🍃 دو خط را دوبار گفت. یعنی گفت دوبار بنویس.
نه دین، نه عقل، نه تقوا، نه ادراک
فتاده مست و حیران بر سر خاک
بهشت و حور و خلد، اینجا چه گنجد
که بیگانه در آن خلوت نگنجد.
بعد گفت این شعر از کتابِ "گلشن راز" #شیخمحمودشبستری است. من تا آن روز حتی اسم شیخ محمود شبستری را هم نشنیده بودم چه برسد به اسم کتابهایش.
🍂 از #شهربانو پرسیدم: "شما سواد را از کی یاد گرفتید؟" گفت: "از پدر و مادرم و یک ملّا به نامِ #مهرانگیز" شهربانو ادامه داد: "مهرانگیز، #زردشتی بود. او بود که شاهنامه و مثنوی معنوی و حافظ را به من درس داد." شوهر شهربانو هم باسواد بود. اهل شعر و #کتاب بود. در سال ۱۳۹۱ در یزد به دیدن خانم اقدس بقایی رفتم. ایشان هم گفت زنی زردشتی به نام شیرین معلم سرخانهی مادرش بوده است.مادرش هر بار که شیرین را میدیده دست او را میبوسیده است.
🍃 معلوم میشود روزگاری #زنانزردشتی معلم سرخانهی #دخترانمسلمان بودهاند. پدر شهربانو منشی دارالحکومهی یزد بوده است و مادرش دختر یک روحانی. هر دو باسواد و اهل شعر و عرفان بودهاند. روزنامههای مختلف را به خانه میآوردند.
🍂 #شهربانو در جریان امور مشروطهخواهان تهران، تبریز، بمبئی، باکو، استانبول، قاهره بوده است. او در دوره مشروطیت بیش از سی سال داشت. حیف که من در دههی ۱۳۳۰ بچه بودم و بیشتر از شهربانو سئوال نکردم! مهری هم اطلاعات زیادی از گذشتهی مادربزرگش نداشت.
🍃 یکی از دعواهای مادر و پدرِ مهری سرِ #روزنامهخواندنشهربانو بود. پیرزن وقتی کنار کوچه وِلُو میشد، از این و آن دو چیز میخواست. یکی کمک کنند تا او راست بنشیند و دوم برایش روزنامه بخرند. او از آدمهایی میخواست برایش #روزنامه بخرند که هرگز خودشان روزنامه نمیخواندند.
🍂 #خلیفهمحمدعلی که به خانه میآمد، دعوا بود. خلیفه خودش با کمک مهری به مادرش میرسید. او را کمرشور میکردند. خانهشان مثل همهی خانههای عادی آن زمان حمام نداشت. همهی دخترها برای کمک به #مادربزرگشان میآمدند. رقیّه با آنها دعوا میکرد. در همین گیرودار، رقیّه میگفت مهری باید عروس شود. هر چه مهری به مادربزرگش بیشتر #کمک میکرد، مادرش بیشتر اصرار میکرد که باید #عروس شود و ار این خانه برود.{پایان}
✅ همراهان یار مهربان، هفتهی آینده به شرط بقا با "عروسی مهری"، #ذرهبین را همراهی کنید...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin