🍃 اندیشه های ناب...
💠 خطرناکترین تحمیلها....⁉️
✅ تحمیلِ محدودیتهایِ #پلیسی به اسمِ #دین بر مردم #خطرناکترین تحمیلهاست،
دین، مدافعِ #آزادی و شخصِ دیندار، #آزادیخواهترین انسان است.
🗓 ۱۹ شهریور ۱۳۵۸
#آیت_الله_طالقانی
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 عین سعادت است....⁉️
✅ #زندگی را چون سوسمار، در سوراخ خود خزیدن و مشغول سعادتِ خانوادگی بودن، #بد است.
تلاش در جست و جویِ #حقیقت و کسبِ #آزادی و فلاح انسان، نَفس زندگی و #عینسعادت است.
و #خدا را شکر که من، ساعتی از عمر را، سر در آخورِ خویش نداشتم؛ و جز در تب و تابِ #ایمان و #مردم نزیستم.
📚 کویریات
#دکتر_علی_شریعتی
@zarrhbin
#فلسفه_حجاب 1
✅ ارزش زن به انسان بودن اوست..!
🔰حامد کمالی اردکانی
🔸اولین و مهمترین #فلسفه_حجاب برای بانوان این است که به خودشان #ارزش می دهند.
وقتی خانمی با حجاب در اجتماع ظاهر می شود در واقع به همه مردان اعلام میکند که #نگاه_انسانی به من داشته باشید نه #نگاه_جنسی...من قبل از آن که زن باشم انسانم!
🔻حقیقت آن است که زن بودن زن یا مرد بودن مرد هیچکدام به تنهایی #ارزش نیست. ارزش آن است که شخص از زن بودن خود و از مرد بودن خود چقدر در مسیر #انسانیت استفاده کند. بااین نگاه فمنیسم و بحث برتر بودن زن یا مرد اساسا منحل می شود.
🔻اگر کسی #انسانیت نداشته باشد چه زن چه مرد بی ارزش است و اگر کسی انسان باشد باز هم چه زن و چه مرد...فرقی نمی کند. قرآن کریم وقتی برای همه مومنین عالم میخواهد یک الگو معرفی کند آسیه، یعنی یک #زن را مثال می زند. این برای ما درس است.
🔻بنابراین، اولین اثری که حجاب دارد #بالابردن_ارزش_زن است. زن را از اینکه بازیچه دست مردان هوس آلود شود نجات می دهد. آری! حجاب تاج #آزادی است و این نکته را زنانی که حجاب دارند بهتر متوجه می شوند. #حجاب آمد تا بگوید #ارزش_زن به انسان بودن اوست...
خدا نگذرد از کسانی که در داخل و خارج برای بی ارزش شدن زن برنامه ریزی می کنند تا به منافع پست خود دست پیدا کنند!
#ادامهدارد...
@zarrhbin
#فلسفه_حجاب 2
✅ حجاب؛ آزادی بخشِ فعالیت های اجتماعی!
🔰حامد کمالی اردکانی
🔸یکی از مهمترین مواردی که به عنوان فلسفه حجاب می توان ذکر کرد به #اثر_اجتماعی آن بر می گردد. حجاب و برهنگی چه اثر اجتماعی دارد؟..
اینجاست که این مساله مطرح می شود که اساسا #حجاب یک عمل فردی است یا اجتماعی؟! آیا زن می تواند در پوشش خود هرجور که خودش میخواهد و می پسندد -بدون درنظرگرفتن لوازم و آثار اجتماعی آن- رفتار کند؟...
🔸حقیقت آن است که حجاب یک عمل فردی- اجتماعی و چه بسا تاثیر اجتماعی انجام یا ترک آن بیش از آثار فردی آن باشد و لذا دین اسلام اینقدر در خصوص حجاب سختگیری کرده است. حجاب در اسلام یعنی ایجاد #حریم بین زن و مرد در جامعه برای #آزادی از غرائز که مانع فعالیت اجتماعی اند!
🔸اجتماع محل رفع و رجوع کارهای روزمره انسانهاست...جامعه محل فعالیت و کار و تلاش و تکاپو برای فعالیت های اقتصادی،
پیشرفت و توسعه و تعالی است و این فضا محقق نمی شود مگر با #کنترل و مدیریت غریزه. برای #مدیریت_غریزه باید هم مردان خود را کنترل کنند و هم زنان #زمینه_ارتباط را فراهم نکنند.
زن با حجاب خود در واقع به مرد کمک میکند تا در دام هوس نیفتد و اگر این نگاه ترویج شود حجاب در واقع نوعی #خیررسانی به مردان و در نهایت یکی از بزرگترین عوامل #حفظ_اجتماع از سقوط محسوب می شود.
🔸وجود حجاب و حریم بین زن و مرد در جامعه باعث از بین رفتن زمینه های گناه، #کم_شدن_التهاب بین دختران و پسران و در نهایت باعث رسمی شدن هرچه بیشتر روابط می گردد. طبیعی است که در چنین جامعه ای مسیر حرکت به سمت پیشرفت و فعالیت و کار و تکاپو #هموارتر است.
🔻بی دلیل نیست در بعضی از #جوامع_غربی پوشش رسمی برای #زنان_شاغل به صورت قانون در آمده است زیرا به تجربه دریافته اند که با رسمیت پیدا کردن زنان و محدود شدن زمینه های جذابیت برای مردان، راندمان کاری بالاتر می رود و بی سبب نیست که #دشمنان اینقدر برای از بین بردن این واجب فردی- اجتماعی با رسانه و فیلم و سایر ابزارهای مدرن -از #ترویج_بدحجابی و #عادی_سازی در روابط زن و مرد تا طرح مسائل حاشیه ای چون #حجاب_اجباری- هزینه می کنند.
@zarrhbin
#چهگوارا، ارنستو🌷
(۱۹۶۷_۱۹۲۸م)
رهبر چریکی در آمریکای لاتین
✅ #چهگوارا اهل #آرژانتین بود و #مدرکپزشکی خود را از دانشگاه بوینس آیرس دریافت کرد.
✅ او که مردی #ظلمستیز و خواستارِ #آزادی مردم آمریکای لاتین از سلطهی #آمریکا بود، به #فیدلکاسترو، رهبر انقلابیون کوبایی که بر ضد حکومت جبّار و دستنشاندهی #باتیستا در #کوبا مبارزه میکرد، پیوست.
✅ با #پیروزی انقلابِ کوبا #چهگوارا، وزیر صنایع شد. اما #روحبیقرارش سبب شد کوبا و پست وزارت را رها کند و برای ادامهی #مبارزه و کمک به #چریکهایانقلابی، به داخل جنگلهای #بولیوی برود.
✅ اما در همانجا در #درگیری با نیروهای ارتش بولیوی، #کشته شد. #چهگوارا چند دهه #الگوی بسیاری از جوانان انقلابی کمونیست در #سراسر جهان بود.
✅ در سال ۱۳۸۶ شمسی، دختر و پسر او به #ایران آمدند و در پارهای از #مجامعدولتی و انقلابی حضور یافتند.
نام و یادش گرامی...
📚 فرهنگ نامهی نام آوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمّیه خیرزاده اردکان
📌 و اما چند جملهای از دکتر #الچهگوارا را به یادگار داشته باشیم.
💠 من آزادیبخش نیستم، آزادیبخشی وجود ندارد، #مردم هستند که خود را آزاد میکنند.
💠 #شادبودن، تنها انتقامی است که انسان میتواند از زندگی بگیرد.
💠 برای تشخیص زنده یا مرده بودن یک انسان به #شرفاو نگاه کنید نه نبض او.
💠 آنچه پایانی ندارد نه تویی، نه من، این #انسانیت است که تا ابد فریاد کشیده خواهد شد
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 ستم پذیری....⁉️
✅ #ستمپذیری همان قدر در #اسلام گناه است که #ستمگری گناه محسوب میشود.
ای انسان! تو #آزادی، بپاخیز. در برابر ستم طبقاتی، ستم گروهی و ستم شخصی #مقاومتکن؛
تو آزادی، اگر "ستمپذیر شدی"، خود را #ملامتکن...
📽 #شهید_دکتر_بهشتی
@zarrhbin
تشکّر و #خداقوت...🌹
منتقد واقعی کسی است که همیشه نیمهی خالی لیوان را رصد نمیکند بلکه گاهی به #قلم و فکرش اجازه میدهد که نیمهی پر لیوان را نیز نظارهگر باشد و در کنار تمام کمبودها و کاستیها، همّت متعالی انسانهایی را نیز یادآور شود که از حداقلِ امکانات، حداکثرِ استفاده را میبرند و گاهی کاری میکنند کارستان....
اینها مقدمهای بود برای تشکر از ادارهی ورزش و جوانان یا همان #تربیتبدنیسابق، که خوشبختانه یا متاسفانه بنده از سقف بودجهها و کمکهای صنعت!!! به این نهاد یا اداره اطلاعات کافی نداشته و ندارم؛ فقط همین را میدانم که این اداره نمیخواهد برای #نشاطجامعه کم بگذارد و آنچه را که بضاعتش است برای مردمان شهر در طبق اخلاص گذاشته و میگذارد و این امر بر کسی پوشیده نیست؛
برای مثال میتوان به برنامههایی که این نهاد چه بامناسبت و چه بیمناسبت در پارکها و میادین مختلف شهر برپا میکند، اشاره کرد و حتی پا را فراتر نهاده و به مدال آوران رشتههای مختلف ورزشی در شهرستان نیز اشاره کنیم..
