظيمة و يشرق منه النور بلحية مدورة قد خالطها الشيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقني الأنف، متبسما الي السماء، شاخصا ببصره الي نحو الأفق، و الريح تلعب بلحيته يمينا و شمالا کأنه أميرالمؤمنين. القمي، نفس المهموم، 432 - 431 @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
مقتل خوانی عباس ع همراه با متن عربی مقتل بعد از ورود به کانال ضامن اشک لطفا هشتکهای بالا را بزنید. کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
مصائب اهل بیت در شام عاشوراء به روایت سید بن طاووس ره حال بقايا اهل البيت ليلة الحادي عشر اعلم أن أواخر النهار يوم عاشوراء کان اجتماع حرم الحسين عليه‏السلام،: و بناته، و أطفاله في أسر الأعداء، و مشغولين بالحزن و الهموم و البکاء، و انقضي عنهم آخر ذلک النهار و هم فيما لا يحيط به قلمي من الذل و الانکسار، و باتوا تلک الليلة فاقدين لحمائهم و رجالهم، و غرباء في اقامتهم و ترحالهم، و الأعداء يبالغون في البراءة منهم، و الاعراض عنهم، و اذلالهم ليتقربوا بذلک الي المارق عمر بن سعد موتم أطفال محمد، و مقرح الأکباد و الي الزنديق عبيدالله بن زياد، و الي الکافر يزيد بن معاوية، رأس الالحاد و العناد [...]. أقول: فاذا کان أواخر نهار يوم عاشوراء، فقم قائما، و سلم علي رسول الله صلي الله عليه و آله، و علي مولانا أمير المؤمنين عليه‏السلام، و علي مولانا الحسن بن علي عليه‏السلام، و علي سيدتنا فاطمة الزهراء عليهاالسلام، و عترتهم الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين. و عز هم علي هذه المصائب بقلب محزون، و عين باکية، و لسان ذليل بالنوائب. ثم اعتذر الي الله جل جلاله، و اليهم من التقصير فيما يجب لهم عليک، و أن يعفو عما لم تعمله مما کنت تعمله من يعز عليک. فانه من المستبعد أن تقوم في هذا الصماب الهائل بقدر خطبه النازل . ابن‏طاووس، الاقبال، / 583: عنه: القمي، نفس المهموم، / 385 ، 384؛ المازندراني، معالي السبطين، 83- 82 / 2 سيد رحمه الله در اقبال گويد: «بدان که پسين روز عاشوراء بود که حرم حسين عليه‏السلام و دختران و کودکانش اسير دشمن شدند و به اندوه و افسوس و گريه گرفتار آمدند و روز را به حالي به شب آوردند که شرح اندازه دل شکستگي و خواري آنها در توان خامه من نيست و آن شب را بدون حامي و مردان خود غريبانه گذرانيدند و دشمان بي‏نهايت از آن‏ها بي‏زاري جسته و روگرداني کرده و خوارشان مي‏شمردند تا بدين وسيله خود را در نزد عمر بن سعد از دين برگشته و يتيم کننده اطفال محمد صلي الله عليه و آله و سلم و خراشنده جگرها و به عبيدالله بن زياد زنديق و به يزيد بن معاوية کافر که رأس الحاد و عناد بود مقرب نمايند». [...]. گويم: «گويا به پدر و مادر و عزيزان تو چنين گرفتاري رسيده است، نبايد آن را کوچک شمرد و هيچ مسلماني که مقام بزرگزادگان را شناسد نبايد آن را کوچک شمارد. من هم مي‏گويم پسين روز عاشورا که شد بايست و به رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسن بن علي و فاطمه زهرا سلام بده و با دلي شکسته و چشمي گريان و زباني سوزناک آن‏ها را بر اين مصائب تسليت بده و از تقصير خود در مصيبت داري عذر بخواه و از آن که مانند عزيز مردگان سوگوار نيستي بخشش بجو، زيرا بيعد است که انسان حق عزاداري اين مصيبت هولناک را ادا کند». کمره‏اي، ترجمه‏ي نفس المهوم، / 180 - 179. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
‍ بسم الله الرحمن الرحیم بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا، بالجمله، به حکم پسر سعد، آتش در خيمه هاي اهل بيت زدند. شعله‏ي نار بالا گرفت. فرزندان پيغمبر دهشت زده و آسيمه سر از خيمه‏ها بيرون دويدند و با سر و پاي برهنه به جانب مصرع (مصرع: محل افتادن بر زمين.) حسين عليه‏السلام روان گشتند و دوان دوان خود را به قتلگاه رسانيدند و سر و روي را با مشت و سيلي بخستند. زينب عليهاالسلام با صوتي حزين و قلبي کئيب (کئيب: اندوهناک) ندا برداشت که: وا محمداه! صلي عليک مليک السماء، هذا حسين مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي حمزة سيد الشهداء. وا محمداه! هذا حسين بالعراء، يسفي عليه الصبا، قتيل أولاد البغايا. يا حزناه! يا کرباه: اليوم مات جدي رسول الله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي، يساقون سوق السبايا. و نيز فرمود: يا محمداه! بنات السبايا و ذريتک مقتلة، تسفي عليهم ريح الصبا و هذا حسين مجزوز الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء. بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا، بأبي من فسطاطه مقطع العري، بأبي من لا هو غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي، بأبي من نفسي له الفداء، بأبي من له الهموم حتي قضي، بأبي من هو العطشان حتي مضي، بأبي من شيبه تقطر بالدماء، بأبي من جده رسول اله السماء، بأبي من هو سبط نبي الهدي، بأبي محمدا المصطفي، بأبي خديجة الکبري، بأبي عليا المرتضي، بأبي فاطمة الزهراء سيدة النساء، بأبي من ردت له الشمس حتي صلي. زينب از در زاري و استغاثت (استغاثة: داد خواستن، ياري طلبيدن.) فرياد برداشت که: «وا محمداه! آفريننده‏ي آسمان بر تو رحمت کناد! اينک حسين است با اعضاي پاره پاره در خون خويش آغشته (آغشته: آميخته.). اينک دختران تواند که مانند اسيران، شکايت و استغاثت به درگاه اله و محمد مصطفي و علي مرتضي و حمزه سيد الشهداء مي‏برند. وا محمداه! اينک حسين است، قتيل اولاد زنا و دستخوش باد صبا. اي قوم! نگران باشيد، مصايب و مکاره