eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 اندیشه های ناب آیت الله مطهری ⬅️ تغییر نیت ها....⁉️ ✅ این آفت از نوع تغییر جهت دادن است از نوع انحراف یافتن مسیر است، باید برای خدا آغاز یابد و برای خدا ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشه ی غیر خدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شاملش گردد، وگرنه بادِ به صد خار، پریشان دلش می نماید؛ ✅ آنکه آغاز می کند باید جز به خدا نیندیشد، توکلش بر ذات مقدّس او باشد و دائما حضور ذهنی داشته باشد که در حال بازگشتن به او است. ✅ قرآن از زبان شعیب پیغمبر نقل می کند: اِن اُریدُ اِلَّا الاِصلاحَ مَا استَطَعت و ما تَوفیقی اِلّا بِالله عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وِ اِلَیهِ اُنیبُ(هود/۸۸) هنگامی که گروهی از مجاهدینِ اسلام نبردی را پشت سر گذاشته و به مدینه بر می گشتند رسول خدا به آنها فرمود: "مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر بقی علیهم الجهاد الاکبر" آفرین بر گروهی که جهاد کوچک تر را انجام داده اند و باقی است. گفتند: یا رسول الله جهاد بزرگ تر چیست؟ فرمود . ✅ نگهداشتن در مراحل نفی و انکار که همه سرگرمی ها و درگیری با دشمن بیرونی است، است. همین که نهضت به رسد و نوبت سازندگی و اثبات، که ضمنا پای هم در میان است برسد حفظ بسی است. ✅ قرآن کریم در سوره ی مائده که آخرین سوره یا از آخرین سوره های قرآن است و بالاخره در دو سه ماه آخر عمر رسول اکرم نازل شده است و زمان، زمانی است که مشرکین یکسره به زانو در آمده اند و از ناحیه ی اسلام را نمی کند و در همین وقت در غدیر خم تکلیف روشن، امامت و خلافت علی علیه السلام به امر خداوند اعلام می شود؛ یک اعلام از ناحیه ی به همه ی مسلمانان می نماید، و آن این که تا کنون از دشمن می ترسیدید که را برکَنَد؛ اکنون از ناحیه ی من است؛ از این پس از کافران و دشمنان خارجی نترسید. از بترسید که در شما هستم. اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِن دینِکُم فلاتَخشَوهُم و اخشَون(مائده/۳) ✅ ؟؟ یعنی جامعه ی اسلامی از این پس از درون خود می شود که راه انحراف از مسیر خداییِ اخلاص پیش گیرد و خدا را فراموش کند. سنت لایتغیر خداست که هر ملتی از درون و از جنبه ی تغییر کند و شود، خداوند متعال آنها را دهد: اِنَّ الله لایُغَیِّرُ ما بِقَوم حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم(رعد/۱۱) ✅ خداوند وضع و سرنوشت مردمی را عوض نمی کند، مادامی که آن ها خود را و آن چه به اندیشه ها و رفتارهای خودشان مربوط است ندهند. (از کتاب بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، صص۹۹_۸۷) 📚 از کتاب تابلوهای خطر 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 👈 در این زمان باید اندیشه های ناب شخصیتهای بزرگ انقلاب اسلامی همچون آیت الله اُستاد مطهری، آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله طالقانی، دکتر علی شریعتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی را باید از مرور کرد و به بست. @zarrhbin
🍃 ودر بین اولاد زمانیکه نوبت رفتن به خانه ی دخترش فرا می رسید، روزها را نیز آنجا می ماند چون همیشه با تک دخترش راحت بود و به قول معروف با او رودرواسی نداشت، ملکه خانم هم سعی می کرد همانطور که برای مادر کم نگذاشته بود، برای پدر نیز کم نگذارد، بنابراین هنگامی که پدر مهمان خانه اش بود، با رویی گشاده و لبخندی برلب از حضورش استقبال می نمود و ناهار و شام، هر چه که پدر دوست داشت برایش تهیه می کرد و هنگامی که آغ بابا می خواست خانه ی دختر را ترک کند، با مهربانی پیشانی پدر را می بوسید و او را بدرقه می کرد. 