eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
61.3هزار عکس
9.5هزار ویدیو
196 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 یکی از سنت های زیبا و پسندیده ی ما ایرانی ها که از عهد قدیم برایمان به یادگار مانده، است که ما را بر آن می دارد تا با تغییر و تحول و زنده شدن زمین، همگام و همراه شویم و دستی بر سر و روی زندگی هایمان بکشیم تا در زنده نگه داشتن این رسم دیرین همچنان نقش آفرینی کنیم. 🍃 از جمله ی اموری است که در اسفندماه به یُمن قدم های بهار، باید انجام شود و جالب است که همکاری خانواده ها در این امر خطیر بیش از همیشه به نمایش گذاشته می شود و به قول معروف هر یک از اعضای خانواده باید گوشه ای از کار را بگیرند تا فشار بیش از حد بر وارد نشود. 🍃 راستی تمیز کردن شیشه مهارت خاصی را می طلبد که خداوند آن را در وجود من به ودیعه نهاده است :) و باید بدانیم تمیز کردن شیشه به همین سادگی ها نیست! و در بالا رفتن از چهارپایه و عدمِ ترس از ارتفاع باید سابقه ی خوبی داشته باشید. زیرا تمیزکردن لوستر و پنکه نیز به آن اضافه می شود. 🍃 و از مواد اولیه ی تمیز کردنِ شیشه، روزنامه های باطله است که دسته ای از آن را جلوی خود تلنبار می کردیم تا با کمبود امکانات روبرو نشویم ؛) 🍃 روزنامه های تاریخ گذشته که به این امر اختصاص می یافت تازه عطش ما را برای خواندن و بالا می برد و از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد هر گاه روزنامه ای به دستمان می رسید صاف می رفتیم سر وقت صفحه ی حوادث که باز از شما پنهان نباشد که با این رویه ی مطالعه ی ما سخت مخالف بود و می گفت: روزنامه این همه مطالب آموزنده و اطلاعات عمومی دارد آن وقت تو باید قسمت هیجانی و به نوعی دلگیرش را انتخاب کنی! 🍃 خدایی، با این تَشَر بابا و بعد هم تجربه ی حوادث تلخ که خدا قسمتِ دشمن ما هم نکند؛ زیرا آدمی را چنان می کند که و عالم و آدم برایش مفهومی ندارد. (تا این حد افسردگی غیرقابل تحمل است.) تصمیم گرفتم از صرف نظر کنم و بروم سراغ صفحات اجتماعی و سیاسی و ورزشی روزنامه ها که خیلی جالب تر از صفحه ی حوادث بود. 🍃 خلاصه، مطالعه ی روزنامه ها از یک طرف و به تاخیر افتادن تمیزی شیشه ها از طرف دیگر، زمان بیشتری را می طلبید تا خانه تکانده شود و در این بین، تنها دلی که جوشانده می شد دلِ نازکِ بود زیرا بقیه ی اعضای خانواده ی ما می گفتند: چه خانه را بتکانیم و چه نتکانیم ، تحویل خواهد شد و این کلام قصار همانا و ناراحت شدن مادر همانا، بنابراین تمام عزمم را جزم می کردم تا در روایت تکاندن خانه، قصه، من باشم.( حالا شاید بگویید بهتر نبود "کُزِت" عنوان می کردی؟ که باز قصه ی مرد عنکبوتی بودن یک ، خود خاطره ی مفصلی دارد که بعدها نقل خواهم کرد.) 🍃 تکاندن کاشانه ی مرغ و خروسها نیز جزء جدایی ناپذیرِ "خانه تکانی" خانه ی ما بود که در این امر قرعه به نام برادرها می افتاد و می بایستی زِل ها را جمع کرده و آنها را به کُرت (باغچه) منتقل نمایند که باز صد رحمت به بالارفتن از چهارپایه :) 🍃و مخلص کلام اینکه چه خانه ها را بتکانیم و چه نتکانیم خواهد آمد فقط یادمان نرود قبل از تکاندن خانه ی سنگ و گِلی از تکاندن ، از تمام بغض ها و کینه ها و دلخوری ها غافل نشویم و بدانیم اگر این خانه جایگاه باشد دیگر غم و غصه ی دنیا در آن راه و جایگاهی نخواهد داشت. 🌺 @zarrhbin
