مهلا....❣
🍃 مهلا هفت، هشت ماه بیشتر نداشت که پدر و مادرش به سفر #حج_واجب مشرف شدند و مجبور شدند نوزادشان را به #عمه، که پسری هم سن و سال مهلا داشت، بسپارند و آن زمان به گونه ای بود که هنوز #شیرخشک وارد بازار ایران نشده بود و اگر هم بود پدیده ای #نوظهور بود و کودک را باید به #دایه می سپردند تا به او #شیر بدهد، بنابراین مهلا را به عمه و عمو سپردند.
🍂 از #قضا عمو و زن عموی مهلا نیز از داشتن #نعمت_فرزند محروم بودند، بنابراین سالهای سال بود که در حسرت داشتن بچّه می سوختند و هنگامی که پدر و مادر مهلا به مکّه رفتند، مهلا از سینه ی عمّه شیر می نوشید و در خانه ی عمو به سر می برد، #زیرا عمّه گرفتار بچه های قد ونیم قد خود بود و نمی توانست زیاد به برادر زاده اش برسد تا جایی که مِهر مهلا در دل عمو و زن عمو نشست.
🍃 و اینگونه زمان سپری شد و بالاخره زمان #بازگشت پدر و مادر مهلا فرا رسید و یک هفته همگی درگیر مهمانی گرفتن و مهمانی دادن شدند تا جایی که #مادر مهلا به علّت دوری یک ماهه از #فرزندش و عدم شیر دادن به او دیگر قادر نبود به فرزندش #شیر بدهد و باز او را به دامان عمّه سپردند تا همچنان عمّه علاوه بر فرزند خود مهلا را نیز سیر کند؛
🍂 عمو و زن عمو نیز که در این مدّت با مهلا اُخت شده بودند، #دوریش را طاقت نیاورده و تصمیم گرفتند نزد پدر و مادر مهلا رفته و اِتمام حجّت کنند و مهلا را به عنوان #دخترخوانده، از عمو رضا بخواهند. که این #درخواست ابتدا با مخالفتِ مادر مهلا روبرو شد، #اما زمانی که مادرِ خانم کوچولو اشکهایی را دید که بر گونه های برادر شوهر و جاریش، جاری شده به این #امر رضایت داده و #سرنوشتی تازه برای مهلا رقم خورد!
🍃 و او باید خانه پدری و والدین و خواهر و برادرهایش را ترک کرده و وارد #خانه ی عمو شود، عمویی که هیچ کم و کسری در زندگی نداشت و عدم داشتن فرزند تنها نداشته ی زندگیشان بود که حالا با #حضور مهلا این کمبود نیز جبران می شد و هر روز مهلا جلوی چشمان آنها قد می کشید و بزرگ می شد و عمو و زن عمو که حالا پدر و مادر او نیز بودند و از خوشحالی سر از پا نمی شناختند، نمی گذاشتند آب در دل مهلا تکان بخورد و از "شیر مرغ تا جان آدمیزاد!" را در اختیارش می گذاشتند و هرگاه دلش #بهانه می گرفت که چرا تک فرزند است؟ پدر و مادر او را به خانه ی عمو رضا می بردند تا تنهاییش را با بازی با بچه های عمو که خواهر و برادرهای واقعی او بودند، پُر شود.
📌 ادامه داستان در پست بعدی
@zarrhbin
👇👇👇👇
ذرهبین درشهر
#استاد_آواز_ایران 👇👇👇 @zarrhbin
#شجریان، محمدرضا🌷
(۱۳۱۹ه.ش.)
استاد آواز ایران
✅ پدرِ #شجریان از قاریانِ برجستهی #قرآن در مشهد بود و #فرزندش نیز نخست در #همینراه گام برداشت.
✅ ابتدا در #رادیوخراسان، هم #قرآن تلاوت میکرد و هم #آوازهایبدونآهنگ میخواند. از همینجا، توجه شنوندگان به صدای زیبا و #کمنظیر او جلب شد.
✅ #دعایربنا که معمولاً در افطارهای ماه مبارکِ #رمضان از رادیو پخش میشود، با صدای #استادشجریان است.
✅ #شجریان هنگامی که برای اجرای برنامهی گلهای رنگارنگ دعوت شد به #تهران آمد. نزد استادانی چون #نورعلیبرومند، #احمدعبادی، #فرامرزپایور و #عبداللهدوامی شاگردی کرد و با رمز و رازِ #خوانندگی بسیاری از استادان آوازِ #ایرانی آشنا شد.
✅ مدتی نیز در #دانشگاه_تهران به تدریس در #رشتهیآواز پرداخت. اجراهای او همراه با شعرهایی از #مولانا، #سعدی، #حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی، در جلب توجه #مردم به #ادبیاتفارسی بیتاثیر نبوده است.
✅ #محمدرضاشجریان علاوه بر آواز در #خوشنویسی هم مهارت دارد.
✅ پارهای از کارهای این استاد آوازِ #ایران عبارت است از، یاد ایّام، دلشدگان و بر آستانِ جانان. و نیز اثری به نام شب، سکوت، کویر که با همکاری #حسینعلیزاده اجرا کرده است.
هر کجا هست #خدایا به سلامت دارش...🌹
📚 فرهنگ نامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 و یادآوری این نکته لازم است که #آیتاللههاشمیرفسنجانی در اینستاگرام خود در واکنش به غیبت #استادمحمدرضاشجریان اینگونه نوشتند:
" ابتذال، در غیبتِ بزرگانِ هنر میآید، ما نباید هنرمندان بزرگ کشورمان را طرد کنیم که اگر نابخردانه چنین کنیم باید منتظر ظهور ابتذال در عرصهی هنر کشور و انقلاب باشیم."
@zarrhbin