🍂 چند سالی به همین شیوه گذشت تا اینکه پدربزرگ دیگر توان رفتنِ به مغازه را در خود ندید و به حدی بیماری بر او چیره شد که حتی نتوانست به خانه ی فرزندانش نیز برود و تصمیم گرفت در خانه بماند و از آنها خواست شبها به نوبت به نزد او بیایند؛ 🍃 اما متاسفانه پدربزرگ هر روز از نظر جسمانی ضعیف و ضعیف تر می شد و وضعیت موجود، حاکی از از غیر طبیعی بودن بیماری داشت تا اینکه پزشکان تشخیص دادند که ، ریه های آغ بابا را درگیر نموده است و این خبر برای ما غیرمنتظره، و باورش بسیار مشکل بود. اما پدربزرگ همیشه در زندگی آنقدر مقاوم بود که ما فکر می کردیم در برابر بیماری نیز طاقت خواهد آورد، ولی چیز دیگری را رقم زده بود و بیماری به حدّی پیشرفت کرده بود که شیمی درمانی هم جواب نمی داد تا جایی که پزشکان داروهای پدربزرگ را نیز قطع کردند، ولی ما با خود می گفتیم: فراتر از داروهای پزشکان است. 🍂 بنابراین آغ بابا را از بیمارستان به خانه آوردیم ولی نمی توانستیم شاهد رنج او باشیم، چرا که از طریق سُرُم به او غذا می دادیم و با دستگاه اکسیژن نفسهایش را می شمردیم، می گذشت و وضعیت آغ بابا هر روز بدتر می شد، و نیاز او به دستگاههای مختلف بیشتر و بیشتر، از یک طرف نیاز به تختخواب مخصوص و تشک برقی که مانع از زخم بستر می شد و از طرف دیگر به دستگاههایی چون ساکشن و اکسیژن که خوشبختانه بعضی از این وسایل را خود بیمارستان در اختیار بیماران درون منزل قرار می داد اما متاسفانه مدت زمان استفاده از آن محدود و تقاضا کننده زیاد بود. 🍃 پدربزرگ هر روز جلوی چشمان ما ضعیف و ضعیف تر می شد، تا جایی که دیگر نتوانست جلوی بیماری دوام بیاورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد و به اصطلاح عوام، خداوند عزیزش نمود. 📌 و امّا ما از مریضی و رفتن آغ بابا آموختیم که شاید برای شما مخاطب محترم و بزرگوار، خالی از پند و اندرز نباشد، اول اینکه همه ی آدم ها در جایگاه خود عزیز و محترمند و در این بین پیر و جوان نداریم و رفتنشان فقدانی است. دوم، حکمت و مصلحت امور به دست خداوند بلند مرتبه است و گاهی رفتن آدمها بر زجر ماندنشان اولویت دارد. سوم اینکه داغ عزیز، آدم ها را به هم نزدیک می کند ولی ای کاش تا هستیم و در کنار هم نفس می کشیم، قدر هم را بدانیم و در برابر مشکلات، پشت هم را خالی نکنیم. چهارم اینکه سنت زیبای را از یاد نبریم و بدانیم وقف کردن تنها به زمین و ملک یا مفاتیح الجنان و چادر نماز و ظرف و کاسه نیست. گاهی وقتها با وقف نمودن یک دستگاه اکسیژن یا دستگاه ساکشن یا ویلچر و حتی وسایل تخصصی پزشکی می توانیم جان انسان ها را دهیم و از این طریق باقیات الصالحاتی را از خود به یادگار بگذاریم. 🌹 آغ بابا رفت اما طنین صدای مهربانش و قصّه های دلنشین شبهای یلدایش و صدای ملکوتیش هنگامی که به تنهایی در خانه برای سیّد و سالار شهیدان در ماههای محرم نوحه سرایی می کرد و عزاداری می نمود، همچنان گوش هایمان را نوازش می دهد و ان شاءالله بهشت برین، جایگاه تمام پدربزرگها و مادربزرگهای مهربان و رفته از این دنیای فانی باشد. آمین ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 این هم قصه ای بود از داستانهای کتابی که اگر کند یاری، چاپ خواهد شد. @zarrhbin