و شاید اینها همه مقدمهای باشد برای تشکّر از این نهاد که در سالهای اخیر به #ورزشبانوان، توجّه ویژهای نشان داده و کم نگذاشته است و نمونهی بارز آن، طرح پیادهروی بانوان در ورزشگاه آزادی است، که شبهای روزهای زوج به مدت یکساعت در #آزادی به وقوع میپیوندد، اشاره نمود...
امّا با تمام این حرفها و قدردانی و سپاسها، گاهی نیمه خالی لیوان تلنگری به #قلم میزند تا بنویسد برای مسئولینِ #شهرثروتمنداردکان که "مجموعهی ورزشی آزادی" نیازمند یاری شماست و چه خوب میشد ما هم یک پیست کامل #دومیدانی داشتیم؛
ورزشی که علاوه بر استعدادهای قابل تحسین این رشته، خواهان فراوانی نیز در بین #عامهیمردم دارد و همین امر، شاید دلیل کافی باشد برای محکم کردن زیرساختهای این ورزش در #شهرثروتمنداردکان....
و درست است که وضعیت اقتصادی مملکت در یکسال اخیر دچارِ #آشفتگی شده است ولی این امر، بهانهی پسندیدهای برای رکودِ ساخت و سازهای شهری نیست و به مذاقِ منِ شهروند خوش نمیآید؛ زیرا سالها که وضعیت خوب بود گُلی نزدید به گوشهی این شهر!!!، بنابراین اکنون، وضعیت خراب اقتصادی با فروش و سودهای میلیاردی که #صنایعاردکان کسب میکنند چندان در خور هم نمیباشد و برای رکود ساخت وسازها بهانهای بیش نباشد.
👈 و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل....
#و_من_الله_التوفیق
🖋 هوادارِ مردم
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 #عاشورا و قیام امام حسین علیهالسلام از دیدگاه #شهیدمطهری
⬅️ نگاهی نو به حماسهی عاشورا...
🚩ارزشِ #شهدایکربلا به چیست؟
✅ از جمله خصوصیاتِ #امامحسین این است که در مورد فرد فرد اصحابش اجازه نمیدهد که قیام او حالت انفجاری داشته باشد. چرا امام حسین در هر فرصتی میخواهد #اصحابش را به بهانهای مرخّص بکند؟
✅ هی به آنها میگوید: آگاه باشید که اینجا آب و نانی نیست، قضیه خطر دارد. حتی در #شبعاشورا با زبان خاصی با آنها صحبت میکند: 《من اصحابی از اصحاب خودم بهتر و اهل بیتی از اهل بیت خودم فاضلتر سراغ ندارم. از همه تشکر میکنم، از همهتان ممنونم. اینها جز با من با کسی از شما کاری ندارند. شما اگر بخواهید بروید و آنها بدانند که شما خودتان را از این معرکه خارج میکنید، به احدی از شما کاری ندارند. اهل بیت من در این صحرا کسی را نمیشناسند، منطقه را بلد نیستند. هر فردی از شما با یکی از اهل بیت من خارج شود و برود. من اینجا خودم هستم تنها》 چرا؟
✅ #رهبری که میخواهد از ناراحتی و نارضایتیِ #مردم استفاده کند که چنین حرفی نمیزند. همهاش از "تکلیف شرعی" میگوید. البته تکلیف شرعی هم بود و امام حسین از گفتن آن نیز غفلت نکرد؛ اما میخواست آن #تکلیفشرعی را در نهایت "آزادی" و #آگاهی انجام بدهند.
✅ خواست به آنها بگوید دشمن، شما را محصور نکرده، از ناحیهی دشمن اجبار ندارید. اگر از تاریکی شب استفاده کنید و بروید، کسی مزاحمتان نمیشود. #دوست هم شما را مجبور نمیکند. من بیعت خودم را از شما برداشتم. اگر فکر میکنید که مسئلهی بیعت برای شما تعهد و اجبار به وجود آورده است، #بیعت را هم برداشتم. یعنی فقط "انتخاب" و "آزادی".
✅ باید در نهایت "آگاهی" و #آزادی و بدون اینکه کوچکترین احساس اجباری از ناحیهی دشمن و دوست بکنید مرا #انتخاب کنید این است که به #شهدایکربلا "ارزش" میدهد.
📚 عاشورا برای جوانان
🌿 حماسه حسینی، جلد ۲، صفحه ۲۶۴
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
✅جامعه ما چقدر زنده است؟! 🔸به بهانه سالگرد آیت الله خاتمی(1) ✍حامد کمالی اردکانی شاید عنوان یاددا
✅خاتمیِ صریح و انقلابی!
🔸به بهانه سالگرد آیت الله خاتمی(2)
✍حامد کمالی اردکانی
بنظر میرسد تفکرات آیت الله خاتمی خیلی مانند اطرافیان شان نبوده و بهتر است بگوییم اطرافیان ایشان خیلی مانند ایشان فکر نمی کنند.
برای مثال #آزادی از نظر ایشان -که مبتنی بر شریعت اسلام است- #محدودیت دارد و یکی از چیزهایی که می تواند آن را محدود کند #دین و مقررات اسلامی است.
دقت کنید؛
این تفکر نقطه مقابلِ تفکر کسی است که قائل است هرجا آزادی با دین تلاقی یافت آزادی نباید محدود شود و این دین است که باید به حاشیه برود!!
آیت الله خاتمی قائلند:
"آزادی فطری انسان است و فقط مقررات اسلامی است که می تواند آزادی را محدود کند." (کتاب روح باران، فرهنگ گفتار، ص30)
ایشان همچنین در رابطه با کسی که بر #ضد_قانون عمل کند و آزادی مردم را سلب کند تا به اغراض شخصی خود یا حزب خود برسد میفرمایند:
"هرکسی در جمهوری اسلامی قدمی بردارد که آزادی مردم حتی به اندازه یک رأی خدشه دار شود در پیشگاه خداوند #مسئول است." (همان، ص30)
🔸سوال اینجاست که مدعیان حامیِ آیت الله خاتمی چقدر به اندازه ایشان #مکتبی و صریح و #انقلابی هستند؟...
@zarrhbin
ذرهبین درشهر
#گاندی، مهاتما🌷 (۱۹۴۸_۱۸۶۹ م.) رهبر استقلال هند 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
#گاندی، مهاتما🌷
(۱۹۴۸_۱۸۶۹ م.)
رهبر استقلال هند
✅ نامش #موهاندس_کرمچند_گاندی بود و در یک خانوادهی #هندو در ایالتِ گُجَرات متولد شد. در ۱۸ سالگی با اجازهی مادرش به شرط اینکه گوشت و نخورد و شراب نیاشامد، به #انگلستان رفت و در رشتهی #حقوق تحصیل کرد. بعد از اتمام تحصیلات در انگلستان به هند بازگشت و #حزبکنگره را با هدف فعالیت سیاسی و قانونی تاسیس کرد.
✅ #گاندی برای گذرانِ زندگی به شغلِ #وکالت مشغول شد. اما پس از سه سال، به #آفریقایجنوبی رفت و وکیل حقوقی یک شرکت بزرگ شد و ۲۰ سال در آنجا ماند. وقتی به "هند" بازگشت که همچنان کشورش در استعمارِ دولتِ انگلستان قرار داشت. او ابتدا مخالفِ انگلیسیها نبود، ولی وقتی مبارزهی مردم در راهِ #استقلال دید، به ویژه وقتی که انگلیسیها به روی #مردم آتش گشودند و ۴۰۰ نفر را کشتند، عقیدهاش عوض شد. به این سبب، فعالیتهای حزب خود را در مسیر مبارزه با #انگلیسیها قرار داد.
✅ شیوهی او در مبارزه، #نداشتنخشونت بود و هرگز مردم را به خرابکاری، درگیری و مانند اینها تشویق نکرد. به همزیستیِ مسلمانان و هندوها علاقه داشت و در این راه بسیاری از #رهبرانمسلمان نیز با او همکار و همفکر بودند.
#گاندی نهضتِ #ضداستعماری وسیعی را علیه سلطهی انگلستان بر هند "رهبری" کرد. سرانجام پس از ۳۰ سال، تلاشهای او نتیجه رسید و هند در سال ۱۹۴۷ میلادی #آزادی و استقلال خود را باز یافت و "جواهرلعلنهرو" به نخستوزیری برگزیده شد.
✅ #گاندی به ضربِ گلولهی یک #هندویمتعصب، که مخالف وحدتِ #هندوها_و_مسلمانان بود، از پای درآمد. #گاندی به معنای "روح بزرگ" است و این نام را #تاگور، شاعر بزرگ هند، به او داده بود.
📚 فرهنگنامهی نامآوران
(آشنایی با چهرههای سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📆 چاپ پنجم: آذر ۱۳۹۲
📌 و اما جملات و اندیشههایی ناب از رهبر فقید هند، #گاندی...
💠 من به کسانی که میخواهند مردم را به دین خود در آورند اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در #کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود.
💠 من فقط تلاش میکنم، که از راه خدمت به بشریت، #خدا را ببینم زیرا میدانم که خدا نه در آسمانهاست، و نه در اعماق زمین بلکه در وجودِ هر انسانی است.