مرا. همانا امروز جد من رسول خدا وفات نمود. اي اصحاب رسول خدا! اينک ذريه‏ي رسول خداست که چون اسيران مي‏رانند. يا محمداه! اينک دختران تواند که اسيرانند. اينک فرزندان تواند که مقتول و مهب (مهب: محل وزش باد.) باد صبايند. اينک حسين تست که سرش را از قفا بريده‏اند و سلاح و سلبش را به غارت برده‏اند. پدر و مادرم فداي آن کسي که لشکرش را روز دوشنبه منهوب داشتند. پدر و مادرم فداي آن کس که سراپرده‏اش را نگون آوردند. پدر و مادرم فداي مسافري که اميد مراجعت از براي او نيست و مجروحي که در خور مداوا (مداوا: معالجه.) نتواند بود. جان من فداي آن کس که جان من خاص از براي فداي او است. پدر ومادرم فداي آن کس که در حزن و الم بزيست تا گاهي که درگذشت. پدر و مادرم فداي آن کس که با لب تشنه وداع جهان گفت. پدر و مادرم فداي آن کس که خون فرق مبارکش بر روي و موي بدويد. پدر و مادرم فداي آن کس که جدش رسولخدا و فرزند نبي هدي بود. جانم فداي محمد مصطفي و خديجه‏ي کبري و علي مرتضي و فاطمه‏ي زهرا، سيده‏ي نسا باد، در و مادرم فداي آن کس که آفتاب از براي او بازگشت نمود تا نماز بگذاشت.» چون زينب اين کلمات بگفت، دوست و دشمن به ناله او بناليدند و به هاي هاي بگريستند و هر يک از اهل بيت، جسد شهيدي را در بر کشيدند و زار زار بگريستند. سکينه دختر حسين جسد پاره پاره‏ي پدر را در برکشيد و سينه‏ي خود رابر سينه‏ي مبارک آن حضرت بچسبانيد و به عويل و ناله که دل سنگ خاره را پاره مي‏کرد، مي‏ناليد و مي‏گريست. سپهر، ناسخ التواريخ سيد الشهدا عليه‏السلام، 30 - 28 / 3 @m_h_tabemanesh @zameneashk
مقتل شهادت دو طفل شام غریبان و قال في الايقاد عن مقتل ابن‏العربي: لقد مات طفلان عشية اليوم العاشر من أهل البيت من الدهشة و الوحشة و العطش. قال: فلما ذهبت زينب عليهاالسلام في جمع العيال و الأطفال، فلما جمعتهم اذا بطفلين قد فقدا. فذهبت في طلبهما، فرأتهما معتنقين نائمين، فلما حرکتهما فاذا هما قد ماتا عطشا. و لما سمع بذلک العسکر قالوا لابن سعد: رخص لنا في المازندراني، معالي السبطين، 89 / 2: عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، 344 ، 297 - 296 در کتاب مقتل محمد بن عبد الله حايري روايت است که: چون حضرت امام حسين به زينب وصيت فرموده بود که اطفال آن حضرت را جمع آوري و پرستاري کند بعد از غارت خيمگاه، زينب خاتون به صدد جمع اطفال حرمسرا برآمد که در بيابان متفرق شده بودند. پس رسيد به دو طفل که از خوف دشمنان و تشنگي در پاي درختي وفات يافته بودند و مؤيد آن است حديث: «يا موسي صغيرهم نميتة العطش و کبيرهم جلده منکمش» که در بحار است؛ وليکن بايد از غير اطفال خود سيد الشهداء عليه‏السلام باشند. و الله العالم، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين، و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. بيرجندي، کبريت احمر، / 233. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
خلاصه چند مقتل معتبر درباره شهادت امام حسین ع آلاف التحیة و السلام امام حسين -عليه‏السلام- پس از شهادت طفل شيرخوارش عازم ميدان پيکار شد و پيکارگر طلبيد و اشعاري خواند. هر کس در برابر او مي‏آمد به خاک هلاکت مي‏افتاد و کسي جرئت پيکار با او را نداشت، تا اينکه تعداد بسياري از آنان را کشت، و به مرکز لشکر خويش بازگشت و فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. عمر بن سعد وقتي صحنه را اينچنين ديد، فرياد برآورد: واي بر شما! آيا مي‏دانيد با چه کسي مي‏جنگيد و با چه شجاعي نبرد مي‏کنيد؟ او فرزند علي بن ابيطالب -عليه‏السلام- است که شجاعان عرب و دليران روزگار را به خاک نيستي مي‏انداخت. پس همگي همدست شويد و دسته جمعي از هر سو بر وي حمله کيند، تا او را به زانو درآوريد. لشکر دشمن بطور دسته جمعي و از هر سو بر امام حسين -عليه‏السلام- تاختند و به سوي او تيرها از کمان رها نمودند. آن گاه پيرامون حضرت را فرا گرفتند و بين او و خيمه‏هاي اهل بيتش فاصله انداختند و حايل شدند، و شماري از دشمنان به سوي خيمه‏ها رفتند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين صحنه را ديد، بانگ بر آنان زد و فرمود: ويحکم يا شيعة آل أبي‏سفيان! ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا في دنياکم و ارجعوا الي أحسابکم اذ کنتم أعرابا. واي بر شما اي پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نمي‏ترسيد، پس در دنياي خود آزادمرد باشيد و به حسب و نسب خويش بازگرديد، زيرا شما عرب هستيد (و عربها غيرت دارند). شمر رو به حضرت کرد و گفت: اي پسر فاطمه! چه مي‏گويي؟ حضرت به او فرمود: من با شما جنگ دارم و نبرد مي‏کنم و شما نيز با من مي‏جنگيد و نبرد مي‏کنيد، پس زنان چه تقصير و گناهي کرده‏اند؟ تا من زنده هستم، نگذاريد که سرکشان شما به اهل و عيال من تعرضي کنند. شمر فرياد زد: اي لشکر! از خيمه‏ها و سراپرده‏ي اين مرد دور شويد و به سوي خودش برويد که به جان خودم سوگند، او حريفي جوانمرد است. پس لشکر دشمن بر آن حضرت حمله کردند و او نيز مانند شيري خشمناک بر آنان حمله مي‏نمود و آنها را به خاک مي‏انداخت، تا سرانجام به خاطر تشنگي بسيار به سوي شريعه و شط فرات رفت. لشکر دشمن بر حضرت حمله کردند و نگذاشتند که او به سوي آب فرات برود. ولي حضرت صفوف دشمن را شکافت و خودش را با اسب به آب رساند. اسب حضرت نيز سخت تشنه بود و سر در آب گذاشت تا آب بياشامد. در اين هنگام امام حسين -عليه‏السلام- فرمود: أنت عطشان و أنا عطشان. والله، لاذفت الماء حتي تشرب. (اي اسب!) تو تشنه‏اي و من نيز تشنه‏ام. سوگند به خدا من آب نمي‏آشامم تا هنگامي که تو آب بياشامي. گويي اسب، سخن حضرت را فهميد و سر از آب بيرون آورد و آب نياشاميد، يعني من در آشاميدن آب بر تو پيشي نمي‏گيرم. حضرت به اسب خود فرمود: آب بياشام، من نيز آب مي‏آشامم. حضرت مشتي آب براي حيوان برداشت تا بياشامد، که ناگاه سواري فرياد زد: يا أباعبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتک حرمک. اي اباعبدالله! تو آب مي‏آشامي و حال آنکه لشکر به سراپرده و خيمه‏هاي تو مي‏روند و هتک حرمت تو مي‏کنند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين سخن را شنيد، آب را ريخت و با شتاب از شريعه‏ي فرات بيرون آمد و بر لشکر دشمن حمله کرد و خود را به خيمه‏ها رساند. اما معلوم شد که کسي متعرض خيمه‏ها نشده و فريبي در کار بوده است. حضرت دوباره با اهل بيت خود خداحافظي کرد و آنان را به صبر و شکيبايي دعوت نمود و به آنها وعده‏ي ثواب و پاداش داد و فرمود تا چادر اسيري به سر کنند و آماده‏ي بلا و مصيبت شوند. و همچنين به آنان فرمود: بدانيد خداي بزرگ، شما را حفظ و حمايت مي‏کند و از شر دشمنان نجات مي‏دهد و عاقبت کار شما را ختم به خير مي‏نمايد و دشمنانتان را به انواع بلاها عذاب مي‏کند و در برابر آن به شما انواع نعمتها و بخششها را عطا مي‏نمايد. پس مواظب باشيد که زبان به شکايت نگشاييد و سخني نگوييد که از قدر و منزلت شما بکاهد. حضرت اين سخنان را فرمود و دوباره به سوي لشکر دشمن رفت و بر آنان حمله کرد. لشکر نيز از هر سو او را تيرباران کردند، به گونه‏اي که سينه‏ي حضرت از تعداد زياد تيرها مانند خارپشت شد. فوقف يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال. فبينما هو واقف اذ أتاه حجر فوقع في جبهته، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن وجهه فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع السهم في صدره و في بعض الروايات علي قلبه.... امام حسين (ع) در حالي که توان کارزار نداشت درنگي کرد تا استراحتي کند، که ناگاه يکي از دشمنان سنگي به سوي حضرت انداخت و به پيشاني مبارک حضرت خورد و خون از پيشاني بر صورت نازنينش جاري شد. حضرت جامه‏اي برداشت تا چشم و صورت خود را از خون پاک نمايد که ناگهان تيري زهرآلود و سه شعبه بر سينه‏ي مبارکش - و به گفته‏اي بر قلب مبارکش - نشست و از پشت بيرون آمد. حضرت در اين حال فرمود:
بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله. آن گاه امام حسين -عليه‏السلام- سر به آسمان برد و عرض کرد: الهي! انک تعلم انهم يقتلون رجلا ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره. ثم أخذ السهم فأخرجه من قفاه. اي خداي من! تو مي‏داني اين گروه مردي را مي‏کشند که بر روي زمين پسر پيغمبري جز او نيست. سپس حضرت دست برد و آن تير را از پشت بيرون کشيد. فانبعث الدم کالميزاب، فوضع يده علي الجرح فلما امتلأت رمي به الي السماء. (از جاي تير) خون مانند ناودان سرازير شد. حضرت دست خود را زير جاي جراحت گرفت و چون از خون پر شد، آن را به سوي آسمان پاشيد (و از آن خون شريف قطره‏اي به سوي زمين برنگشت). دوباره کف دست خود را از خون پر کرد و به سر و صورت و محاسن خود کشيد و فرمود: هکذا أکون حتي القي جدي رسول الله و أنا مخضوب بدمي و أقول: يا رسول الله! قتلني فلان و فلان. من با سر و صورت خون آلود خواهم بود تا اينکه جدم پيامبر خدا (ص) را ديدار کنم و نام قاتلان خود را به او بگويم. در اين هنگام ضعف و ناتواني بر آن حضرت چيره شد و از کارزار باز ايستاد، تا آنکه مالک بن يسر به حضرت دشنام داد و با شمشير خود ضربه‏اي بر سر مبارک امام حسين -عليه‏السلام- زد: کان عليه قلنسوة فقطعها حتي وصل السيف الي رأسه فأدماه فامتلأت القلنسوة دما. به گونه‏اي که کلاه آن حضرت شکافته شد و شمشير به سر مقدسش رسيد و خون از آن جاري گشت، به حدي که آن کلاه پر از خون شد. حضرت در حق او نفرين کرد و سپس آن کلاه پر خون را از سر مبارک انداخت و دستمالي گرفت و زخم سر را بست و کلاه ديگري بر سر گذاشت و عمامه‏اي بر آنبست. لشکر دشمن لحظه‏اي از جنگ با حضرت درنگ نمودند، ولي دوباره پيرامون او را فراگرفتند. در اين هنگام عبدالله بن الحسن - عليهماالسلام - بيرون آمد (و به گونه‏اي که پيش از اين گفته شد به شهادت رسيد.) سيد بن طاووس و ديگران گفته‏اند که پس از اين، حضرت سيد الشهداء -عليه‏السلام- فرمود: براي من جامه‏اي بياوريد که کسي براي پوشيدن، رغبتي در آن نداشته باشد و آن را زير جامه‏هايم بپوشم تا پس از مرگم کسي آن جامه را از تن من بيرون نياورد. جامه‏اي براي حضرت آوردند که کوچک و تنگ بود، حضرت فرمودند: اين جامه‏ي اهل ذمه و ذلت است. جامه‏اي بزرگتر از اين بياوريد. پس جامه‏اي بزرگتر آوردند و حضرت آن را پوشيد. به روايت سيد بن طاووس جامه‏ي کهنه‏اي آوردند. حضرت چند جاي آن جامه را پاره کرد تا از قيمت افتاد و بي‏ارزش شد و آن را در زير جامه‏هاي خود پوشيد: فلما قتل عليه‏السلام جردوه منه. اما چون امام حسين -عليه‏السلام- به شهادت رسيد، آن جامه‏ي کهنه را نيز از تن حضرت بيرون آوردند. شيخ مفيد - رحمت الله عليه - فرموده است که آن حضرت گر چه از بسياري زخم و جراحتها سنگين شده بود، ولي با اين حال بر دشمنان حمله مي‏کرد و آنان را به چپ و راست پراکنده مي‏نمود. شمر که اين صحنه را ديد، دستور داد تا حضرت را دوباره تيرباران کنند. آن قدر او را تيرباران کردند تا از جنگ باز ايستاد و لشکر دشمن در برابرش توقف نمودند. حضرت زينب - عليهاالسلام - که چنين ديد، بر در خيمه آمد و بر عمر بن سعد فرياد کشيد و به او فرمود: ويحک يا عمر! أيقتل ابوعبدالله و أنت تنظر اليه؟ اي عمر! واي بر تو، حضرت اباعبدالله را مي‏کشند و تو به آن مي‏نگري؟ عمر سعد پاسخي نداد و به روايت طبري اشکش جاري شد و صورت خود را از سوي حضرت زينب - عليهاالسلام - برگرداند. سپس حضرت زينب - عليهاالسلام - رو به لشکر دشمن کرد و فرمود: ويحکم! ما فيکم مسلما؟ واي بر شما! آيا مسلماني در ميان شما نيست؟ ولي هيچ کس پاسخ او را نداد. سيد بن طاووس - رحمت الله عليه - روايت کرده است: در اين هنگام که امام حسين - عليه‏السلام- توان کارزار نداشت، صالح بن وهب المزني (اليزني) از کنار حضرت آمد و با قدرت تمام نيزه‏اي بر پهلوي مبارکش زد: فسقط الحسين عليه‏السلام‏عن فرسه الي الأرض علي خده الأيمن. پس امام حسين -عليه‏السلام- چنان از روي اسب افتاد که با طرف راست صورت مبارکشان بر زمين فرود آمد. آن گاه حضرت فرمود: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله. حضرت دوباره برخاست و ايستاد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که تمام نگاهش به برادر بود، چون اين صحنه را ديد، از در خيمه بيرون دويد و فرياد زد: وا أخاه! وا سيداه! وا أهل بيتاه! ليت السماء أطبقت علي الأرض و ليت الجبال تدکدکت علي السهل. اي کاش آسمان خراب مي‏شد و بر زمين مي‏افتاد! اي کاش کوهها از هم مي‏پاشيد و بر روي بيابانها پراکنده مي‏شد! راوي مي‏گويد: شمر بن ذي الجوشن لشکر خود را صدا زد و گفت: براي چه ايستاده‏ايد و انتظار مي‏کشيد؟ چرا کار حسين را تمام نمي‏کنيد؟ آن گاه همگي بر امام حسين - حمله بردند، تا او را از پاي درآوردند.
‍ در روايت ابن‏شهرآشوب است که تير به سينه‏ي مبارک حضرت رسيد. آن حضرت بر زمين افتاد و خون مقدسش را با کف دست خود گرفت و بر سر خود ريخت. عمر سعد به مردي که در طرف راست او بود، گفت: از اسب پياده شو و به سوي حسين برو و کار او را تمام کن. خولي چون اين سخنان را شنيد، براي کشتن حضرت بر آن مرد پيشي گرفت. اما هنگامي که پياده شد تا سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کند، لرزشي بدن او را فراگرفت و نتوانست اين کار را بکند. شمر ملعون به او گفت: خدا بازويت را قطعه قطعه کند! چرا مي‏لرزي؟ و نزل شمر اليه فذبحه. پس خود شمر سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. سيد بن طاووس و ابن‏نما و برخي ديگر گفته‏اند که سنان ابن‏انس سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. در اين هنگام غبار زيادي که سياه و تاريک بود، در هوا پيدا شد و باد سرخي وزيدن گرفت، و چنان هوا تيره و تار شد که هيچ کس ديگري را نمي‏ديد. مردم منتظر عذاب بودند، تا اينکه پس از مدتي هوا روشن شد و تاريکي آن برطرف گرديد. از امام صادق - روايت شده است: هنگامي که امام حسين -عليه‏السلام- شهيد شد، لشکريان شخصي را ديدند که ناله و فرياد مي‏کند. به او گفتند: اي مرد بس کن! اين همه ناله و فرياد براي چيست؟ در پاسخ گفت: چگونه ناله و فرياد نکنم و حال آنکه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - را مي‏بينم که ايستاده است و گاهي به آسمان و گاهي به محل کارزار شما نگاه مي‏کند، و من مي‏ترسم که خدا را بخواند و نفرين کند و همه‏ي اهل زمين را هلاک نمايد و من هم در ميان ايشان هلاک شوم. برخي لشکريان گفتند که اين مرد، ديوانه است و سخن سفيهانه مي‏گويد، و گروهي ديگر که به آنها «توابين» مي‏گويند، از اين سخنان متنبه شدند و گفتند به خدا سوگند، ستمي بزرگ به خويشتن کرديم و سرور جوانان اهل بهشت را کشتيم. آن گاه همان جا توبه کردند و سپس بر ابن‏زياد خروج نمودند وقيام کردند. راوي از امام صادق -عليه‏السلام- پرسيد که آن فرياد کننده چه کسي بود؟ حضرت فرمود: ما او را به جز جبرئيل کس ديگري نمي‏دانيم. منتهي الآمال، ص 468-459 و نفس المهموم، ص 371-351. ؛ سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk 3 روایت بردن انگشت و انگشتر توسط ساربان روايت‏شده است: يکي از شتربانان کاروان حسيني پس از شهادت امام، به طمع‏ برداشتن بند زير جامه آن حضرت، دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد، که دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد.کاردي در آورد و انگشت‏ يا دست‏ حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امام‏ دست چپ را برآورد، دست چپ را هم بريد.[1] اين شخص، بعدا چهره‏اش سياه شد و در راه مکه فرياد برمي‏آورد که: «ايها الناس!دلوني علي اولاد محمد».[2] اي مردم! مرا به فرزندان محمد راهنمايي کنيد. نام او را «بريدة بن‏ وائل‏» گفته‏اند. اين قضيه به صورتهاي ديگر هم در برخي کتب نقل شده است،[3] از جمله‏ درباره کسي به نام ابحر بن کعب، که لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشک، خشکيد.[4] اما نمي‏توان به صحت آنها اطمينان يافت. در نقلها، گاهي قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينکه، بجدل بن سليم انگشت را با انگشتر قطع کرد و انگشتر را به غارت برد.[5] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] اثبات الهداة، ج 5، ص 205. [2] ناسخ التواريخ، ج 4، ص 19، به نقل از «مدينة المعاجز». [3] همچون: بحار الانوار، ج 45، ص 311، معالي السبطين، ج 2، ص 61. [4] اثبات الهداة، ج 5، ص 201. [5] عوالم (امام حسين)، ص 302. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
