eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: ۳۱ چند روز قبل از علمیات هویزه، حسین در نامه ای خطاب به حضرت آیت الله خامنه ای، تقاضای کمک می‌کند و می‌نویسد: اینجانب سید حسین علم الهدی، به همراه ۶۲ نفر پاسداری که ۲۱ نفرشان بدون سلاح است، تاآخرین قطره خون، مقاومت خواهیم کرد. اسلحه ما ۴۰ عدد کلاش و دو عدد آرپی جی است که یکی از آنها خراب است و... ۳۲ وارد سپاه هویزه شدم تا ثبت نام کنم. کفش هایم را دم در، درآوردم و داخل سالن شدم. بعد از ثبت نام که می‌خواستم بروم بیرون، دیدم باران آمده و زمین گل شده. به یکی از برادران که از آن طرف می‌گذشت، خواستم تا کفش هایم را بیاورد جلوتر. اما او توجهی نکرد. می‌خواستم خودم به نحوی بروم طرفشان که دیدم که یکی از پاسداران رفت و کفشها را آورد. خیلی ساده تشکر کردم. بعد از چند دقیقه اذان گفتند و دیدم همان برادری که کفش‌های مرا آورده بود، امام جماعت است. از بچه‌ها سئوال کردم ایشان کیست؟ گفتند: حسین علم الهدی، فرمانده ی سپاه هویزه! ۳۳ سید حسین پشت وانت نشسته بود؛ ناگهان با شدت به شیشه اتومبیل زد و به راننده گفت: بایست! از ماشین پیاده شد و رفت به سراغ زن روستایی که با چند بچه و مقداری اثاثیه منزل در کنار جاده ایستاده بود: پرسید کجا می‌روید؟ گفت: می‌خواهیم به شهر برویم. حسین به ما گفت: کمک کنید اثاثیه اش را سوار ماشین کنیم. اعتراض کردیم که: در این جاده خطرناک نزدیک بود ما را به کشتن بدهی! حسین گفت: ما برای نجات همین‌ها می‌جنگیم! ۳۴ برای تهیه تدارکات و اسلحه به اهواز رفته بود. بعد از آنکه اسلحه و تدارکات را تهیه می‌کند، به کتابفروشی می‌رود و به تعداد بچه‌ها «نهج البلاغه» تهیه می‌کند. به هر کدام از بچه‌ها اسلحه و نهج البلاغه را با هم تحویل می‌دهد و به همه می‌گوید: همراه با آموزش نظامی، باید با نهج البلاغه هم آشنا شوید. ۳۵ بنی صدر، دستور داده بود که نیروهای مستقر در هویزه، عقب نشینی کنند و به سوسنگرد بیایند. اما حسین بسیار مقاومت می‌کرد و یک بار شخصاً با بنی صدر بحث کرد و به او گفت: هویزه در دل دشمن است و ما از اینجا می‌توانیم استفاده کنیم و به عراق ضربه بزنیم. ولی بنی صدر معتقد بود که باید هویزه تخلیه شود. حسین طی نامه ای به حضرت آیت الله خامنه ای، موقعیت ویژه هویزه را تشریح کرد و آن قدر پافشاری کرد که نه تنها سپاه هویزه عقب نشینی نکرد، بلکه ارتش نیز به آنان پیوست تا عملیات ۱۴ دی را انجام دهند. 📚پیک افتخار خاطرات شهید حسین علم الهدی https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: حمد برتر از حمد ملائکه قوله علیه السلام: [حَمْداً] نُزَاحِمُ بِهِ مَلاَئِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ. « زحم » به حسب لغت بر دو معنی اطلاق می‌شود، به معنی: « دفع »، یقال: زحمته أی دفعته. و نیز به معنی غلبه، تزاحموا الناس علی فلان أی تغالبوا علیه. ولی در فقره دعاء معنای ثانی مراد است. یعنی حمد می‌کنم خدا را حمدی که غلبه بنمائیم به سبب آن حمد ملائکه مقربین را، أعنی در شرافت و اجر تحمید ؛ زیرا که از برای حق سبحانه و تعالی دو نوع اسماء و صفات است: اسماء تنزیهی و تشبیهی [۱]: اسماء تقدیسیه تنزیهیه، چون سبّوح و قدّوس که به این صفات تنزیه و تبعید می‌شود ذات اقدس از عموم نقایص و مشابهت خلق، و ملائکه چون ذاتشان مجرّد از تعلّق جسم اند لهذا دائماً به زبان حالشان تقدیس خدا می‌نمایند، یعنی ذاتشان مشعر [بر] تجرید و تطهیر حقّ است، به این که از تجرید و تقدیسی که در آنها است از جسم و لواحق او از قبیل کون و فساد نمو و ذبول تخلخل و تکاثف و امکان استعدادی و غیره، یا [۱] آن که معلول و مجعول خدااند شهادت می‌دهند که این