💠اگر کسی میخواهد به تنهایی به بهشت برود
انسان خوب وبیآزاری است. ولی اذیت و آزار مردم ازجایی شروع میشود که یک دسته دیگر میخواهند به جز خودشان بقیه راهم با خود به بهشت ببرند.
💠زمانی تصور می کردم رهبری یعنی قدرت،
حالا میگویم #رهبری یعنی همقدم شدن با مردم.
💠 شاد کردن قلبی با یک عمل، بهتر از هزاران سر است که به نیایش خم شده باشد...!
💠چه دارویی باید تجویز کرد برای ملتی كه گدايی را قناعت مینامند و زندگی در نکبت را صبر میدانند و با تبسمی بر لب اين حماقت را به گردنِ #حکمتخدا میاندازند !!
💠من هیچ گناهی را بزرگتر از این نمیشناسم که #بیگناهان را به نام خدا زیر فشار قرار دهند.
💠یک قاصدک کوچکِ #صلح هم اگر باشید
ماموریت شما ارزشمندتر از یک سفیر کبیر جنگ است.
💠من فقط به جنبه های خوبِ آدم ها توجه میکنم... از آن جایی که خودم بی عیب و نقص نیستم؛ علاقه ای به کشفِ خطاهایِ دیگران ندارم.
💠 بزرگترین درد بشریت، نادانی نیست.
بلکه توهم داشتن آگاهیست. اگر ما میدانستیم که چقدر نمیدانیم، دنیا #بهشت میشد.
💠 #انسان_بودن، خود به تنهایی یک دین است که پیروان چندانی ندارد.
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#آقارضا_در_تهران💡
📌 در هفتهی گذشته خواندیم که مهری با تداعی این جملهی مادربزرگش که "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی" در برابر مشکلات نیرو میگرفت. با هم بخوانیم ادامهی ماجرا...
▫️لئون و آقاتقی به جعفرآقا گفتند نگرانِ #مهری نباشد، همسران آنها مراقب او خواهند بود. مهری به خانهی خودش رفت. آن شب و شبهای بعد هم #آقارضا به خانه نیامد. شانزده آذر شلوغی بود. برخورد ماموران با دانشجویان تند و خشن بود. تقریباً روز ۲۲ آذر #دانشگاه روال عادی خود را یافت. تعدادی از دانشجویان دستگیر شده آزاد شده بودند، اما از آقارضا خبری نبود. مهری به هر دری زد، خبری از او نیافت. در دانشگاه عدهای به او دلداری میدادند.
▪️همسر لئون و آقاتقی و گلناز مرتب به مهری سر میزدند. مهری ماجرای شوهرش را برای پدرش نوشت. #خلیفهمحمدعلی عازم تهران شد. خلیفه چند روزی در تهران بود. آن مرد چکار میتوانست بکند؟ چند روز در تهران ماند و دخترش را دلداری داد، اما خودش به شدت نگران بود. #مهری هر روز به دانشکدهی حقوق سر میزد. استادان با او همدردی میکردند، اما هیچکس راهحلی نشان نمی داد. استادی که آقارضا در دفترش کار میکرد، به مهری پیشنهادی داد. مهری باید به شکل کتبی از او درخواست وکالت شوهرش را میکرد. مهری کتبی از آن بزرگوار درخواست کرد وکیل شوهرش باشد.
▫️امتحانات ترم نزدیک بود. مهری باید درس میخواند. اگر #آقارضا تا آخر ترم بر نمیگشت، نمرهی تمام درسهایش صفر میشد. مهری با رئیس دانشکدهی حقوق صحبت کرد. قرار شد اگر تا شب امتحان آقارضا پیدا نشد، دانشکده تمام درسهای او را حذف کند. همینطور هم شد. آقارضا نیامد و درسهایش حذف شد. مهری پیش خودش گفت: "باید درس بخوانم شاگرد اول شوم! وقتی آقارضا بیاید و بفهمد شاگرد اول شدهام، خوشحال میشود."
▪️#مهری به سختی و باارادهای قوی و مثالزدنی درس خواند. نگران شوهرش بود #دلهره داشت. وسط درسخواندن ناگهان به یاد همسرش میافتاد و تمرکزش را از دست میداد. قطرههای اشک از گونههایش جاری میشد و دفتر و کتابش را خیس میکرد. اما دوباره به خود نهیب میزد. دائم میگفت: "هر چه خدا بخواهد. در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی."
▫️#مهری سرانجام شاگرد اول شد، اما همسرش بازنگشت تا خبر شاگرد اولی او را بشنود و شاد شود. مهری با اصرار گلناز بعضی شبها به خانه آنها میرفت. گلناز سعی میکرد به مهری خوش بگذرد. همسر لئون و زن آقاتقی دائم مواظب مهری بودند. برایش غذا میبردند، کارهایش را انجام میدادند. آخرِ آذر، مهری اجاره را پیش آقا تقی برد. #آقاتقی گفت: "تا همسرت نیامده از تو اجاره نمیگیرم." مهری اصرار کرد. آقاتقی گفت: "ممکن نیست از تو پول بگیرم." مهری گفت: "من میدانم شما قسط دارید، باید اقساط خانهتان را بپردازید. آقاتقی با لهجهی زیبای آذری گفت: "خداوند بزرگ است. رفیق من بیجهت در زندان است. من از همسرش پول بگیرم."
▪️مهری گفت: "من پول دارم!" آقاتقی گفت: "مهریخانم، شما حتماً #ستارخانوباقرخان را میشناسید. کیست که آنها را نشناسد؟ ما مردم خطهی آنها هستیم. جانمان را برای #آزادی میدهیم. همسر تو بیگناه در زندان است. در مملکتی که آزادی و عدالت نیست، هیچ نیست. حالا اگر مثل ستارخان اسلحه به دست نمیگیریم، حداقل میباید از بیگناهان دلجویی کنیم." مهری ساکت شد. در تمام مدتی که آقارضا در زندان بود، آقاتقی از مهری اجارهخانه نگرفت. همبستگی ملی یعنی همین! در سال ۱۳۵۷ این همبستگی به طور گسترده خود را نشان داد. حیف که آن #همبستگی به تاریخ میپیوست.
▫️ترم دوم شروع شد. بازهم از آقارضا خبری نبود. مهری تقاضا کرد دانشکدهی حقوق به شوهرش مرخصی بدهد تا غیبت او ترک تحصیل تلقی نشود. ۲۲ اسفند به مهری خبر دادند که میتواند شوهرش را ملاقات کند. مهری #دلشوره داشت. یک چشمش گریان بود، یکی خندان. مهری به زندان رفت. بعد از چند ساعت معطلی، همسرش را پشت شیشه دید. چقدر لاغر شده بود! #آقارضا گفت پروندهی قبلی برایش مشکلساز شده است.
▪️#بازجو گفته بود: "تو یک پاسبان اخراجی با سابقهی ۹ ماه زندان هستی. دانشجویان را تو تحریک کردهای!" مهری به آقارضا گفت برایش وکیل گرفته است. هر دو بهم دلداری دادند. آقارضا سخت نگران همسرش بود. مهری خبر شاگرد اولی خودش را داد. آقارضا صدبار قربانصدقهی او رفت. #آقارضا، مهری را تشویق کرد درس بخواند.
👇👇👇👇
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#آقارضا_در_تهران💡
📌داستان به اینجا رسید که ساواک آقارضا را دستگیر کرده بود و به دلیل روابط حسنهای که به خاطر فرهنگ اصیلش با دیگران داشت میخواستند او را به کمونیست و تودهای بودن متهم کنند #باهم بخوانیم قسمت پایانی این داستان را...
▪️ #آقارضا را هر روز از اتاق شکنجه به سلولش میبردند. در سلول به یاد مهری میافتاد و از دوریاش دلتنگ میشد. گاه گریه میکرد. حرفِ #شهربانو در گوشش صدا میکرد: "در هر مشکلی،حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی". پیش خود فکر میکرد که در این شلاقخوردنها و #توهینها چه نعمتی ممکن است نهفته باشد. حساب روز و ماه از دستش در رفته بود. دیگر حتی حوصله نداشت با ناخنش به دیوار بلند سلول خط بکشد. حوصله که هیچ، #طاقت هم نداشت.
▫️#سلول یک چهاردیواری کوچک بود با سقفی بلند. پنجرهای کوچک، نور بسیار خفیفی را غیرمستقیم به داخل سلول میداد، به اندازهای که میشد فهمید روز است یا نه. یک لامپ کوچک به سقف آویزان بود. سقفی به بلندی حدود چهارمتر. آقارضا گاه به یادِ #امامموسیبنجعفر(ع) میافتاد. میگفت هر چه باشد، این سلول از زندان آن حضرت بهتر است. گاه برای آن حضرت اشک میریخت. گاه یاد سرنوشتِ #یوسفپیامبر(ع) در زندان، میافتاد.
▪️از سلولهای مجاور صدای آه و ناله و فغان میآمد. #آقارضا در عجب بود که یک انسان چگونه میتواند اینقدر شقی باشد. حالا یک کسی گفته است شلاق بزن، تو چرا اینقدر محکم میزنی! احساس میکرد #شکنجهگرها از درد و رنج او و زندانیان دیگر لذت میبرند. احساس میکرد آنها نوعی #جنون دارند. وقتی از درد فریاد میزد، آنها لبخند میزدند. در دلش هزار بار خدا را شکر میکرد که یک شکنجهگر نیست.