4 شام غريبان در لغت، به معناي شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است، شام مسافران که‏وحشتناک مي‏باشد.شام غريبان گرفتن: زاري کردن به درد، چنانکه بر وفات کسي گريستن‏و غم نمودن. شب اول وفات کسي براي خانواده آن کس، شب يازدهم محرم و عزاداري ‏بعد از آن شب.[1] در اصطلاح، به مراسم سوگواري شبانه در شب يازدهم محرم گفته‏مي‏شود که مردم به صورت دو گروه مجزا، پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها و تکيه‏ها، با خواندن نوحه‏هاي غمگين، ياد اسراي اهل بيت را گرامي مي‏دارند.اين برنامه، اغلب با در دست داشتن شمعهايي و در شب تاريک يازدهم محرم انجام مي‏گيرد و بيشتراز کودکان و نونهالان در اين سوگواري تمثيلي استفاده مي‏شود.ياد کردي است از آوارگي ‏اهل بيت امام حسين‏ «ع‏» و کودکان باز مانده از شهداي کربلا که در غروب عاشورا، بي‏پناه و درمانده، در ظلمت اندوهبار شب، در دشت و بيابان کربلا به سر آوردند.در اين شب، «مراسمي ساده و غم‏انگيز بر پا مي‏شود و عزاداران با لباسهاي سياه و شمعي افروخته در دست گرفته، کاه بر سر مي‏پاشند و نوحه‏هاي غم‏انگيز مي‏خوانند و دسته دسته در معابرحرکت مي‏کنند و هر چند قدم، مدتي مي‏نشينند و مي‏گريند، آرام و غمناک.در اين مراسم ‏بکلي سينه زني نمي‏شود و علم و بيرق نيز حرکت داده نمي‏شود».[2] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] لغت‏نامه، دهخدا. [2] تعزيه در ايران، صادق همايوني، ص 289. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
5 رحلت دو تن از اطفال اهل بيت پس از آتش زدن خيام حرم و حمله وحشيانه گرگان و سگان کوفه و شام به مخدرات و اطفال بي‏پناه حضرت سيد الشهداء عليه‏السلام طبيعتا هر يک از اطفال و بانوان براي مصون ماندن از آسيب آن درندگان خونخوار بطرفي گريخته و متفرق شدند و پس از خاموش شدن آتش و دور شدن آن نااصلان و بي‏غيرتان از آن محوطه چطور اهل بيت و بانوان و اطفال خردسال دوباره جمع شدند و دور هم حلقه زدند، مدرک و ماخذ معتبري نديدم که آن را تشريح و توضيح داده باشد تنها در يکي از کتب ارباب مقاتل مقاله‏اي ديدم که از کتاب بحر المصائب نقل کرده و آن اينست: در شب پرتعب يازدهم عليا مکرمه زينب عليهاالسلام فضه خاتون را نشانيد يکان يکان اطفال برادر را جمع آوري کرد و به دست فضه خاتون سپرد ولي ديد دو طفل از اطفال نيستند، ناله از دل برکشيد که اي واي بر دل زينب عجب وصيت برادرم را به عمل آوردم، ديشب که شب عاشوراء بود برادرم با من وصيت اطفال را داشت امروز هم در وقت وداع عمده سفارشش درباره ايتام صغير بود، سپس خطاب به خواهرش نمود و فرمود: خواهرم ام‏کلثوم امروز همه مبتلا بوديم نميدانم اين دو طفل کجا رفته‏اند، آيا زنده‏اند يا مرده‏اند؟ پس حضرت زينب و ام‏کلثوم سلام الله عليها هر دو سر در بيابان گذاشته به هر طرفي سراغ اين دو طفل را گرفتند تا به تلي رسيدند که روي آن خار مغيلان روئيده بود و در زير بوته آن خار آن دو طفل يتيم را ديدند که دست در گردن يکديگر انداخته، صورت به صورت هم گذاشته آن قدر گريه کرده‏اند که زمين از اشگ چشمشان گل شده عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها خواهر را طلبيد، هر دو ببالين ايشان نشستند قدري گريستند، سپس حضرت زينب سلام الله عليها فرمود: خواهر گريه ثمري ندارد برخيز يکي را تو بردار و ديگري را من برميدارم اما آهسته بلند کن مبادا از خواب بيدار شوند زيرا گرسنه و تشنه‏اند ولي همينکه ايشان را بلند کردند ديدند هر دو از دنيا رفته‏اند، خداوند متعال در روضه‏اي که براي جناب موسي کليم عليه‏السلام خواند فرمود: يا موسي صغيرهم يميته العطش و کبيرهم جلده منکمش گويا همين اطفال صغير باشند که از تشنگي مرده‏اند مقتل مدینه تا مدینه ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
6 خلاصه مقتل عصر عاشوراء و شام غريبان چون امام حسين -عليه‏السلام- به درجه‏ي رفيع شهادت رسيد، اسب آن حضرت خود را به خون امام حسين -عليه‏السلام- آغشته کرد و به به سوي خيمه‏ها رفت و بلند بلند شيهه کشيد و دستهاي خود را بر زمين زد. (طبق روايت صاحب مناقب و محمد بن ابيطالب اين اسب آن قدر سر بر زمين زد تا جان داد و از دنيا رفت). چون خواهران و دختران و اهل بيت حضرت صداي آن حيوان را شنيدند، از خيمه بيرون آمدند و آن اسب را بي‏صاحب و بي‏سوار و غرقه به خون ديدند که مي‏آيد. پس فهميدند که آن حضرت شهيد شده است. آن گاه فرياد به گريه و شيون بلند کردند و حضرت ام‏کلثوم - عليهاالسلام - دست خود را بر سر گذاشت و گفت: وامحمداه! واجداه! وانبياه! وا اباالقاسماه! وا علياه! وا جعفراه! وا حمزتاه! وا حسناه! هذا حسين بالعراء صريع بکربلاء، محزوز الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء. اين حسين است که بر زمين کربلا افتاده است. اين حسين است که سر او را از پشت بريده‏اند و عمامه و رداي او را به تاراج برده‏اند. حضرت ام‏کلثوم - عليهاالسلام - اين جمله‏ها را گفت تا بيهوش شد. و حال ديگر اهل بيت در آن شب نيز چنين بود منتهي الآمال، ص 469-468 و نفس المهموم، ص 375-372. لشکر دشمن پس از آنکه امام حسين -عليه‏السلام- را به شهادت رساندند، به سوي خيمه‏هاي آن حضرت حرکت کردند. سيد بن طاووس - رضوان الله تعالي عليه - مي‏فرمايد: کنيزکي از خيمه بيرون آمد. مردي به او گفت: يا أمة الله! ان سيدک قتل. اي کنيز! سرور تو به شهادت رسيد. آن کنيزک گفت: من شتابان به سوي بانوي خود رفتم و فرياد زدم. آن گاه زنان حرم برخاستند و ناله و فرياد کردند: تسابق القوم علي نهب بيوت آل الرسول و قرة عين البتول، حتي جعلوا ينتزعون ملحفة المرأة عن ظهرها، و خرجت