eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 دو خط را دوبار گفت. یعنی گفت دوبار بنویس. نه دین، نه عقل، نه تقوا، نه ادراک فتاده مست و حیران بر سر خاک بهشت‌ و حور و خلد، این‌جا چه گنجد که بیگانه در آن خلوت نگنجد. بعد گفت این شعر از کتابِ "گلشن راز" است. من تا آن روز حتی اسم شیخ محمود شبستری را هم نشنیده بودم‌ چه برسد به اسم کتاب‌هایش. 🍂 از پرسیدم: "شما سواد را از کی یاد گرفتید؟" گفت: "از پدر و مادرم و یک ملّا به نامِ " شهربانو ادامه داد: "مهرانگیز، بود. او بود که شاهنامه و مثنوی معنوی و حافظ را به من درس داد." شوهر شهربانو هم باسواد بود. اهل شعر و بود. در سال ۱۳۹۱ در یزد به دیدن خانم اقدس بقایی رفتم. ایشان هم گفت زنی زردشتی به نام شیرین معلم سرخانه‌‌ی مادرش بوده است.مادرش هر بار که شیرین را می‌دیده دست او را می‌بوسیده است. 🍃 معلوم می‌شود روزگاری معلم سرخانه‌ی بوده‌اند. پدر شهربانو منشی دارالحکومه‌ی یزد بوده است و مادرش دختر یک روحانی. هر دو باسواد و اهل شعر و عرفان بوده‌اند. روزنامه‌های مختلف را به خانه می‌آوردند. 🍂 در جریان امور مشروطه‌خواهان تهران، تبریز، بمبئی، باکو، استانبول، قاهره بوده است. او در دوره مشروطیت بیش از سی سال داشت. حیف که من در دهه‌ی ۱۳۳۰ بچه بودم و بیشتر از شهربانو سئوال نکردم! مهری هم اطلاعات زیادی از گذشته‌ی مادربزرگش نداشت. 🍃 یکی از دعواهای مادر و پدرِ مهری سرِ بود. پیرزن وقتی کنار کوچه وِلُو می‌شد، از این و آن دو چیز می‌خواست. یکی کمک کنند تا او راست بنشیند و دوم برایش روزنامه بخرند. او از آدم‌هایی می‌خواست برایش بخرند که هرگز خودشان روزنامه نمی‌خواندند. 🍂 که به خانه می‌آمد، دعوا بود. خلیفه خودش با کمک مهری به مادرش می‌رسید. او را کمرشور می‌کردند. خانه‌شان مثل همه‌ی خانه‌های عادی آن زمان حمام نداشت. همه‌ی دخترها برای کمک به می‌آمدند. رقیّه با آن‌ها دعوا می‌کرد. در همین گیرودار، رقیّه می‌گفت مهری باید عروس شود. هر چه مهری به مادربزرگش بیشتر می‌کرد، مادرش بیشتر اصرار می‌کرد که باید شود و ار این خانه برود.{پایان} ✅ همراهان یار مهربان، هفته‌ی آینده به شرط بقا با "عروسی مهری"، را همراهی کنید... 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin