eitaa logo
آذرخش
55 دنبال‌کننده
385 عکس
407 ویدیو
101 فایل
سعید لطیفی _طلبه حوزه علمیه خراسان: 1️⃣فلسفه 2️⃣کلام و عقاید 3️⃣روان شناسی 4️⃣سیاسی و اجتماعی 5️⃣زبان و ادبیات فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت بر مقبره امام خمینی ره گماشتم، هیچ نمی پنداشتم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه قدر هم که بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از تاکسی پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ بندْ شکسته اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی وارد حرم شدم و نگاهم به قبر سبز رنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک هایم بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت شعر ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که نتوان نوشت آن اشعار را...!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خود را به خواندن مشغول سازم و حظی از این بوستان صفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی حرم خمینی، بر صفحه قلب آدمی نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما من جنس اسفل و ایشان جنس اعلی.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می انداخت باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم!! @zarakhsh
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت... حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت به قبر امام خمینی ره گماشتم، هیچ گمان نمی کردم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از تاکسی پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ رهیده اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی نگاهم به قبرِ سبز َرنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت شعر ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که نتوان نوشت آن اشعار را...!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خود را به خواندن آن مشغول سازم و حظی از این بوستان باصفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی حرم خمینی، بر صفحه قلب آدمی نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما من جنس اسفل و ایشان جنس اعلی.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می انداخت باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم. 5 دیماه 1400. 1400/10/5 سالروز ارتحال امام خمینی ره را تسلیت عرض می کنم @zarakhsh
بسمه تعالی سفر نامه پایتخت... حرم امام خمینی.... راستش را بخواهید وقتی که همت به قبر امام خمینی ره گماشتم، هیچ گمان نمی کردم که فضایی داشته باشد و درونی را سازد! باخود می گفتم : « امام خمینی ره هرچه بزرگ باشد بالاخره امام نیست لذا توقع از زیارت قبر ایشان نداشتم» تا اینکه از ماشین پیاده شدم! نگاهم به ساختمان افتاد! ناخودآگاه گام هایم را کوتاه کردم و دریای درونم توفانی شد! باخود سخن می گفتم و با امام ره می کردم! از نفس مطمئنه اش می گفتم و التماس دعا داشتم! از دلِ رهیده اش، مدح می خواندم و التماس دعا داشتم بلکه دعای خیر ایشان شود و بندهای دل آدمیان را بُگسَلَد! به قول مولانا : «بند بگسل باش آزاد ای پسر...» وقتی نگاهم به قبرِ سبز َرنگ ایشان افتاد بی اختیار اشک بر گونه هایم می غلتید!! انگار کسی درونم می خواند!! مدام چهره امام ره در برابرم زنده میشد!!! خودم را به ضریح رساندم و تا جایی که جان داشتم گریه کردم!!! این چه حالی بود!! از ادب، چند بیت ، همچون آذرخش بر صفحه تابید و چند لحظه آسمان تاریک دلم را روشن کرد!! دریغ که آن اشعار را نمی توان نوشت....!! دلم نمی خواست از حرم خارج شوم، زیارت نامه هم در آنجا معنا که خودم را به خواندن آن مشغول سازم و حظی از این بوستان باصفا ببرم!! آری!! زیارت نامه ی خمینی، بر صفحه رفاقت نگاشته شده است لذا صفحه دل گشودم و 45 دقیقه زیارت نامه خواندم.... زیارت نامه نبود! نامه بود! بهانه ای بود که نزد امامش حاضر شود و نسخه بگیرد!! امامی که از جنس خودمان است اما او جنس اعلی و ما جنس اسفل.... در پی من بودند و من دل را به ضریح گره زده بودم!! تلفن همراهم زنگ می زد و میان امام و مأموم فاصله می افکند، باید وداع می کردم با اینکه مرا میل ماندن بود!!! اولین بار بود امام ره را زیارت می کردم امیدوارم بار نباشَدَم. 5 دیماه 1400. 1400/10/5 سالروز ارتحال امام خمینی ره را تسلیت عرض می کنم @zarakhsh