در دوران «ناصرالدین شاه» بزرگان و رجال سیاسی، برای نشان دادن مراتب اخلاص و چاکری خود به پادشاه به آشپزخانه شاهی میرفتند و مانند خدمهها بادمجانها را پوست میکندند و دور بشقابهای آش و یا خورش میچیدند. این کار را طوری انجام میدادند که شاه هنگام سر زدن به آشپزخانه آنها را ببیند. اصطلاح «بادمجان دور قاب چین» از آن زمان است!
https://eitaa.com/zandahlm1357
فتحعلیشاه قاجار از خسیس ترین شاهان تمام دوران بوده و یکی از دلایل شکست ارتشش مقابل روسها عدم حمایت مالی او از عباس میرزا بود تا حدی که یک بار قاطری از خشت به جای پول برای او فرستاد!
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصل پاییز اینه نه اون چهارتا برگ ریزون که شما تو خیابون می بینید 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و روز غربگراها طی ۲ روز گذشته 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در حد اقیانوس آرام نفس گرفت😂
┄┅┅❅🔻◽️🔻🔵🔻◽️🔻❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تیتراژ و اهنگ کدوم کارتون بود؟
خاطرات دهه شصت
31.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون دختری به نام نل
از سری کارتونهای دهه شصت
قسمت اول
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
یا حضرت رقیه: 📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهل و هشتم دس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و چهل و نهم
از حاضر جوابیاش، پرستار عصبانی شد و با صدایی بلند اعتراض کرد: «آقای محترم! شما اول فکر خودت باش بعد زنت! اگه یه نگاه به خودت بندازی، میبینی رنگ خودت بیشتر پریده! بلند شو برو یه جا پانسمانت رو عوض کنن!» و سؤال سرشار از نگرانی مجید را اعتراض به وضعیت مراقبت از من برداشت کرده بود که با ناراحتی ادامه داد: «ما مرتب بهش سِرُم میزنیم، ولی خودش لب به غذا نمیزنه. برید از کارگر خدمات بپرسید، دیشب، امروز صبح، امروز ظهر هر دفعه براش غذا میاریم، خودش نمیخوره...» و هنوز حرفش به آخر نرسیده بود که خون مجید به جوش آمد و مثل اینکه دردش را فراموش کرده باشد، روی صندلی به سمت پرستار چرخید و با عصبانیت عتاب کرد: «یعنی چی؟!!! یعنی این زن با این وضعش از دیشب هیچی نخورده و شما فقط بهش سِرُم زدین؟!!! اونوقت فکر میکنین خودتون خیلی مسئولیت پذیرین؟!!!» از لحن غیرتمندانه مجید، پرستار شوکه شده و مجید با همان لحن لرزانش همچنان توبیخش میکرد: «من اگه مرخص شدم، خودم رضایت دادم که میخوام برم و مسئولیت همه چی رو قبول کردم، ولی زنِ من تو این بیمارستان بستری بوده، شما باید به وضعیتش رسیدگی میکردین!» هر چه زیر گوشش میخواندم تا آرام شود، دست بردار نبود و میدیدم به حال خودش نیست که دستش را روی پهلویش فشار میداد و رگههای خون از بین انگشتانش میجوشید که بلاخره از شدت درد، روی پهلویش خم شد و دیگر نتوانست ادامه دهد. حالا پرستار فرصت پاسخ پیدا کرده بود که با حالتی مدعیانه جواب مجید را داد: «خُب ما باید چی کار میکردیم؟ فقط باید بهش آرامبخش میزدیم که کمتر جیغ و داد کنه! دیشب همه بخش رو رو سرش گذاشته بود انقدر گریه زاری میکرد!» و میدیدم مجید دیگر توانش تمام شده که سرش را بالا نمیآورد و قفسه سینهاش از نفسهای بُریدهاش به شدت بالا و پایین میرفت که وحشتزده به میان حرف پرستار آمدم: «تو رو خدا به دادش برسید! داره از حال میره!» پرستار هنوز دلخور بود که با اکراه قدم پیش گذاشت و با صدایی گرفته رو به مجید کرد: «آقا بلند شو برو درمانگاه! طبقه اوله، برو اونجا پانسمانت رو عوض کنن!» که نگاهش به حجم خونی که کف اتاق ریخته بود و هنوز هم از لای انگشتان مجید چکه میکرد، خیره ماند و با لحنی قاطعانه تذکر داد: «آقا بلند شود برو! جای بخیههات خونریزی کرده! بلند شو برو!» و مجید دیگر حالی برای بلند شدن نداشت که همانطور که سرش پایین بود، زیر لب جواب داد: «میرم...» به گمانم پهلویش از شدت درد بیحس شده بود که دیگر پایش را تکان نمیداد و پرستار هم لابد فهمیده بود که مجید با پای خودش نمیتواند به درمانگاه برود که با عجله از اتاق بیرون رفت تا شاید کمکی بیاورد. نفسم از ترس به شماره افتاده و از بوی خون حالت تهوع گرفته بودم که معده خالیام به هم خورد و سرم گیج رفت. دستم را مقابل دهانم گرفته بودم و با صدای بلند عُق میزدم که مجید سرش را بالا آورد. صورتش به سفیدی مهتاب شده و بین سفیدی لب و صورتش تفاوتی نبود و باز دلش برای من پَر پَر میزد که با صدای ضعیفش کمک خواست: «کسی اینجا نیس؟ حال زنم بد شده...» و با چشمان خودم دیدم که رنگ زندگی از چشمانش پرید، دست غرق به خونش از روی پهلویش پایین افتاد و از حال رفت که از روی صندلی سقوط کرد و با صورت به روی زمین افتاد. دیگر نه از شدت حالت تهوع که از ترس، جانم به لب رسیده و با حالتی مضطرّ جیغ میکشیدم و کمک میخواستم. چند پرستار با هم به داخل اتاق دویدند، عبدالله هم بلاخره رسید و از دیدن مجید که روی زمین افتاده بود، چه حالی شد که با صدای بلند تکرار میکرد: «چقدر بهش گفتم نیا...» پرستاران میدانستند نباید به دست آتل بندی شدهاش تکانی بدهند که با احتیاط بدنش را روی برانکارد قرار داده و هر کدام به تشخیص خود نظری میدادند. عبدالله هم میدید دیگر فاصلهای تا بیهوشی ندارم که مجید را رها کرده و برای آرام کردن من هر کاری میکرد و من چشمانم به دنبال مجیدم بود که روی برانکارد از اتاق بیرون رفت. دست عبدالله را گرفته و میان گریه التماسش میکردم: «تو رو خدا برو دنبالشون، برو ببین چی شده...» و آنقدر اصرار کردم که بلاخره رهایم کرد و با عجله از اتاق بیرون رفت. نمیدانم لحظات سخت بیخبری از محبوب دلم چقدر طول کشید تا بلاخره عبدالله خبر آورد که پزشکان خونریزی زخمش را بند آورده و دوباره به هوش آمده است تا به همین خبر خوش، دل بیقرارم قدری قرار گرفت.
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-1 - به یاد حافظ بیژن کامکار.mp3
12.65M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه ترکیب تخته بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق میآید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم
#حافظ
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
#حافظ
پرده بگردان و بزن ساز نو
هین که رسید از فلک آواز نو
تازه و خندان نشود گوش و هوش
تا ز خرد درنرسد راز نو
این بکند زهره که چون ماه دید
او بزند چنگ طرب ساز نو
خیز سبک رطل گران را بیار
تا ببرم شرم ز هنباز نو
برجه ساقی طرب آغاز کن
وز می کهنه بنه آغاز نو
رنگ رخ و اشک روانم بس است
سر مرا هر یک غماز نو
گرم درآ گرم که آن گرمدار
صنعت نو دارد و انگاز نو
#مولوی
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آشنا آشنا: وزيري كه با موتور به نماز جمعه ميرفت به كشوري رفته بودم كه رئيس جمهور آن تشريفاتي و نخس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فقط اسمش مردمي است در يكي از سفرهايي كه يكي دو سال قبل به يكي از همين كشورهاي سوسياليستي رفته بوديم، يكي از همراهان ما كه از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي بود، با مقامات مجلس ملي آن كشور راجع به مجلس صحبتهايي كرده بود.
اطلاعاتي از مجلس ما به آنها داده بود و اطلاعاتي هم از مجلس آنها گرفته بود. ما نشسته بوديم و راجع به موضوعي صحبت ميكرديم. ايشان، با يك قيافه ي خيلي جدي پيش ما آمد و گفت: ما چيزهاي مهمي از اين آقايان - كه ميهمانشان بوديم - ياد گرفتيم. او گفت: وقتي كه راجع به مجلس با اينها صحبت كرديم، از اينها پرسيديم كه مجلسِ شما چگونه است و چند عضو دارد و چه مواقعي تشكيل ميشود و رئيسش چگونه انتخاب ميگردد؟ معلوم شد كه مجلس ملي اينها، متشكل از افرادي است كه به وسيله ي دستگاهها و سازمانهاي حزبيِ وابسته به خودِ حكومت تشكيل ميشود. يعني مثلاً پانصد، ششصد نفر آدم به عنوان اعضا و نمايندگان
كنگره، به وسيله ي همان دستگاههاي حزبي انتخاب ميشوند. بعد اين افراد كه نام تجمعشان كنگره ي ملي است، سالي دو مرتبه جلسه تشكيل ميدهند!
شما ببينيد در اين كشور كه فقط سالي دو مرتبه مجلس قانونگذاريشان تشكيل ميشود، قانون را چه كسي وضع ميكند؟ اختيار قانونگذاري دست كيست؟ دست همانهايي است كه در رأس تشكيلات حكومت قرار دارند. اگر بپرسيد اسم حكومت شما چيست؟ ميگويند: حكومت دموكراتيك سوسياليستي؛ يعني حكومت مردمي. اسمش مردمي است، در حالي كه در هيچ امري از امور آن كشور، مردم دخالت ندارند و اين، همان مردمي هستند كه انقلاب را به پيروزي رساندند. اسم اين كشورها هم كشور انقلابي است. همه ي انقلابهايي كه ما در دنيا ديديم و كشورهايي كه بر اساس يك انقلاب، نظامي را به وجود آوردند، تقريباً به همين شكلي بودند كه مطرح كردم.
خطبههاي نماز جمعه ي تهران ۲۰/۱۱/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
⚠️⛔️ منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» #قرآنى_نيست.
«وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ»
واگر به شگفت آورد تورا فراوانی پلید
👆آیه 100 مائده
╭━═━✨❀🌸❀✨━═━╮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ۖ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ- بقره 255
📺 تلاوت بسیار زیبا و دلنشین آیه الکرسی با صدای ملکوتی استاد عبدالباسط