🍂 روزها می گذشت و همه این بزرگ را درون سینه ی خود نگاه داشته بودند، از فامیل و همسایه گرفته تا دوست و آشنا، امّا به قول قدیمی ها "حرف دنیا که برای همیشه پنهان نمی ماند!" تا اینکه مهلا به سن رسید و از قضا یکی از دوستانش از شباهت ظاهری او با دختر عمویش که دو سال از او بزرگتر بود گفت و از او سئوال کرد: مهلا هیچ وقت از خود نپرسیدی چرا تک فرزندی؟ و یا اینکه چرا اینقدر به دختر عموهایت شباهت داری؟ تو می دانی با آنها خواهر هستی؟ مهلا که با شنیدن این حرف ها نمی دانست چه عکس العملی نشان دهد به دوستش گفت: تو می گویی، تو نسبت به من حسودی می کنی که این حرف ها را می زنی!! 🍃 آن همکلاسی که از همسایه های قدیمی عمو رضا بود، گفت: من دروغ نمی گویم مادرم این را برای من تعریف کرده و از من خواسته تا با تو در این مورد حرفی نزنم، حالا هم خیلی که حقیقت را به تو گفتم. بنابراین دیگر شُبه ای برای مهلا باقی نماند. ولی او دختر بسیار مقاومی بود و حالا نوبت به او رسید، تا این را درون سینه ی خود نگه دارد و خانواده ها را برهم نزند بنابراین برای آرام کردن خودش تنها به دفتر پناه می برد، زیرا آن دفتر، مونس تنهایی های او بود. 🍂 اما به گونه ای بود که نمی شد به راحتی از کنار آن گذشت و تغییراتی در رفتار مهلا به وقوع پیوست که پدر و مادر ناتنی او متوجه ی این تغییرات شدند و هر چه اصرار کردند تا او حرف بزند ولی او طَفره می رفت، زیرا آنها را دوست می داشت و هرگز نمی خواست به دنبال بگردد تنها با خود می گفت: چرا باید بین همه ی خواهرها و برادرهایم قرعه به نام من بیفتد، من صفا و صمیمیت و زندگی در یک خانواده ی پرجمعیت را بر این قفس طلا ترجیح می دادم و چرا مرا از این حق محروم کردند؟ و این ها بود که ذهن مهلا را به خود مشغول کرده بود. 🍃 تا اینکه همان همسایه ی قدیمی به پدر و مادر و خانواده ی عمو رضا خبر داد که دخترشان چه دسته گلی به آب داده! و اَسرار را برای مهلا هویدا کرده، بنابراین آنها از یک طرف خوشحال بودند که آن همکلاسی را از روی دوش آنها برداشته و از طرف دیگر نمی دانستند چگونه موضوع برای مهلا کنند و از کجای برایش بگویند، بنابراین سعی کردند همه چیز را به دست بسپارند. 🍂 تا اینکه روزی از روزهای که مهلا به خانه عمو رضا رفته بود تا با بچّه ها سرگرم شود خود را درون آشپزخانه با که او را به دنیا آورده بود، تنها دید در آن هنگام مهلا بغض گلویش را شکست و به طرف مادر رفت و دستانش را به دور گردن مادر حلقه زد و یک دلِ سیر کرد، مادر نیز که سالها حسرت بغل گرفتن مهلا را به عنوان فرزندش در دل داشت و هیچ وقت به روی کسی نیاورده بود، مهلا را محکم در آغوش گرفت و هر دو گریستند و مهلا در حین گریه، سئوالاتش را نیز از مادر می پرسید ولی مادر جوابی نداشت جز اشکِ چشم. 🍃 حالا مهلای قصّه ی ما بزرگ شده و خود نیز است، اما برای مادرانش که امروز روزگار پیری را می گذرانند، قائل است و برای هیچکدام کم نمی گذارد و برای پدرانش نیز که چشم از دنیا فرو بسته اند و دستانشان از این دنیا کوتاه است می دهد و همیشه راضی به رضای خداوند است، چرا که به قسمت و اعتقاد خاصّی دارد ولی گاهی وقتها با خود می گوید، ای کاش می شد، "سرنوشت را از سر، نوشت." ✍سمیّه خیرزاده اردکان ✅ امیدوارم قصّه ی امروز نیز به دلتان نشسته باشد و یک از شما مخاطبین عزیز و بزرگوار که اگر در این روز زیبای با ، سرور عالم، همنوا شدید، من حقیر و عوامل محترم کانال ذره بین در شهر را از دعای خیر خود محروم نفرمائید که سخت محتاج دعائیم. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 سرنوشت مردم.... ✅ با همه ی که به مردم دارم؛ و زندگی ام را همه مردم کرده ام و این را می پرستم، اما هرگز ی این را نداشته ام که چگونه می شناسند و از من چه می گویند؟! زیرا، نه به خودم می دهم، که وسوسه ی آن را داشته باشم که مرا درست ؛ و نه به بینش و فهم عموم دارم، که مرا چگونه خواهند و خواهند یافت! و همیشه به می اندیشم، نه ! 📚 کویریات @zarrhbin