بنات آل الرسول و حريمه يتساعدن علي البکاء و يندبن لفراق الحماة و الاحباء. آن لشکر براي تاراج خيمه‏هاي خاندان پيامبر و نور چشم زهرا - عليهاالسلام - بر يکديگر پيشي مي‏گرفتند، تا اينکه چادر را از سر زنان کشيدند و دختران خاندان و حرم پيامبر (ص) گريه مي‏کردند، و در فراق پشتيبانان و دوستان خود شيون سر مي‏دادند. قال الراوي: ثم أخرج النساء من الخيمة و أشعلوا فيها النار، فخرجن حواسر مسلبات حافيات باکيات يمشين سبايا في اسر الذلة. راوي مي‏گويد: آن گاه زنها را از خيمه‏ها بيرون کردند و خيمه‏ها را آتش زدند. زنها در حالي که سرهايشان برهنه، جامه‏هايشان به تاراج رفته، پاهاي مبارکشان برهنه، اشکهاي چشمشان جاري بود و با حالت تحقير اسيرشان کرده بودند، بيرون آمدند و گفتند: بحق الله، ألا ما مررتم بنا علي مصرع الحسين عليه‏السلام. شما را به خدا، ما را نزديک قتلگاه امام حسين -عليه‏السلام- ببريد. آنها را به قتلگاه امام حسين -عليه‏السلام- بردند. فلما نظر النسوة الي القتلي صحن و ضربن وجوههن. چون ديده زنان بر شهيدان افتاد، فرياد برآوردند و سيلي بر صورت خود زدند. راوي مي‏گويد: به خدا سوگند، هرگز فراموش نمي‏کنم که زينب دختر علي - عليهماالسلام - گريه مي‏کرد و با آوازي سوزناک و قلبي پر از اندوه مي‏گفت: يا محمداه! صلي عليک ملائکة (مليک) السماء. هذا حسين مرمل بالدماء مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي فاطمة الزهراء و الي حمزة سيد الشهداء. يا محمداه! هذا حسين بالعراء تسفي عليه الصبا قتيل أولاد البغايا. واحزناه! وا کرباه! اليوم مات جدي رسول الله صلي الله عليه و آله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي يساقون سوق السبايا. اي محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود مي‏فرستند. اين حسين توست که به خون خود آغشته و اعضايش از هم جدا شده است، و اينها دختران تو هستند که اسير و گرفتار گشته‏اند. به خدا و محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه‏ي زهرا و حمزه‏ي سيد الشهداء - عليهم‏السلام - شکايت و دادخواهي مي‏کنم. اي محمد! اين حسين توست که در اين دشت، غريبانه افتاده است و باد صبا گرد و غبار بر پيکر او مي‏افکند. اين حسين توست که به دست فرزندان گردنکشان به شهادت رسيده است.اي دريغ و اي افسوس! امروز روزي است که جدم رسول خدا - صلي الله عليه و آله - از دنيا رفت. اي اصحاب محمد! اينها فرزندان محمد مصطفي هستند که آنان را مانند اسيران مي‏برند. در روايت ديگر است که حضرت زينب - عليهاالسلام - اينچنين گفت: يا محمداه! بناتک سبايا و ذريتک مقتله، تسفي عليهم ريح الصبا. و هذا (حسين) محزوز الرأس من القفا مسلوب العمامة و الرداء. بأبي من أضحي عسکره في يوم الاثنين نهبا. بأبي من فسطاطه مقطع العري. بأبي من لا غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي. ب.بي من نفسي له الفداء. بأبي المهموم حتي قضي، بأبي العطشان حتي مضي، بأبي من شيبته تقطر بالدماء. بأبي من جده محمد المصطفي.
بأبي من جده رسول اله السماء. بأبي من هو سبط نبي الهدي. بأبي محمد المصطفي. بأبي خديجة الکبري. بأبي علي المرتضي. بابي فاطمة الزهراء سيدة النساء، بأبي من ردت له الشمس حتي صلي. اي محمد! دختران تو اسير شده‏اند. و فرزندان تو شهيد گشته‏اند و باد صبا بر آنها گرد و غبار مي‏افکند. اين حسين توست که سر او را از پشت بريده‏اند و عمامه و رداي او را به تاراج برده‏اند. پدرم فداي آن کسي باد که روز دوشنبه لشکرش به تاراج رفت و بند خيمه‏هاي او از هم گسست. پدرم فداي آن کسي باد که به سفر نرفته است تا اميد بازگشت او باشد، و زخمي نشده است تا درمان شود. پدرم فداي آن کسي باد که جدش محمد مصطفي است که فرستاده‏ي پروردگار آسمانهاست. پدرم فداي آن کسي باد که نوه‏ي پيام رسان هدايت است. پدرم فداي محمد مصطفي و خديجه‏ي کبري و علي مرتضي و فاطمه‏ي زهرا (ع) و سرور بانوان باد. پدرم فداي آن کسي باد که خورشيد به خاطر او برگشت تا اينکه نماز خواند. قال الراوي: فأبکت والله کل عدو و صديق، ثم ان سکينة اعتنقت جسد أبيها الحسين، فاجتمعت عدة من الأعراب حتي جروها عنه. راوي مي‏گويد: حضرت زينب - عليهاالسلام - آنچنان گريه کرد که به خدا سوگند، دشمن و دوست را به گريه انداخت. آن گاه حضرت سکينه - عليهاالسلام - بدن پدرش امام حسين -عليه‏السلام- را در آغوش گرفت، ولي عده‏اي از آن باديه نشينان گرد هم آمدند و او را کشيدند و از پدر جدا کردند. در مصباح کفعمي است که حضرت سکينه - عليهاالسلام - فرمود: چون پدرم امام حسين -عليه‏السلام- شهيد شد، من او را در آغوش گرفتم تا آنکه بيهوش شدم. در آن حال شنيدم که پدرم مي‏فرمود: شيعتي ما ان (مهما) شربتم ري (ماء) عذب فاذکروني أسمعتم بغريب أو شهيد فاندبوني‏ شيعيان من! هنگامي که آب خنک و گوارايي مي‏آشاميد، مرا ياد کنيد. و هر گاه ناله‏ي غريب يا شهيدي را مي‏شنويد، براي من گريه نماييد. پس حضرت سکينه - عليهاالسلام - ترسان برخاست، در حالي که چشمش از گريه کردن آزرده شده بود، سيلي بر صورت خود زد که ناگهان هاتفي ندا داد: بکت الارض و السماء عليه بدموع غزيرة و دماء يبکيان المقتول في کربلاء بين غوغاء امة ادعياء منع الماء و هو منه قريب عين ابکي الممنوع شرب الماء زمين و آسمان با اشکي فراوان و گريه‏اي خونبار بر او گريستند. گريستند بر آن کسي که در کربلا و در ميان مردمي فرومايه به شهادت رسيد. و از آب خوردن او جلوگيري کردند در حالي که نزديک آب بود، اي ديده! گريه کن بر آن کسي که او را از آب خوردن باز داشته بودند. نفس المهموم، ص 378-375. حميد بن مسلم مي‏گويد: همراه شمر در خيمه‏ها عبور مي‏کرديم تا به امام علي بن الحسين - عليهماالسلام - رسيديم. ديديم که مريض است و در بستر بيماري افتاده است. عده‏اي از پيادگان که به همراه شمر بودند، به او گفتند: علي بن الحسين را نمي‏کشي؟ من گفتم: سبحان الله! آيا او را هم بايد کشت، همين بيماري که دارد برايش بس است و او را خواهد کشت. و کار من همين بود که هر کس مي‏آمد تا علي بن الحسين -عليه‏السلام- را بکشد و يا آزاري برساند از او جلوگيري مي‏کردم. پس آن بيرحمان پوستي را که در زير بدن آن حضرت بود کشيدند و بردند و آن حضرت را با صورت به زمين انداختند. در اين هنگام عمر بن سعد آمد. زنان اهل بيت نزد او گرد آمدند و در برابرش ناله و فغان کردند و گريستند، تا آن سنگدل بر حال آنها رقت کرد و به ياران خود دستور داد که ديگر کسي به خيمه‏ي زنان داخل نشود و متعرض آن جوان بيمار نگردد. زنها که حال رقتي از او مشاهده کردند از آن پليد خواستند که دستور دهد آنچه را به تاراج برده‏اند و ربوده‏اند به آنان بازگردانند، تا خود را به وسيله‏ي آنها بپوشانند. عمر بن سعد به لشکر خويش گفت: هر کس آنچه را ربوده است به آنان بازگرداند. سوگند به خدا، هيچ کس به دستور او عمل نکرد و چيزي به آنان بازنگرداند. سپس عمر بن سعد گروهي را امر کرد مواظب خيمه‏ها باشند تا کسي از زنها بيرون نرود و لشکر هم متعرض آنها نگردد. آن گاه عمر بن سعد در ميان ياران خود فرياد زد: من ينتدب للحسين فيوطي‏ء الخيل ظهره و صدره؟ چه کسي حاضر است داوطلب شود و بر پشت و سينه‏ي حسين اسب بتازد؟ پس ده نفر که همه حرامزاده بودند بر اسبهاي خود سوار شدند: فداسوا الحسين عليه‏السلام بحوافر خيلهم حتي رضوا صدره و ظهره. سپس با سم اسبان خود بر بدن حضرت تاختند و استخوانهاي سينه و پشتش را درهم شکستند. اين گروه چون به کوفه آمدند، در برابر ابن‏زياد ايستادند. اسيد بن مالک که يکي از آن حرامزاده‏ها بود، براي اينکه اظهار خدمتي کند تا جايزه‏ي بسيار بگيرد، اين شعر را از روي افتخار خواند: نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بکل يعبوب شديد الاسر (الحضر)
ما کساني هستيم که بر اسبان چالاک و نيرومند سوار شديم و سينه و پشت حسين را زير سم اسبان درهم کوبيديم. آن گاه ابن‏زياد گفت: شما چه کساني هستيد؟ در جواب گفتند: نحن الذين وطأنا بخيولنا ظهر الحسين حتي طحنا جناجن صدره. ما آن کساني هستيم که اسب بر بدن حسين رانديم به حدي که استخوانهاي سينه‏اش را زير سم اسبان مانند آرد نرم کرديم. ابوعمرو زاهد گفت: هر ده نفر حرامزاده بودند که بعدا به دستور مختار دست و پاهاي آنها را با ميخهاي آهنين بر زمين کوبيدند و با اسب بر بدن آنها تاختند و همه را کشتند. منتهي الآمال، ص 471 و نفس المهموم، ص 382-378. سرانجام در عصر عاشورا عمر بن سعد سر امام حسين -عليه‏السلام- را به خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي داد تا در کوفه به نزد عبيدالله بن زياد ببرند: و امر برؤوس الباقين من اصحابه و أهل بيته فقطعت (فنظفت) و کانت اثنين و سبعين رأسا. سپس دستور داد تا سر مطهر ياران و اهل بيت امام حسين - عليهم‏السلام - را از بدن جدا کنند، و آنها هفتاد و دو سر بودند (که عمر بن سعد آنها را با شمر بن ذي الجوشن و قيس بن الاشعث، و عمر بن الحجاج و عزرة بن قيس به نزد عبيدالله بن زياد فرستاد). خولي بن يزيد آن سر مطهر را برداشت و به کوفه آمد. ولي چون شب شده و قصر ابن‏زياد بسته بود، بناچار آن سر مقدس را به خانه‏ي خود برد و آن را زير تشتي قرار داد و خودش به بستر رفت. «نوار» همسر خولي مي گويد: از او پرسيدم چه خبر داري؟ گفت: براي تو سوغاتي و هديه‏اي آورده‏ام، که تا روزگار هست ثروتمند خواهي بود، و آن سر حسين است که اينک در خانه‏ي توست. گفتم: واي بر تو مردم طلا و نقره مي‏آوردند و تو سر پسر دختر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را مي‏آوري. به خدا سوگند، سر من و تو در يک بالين قرار نخواهد گرفت. آن گاه از بستر برخاستم و در کنار آن تشت رفتم و در آنجا نشستم: فوالله ما زلت أنظر الي نور يسطع مثل العمود من السماء الي الاجانة، و رأيت طيرا بيضا ترفرف حولها. به خدا سوگند، ديدم که نوري همچون ستوني از آسمان تا آن تشت ادامه داشت و مرغان سفيدي در اطراف آن سر مطهر پرواز مي‏کردند. آن گاه صبح شد و خولي آن سر مقدس را نزد ابن‏زياد برد. منتهي الآمال، ص 474 و نفس المهموم، ص 383-382 سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
4_638289447934231175.mp3
2.37M
پاسخ استاد تابع منش : چرا با وجود بودن حضرت علی ع، حضرت زهراء س پشت درب رفت و چرا با بودن عباس ع حضرت زینب س در شهادت علی اکبر ع از خیمه بیرون زد؟ @m_h_tabemanesh @zameneashk1