تجرید و تقدیس در ذات علت و جاعل باید باشد، و اعلی باشد. این است که این اسماء و صفات که بر جاعل اطلاق می‌شود به صیغه مبالغه است چون: سبّوح و قدّوس، یعنی خیلی منزّه و مبرّا و خیلی مطهّر، و مجرّد است از نقایص و عوارضات مخلوقات باری. [۲]: و در حق تعالی چنانکه در اسماء و صفات تنزیهیه بود نیز اسماء و صفات تشبیهیه است، از قبیل سمیع و بصیر [و] حیّ [و] عالم [و] قادر [و] مرید، الی غیر ذلک، چه در این صفات گویا مشابهت به مخلوق دارد، الحق: سمیع بصیر، الخلق: سمیع بصیر ؛ چنان که در این آیه شریفه جمع هر دو نوع از صفات را نموده، « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ [۲] »، چه « لیس کمثله شی ء » به اعتبار صفات تنزیهیه است، « وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ » به اعتبار تشبیهیه، هر چند که مصادیق این صفات حقایق مشکّکه اند، یعنی مراتب متفاضله دارند در شدّت و ضعف. مثلاً حقیقت علم اعلای او که اطلاق بر واجب الوجود می‌شود علم ما کان و ما یکون است قبل کون المعلوم موجودة [۳] فی الخارج، به این که صورت تمام معلومات متعاقبات در سلسله زمان و مجتمعات در وعاء دهر نزد شهود ذات حق حاضرند، و ادنی مرتبه علم آن ادراک قوه لمسی است که در خراطین [۴] و حشرات الأرض هم موجود است، که اگر حرارت و برودت قریب به او شود درک نموده خود را حفظ نماید. ---------- [۱]: ۳ - این عبارت، قسیم جمله: « به این که از تجرید و تقدیسی... » می‌باشد. [۲]: ۱ - سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱. [۳]: ۲ - کذا / صحیح: موجود. [۴]: ۳ - خراطین: کرمها. 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: خمول گفته اند: وقتی عمر خود را در جمع مردم از بین می‌بری، کی راحت می‌شوی تا غذا بخوری. یحیی اکتم در تاریخ آمده است، صبحدمی در بزم مأمون عباسی، عبداللّٰه بن طاهر و یحیی بن اکتم حاضر بودند، مأمون به ساقی اشاره پی در پی می‌کرد و او قدری زیاد به یحیی شراب داد تا چون مرده ای بر زمین افتاد. مأمون دستور داد قبری برای او ساختند و او را در قبر نهادند و روی آن را پر از گل کردند. مأمون خطاب به او دو بیت به این مضمون سرود: گفتم: برخیز، گفت: پایم توان ندارد. گفتم: بگیر. گفت: دستم توان ندارد، سپس دو بیت را به کنیزکی داد تا بالای سرش بماند و بخواند. ندیته و هو میت لا حراک به مکفن فی ثیاب من ریاحین و قلت قم قال رجلی لا تطاوعنی فقلت خذ قال کفی لا تواثینی یحیی چون به حال آمد، پاسخ داد: ای سید و امیر من و مردم، آنکه مرا شراب داد ستم کرد، من از ساقی غافل بودم و او عقل و دین مرا گرفت، آری نه توان حرکت دارم نه پاسخ به صدای منادی. اینک قاضی دیگر انتخاب نما که من به شراب مردم و به تار زنده شدم. گویم روی تو گل تازه و خط سبزه ی نوخیز نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز شد هوش دلم غارت آن غمزه خون ریز این بود مرا فائده از دیدن تبریز ای دل تو در این ورطه مزن لاف صبوری وی عقل تو هم بر سر این واقعه بگریز فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان افسوس کنان لب به تبسم شکرآمیز از راه وفا بر سر بالین من آمد وز روی کرم گفت که ای دلشده برخیز از دیده ی خونبار نثار قدم او کردم گهر اشک من مفلس بی چیز چون رفت دل گمشده‌ام گفت بهایی خوش باش که من رفتم و جان گفت که من نیز دگر از درد تنهایی بجانم یار می‌باید دگر تلخست کامم شربت دیدار می‌باید ز جام عشق او مستم دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید مرا امید بهبودی نمانده ای خوش آنروزی که می‌گفتم علاج این دل بیمار می‌باید بهایی بارها ورزید عشق اما جنونش را نمی بایست زنجیری ولی این بار می‌باید شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام مَنْ‌ أَصْبَحَ‌ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ‌ لِقَضَاءِ اللَّهِ‌ سَاخِطاً، وَ مَنْ‌ أَصْبَحَ‌ يَشْكُو مُصِيبَةً‌ نَزَلَتْ‌ بِهِ‌ فَقَدْ أَصْبَحَ‌ يَشْكُو رَبَّهُ‌، وَ مَنْ‌ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ‌ لَهُ‌ لِغِنَاهُ‌ ذَهَبَ‌ ثُلُثَا دِينِهِ‌، وَ مَنْ‌ قَرَأَ الْقُرْآنَ‌ فَمَاتَ‌ فَدَخَلَ‌ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ‌ كَانَ‌ يَتَّخِذُ آيَاتِ‌ اللَّهِ‌ هُزُواً، وَ مَنْ‌ لَهِجَ‌ قَلْبُهُ‌ بِحُبِّ‌ الدُّنْيَا الْتَاطَ‍‌ قَلْبُهُ‌ مِنْهَا بِثَلَاثٍ‌: هَمٍّ‌ لَا يُغِبُّهُ‌، وَ حِرْصٍ‌ لَا يَتْرُكُهُ‌، وَ أَمَلٍ‌ لَا يُدْرِكُهُ‌. امام عليه السلام فرمود: كسى كه براى دنيا غمگين باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است و آن كس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند از پروردگارش شكايت كرده است و كسى كه در برابر ثروتمندى به علّت ثروتش تواضع كند، دو سوم دين خود را از دست داده است! و كسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش دوزخ گردد از كسانى بوده است كه آيات خدا را استهزاء مى‌كرده و آن كس كه قلبش با محبت دنيا پيوند خورده سه چيز او را رها نخواهد كرد: اندوه دائم، حرصى كه هرگز او را ترك نمى‌كند و آرزويى كه هيچ‌گاه به آن نخواهد رسيد!
شرح و تفسير نتايج غم‌انگيز پنج صفت امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به پنج رذيلۀ اخلاقى و آثار سوء آن اشاره كرده نخست مى‌فرمايد:«كسى كه براى دنيا غمگين باشد (درواقع) از قضاى الهى ناخشنود است»؛ (مَنْ‌ أَصْبَحَ‌ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ‌ لِقَضَاءِ اللَّهِ‌ سَاخِطاً) . با توجه به اين‌كه آنچه در عالم رخ مى‌دهد به ارادۀ خداست و معناى توحيد افعالى همين است كه «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ إلَّا اللّهُ‌» بنابراين اگر بر اثر حوادثى بخشى از امكانات دنيوى ما از دست برود در واقع قضاى الهى بوده و اگر كسى به سبب آن اندوهگين گردد در واقع به قضاى الهى خشمگين شده است. به تعبير ديگر، گاه ضررها و زيان‌ها و حوادث نامطلوب بر اثر كوتاهى‌ها و ندانم‌كارى‌هاى خود ماست كه بايد خود را درباره آن ملامت كنيم و گاه بر اثر امورى است كه خارج از اختيار ماست و اين همان چيزى است كه به عنوان قضاى الهى تعبير مى‌شود. اندوهگين شدن براى اين امور در واقع اظهار ناراحتى در برابر قضاى الهى است. از سوى ديگر توجه به اين حقيقت كه انسان بايد در برابر قضاى الهى تسليم باشد دو اثر مثبت در انسان دارد: نخست موجب آرامش روح انسان است و ديگر اين‌كه يأس و نوميدى را از انسان دور مى‌دارد و وى را از حالت انفعالى دور ساخته به سوى آينده‌اى بهتر حركت مى‌دهد. در قرآن مجيد در سورۀ «توبه» مى‌خوانيم: «إِنْ‌ تُصِبْكَ‌ حَسَنَةٌ‌ تَسُؤْهُمْ‌ وَ إِنْ‌ تُصِبْكَ‌ مُصِيبَةٌ‌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ‌ قَبْلُ‌ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ‌ فَرِحُونَ‌* قُلْ‌ لَنْ‌ يُصِيبَنا إِلاّ ما كَتَبَ‌ اللّهُ‌ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللّهِ‌ فَلْيَتَوَكَّلِ‌ الْمُؤْمِنُونَ‌» ؛هر گاه نيكى به تو رسد، آنها را ناراحت مى‌كند؛ و اگر مصيبتى به تو رسد، مى‌گويند:«ما تصميم خود را از پيش گرفته‌ايم». و (از نزد تو) بازمى‌گردند در حالى كه خوشحالند!