▫️گاه با خودش میگفت نعمتی که در این درد و رنج نهفته است، #خودشناسی است. هرلحظه صدها بار به پدر و مادر شکنجهگرها لعنت میفرستاد. هرگز نمیخواست جای آنها باشد. در آن سلول نیمهتاریک دست روی زخمهایش میکشید. احساس میکرد دارد #خدا را لمس میکند. او هزارانبار به پدر و مادرش درود میفرستاد که به او #لقمهیحلال دادند تا از این شغل حرام، نان در نیاورد. پیش خودش میگفت این یک نعمت است که شکنجهگر نیستم. چنان از اینکه شکنجهگر نیست شاد میشد که تمام رنجها، دوریها، #بیعدالتیها را فراموش میکرد. جای شلاق زخم شده بود. برخی زخمها چرک کرده بود و او تب میکرد.
▪️یکروز با تن تبدار، دهها ضربه شلاق خورد. بیهوش شد و گوشهی اتاق غش کرد. سطل آبی به رویش پاشیدند. دو مامور زیر بغلش گرفتند و او را به اتاقی بردند. عکسِ #شاه روی دیوار بود. #آقارضا عکس را که دید، لرزید. با خودش گفت: "منِ ابله به پاگون تو قسم میخوردم؟ باشد روزی که عکس تو آن بالا نباشد! عکسِ تو که هیچ، عکس هیچ #ظالمی آن بالا نباشد!" از ته دل گفت: "مرگ بر دیکتاتوری، مرگ بر ظلم، مرگ بر هرچه ظالم است."
▫️در یک لحظه مفهومِ #آزادی را درک کرد. در یک لحظه آزادی را از مهری بیشتر دوست داشت. آزادیِ خودش و همهی کسانی را که به آنها سلامعلیک میکرد. آزادی مردم روستاها، شهرها، کشورها، و آزادیِ نوعِ #بشر را. او در عالم خودش بود. فهمید که دکتر به ماموران گفت: "زیادهروی کردهاید! زیادی او را زدهاید. باید چند روز استراحت کند." آقارضا پیش خودش گفت: "من که خلافکار کمونیست چریک نیستم. اگر هم بودم مرگ را بر اعتراف ترجیح میدادم."
▪️در یک لحظه گفت: " #نعمتی که در این مشکل است، بالا رفتن شعورِ انسان است." از نادانی خودش بدش آمد. "من به پاگون این مرتیکهی ظالم قسم میخوردم؟ در آن لحظه عهد کرد که هر گز به پاگون و جان هیچ #حاکمی قسم نخورد و هرگز مریدِ هیچ ظالمی نشود. آن ظالم در هر لباس و قیافهای که باشد.
▫️#خداوند رازِ مشکل، حکمت و نعمت را برای آقارضا فاش کرده بود. تا آن روز فکر میکرد #مهری برای او عزیزترینِ عزیزان است. آن روز فهمید از مهری عزیزتری هم هست. مهری را از قبل دوستتر داشت. میخواست خودش را فدایِ #آزادی_و_عدالت برای مهریها کند. باز شاه برای آقارضا کوچک شد. کسی که به پاگونش قسم میخورد، حالا میخواست سر به تنش نباشد. شاه برای او حقیر شده باشد. مامورانش برای او حقیر شده بودند.
👇👇👇👇
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
📌 #جلسه_دادگاه ⚖
▫️ترم اول شروع شد. #آقارضا آزاد نشده بود. بازهم دانشکده برای او مرخصی تحصیلی در نظر گرفت. رئیس آموزش به مهری گفت: "آقارضا سه ترم است در کلاسهای درس حاضر نشده است. اگر تا آخر این ترم آزاد نشود و به دانشکده بر نگردد، بعید است که بتوان ترم چهارم برایش کاری کرد. اگر آزاد نشود، از دانشگاه اخراج میشود!"
▪️بغض راهِ گلوی #مهری را بسته بود. شادمانی گذشته را نداشت. حتی دستش به کتاب هم نمیرفت. دیگر برایش مهم نبود که شاگرد اول شود یا شاگرد آخر. برایش مهم نبود که درس بخواند با نخواند. از خدا میخواست شوهرش آزاد شود. مهری فکر میکرد که پایه و اساس همه چیز، #آزادی است. اصلاً بدون آزادی هیچکاری نمیشود کرد. بدون آزادی #عدالت هم معنا ندارد. اگر آزادی بود، میتوانست خیلی کارها بکند.
▫️پیش خود فکر کرد، این چه #مملکتی است که یک آدم بیگناه را ۱۰ ماه، بدون محاکمه به زندان انداختهاند. جرمش چیست؟ چرا اینقدر او را کتک میزنند؟ آخر این چه مملکتی است که به جرمِ خواندنِ #چندجلدکتاب، آدم را سالها زندانی میکنند. مهری در دلش صدتا فحش و بد و بیراه به شاه داد. به خودش لعنت فرستاد که روزگاری طرفدار شهبانو بوده است.
▪️وای به روزی که #آدمها بفهمند دولتها به آنها دروغ گفتهاند! وای به روزی که میلیونها #جوان بدانند که کتابهای درسیِ تاریخ آنها پر از دروغ بوده است! خشمِ #ملت، نمودِ خشمِ #خداوند است.
▫️#مهری به کلاس درس میرفت. اما به همهی همکلاسیهایش مشکوک بود. نکند این یکی بخواهد مرا گول بزند! نکند آن یکی بخواهد مرا لو بدهد! وقتی پسرها و دخترها احوال همسرش را میپرسیدند، میگفت خبر ندارد. دیگر با کسی درددل نمیکرد. تمام امیدش اول به #خدا بود، بعد به آقاتقی، لئون، جعفرآقا و همسران آنها. وقتی در کلاس بود پیش خودش فکر میکرد، نکند این یکی #خبرکش باشد. نکند آن یکی میخواهد مرا جذب گروهی بکند.
▪️روزی آن پسرِ همکلاسی آمد احوالش را بپرسد، چنان فریادی بر سرش کشید که آن جوان دیگر به او حتی نگاه هم نکرد. دیگر با هیچ همکلاسی حرف نمیزد. زود از دانشکده به خانه میآمد. بیشتر به خانهی ملینا میرفت و در پختن شیرینی کمک میکرد. چرخ خیاطیاش از #یزد رسیده بود. شروع کرد به خیاطی برای این و آن. کمکم مشتریانش زیاد شدند. در تهران پول خوبی بابت #خیاطی میدادند.
▫️ولی او #درس داشت. میخواست درس بخواند. وقتی در خانه تنهایی خیاطی میکرد، دچار فکر و خیال میشد. تا فکر و خیال او را میگرفت راهیِ خانهی ملینا میشد، در پختن شیرینی کمک میکرد. گاهی فکر میکرد وقتی اجارهی مغازه تمام شد، درس و دانشگاه را رها و مغازهداری کند. بیحوصله شده بود. حتی حوصله نداشت به زندان برود و از #ایوبساقی تقاضای دیدار شوهرش را بکند.
▪️ملینا، سولماز و گلناز متوجه تغییر حالت روحی #مهری شده بودند. سعی میکردند او را دلداری بدهند. اما او روز به روز افسردهتر میشد. شبها در خانه تنها بود. با #خدا راز و نیاز میکرد. گاهی به حرفهای بهاره و مینا فکر میکرد. او قبلاً معنای حرفهای آنها نمیفهمید. حالا بحثهای آنها را به یاد میآورد. آنها میگفتند که حکومتهای دستنشانده را فقط باید با جنگ و خونریزی سرنگون کرد.
▫️#مهری گاهی کلافه میشد. با خودش میگفت: "میروم اسلحه پیدا میکنم و چریک میشوم. میروم شاه را میکشم!" وارد تخیلات میشد، میگفت: "اگر هیچکس را نتوانم بکشم، رئیس زندان را میتوانم!" بعد پیش خودش میگفت: "رئیس زندان مرد مهربانی است. اگر او را بکشم، آنها هم مرا میکشند." میگفت: "خوب بکشند. مرگ بهتر از زندگی است!" بعد خودش میگفت: "شوهرم را هم میکشند." فکر میکرد هنوز آقارضا به زندگی #امیدوار است.
👇👇👇👇
▫️آقارضا و مهری به خانهی خودشان رفتند. رضا از خانه خوشش آمد. آبگرمکن نفتی آب را گرم کرده بود. دو روزی آقارضا با مهری تنها در خانه ماند. ردّ شلاق بر تنش باقی بود؛ #ردهایی که برخی از آنها تا پایان عمر روی تنش باقی ماند. رضا به مهری قول داد برای همیشه از سیاست و سیاستمداران و سیاستزدهها فراری باشد. او به "دانشکده" مراجعه کرد. مسئولان گفتند: برای ادامهی تحصیل او مانعی نمیبینند. در آن زمان با همهی دیکتاتوری، بروکراسی اداری چندان پیچیده نبود. رئیس دانشکده همه کاره بود. اگر نوکر بود، اگر وابسته بود، هر چه بود خودش میتوانست تصمیم بگیرد. ده تا آقا بالاسر و #پروندهساز دور و برش نبودند. رضا از ترم بعد میتوانست درس را شروع کند.
▫️او حالا کولهباری از تجربه با خود همراه داشت. میخواست وکیل شود. شاید ذرهای در احقاقِ #حق_مردم، مفید باشد. او در مدتی کوتاه، سه وکیل دیده بود. "حاج بمانعلی حسنی" وکالت او را رایگان انجام داده بود. پول تمبر و مخارج دادگستری را خودش داده بود. هیچچیز هم از رضا و مهری قبول نکرده بود.
▪️یک وکیل حرّاف و ناحقکُنِ تهرانی به یزد آمده بود. آن وکیل به خاطرِ پول علیه رضا حرف زده بود. حالا #دکترعبدالحمیدابوالحمد را هم میدید. استادی که وکالتش را قبول کرده بود. نه تنها پول نگرفته بود، بلکه خواسته بود به مهری پول هم قرض بدهد. این #مملکت سراسر پر از تضاد است. این فرهنگ چقدر فراز و نشیب دارد! اینجا مثل همهی دنیاست!
▫️هزاران نفر به زلزلهزدگان کمک میکنند. چند نفر هم باندی درست میکنند و اموال زلزلهزدگان و کمکهای مردم به آنها را میدزدند. کجای دنیا اینطور نیست؟ رضا میخواست جزءِ #نیکان باشد. میخواست وکیل مظلومان فقیر باشد. او به سختی با حکومت و دولت مخالف بود. او عاقل بود. وقتی مهری میگفت ندانسته کتابهای مارکس، تروتسکی و لنین را خوانده است، رضا بر خودش لرزید.
▪️ولی مایل بود آن کتابها را بخواند. مگر در آنها چه چیزی نوشته شده بود؟ چرا او را آنقدر به خاطر آن کتابها کتک زدند؟ او گفت صدها بار بازجوها او را کتک زدند و دربارهی آن کتابها از او پرسیدند. سه سال بعد، آقارضا همهی کتابها را خوانده بود، ولی ذرهای طرفدار مارکس و انگلس نشده بود. او میگفت: "عقیدهی من پنج رکن دارد: #آزادی، #نماز، #عدالت، #شادی، #مردمداری و کمک به مردم"....و تا آخر عمرش (سال ۱۳۸۹) به این اصول پایبند ماند. هر روز به روح #شهربانو درود میفرستاد. دو رکعت نماز برای او میخواند و...
(۱۳۹۳/۱۰/۲۳ اوپسالای سوئد. داخل کافه نشستهام و دارم خاطراتم را مینویسم)
✅ پایان، هفتهی آینده با "زندگی پس آزادی" #ذرهبین را همراهی کنید.
📚شازدهی حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 #زندگی_پس_از_آزادی 🕊
▫️#مهری مثل یک مادر، مثل یک عاشق وفادار، به آقارضا میرسید. عشقی که بعد از ازدواج پدید آمده بود. عشقی که بعد از شناخت حاصل شده بود. رضا مرد ایدهآل مهری بود. در طول زندان آقارضا ۲۶ کیلو لاغر شده بود. پوست و استخوان بود. پس از #آزادی شبها خوابهای آشفته میدید. بدن و تمام استخوانهایش درد میکرد. جای زخمهایش میسوخت. کف پاهایش در حال پوست انداختن بود. توهینها را به یاد میآورد. دروغها را هرگز باور نکرده بود، اما روحش را میآزرد. #اتهامهایی که به مهری زده بودند، فراموش نمیکرد.
▪️یکی از کثیفترین و زشتترین آزارهای روحی #شکنجهگرها، اتهام زدن به زن یا شوهر متهم است. در آن عصر دیکتاتوری، در همهی رژیمهای دیکتاتوری، متهم سیاسی را مردانه و عادلانه محاکمه نمیکنند. اول میخواهند روحش را خدشهدار کنند. اول میخواهند او را آلوده و بعد محکوم کنند. در #رژیمهای_دیکتاتوری، هر متهمِ سیاسی اتهامهای دیگری را یدک میکشد. رابطهی نامشروع، فساد اخلاقی، مشروبخواری، قماربازی، فساد مالی، خیانت به کشور و ملت و منافع ملی، اقدام علیه امنیت ملی و...
▫️و انسان برای #قدرت چه کارها که نمیکند! ولی تعجبآور است که عدهای با حقوق و مواجب کم، دربست نوکر و غلامِ حلقهبهگوشِ دیکتاتور میشوند. #شکنجهگرها برای اینکه دیگری در قدرت باشد، همنوعان خود را میزنند و آزار میدهند. آنها خود را غلام کسی میکنند که حتی اجازه ندارند او را ببینند. باید یکسال بدوند تا چند دقیقه در یک جلسهی عمومی خدمت ارباب برسند. انسان به چه درجهای از پستی میرسد تا رژیم شاهی، صدامی، قذافی، هیتلری، استالینی و...بر پا بماند.
▪️مهربانیهای مهری آقارضا را آرام میکرد. غذاها و شیرینیهایی هم که میپخت همسرش را سرِ حال میآورد. قرار شد وسط دو ترم سری به #یزد بزنند. مادر آقارضا از روزی که فهمید او آزاد شده است، هر روز به تلفنخانه میرفت با پسرش تلفنی صحبت میکرد. مستأجر مغازهی آقارضا تلفن آورده بود. بالاخره مهری امتحاناتش تمام شد. آقارضا ثبتنام دانشگاه انجام داد و بعد دونفری راهی یزد شدند. دیدارها تازه شد.
▫️اما #یزد دیگر برای آقارضا آن یزد دو سه سال قبل نبود. او همهجا را طور دیگری میدید. هنوز مردم در حال و هوای اصلاحات شاه بودند. هنوز عدهای از خوبی اصلاحات ارضی میگفتند. هنوز برخی ار مهربانی شهبانو حرف میزدند. #آقارضا طور دیگری فکر میکرد. او فکر میکرد شاه و دولت به کمک تبلیغات و با زور برپاست. آقارضا یک سر پیشِ #دکتر_جلال_مجیبیان رفت. آزمایش داد. جواب دکتر همان بود: "هنوز دارو و یا وسیلهای برای بچهدار شدن شما عرضه نشده است. ولی ناامید نشوید. خدا بزرگ است. علم در حال پیشرفت است."
▪️خواهر و بستگان آقارضا به نوع لباس پوشیدن و حرفزدنِ مهری حسادت میکردند. آنها گاهی پیشنهاد ازدواج مجدد به آقارضا میدادند. طوری مطلب را میگفتند که #مهری هم بفهمد. سرانجام یک روز آقارضا سر سفرهی خانهی مادرش ناراحت شد و گفت: "مادر، مشکلِ بچهدار نشدن از من است! چرا این زن را اینقدر اذیت میکنید؟ چرا زخمِ زبان میزنید." خواهرش آمد حرفی بزند، #آقارضا گفت: "اگر یک کلمه دربارهی این موضوع حرف بزنید، دیگر به یزد نمیآیم. دیگر روی مرا نخواهید دید." همه ساکت شدند.
▫️#مهری غذای خورده و نخورده گفت: "من باید به خانهی پدرم بروم." در راه خانهی پدر، مهری اشک میریخت. برای اولین بار پیش خودش گفت: "هم باید درد بیبچگی را تحمل کنم هم متلکِ نادانها را!" به یاد حرف #ویکتور_هوگو در کتاب بینوایان افتاد؛ جایی که میگوید: "آقای میریل! باید سرنوشت همهی آدمهایی را که در شهرهای کوچک زندگی میکنند، بپذیرید. شهرهای کوچک جایی است که در آنها دهانهای بسیاری برای #حرفزدن و مغزهای کمی برای #اندیشیدن وجود ندارد."
▪️اسفند به نیمه رسیده بود. آقارضا فکر کرد بد نیست در ایام نوروز همراه با مهری به #مشهد بروند. اما پولی در بساط نبود. با ماهی پانصدتومان اجارهی مغازه میشد زندگی روزمره را راه برد. با این پول نمیشد مسافرت کرد. رضا با خودش گفت: "خدا بزرگ و کارساز است. باید به خدا توکل کرد." مهری کلاس داشت. رضا در خانه تنها بود. دراز کشیده بود و فکر میکرد. ناگهان نگاهش به #کتابهای_شهربانو افتاد. فکر کرد: "آن پیرهزن هرگز حرف بیخودی نمیزد چرا او گفته بود این کتابها طلا است؟"
👇👇👇👇
▫️یک مرتبه بلند شد و لباس پوشید. یکی از کتابها را داخل سفرهی یزدی بست و راهی خیابان شد. کتاب بسیار کهنه بود. میدانست خیابان منوچهری مرکز خرید این قبیل چیزهاست. صفحهی اول کتاب، مُهر داشت. رضا دقت کرد. سال ۹۴۶ هجری قمری را خواند. #کتاب، تذهیبهای نفیسی داشت. کتاب کاملی بود. برگ افتادهای نداشت. به اولین مغازهای که در خیابان منوچهری رسید از فروشند پرسید: "کتابهای قدیمی میخرید؟" مغازهدار آدرسی به او داد.
▪️او به آنجا مراجعه کرد. مرد مسنّی در دکّان نشسته بود. هشتاد سالی داشت. رضا پرسید: "کتابهای قدیمی میخرید؟" آن مرد #کتاب را دید. صفحاتش را با احتیاط ورق زد و گفت: "این کتاب نفیس است. قدر آن را بدان! این کتاب خیلی گران است. جزء #میراثفرهنگی است. نباید دست کسی بیفتد که آن را از کشور خارج کند!" رضا پرسید: "حالا چند میارزد." پیرمرد گفت: "من خریدار آن نیستم. به نظر میرسد تو یزدی هستی. کتابشناس هم نیستی. من هم کلاهبردار نیستم. نمیتوانم روی این کتاب قیمت بگذارم. فقط به تو میگویم قیمت این کتاب زیاد است. قیمتش از یک خانهی پانصد متری هم بیشتر است! باید مواظب باشی از چنگت بیرون نیاورند."