🔴 قصه ی پر غصه ی یزد و معامله های وزارت کشور بر سرِ بازهم ناجیِ یزد شد! 👈 خبر های موثق یزد فردا از استاندار یزد متاسفانه خیلی خواهد بود. 📌 زمانی که کرمان، اصفهان، همدان و مازندران، بومی و اهل همان مناطق هستند و که در کابینه هیچ نماینده ای ندارد و حتی در سمت معاون وزیر هم نقشی به یزدی ها نداده اند و استان هم هر کدام برای خود تنها به بازگشت یک رییس معدن برای خود راه می اندازند... 📌عده ای با همدستیِ که به خون یزدی ها تشنه اند و را بر مردمانش می بندند و هیچ صدایی نه از قوه قضاییه و نه از در نمی آید در صدد انتصاب گوش بفرمانِ هستند ... 📌 ابتدا سرمست مدیر کل سیاسی و پس از شکست به دنبال معرفیِ در معاون سیاسی وزارت کشور رفته و پرونده ی او را بر خلاف مصاحبه هایی که از دیگران گرفته بودند برای ارائه به هیئت دولت آماده کردند ........ 📌اما باز هم که هرگز خود را به سوء استفاده شخصی نکرده است با تمام جلو این به مردم یزد را گرفت و پرونده ی کلانتری به بازگشت‌. 📌 تا یزدی ها به انتخابِ شوند و این کوتاهی ها زمانی صورت می گیرد که عده ای براساس و اشخاص دور بر خود می گویند هر کدام که شد است.... 📌حتی را هم خانواده ی عروس اینگونه نمی کنند تا که یک استان را می خواهند به دست وی .... 📌 متاسفانه با صعه ی صدر در برابر خویشتن داری کرده اند ولی اگر فکر کنند با به اندازه ی حضور زمانی قمی خواهند کرد، فکری است.... 📌 زمانی قمی، یزد را و مردمانش را کرد که یک انتخابِ چگونه می تواند همه ی را کند. 📌جنابِ ، ، دوستان وزارت کشور و محترم کشور منتظر باشید تا صبحِ دولت یزد هم بدمد ..... 👈 بی مهری با یک استان تبعات خوبی برای کشور ندارد.... 🍃 ...._سردبیر/یزد فردا @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 تاثیر و عواقبِ سخن ها و عملکردها...⁉️ ✅ من وقتی بودم می کردم در یک جایی دارد، که به اندازه ی ده میلیون آدم هست، جای وزیر آموزش و پرورش است! ✅ که هر ی وزیر آموزش و پرورش روی ده میلیون انسان دارد، پس باید باشد که این در چه گستره ای می گذارد و چه دارد. ✅ البته وزیر آموزش و پرورش به لطفِ خدا است؛ به این جهت فقط به فکر نمی کند. خوب یک کمی مطلب را برایمان کرد. ✅ بدهید باز راجع به این ، بیشتر صحبت کنم. در خدا یک جایی دارد که مساوی است با سی و شش میلیون ؛ آنجا جایِ است که حرکت و و برخوردم رویِ سی و شش میلیون انسان می گذارد. یک بله و یک نه سی و شش میلیون انسان را قرار می دهد. 📼 @zarrhbin
‍ 🖋 متن پیام به مناسبت نوروز ۱۴۰۱ ‌‌ به نام خداوند آفرین بار دیگر ، نه تکراری ملال‌آور، که نشانهٔ نو شدن و لزوم نو شدن و احساس و افزودن بر به بهبود اوضاع آدم و عالم، به‌رغم همه عواملی که در برابر این بهبودخواهی و بهبودجویی در کار است، و تلاش برای کمال بخشیدن به جان کمال جوی آدمی که آن را نهایت و منتهایی نیست. اگر در همه جا کم و بیش خشونت و زور و سرکوب و تبعیض و فریب و اهانت به انسان و انسانیت به گونه‌های مختلف حاکم است، آنچه در نهایت تعیین‌کننده است، آگاهی، اختیار، اراده و قدرت در برابر عوامل پلشت بازدارنده از حرکت به سوی زندگی خوب است. راه به سوی کمال مطلق گشوده است؛ اگر خواست و همت یاری کند. در مقابله با خشونت و زور و بیداد، نه اعمال خشونت متقابل، که تصمیم به تن‌ندادن به خشونتِ تحمیل شده و تلاش برای است، بخصوص با نیرومند کردن و گسترش دادن گفتمان و و و کوشیدن تا این گفتمان، گفتمان غالب و برانگیزانندهٔ اراده‌های آزاد باشد. همزمانی امسال با سالروز میلاد مسعود عدالت گستر (ع) امید به بهبودی اوضاع را بیشتر می کند. عید نوروز را به همه ایرانیان عزیز و انبوه مردمانی که نوروز را گرامی می‌دارند و سالروز میلاد (عج) را به همهٔ آنان که جانشینی صلح و اصلاح را به جای بیداد و فریب و زور منتظرند شادباش می‌گویم. سیدمحمد خاتمی آغاز @zarrhbin