*بگو:«هيچ حادثه‌اى براى ما رخ نمى‌دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است؛ او پشتيبان و سرپرست ماست؛ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند!». ١ دشمنان اسلام اصرار داشتند كه مسلمانان و شخص پيامبر را در برابر حوادثى كه رخ مى‌دهد ناراحت كنند، لذا هنگامى كه مصيبتى براى مسلمانان پيش مى‌آمد اظهار خوشحالى مى‌كردند و آن را دليل بر عدم حقانيت اسلام مى‌گرفتند. خداوند به پيغمبر گرامى‌اش مى‌فرمايد:«بگو اين حوادث قضاى الهى است او مولاى ماست (و براى ما غير از نيكى نمى‌خواهد و به همين دليل ما بر او توكل مى‌كنيم). اين منطق منافقان را مأيوس و دوستان را اميدوار مى‌كرد. البته طبيعى است كه انسان با از دست دادن مال و ثروت يا مقام و فرزند و امثال آن غمگين مى‌شود؛ ولى براى مؤمن اين غمگينى امر موقتى است؛ هنگامى كه در قضاى الهى فكر كند و به اين نكته توجه نمايد كه خداوند هم حكيم است هم رحمان و رحيم است و چيزى جز خير بندگانش را نمى‌خواهد در اين حال غم و اندوه فروكش مى‌كند و جاى خود را به رضا و تسليم مى‌دهد. در دومين جملۀ حكيمانه مى‌فرمايد:«و آنكس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند از پروردگارش شكايت كرده است»؛ (وَ مَنْ‌ أَصْبَحَ‌ يَشْكُو مُصِيبَةً‌ نَزَلَتْ‌ بِهِ‌ فَقَدْ أَصْبَحَ‌ يَشْكُو رَبَّهُ‌) . اين جمله در واقع جملۀ سابق را تكميل مى‌كند، زيرا حوادث تلخ گاه به شكل ضرر و زيان خودنمايى مى‌كند و گاه به صورت مصيبت؛ آن كس كه ايمان و توحيدش كامل است مى‌داند در اين مصائب نيز حكمت‌ها و رحمت‌هايى است و به همين دليل زبان به شكايت نمى‌گشايد كه اگر زبان به شكايت بگشايد در واقع از خداوندى كه اين مصيبت را مقدر كرده شكايت كرده است. البته همان‌طور كه در بالا گفتيم اينها مربوط‍‌ به ضررها و مصائبى است كه خود ساخته نباشد، بلكه از دايرۀ اختيار ما بيرون باشد. جالب اين‌كه بعضى براى اين‌كه زبان به شكايت بگشايند چرخ گردون را مخاطب قرار مى‌دهند و زمانه را نفرين مى‌كنند كه نمونه‌هاى آن در اشعار شعرا و نثر نويسندگان فراوان است؛ اما اگر درست آن را بشكافيم گاهى اين شكايت به شكايت از پروردگار باز مى‌گردد. همان‌گونه كه در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإنَّ‌ اللّهَ‌ هُوَ الدَّهْرُ ؛زمانه را دشنام ندهيد، زيرا اين همان خداوند است (كه با اين تعبير بيان شده است)». ١ در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «لا تَسِبُّوا الرِّياحَ‌ فَإنَّها مَأمُورَةٌ‌ وَ لَا الْجِبالَ‌ وَ لَا السّاعاتِ‌ وَ لَا الْأَيّامَ‌ وَ لَا اللَّيالِىَ‌ فَتَأْثِمُوا وَ يَرْجِعَ‌ إلَيْكُمْ‌ ؛بادها را دشنام ندهيد زيرا از طرف خدا مأمورند و نه كوه‌ها و نه ساعت‌ها و نه روزها و شب‌ها را كه اگر اين كار را كنيد مرتكب گناه شده‌ايد و آن لعن و نفرين، به خود شما باز مى‌گردد». ٢ البته گاه انسان براى جلب آرامش مصيبت خود را با دوستان مؤمن در ميان مى‌گذارد تا آن‌ها
به او تسلى دهند، اين ضررى ندارد؛ ولى گاه نزد غير آنها شكايت مى‌كند كه اين كار، زيان‌بار است. البته شكايت كردن به درگاه خداوند نه تنها عيبى ندارد، بلكه نوعى دعا و تضرع و درخواست از اوست و در دعاهاى معصومان هم آمده است، همان‌گونه كه يعقوب پيغمبر بعد از آنكه يوسف و بنيامين را از دست داد در برابر سرزنش افراد گفت: «قالَ‌ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللّهِ‌ وَ أَعْلَمُ‌ مِنَ‌ اللّهِ‌ ما لا تَعْلَمُونَ‌» ؛گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا شكوه مى‌كنم؛ و از خدا چيزهايى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد!». ١ نيز در مناجات دوم از مناجات‌هاى پانزده‌گانۀ امام سجاد عليه السلام مى‌خوانيم: «إِلَهِى إِلَيْكَ‌ أَشْكُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً‌» . سپس در