▫️آن #پیرمرد_درستکار از رضا پرسید چکاره است. رضا گفت دانشجوی حقوق دانشگاه تهران است. پیرمرد گفت: "حالا که دانشجوی دانشگاه تهران هستی، برو کتابخانهی مرکزی دانشگاه با #آقای_تقی_دانشپژوه دربارهی این کتاب صحبت کن." رضا پیش خودش گفت: "راستی، راستی مثل اینکه کتابها خیلی قیمت دارند!"
▪️#رضا دیگر آدم قبلی نبود. او برای انجام کارها قبلاً با کسی مشورت نمیکرد. اما حالا برای انجام هرکاری، #مشورت میکرد. گرفتاریها او را پخته کرده بود. پیش خودش گفت: "این کتابها متعلق به مهری است. باید با او مشورت کنم. بهتر است نظر تقی و آقالئون را هم جویا شوم." راهی خانه شد و کتاب را به خانه برگرداند مهری آمده بود. آقارضا ماجرای کتاب را برایش کامل تعریف کرد. #مهری گفت: "مادربزرگم حرف بیهوده نمیزد. ما قدر حرفهای او را نمیدانیم." آقارضا گفت: "با لئون و آقاتقی هم مشورت میکنیم." مهری گفت: "لئون و آقاتقی از کتابهای قدیمی چیزی نمیدانند. حالا که آن مرد گفته است بروی پیش آقای دانشپژوه، نزد ایشان برو."
▫️مهری و آقارضا از جزئیات فروش کتابها اطلاع چندانی نداشتند. با هدایتگری استاد تقی دانشپژوه، شش جلد کتاب نفیس شهربانو توسطِ #وزارتفرهنگوقت خریداری شد. البته نه به شکل معاملاتی یعنی خرید و فروش نقدی. آقارضا #کتابها را به وزارت فرهنگ هدیه کرد و وزارت فرهنگ هم #۱۴۵۰مترزمین در یوسفآباد به اضافهی صد هزار تومان به او هدیه داد. آقارضا گفت: "باید زمین به اسم مهری باشد." مهری گفت: "من در هیچ کجا حاضر نمیشوم. زمین به اسم خودت باشد." چند ماه طول کشید تا این کار انجام شد.
▪️در این معامله، #رضا درس بزرگی آموخت. مردم قدر ارث پدر و مادرشان را نمیدانند. بخصوص قدر ارث غیرمنقول را. ورّاث به بهترین و باارزشترین اجناس قدیمی میگویند آت و آشغال! آقارضا هم زمانی به این کتابهای نفیس چنین گفته بود. با خودش گفت: "چند بار تصمیم داشتم این کتابها را دور بریزم!" تازه متوجه شد که چند دست آفتابه و لگن و اجناس مسی مادربزرگ خودش را دور ریخته است. پیش خودش فکر کرد، یک مغازهی عتیقه فروشی باز کند.
▫️آقارضا ترم دوم را تمام کرده بود. روحیهاش روز به روز بهتر میشد. او و مهری بیش از پیش به هم وابسته میشدند. هر دو قدرِ آزادی را بیشتر میدانستند. آنها آزادی را نه برای خود که برای نوع بشر میخواستند. آزادی برای آنها تقدّس یافته بود. آقارضا میگفت آزادی یا رهایی از قید و بند، مقدسترین ارزش است. گاهی میگفت #آزادی تنها چیزی است که ارزش دارد انسانها برای آن جان بدهند.
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
📌پینوشت: همراهان فهیم و بزرگوارِ #ذرهبین انشاءالله از هفتهی آینده به شرطِ بقا، پستِ "نامآوران" را دنبال خواهیم کرد .
@zarrhbin
📜 اندیشههای ناب...
💠 آزادی...⁉️
✅ هر بشری که روی فطرت اولیه انسانی باشد، حاضر است با کمال شوق همهچیز خود را فدا کند تا #استقلال و #آزادی را به دست بیاورد.
✅ هیچ مطلوبی برای انسانها، ارزندهتر، محبوبتر و ذیقیمتتر از نعمتِ #استقلال و #آزادی نیست.
✅ #آزادی متعلق به مردم است و نزد کسی نیست تا آن را به #مردم هبه کند.
✅ در اسلام هیچ کسی به جز مقرارت اسلامی نمیتواند #آزادی کس دیگری را محدود کند.
✅ هر کسی در #جمهوریاسلامی قدمی بردارد که #آزادیمردم حتی به اندازهی یک رأی خدشهدار شود، در #پیشگاهخداوند مسئول است.
📚 روح باران(فرهنگ گفتار)، صفحه ۳۰
✍ #آیتالله_سیدروحالله_خاتمی
@zarrhbin
🔘هیچ وقت دیر نیست ...
💠داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
💢 #ملاقات_با_علی
💥من ( پاپلی یزدی) در آغاز علی را غیرحضوری و از راه دور میشناختم. از طریق مقالهها و کتابهایش. #پژوهشهای او بیشتر در زمینهی نقش اقتصادی #مهاجران در سوئد است. علاوه بر استادی دانشگاه ، مشاور اقتصادی چند شرکت سوئدی نیز هست. یکی از کتاب های او با عنوان IMMIGRANTSMALL
BUSINESSES IN UPPSAIA
نظرم را به خودش جلب کرده بود. دخترم ( هماپاپلییزدی) در اوپسالای سوئد #دانشجوی مقطع دکتری در رشته بیولوژی ژنتیکی است. در نوروز ۱۳۹۲ برای دیدنش به اوپسالا رفتم.
💥کمرم درد میکرد ، دیسک کمرم عود کرده بود.دیسکی که مجبورم کرد جراحی شوم. لنگان لنگان به دانشگاه اوپسالارفتم. به بخش جغرافیا مراجعه کردم.اتاق پروفسور #علیبنصالحنجیب را پیدا کردم . در اتاقش نبود، استادان در سالن کوچکِ پذیرایی گروه مشغول صرف قهوه بودند. از یکی از استادان احوال پرفسور علی نجیب را پرسیدم. گفت علی #بازنشسته شده است و هفته ای دو سه روز بیشتر به دانشگاه نمیآید. شماره تلفن علی را به من داد.
💥همان جا به علی تلفن و خودم را معرفی کردم "یک #استادایرانی که کتاب و چند مقالهی او را مطالعه کرده است ." از او پرسیدم مایل است همدیگر را ببینیم؟ خیلی خوشحال شد و گفت تا پانزده دقیقهی دیگر میآید. سپس از من خواست گوشی تلفن را به یکی از همکارانش بدهم . تلفن را به یکی از استادان دادم. سفارش کرد از من پذیرایی کنند.
💥یک استاد پرتغالی الاصل از منپرسید :" چای میخورید یا قهوه؟..." سفارش چای دادم.
مکان ویژه استادان ، به یک سالن پذیرایی شباهت داشت. روی میز وسط سالن ، انواع میوه قرار داده شده بود. ابتدا فکر کردم قرار است آنجا مراسمی برگزار شود ؛ ولی بعد فهمیدم این داستانِ همهی گروههای علمی دانشگاه سوئد است. پس از پذیرایی، مختصری آشنایی با چند استاد حاصل شد. #پرفسور علی بن صالح نجیب ، نفسزنان خود را رساند .از خانهاش تا دانشگاه را با #دوچرخه پدال زده بود. سردی هوای سوئد اخلاق گرم او را تغییر نداده بود. هنوز گرمای صحراهای حومه شهر زاگ (ZAG)در جنوب مراکش را در رفتار و گفتارش میتوانستی حس کنی . در لحن صدایش گرمای خورشید صحرا موج میزد. اخلاق #چادرنشینانمهماننواز را داشت. من از زندگی او هیچ نمیدانم. او هم مرا نمیشناسد. در کمتر از ۱۵ دقیقه گویی پنجاه سال است مرا میشناسد. ابتدا بحث #علمی را شروع میکنیم. من از نقش #مهاجراندراقتصادسوئد میپرسم او از طرحها و مقالهها و کتابهایی که نوشته است ، صحبت میکند. حدود ساعت چهار بعدازظهر میپرسد: "میخواهی دانشگاه اوپسالا را نشانت دهم؟" با شنیدن پاسخ مثبت من ، بخش هایی از دانشگاه را نشانم میدهد.
💥دانشگاه اوپسالا متمرکز نیست. ساختمانهایی متعدد در دامنه های شمالی شهر ، متعلق به دانشگاه است. بخشی از آن را قبلا دیده بودم. مرا به ساختمان اصلی دانشگاه میبرد. آمفیتئاتر و نقاشیهای سقفهای بلند را نشانم میدهد.
💥مرا به #کلیسایاعظمشهر میبرد. در کلیسا با هم به آرامگاه #لینه میرویم. لینه مشهور را میگویم.
بعد از بازدید کلیسا ، با هم به یک کافه میرویم ؛کافهای شیک با قوری و فنجانهای چینی اعلا و شکلات های کمنظیر ، پیشخدمت بسیار مودب است. گُلهگُله افراد دور میز نشستهاند. صحبت میکنند ، بحث میکنند و میخندند. از وقتی که میگذارند و پولی که میدهند ، لذت میبرند.
