eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.6هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ودر بین اولاد زمانیکه نوبت رفتن به خانه ی دخترش فرا می رسید، روزها را نیز آنجا می ماند چون همیشه با تک دخترش راحت بود و به قول معروف با او رودرواسی نداشت، ملکه خانم هم سعی می کرد همانطور که برای مادر کم نگذاشته بود، برای پدر نیز کم نگذارد، بنابراین هنگامی که پدر مهمان خانه اش بود، با رویی گشاده و لبخندی برلب از حضورش استقبال می نمود و ناهار و شام، هر چه که پدر دوست داشت برایش تهیه می کرد و هنگامی که آغ بابا می خواست خانه ی دختر را ترک کند، با مهربانی پیشانی پدر را می بوسید و او را بدرقه می کرد. 🍂 چند سالی به همین شیوه گذشت تا اینکه پدربزرگ دیگر توان رفتنِ به مغازه را در خود ندید و به حدی بیماری بر او چیره شد که حتی نتوانست به خانه ی فرزندانش نیز برود و تصمیم گرفت در خانه بماند و از آنها خواست شبها به نوبت به نزد او بیایند؛ 🍃 اما متاسفانه پدربزرگ هر روز از نظر جسمانی ضعیف و ضعیف تر می شد و وضعیت موجود، حاکی از از غیر طبیعی بودن بیماری داشت تا اینکه پزشکان تشخیص دادند که ، ریه های آغ بابا را درگیر نموده است و این خبر برای ما غیرمنتظره، و باورش بسیار مشکل بود. اما پدربزرگ همیشه در زندگی آنقدر مقاوم بود که ما فکر می کردیم در برابر بیماری نیز طاقت خواهد آورد، ولی چیز دیگری را رقم زده بود و بیماری به حدّی پیشرفت کرده بود که شیمی درمانی هم جواب نمی داد تا جایی که پزشکان داروهای پدربزرگ را نیز قطع کردند، ولی ما با خود می گفتیم: فراتر از داروهای پزشکان است. 🍂 بنابراین آغ بابا را از بیمارستان به خانه آوردیم ولی نمی توانستیم شاهد رنج او باشیم، چرا که از طریق سُرُم به او غذا می دادیم و با دستگاه اکسیژن نفسهایش را می شمردیم، می گذشت و وضعیت آغ بابا هر روز بدتر می شد، و نیاز او به دستگاههای مختلف بیشتر و بیشتر، از یک طرف نیاز به تختخواب مخصوص و تشک برقی که مانع از زخم بستر می شد و از طرف دیگر به دستگاههایی چون ساکشن و اکسیژن که خوشبختانه بعضی از این وسایل را خود بیمارستان در اختیار بیماران درون منزل قرار می داد اما متاسفانه مدت زمان استفاده از آن محدود و تقاضا کننده زیاد بود. 🍃 پدربزرگ هر روز جلوی چشمان ما ضعیف و ضعیف تر می شد، تا جایی که دیگر نتوانست جلوی بیماری دوام بیاورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به اصطلاح عوام، خداوند عزیزش نمود. 📌 و امّا ما از مریضی و رفتن آغ بابا آموختیم که شاید برای شما مخاطب محترم و بزرگوار، خالی از پند و اندرز نباشد، اول اینکه همه ی آدم ها در جایگاه خود عزیز و محترمند و در این بین پیر و جوان نداریم و رفتنشان فقدانی است. دوم، حکمت و مصلحت امور به دست خداوند بلند مرتبه است و گاهی رفتن آدمها بر زجر ماندنشان اولویت دارد. سوم اینکه داغ عزیز، آدم ها را به هم نزدیک می کند ولی ای کاش تا هستیم و در کنار هم نفس می کشیم، قدر هم را بدانیم و در برابر مشکلات، پشت هم را خالی نکنیم. چهارم اینکه سنت زیبای را از یاد نبریم و بدانیم وقف کردن تنها به زمین و ملک یا مفاتیح الجنان و چادر نماز و ظرف و کاسه نیست. گاهی وقتها با وقف نمودن یک دستگاه اکسیژن یا دستگاه ساکشن یا ویلچر و حتی وسایل تخصصی پزشکی می توانیم جان انسان ها را دهیم و از این طریق باقیات الصالحاتی را از خود به یادگار بگذاریم. 🌹 آغ بابا رفت اما طنین صدای مهربانش و قصّه های دلنشین شبهای یلدایش و صدای ملکوتیش هنگامی که به تنهایی در خانه برای سیّد و سالار شهیدان در ماههای محرم نوحه سرایی می کرد و عزاداری می نمود، همچنان گوش هایمان را نوازش می دهد و ان شاءالله بهشت برین، جایگاه تمام پدربزرگها و مادربزرگهای مهربان و رفته از این دنیای فانی باشد. آمین ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 این هم قصه ای بود از داستانهای کتابی که اگر کند یاری، چاپ خواهد شد. @zarrhbin