آذرخش
بسمه تعالی
درخت شاتوت!
باران، به نرمی باریده بود و #نسیم دلنواز بهاری، سر و سیمای عابران را بوسه باران می کرد.
باران باریده بود و بویِ #آرامش بخشِ کاه گِل تمام محله را پُر کرده بود!
آرام آرام آفتاب از پس ابر سَرَک می کشید و هوا رو به #گرمای تابستانی می رفت!
چند ساعتی به قدر تاب و توان زمین را #بیل زدم تا اینکه بانگ اذان در سراسر بیشه زار #طنین انداز شد.
آفتاب به قدرت رسیده بود و با شدت و بی رحمانه می تابید!
در فکر فرورفته بودم که در میانه ی راه سر و صدای #کودکان مرا از گریبان فکر به در آورد!
اطراف درخت #شاتوت جمع شده بودند و هر کسی به دنبال شیرین شدن کامَش بود!
برخی #میمون_وار از درخت بالا می رفتند و بر شاخه ساران می نشستند و شاخه ها را در #چشم بهم زدنی جارو می کردند!
آنان که دستشان به درخت نمی رسید #سنگ و چوب و #لنگه کفش نثار درخت می کردند بلکه چند حبه شاتوت، مهمان شان کند!
از کنارشان عبور کردم که ناگهان گُلی از گلستان #سعدی مرا به خاطر آمد...
شرح حال انسان های #موفق و مفید، حکایت حال همان درخت شاتوت است ، چون #ثَمری دارند، سنگ آدمیان را به جان می خرند و لگد هایشان را #صبورانه تحمل می نمایند.
و گرنه هیچ کسی بر شانه درخت #کاج قدم نمی گذارد و سنگ و لگدش نمی زند!
زخم زبان مردم، شنیدن، #عادت انسان های موفق است.
تو را تحمل امثال ما بیاید کرد
که هیچ کس نزند بر درخت بی بَر سنگ
«سعدی»
#شعر
#پندانه
@zarakhsh
بسمه تعالی
درخت شاتوت!
باران، به نرمی باریده بود و #نسیم دلنواز بهاری، سر و سیمای عابران را بوسه باران می کرد.
باران باریده بود و بویِ #آرامش بخشِ کاه گِل تمام محله را پُر کرده بود!
آرام آرام آفتاب از پس ابر سَرَک می کشید و هوا رو به #گرمای تابستانی می رفت!
چند ساعتی به قدر تاب و توان زمین را #بیل زدم تا اینکه بانگ اذان در سراسر بیشه زار #طنین انداز شد.
آفتاب به قدرت رسیده بود و با شدت و بی رحمانه می تابید!
در فکر فرورفته بودم که در میانه ی راه سر و صدای #کودکان مرا از گریبان فکر به در آورد!
اطراف درخت #شاتوت جمع شده بودند و هر کسی به دنبال شیرین شدن کامَش بود!
برخی #میمون_وار از درخت بالا می رفتند و بر شاخه ساران می نشستند و شاخه ها را در #چشم بهم زدنی جارو می کردند!
آنان که دستشان به درخت نمی رسید #سنگ و چوب و #لنگه کفش نثار درخت می کردند بلکه چند حبه شاتوت، مهمان شان کند!
از کنارشان عبور کردم که ناگهان گُلی از گلستان #سعدی مرا به خاطر آمد...
شرح حال انسان های #موفق و مفید، حکایت حال همان درخت شاتوت است ، چون #ثَمری دارند، سنگ آدمیان را به جان می خرند و لگد هایشان را #صبورانه تحمل می نمایند.
و گرنه هیچ کسی بر شانه درخت #کاج قدم نمی گذارد و سنگ و لگدش نمی زند!
زخم زبان مردم، شنیدن، #عادت انسان های موفق است.
«تو را تحمل امثال ما بیاید کرد
که هیچ کس نزند بر درخت بی بَر سنگ»
«سعدی»
#شعر
#پندانه
@zarakhsh