💥از پنجره کافه ، رودخانه کوچک اوپسالا دیده میشود. برج کلیسای اعظم اوپسالا نیز هویداست. برجی بلند با آجرهای اُخرایی . وقتی به سرویس پذیرایی کافه نگاه میکنم ، لذت میبرم . قوری و فنجان و نعلبکی چینی ، به رنگ آبی و سفید است. لباس پیشخدمت ها را که میبینم لذت میبرم . وقتی به یخ رودخانه که در حال آب شدن است نگاه میکنم ، لذت میبرم . وقتی به سیمای این استاد #متولدکویر و صحرا نیز که مینگرم ، لذت دوچندان میبرم. همهی افراد پیرامونم در آرامش به سر میبرند. محیط اطراف هم آرام است. هیچ کس برای دیگری پرونده نمیسازد . این #پروندهسازی عمق فاجعه فرهنگ ماست. باید کاری کرد که پروندهسازی بیارزش شود . فقط در #آزادی است که پرونده سازی ارزشی نخواهد داشت. وقتی چیزی ارزش نداشت ، خودبهخود از بین میرود. چقدر از غیبت ها و تهمت های ما به نیت پرونده سازی است ؟ خداوند نیز از پروندهسازان #بیزار است . به همین خاطر #دروغ ، #تهمت ، #غیبت و #افترا را به شدت نهی کرده است. وقتی آزادی باشد ، چه دروغی باید گفت؟ اصلا چرا دروغ باید گفت ؟ چرا چیزی را پنهان باید کرد؟ در آزادی انسان درون و ذات خود را به همگان اعلام میکند. وقتی آزادی باشد ، غیبت معنا پیدا نمیکند. این بحث را در جای دیگر بیشتر توضیح خواهم داد.
👇👇
🔘هیچ وقت دیر نیست ...
💠قسمت پایانی مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
💢بخوانید ادامه داستان #ملاقات_با_علی
🍂از دولت سوئد راضی هستید. همکاران و دانشگاهیانتان را مردمانی شریف و پرتلاش میدانید. سوال اصلیام این است که شما #هویت خود را چه تعریف میکنید؟ هویت شما چیست ؟ علی بِن صالح ۴۵ دقیقه به این پرسش من پاسخ و توضیح داد و سخنانش را چنین خلاصه کرد که: "من محصول مشترک #تمدنهای اسلامی_مسیحی و زندگی سنتی و مدرن و پُست مدرن هستم. تلاش میکنم نقاط مثبت همه تمدنها و نگرشها را در خود جمع کنم . هنوز متاثر از تعلیمات مادربزرگم،صبحهای خیلی زود و قبل از آفتاب بیدار میشوم . هنوز شعار آن بزرگمرد عرب که ۱۴۰۰ سال پیش گفت (نماز از خواب بهتر است) در ذهنم است.
🍁مادربزرگم از مادربزرگان خود آموخته بود و به من منتقل کرد. ولی من نتوانستم این فرهنگ را به فرزندانم منتقل کنم . من فرهنگ مهربانی ، گرم و صمیمی بودن مردم مراکش را در خود نگه داشتم . من فرهنگ #صلحدوستی و #آزاداندیشی مردمان سوئد را آموختم .
این فرهنگ ها را در خود دارم "
🍂پرفسور علی درست میگفت. آمیزهای بود از فرهنگ اسلامیِ مراکشی و فرهنگ آزاد اندیشی سوئدی . فرهنگ مهربانی و مهماندوستی چادرنشینانصحرا و فرهنگ تشریفاتی سوئدیها . او نمونهی بارزی بود از مردمی مسلمان با #سعهصدر عارفان اسلامی و جهانبینی سوئدی . او خیراندیشی اسلامی_مراکشی را با کار خیر و خردمندانهی سوئدی همراه داشت.
🍁از جنگ طلبی ، جنگ افروزی و هرگونه شعار جنگ طلبانه دوری میجُست و میجوید. او معتقد است برای تمام مشکلات جهانی میتوان از راه #مذاکره راهحل یافت.
🍂علی بِن صالحِ نجیب دارای هویتی است که جهان امروز تشنهی آن است . او خود را مردی جهانی میداند. او از چهارچوب همهی مرزهای جغرافیایی، زبانی و اعتقادی گذر کرده است. او #فرهنگصلح را برای تمام جهان میخواهد . پایدار باشد ! او قبل از هرچیز یک انسان است. او نه مراکشی است و نه سوئدی. او مردی جهانی است. همه ما جهانی بودن در وجودمان است. بیاید همه مردمان همه عالم را دوست بداریم.
🍁آن روز من یک مثقال #زعفران به علی هدیه دادم. آخرین حرف علی را در آن لحظه فراموش نمیکنم . او گفت :"من همیشه به مهاجرانی که به سوئد میآیند میگویم #هیچوقتدیرنیست. همیشه و در هر سنی میتوانید شروع کنید."
🍂 بعد اضافه کرد: " البته، امکانات سوئد هم به مهاجران فرصتهایی را میدهد که بینظیر است ؛ فرصت هایی که آفتاب و خورشید و گرمای صحرا به آدم نمیدهد. فرصتهایی که کشورهایی مثل مراکش به مردمانش نه میدهد و نه میتوانند بدهند. میگوید همهی #طبیعتها مهربان هستند ؛ چه آفتاب سوزان و شنهای صحرای آفریقا و چه برف و یخبندان و سرمای سوئد . آدمها باید با هم مهربان باشند . " میپرسم : "شما حدود پنجاه سال است که در سوئد هستید..." سرش را به نشانه تایید پایین میآورد و میگوید : " درست است امسال پنجاه سال است که در سوئد هستم." میپرسم: "به نظر شما علت اصلی توسعه در سوئد چیست؟"
🍁ایستاده مشغول صحبت هستیم.
در همین بین همسرش با او تماس میگیرد. میگوید همسرش منتظر اوست و باید به منزل برگردد. لحظهی خداحافظی است. میگوید : " تمام دلایل توسعه سوئد در چند کلمه خلاصه شده است : #آزادی ، #دموکراسی، #عدالتاجتماعی ، #مشارکتمردمی ، #جهانبینیصحیح و #سعهصدر . سوئد توسعهی خود را در توسعهی کشورهای دیگر میداند نه در تخریب آنها . بدون این اصول ، سوئد صدبار از جنوب مراکش و از صحرای آفریقا عقب افتادهتر میشود". او آرزو میکند که همه آدم های روی زمین دارای ساختار مدیریتی صحیح و حکومت متکی به آزادی و عدالت و سعه صدر باشند. علی از خدا میخواهد در روی زمین آزادی و عدالت و سعهصدر برقرار گردد. میخواهد که مردم دارای اخلاق نیکو و عاری از حسادت باشند.
🍂حرفهای علی مرا به فکر فرو میبرد. روزهای بعد به کتابخانه دانشگاه اوپسالا مراجعه میکنم . از اینترنت کمک میگیرم و از خانم مهندس حمیده نژادی یاری میجویم. از مرکز آمار و اطلاعات سوئد استفاده میکنم. متوجه میشوم در طول ۳۰ سال، از ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۱، از هر چهارنفر مهاجر ساده ای که به سوئد مهاجرت کردهاست ، یک نفر به تحصیلات و یا مشاغل بالا و یا تجارت بالا دست یافتهاست. چند ماه بعد ۲۲ روز در فرانسه بودم. تمام همت و وقتم را در " مرکز تحقیقات علمی فرانسه " (C.N.R.S )صرف این موضوع کردم تا بدانم چند درصد از مهاجران سادهای که به فرانسه وارد شدهاند، در طول ۳۰ سال به پیشرفت هایی در حد فرانسویهای سطح بالا دست یافتهاند ؟
👇👇👇
اما همانطور که پیشتر و در آغاز این نوشتار اشاره شد دسته دوم افراد جامعه نسبت به شیوع کرونا کسانی هستند که #بی_تفاوت هستند و در این همه گیری؛ این خطر را وقعی نمینهند.دیده شده چنین افرادی که با وجود این همه هشدار باز هم برخی دستورات و قوانین را رعایت نمیکنند،به شمال کشور سرازیر میشوندو یادر تجمعات شرکت میکنند.بنظر میرسد این قانون گریزی و بیمسئولیتی؛ میتواندناشی از ناهنجاری رفتاری روانی باشد.قاعدتا حساب کسانی که به اجبار برای کار و یا نانآوری مجبور به قانون گریزی هستند مجزا هست.این روزها با اعمال محدودیت های فراگیرتر و طولانی تر؛ بیقراری ناشی از انزوای اجتماعی باعث ناتوانی در رعایت محدودیتھا میشود و کم و بیش میل به خروج از محدودیت ها یا قرنطینه را ایجاد میکند ولی ابزارھای #آگاهی_بخشی و #حمایت_مسئولان مربوط نقش مهمی در #کنترل_شرایط دارند.بر اساس همان تئوری انتخاب که پیشتر از آن یاد شد؛ نیازھای اساسی انسان شامل نیاز به #بقا، #قدرت، #عشق و #تعلق_خاطر، #آزادی و #تفریح و #لذت است که اولویت و شدت بروز این نیازھا در انسانها متفاوت است، اگر از این منظر به رفتار مردم نگاه کنیم این طور قضاوت میکنیم:کسانی که #نیازبیشتر به #بقا دارند، #پروتکل_های_کرونایی را به #دقت #رعایت میکنند و گروهی که بیشتر #لذتجو ھستند ترجیح میدهند به هر قیمتی تفریح کنند.این قبلا هم به تجربه دیده شده که برخی از مردم برای #هیجان_خواهی ممکن است #جان خود را به خطر بیندازند.پُر واضح است که نگاهی این چنینی خالی از اشکال نیست،یافتههای علوم رفتاری نشان میدهند که #ناآگاهی یکی از دلایل اصلی رفتارهایی از این دست ھست،نمیتوان همیشه مردم را مقصر دانست. مردم به دلیل نبود #آگاهی در دوگانه #انکار_اغراق گرفتار ھستند،در این شرایط نفس گیر و دشوار؛#رسانهها و #مسئولان امر نیز با دادن #اطلاعات #ضد و #نقیض بر شدت این تعارض و دوسویگی افزودند.بیشتر مردم واقع بین نیستند و به شواهد علمی و مطالعات تجربی اھمیت نمیدهند بلکه #رسانه و #اخبار منتشر در فضای #مجازی را مرجع قرار میدھند. دیدیم که برخی رسانهها برای کنترل اضطراب مردم شرایط را عادی و امن و برخی دیگر برای پرھیز از انتشار کرونا شرایط را بسیار نا امن جلوه دادند و عدهای که در انکار به سر میبرند با انکار بیماری یا تخفیف آن به یک سرماخوردگی جزئی باعث اوج بیماری و مرگ دیگران شدند.بهر حال به نظر میرسد راه پیشگیری از رفتارهای پر خطر و مخرب در هر زمان و هر کجا #آگاهی_بخشی و #آموزش مهارتهای لازم به مردم است.#رفتارهای_اجتماعی تابعی از #ساختارحکومت هستند و تا حد زیادی قابلیت طراحی دارند، نمیتوان بدون #آگاهی_بخشی از عوامل بازدارنده (#تنبیه) استفاده کرد. مداخله مردم در این شرایط برای کنترل یکدیگر زمینه خشونت بیشتر را فراھم میکند،شایسته نیست که مردم #در_برابر_ھم بایستند زیرا این چراغ سبزی است برای ھر گونه مواجهه فرا قانونی و خودسر که به تنشھای بیشتر دامن میزند و باری است اضافه بر #سوگ_های_بی_آغوش و #ناتمام!! ...