‍ بسم الله الرحمن الرحیم روضه عصر عاشوراء و امام سجاد ع و في روضة الصفا: [...] فأمر باحراق خيام أهل بيت المصطفي، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين.. در روضة الصفا آمده است.. پس دستور دادندبه آتش زدن خیام اهل حرم اهل االبیت مصطفی ع که لعنت خدا بر آنها باد.. ان زينب الکبري أقبلت علي زين العابدين و قالت: يا بقية الماضين و ثمال القاقين، قد أضرموا النار في مضاربنا فما رأيک فينا؟ در عصر عاشوراء هنگام آتش زدن خیمه ها حضرت زینب س نزد امام سجاد ع رفت و کسب تکلیف فرمود: ای یادگار اولیاء و ائمه و صالحین آتش در خیمه ها افکنده اند نظر شما در این باره چیست؟ فقال عليه‏السلام: عليکن بالفرار، فَفَرَرنَ بنات رسول الله صائحاتٌ باکياتٌ نادباتٌ الا زينب الکبري امام سجاد ع فرمودند همه زنان و بچه ها فرار کنند، پس زنان و دختران رسول خدا فریاد زنان،اشگ ریزان، بر سر زنان به سمت بیابانها و میدان جنگ فرار کردند مگر حضرت زینب س. فانهاکانت واقفة تنظر الي زين العابدين لأنه لا يتمکن من النهوض و القيام . حضرت زینب س بر در خیمه ی در حال سوختن ایستاده بود و به امام سجاد ع نگاه می کرد زیرا امام سجاد ع قدرت نشستن و برخواستن را نداشت. قال بعض من شهد: رأيت امرأة جليلة واقفة بباب الخيمة و النار تشتعل من جوانبها و هي تارة تنظر يمنة و يسرة و أخري تنظر الي السماء و تصفق بيديها و تارة تدخل في تلک الخيمة، و تخرج شاهدان عینی گفتند دیدیم زنی نورانی و مجلله ای را که بر در خیمه ایستاده بود و آتش اطرافش را گرفته و شعله ور بود و او گاهی به سمت راست و گاهی به سمت چپ نگاه می کرد و گاهی به آسمان می نگریست و دستهای خویش را بهم می زد( اضطراب شدید حضرت زینب س)و گاهی داخل خیمه می رفت و بیرون می آمد فأسرعت اليها و قلت: يا هذي ما وقوفک هاهنا؟! و النار تشتعل من جوانبک، و هؤلاء النسوة قد فررن و تفرقن و لم تلحقي بهن و ما شأنک؟ به عجله به سمتش رفتم و به او گفتم چرا شما فرار نمی کنی و در محل ایستاده ای در حالیکه آتش تو را محاصره کرده است و تمام زنها گریخته اند و متفرق شده اند و چرا به ایشان ملحق نمی شوی و دلیل ایستادن شما چیست؟ و قالت: يا شيخ، ان لنا عليلا من الخيمة و هو لا يتمکن من الجلوس و النهوض فکيف أفارقه و قد أحاطت النار به. گفت ای شیخ ما مریضی در این خیمه داریم و او نمی تواند بنشیند و بلند شود پس چگونه او را رها کنم در حالیکه در میان آتش است. المازندراني، معالي السبطين، 89 - 88 ، 87 / 2: مثله الزنجاني، وسيلة الدارين، / 344 - 343 ، 337 و هم در آن کتاب از کتاب مفتاح البکا مروي است که حميد بن مسلم گفت: چون آتش در خيمه‏ها بلندي و فزايش گرفت، «رأيتُ امرأةً ألقت نفسها علي النار فجائت بجسد کأنه ميتٌ و رِجلاهُ تَجران علي الأرض» زني را دیدم که خود را در آن آتش شعله‏ور بيفکند و جسدي را بیرون آورد که گوئیا مرده است و هر دو پايش را بر زمين مي‏کشيد. گفتم: «اين جاريه کيست؟» گفتند: «زينب دختر اميرالمؤمنين است.» گفتم: «اين بيمار کيست؟» گفتند: «علي بن الحسين عليهم‏السلام.» و چون آن جاريه را نظر به پسر سعد افتاد، فرمود: «اي پسر سعد! خداوند نسلت را قطع نمايد. آيا پدرت سعد تو را به اين کار وصيت نهاده بود؟» سپهر، ناسخ التواريخ حضرت زينب الکبري عليهاالسلام، 253، 252، 242، 240/1. نکات مقتل : 1. بزرگترین درس مقتل ولایت مداری زنها است که در خیام محکم نشسته بودند و منتظر فرمان امام زمانشان بودند می سوختند و منتظر فرمان ولایت بودند. امام حسین ع موکدا به زنان فرموده بودند که خیمه را ترک نکنند و ما می بینیم بغیر از چند نفر از زنان که حضورشان در میدان و کمک به امام حسین ع لازم بود نامی از سایر زنان در منابع مقتلی نیست و از آنان به صورت حرکت های دسته جمعی یاد می شود که بزرگترین درس عفاف و حجاب برای زنان عاشورایی است و به دلیل همین عفت و حجاب است که سوال می شود آیا حضرت لیلی و یا همسر عباس ع و ..در کربلاء بوده اند؟ جواب عفاف و حجاب شدید آنها در خیام است. که در جمع حاضر نشده اند. و نامی از آنها نیست. زنان بعد از حکم امام سجاد ع فرار کردند . می سوختند مطیع ولایت بودند آتش نتوانست آنها را از ولایت جدا کند. 2. عزیزان مقتل نکات بسیار زیادی برای گریز زدن دارد که توجه شود. 3. نکات اخلاقی و تربیتی مقتل را اگر در زیر سایه مولی متوجه شدید ارسال کنید تا بقیه استفاده کنند. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
دوستان عزیز برای دسترسی به مطالب با موضوع قمر بنی هاشم(ع) این هشتکها را بزنید👇👇 @zameneashk1
4_652547102974417094.ogg
617K
اسم حضرت زینب س مکتوب بر عرش الهی « مناسب برای مقدمه ی منبر حضرت زینب س» استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417096.ogg
706.3K
ثواب اشک بر حضرت زینب س ،برای ورود به منبر حضرت زینب س استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417097.ogg
770K
اسرار بوسه حضرت زینب بر گلوی امام حسین ع قسمت اول استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417100.ogg
496.2K
روایت بوسه،فلسفه ی بوسه حضرت زینب س بر گلوی امام حسین ع استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417101.ogg
483.3K
سر بوسه های پیامبر بر امام حسین ع قسمت دوم برای ورود به روضه بوسه ی وداع استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417102.ogg
1.23M
وداع بوسه، اطاعت امر وصیت مادر در روز عاشوراء استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417103.ogg
1.13M
چگونه زینب س با دیدن حسین ع حالت مناجات پیدا می کرد؟ نماز زینبی استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417104.ogg
1.19M
نکات بوسه ی حضرت زینب س بر گلوی امام حسین ع استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417105.ogg
1.15M
پاسخ درباره ی فرزندان حضرت زینب س و نکات مداحی و بصیرت مداح استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417107.ogg
632.6K
قسمتی از دستورات امام حسین ع به حضرت زینب س در باره عزاداری و جمله عجیب حضرت زینب در اطاعت از ولایت استاد تابع منش @zameneashk1
4_652547102974417109.ogg
621K
مقتل بوسه وصیت حضرت زهرا درباره بوسه ی مطهر استاد تابع منش @zameneashk1