پایان بخش اول
#دی_بهمن٩٩
امراله مروتی
...ادامه دارد
@zarrhbin
🖋 متن پیام #سیدمحمدخاتمی به مناسبت نوروز ۱۴۰۱
به نام خداوند #بهار آفرین
بار دیگر #نوروز، نه تکراری ملالآور، که نشانهٔ نو شدن #طبیعت و لزوم نو شدن #اندیشه و احساس و افزودن بر #امید به بهبود اوضاع آدم و عالم، بهرغم همه عواملی که در برابر این بهبودخواهی و بهبودجویی در کار است، و تلاش برای کمال بخشیدن به جان کمال جوی آدمی که آن را نهایت و منتهایی نیست.
اگر در همه جا کم و بیش خشونت و زور و سرکوب و تبعیض و فریب و اهانت به انسان و انسانیت به گونههای مختلف حاکم است، آنچه در نهایت تعیینکننده #سرنوشت است، آگاهی، اختیار، اراده و قدرت #انتخاب #انسان در برابر عوامل پلشت بازدارنده از حرکت به سوی زندگی خوب است. راه به سوی کمال مطلق گشوده است؛ اگر خواست و همت یاری کند.
در مقابله با خشونت و زور و بیداد، نه اعمال خشونت متقابل، که تصمیم به تنندادن به خشونتِ تحمیل شده و تلاش برای #اصلاح است، بخصوص با نیرومند کردن و گسترش دادن گفتمان #صلح و #عدالت و #آزادی و کوشیدن تا این گفتمان، گفتمان غالب و برانگیزانندهٔ ارادههای آزاد باشد.
همزمانی #عید امسال با سالروز میلاد مسعود #امام_مهدی عدالت گستر (ع) امید به بهبودی اوضاع را بیشتر می کند.
عید نوروز را به همه ایرانیان عزیز و انبوه مردمانی که نوروز را گرامی میدارند و سالروز میلاد #مهدی_موعود (عج) را به همهٔ آنان که جانشینی صلح و اصلاح را به جای بیداد و فریب و زور منتظرند شادباش میگویم.
سیدمحمد خاتمی
آغاز #سده_پانزدهم
@zarrhbin
❌❌
📌بازدید رایگان از سینما #آزادی اردکان!!!
🔺️بلیت سینماهای کشور از امروز نیمبها شد
🔹به فراخور هفته مهر سینمای ایران و جبران رکودی که به دلیل ناآرامیها، بر سینما حاکم شده، شورای راهبردی اکران، طرح ارائه بلیت نیمبها را برای ۲هفته تصویب کرد./
#اردکان
#شورایانقلابی
#شهرداری
#ارشاد
#شهربدونسینما
@zarrhbin
⚫️ تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است
سیدمحمد خاتمی در پیامی پر وی وقوع حادثهٔ تروریستی در شیراز، ضمن محکوم کردن #خشونت به هر شکل، با بازماندگان قربانیان خشونت در #شیراز و تهران و #زاهدان و #مازندران و #کردستان و جایجای میهن ابراز همدردی و تأکید کرد خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد.
🔘 حادثهٔ تروریستی #شیراز که به جانباختن عده ای از هموطنان عزیز و آسیبدیدن عده ای بیشتر منجر شد، نشان داد که خشونت تا چه حد میتواند بیرحم و مصیبتبار باشد
🔘 بروز خشونت -از هر طرف که باشد- دلها را آزرده میکند
🔘 آنچه در جامعه جاریست رو به سوی #آزادی و #زندگی دارد
🔘 تقاضای #زندگی_خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند
🔘 انتقاد و اعتراض باید متوجه #نفی_خشونت باشد
🔘 با همه کسانی که عزیزان خود را در حادثهٔ تروریستی اخیر شیراز و پیش از آن از تهران تا زاهدان و مازندران و کردستان و جایجای میهن از دست دادهاند ابراز همدردی می کنم
🔘 خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد
🔘 #حکومت باید ضمن شنیدن صدای انتقاد و اعتراض -حتی اگر ناحق باشد- زمینه را برای فراهم آوردن رضایت مادی و معنوی مردم فراهم آورند
🔘 حکومت باید موازین #حکمرانی_خوب را رعایت کند
🔘 ملاک ارزیابی یک نظام و یک حکومت این است که تا چه حد زمینهٔ بهزیستی مردم را فراهم می آورد
🔘 در حد فهم و توان اندکم تلاشهای در آشکار و نهان می کنم، امید که گوشها شنوا و دلها پذیرا شود
متن کامل این پیام بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثهٔ تروریستی شیراز که به جانباختن عده ای از هموطنان عزیز و آسیبدیدن عده ای بیشتر منجر شد، نشان داد که خشونت تا چه حد میتواند بیرحم و مصیبتبار باشد.
ضمن محکوم کردن این حرکت پلید و دردآفرین، برای جانباختگان عزیز رحمت واسعه الهی و برای آسیبدیدگان، بهبودی از خداوند منان طلب می کنم .
آنچه در جامعهٔ ما جاریست و میتوان ریشه های آن را از دیرباز جستجو کرد و رو به سوی آزادی و زندگی دارد، درخور توجه است؛ ولی با کمال تأسف بروز خشونت -از هر طرف که باشد- دلها را آزرده میکند.
زیستن اولین حق هر انسانی است و بهزیستن انسانها باید هدف و رسالت نظامها و حکومتها باشد. ملاک ارزیابی یک نظام و یک حکومت این است که تا چه حد زمینهٔ بهزیستی مردم را فراهم می آورد.
تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند. ولی در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربههای غیر انسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهره گیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند.
ضمن عرض تسلیت و ابراز همدردی با همه کسانی که عزیزان خود را در حادثهٔ تروریستی اخیر شیراز و پیش از آن از تهران تا زاهدان و مازندران و کردستان و جایجای میهن از دست دادهاند، تأکید میکنم که خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد، هرچند باید با خشونتگران مقابله کرد.
برای بهبود اوضاع و فراهم آمدن فضای زندگی امن و سالم و برخوردار برای همه، بخصوص حکومتها باید موازین حکمرانی خوب را رعایت کنند و ضمن شنیدن صدای انتقاد و اعتراض -حتی اگر ناحق باشد- زمینه را برای فراهم آوردن رضایت مادی و معنوی مردم فراهم آورند.
من نیز به نوبه خود در آشکار و نهان راههایی که به این امر مبارک منتهی میشود و امنیت را پایدار و آزادی و توسعه و پیشرفت را تأمین میکند در حد فهم و توان اندک خود نمایاندهام.
امید است که گوشها شنوا و دلها پذیرا شود.
سیدمحمد خاتمی
پنجم آبانماه ١۴٠١
@zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آزادی یعنی #آزادی_مخالف
سیدمحمد خاتمی:
هنر یک #حکومت این نیست که مخالف خود را از صحنه خارج کند؛ هنر حکومت این است که حتی مخالف خود را وادار کند که در چارچوب قانون عمل کند
سخنرانی #سیدمحمدخاتمی، #دانشگاه_تهران، #دوم_خرداد ۱۳۷۷
@zarrhbin🕊