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ویدئویی کوتاه از جمعه شب ۹۸/۱/۲ به میزبانی و با شرکت پرشور هموطنان و از شهرهای مختلف ایران و همگام شدن با و با شادی و شعف و رقص و پایکوبی و تبریک و شادباش به حضار و مهمانان ارسالی: @zarrhbin
بهار آمد تا تن هیچ درختی عریان نماند، لبِ هیچ طاقچه ای گرد وغبار نباشد، بهار آمد تا بهانه‌ای باشد بــرای کوبیدن دربِ خانه‌ای که صاحبش چند سال و اندیست چشم به انتظار است که عطری آشنا آمیخته با بوی بهار نــارنج های حیاط مشامش را پــر کند... واینک نگاه منتظر مادری که چشم به رحمت الهی در بهار طبیعت دارد... #بهار #انتظار #رحمت‌الهی @zarrhbin
...🍃 این "بهار"، در خانه سبز می‌شویم، در خانه جوانه می‌زنیم، در خانه شکوفه می‌دهیم. این بهار را و دعا می‌کنیم برای رسیدن روزهای خوب، برای دوباره سبز شدن آگاهیم به اینکه بیرون از این خانه درختان شکوفه زده‌اند، گنجشک‌ها آواز می‌خوانند، پرستوها دنبال آشیانه می‌گردند، آگاهیم به اینکه زندگی ادامه دارد ولی ما بیرون از این خانه در دل سبزِ ، به زردیِ می‌رسیم! باید صبر کنیم، باید خانه‌هامان را تا سبز شدن تمام شهر و آدم‌ها، نگه داریم. ما سکوت و تنهاییِ این پیله را به شوق پروانه شدن‌مان به جان می‌خریم، ما این بهار، جور دیگری سبز می‌شویم... و می‌دانیم که روزهای خوب خواهند رسید، و می‌دانیم که پس از این تاریکی، انتظار ما را می‌کشد. روزهای خوب که رسیدند؛ باهم جشن آغوش و لبخند می‌گیریم و کاش کسی از ما کم نشده‌باشد! در خانه بمانید که کم نشویم، در خانه بمانید که سبز بمانیم ✍ علی ازوجی 🏠 @zarrhbin
👆👆👆 💭پسر هم‌ در # کمپ با مشکل رو‌به‌رو بود، اما چاره‌ای جز تسلیم نداشت. به جز آموختن زبان ، کار دیگری نمی‌توانست انجام دهد. امید زمستان سختی را پشت سر گذاشت. زمستانی پر از برف ، سرما و روزهای کوتاه . زمستانی پر از نگرانی و اضطراب. 💭هرطور بود، زمستان سپری شد و از راه رسید . بهار سال ۲۰۰۷ میلادی . بهاری که امید به آن دل‌بسته بود. بعد از شش ماه توقف در کمپ ، خبری به امید رسید. او را به کمپ مادرش منتقل کردند. مادر با دیدن امید او را عاشقانه در آغوش کشید و بوسید . هم که حالا هفده سال داشت ، برادرش را بوسید . امیدش به امید بود . اشک ریخت . دست برادر را فشار داد و با زبان بی‌زبانی به او فهماند که دیگر به هیچ قیمتی تنهایشان نگذارد. اما دو ماه بعد ، تمام امیدهای خانواده نابود شد . دادگاه امید را کرد. 💭به اصطلاح مهاجران 《نگاتیو۲》گرفت . به او فقط یازده روز فرصت دادند که خاک نروژ را ترک کند ! بهار رنگ پاییز گرفت. کجا می‌توانست برود؟ چطور می‌توانست از مادر و برادر و خواهرش جدا شود ؟ چطور بدون پاسپورت به ایران برگردد؟ او در کمپ دوستانی پیدا کرده بود . دوستانی کُرد که به او مشورت و یاری می‌دادند. شبکه‌ی کُرد‌های نروژ به او کمک می‌کرد. دوستان کُرد به او پیشنهاد کردند به 《 》بگریزد . شمالی‌ترین شهر بزرگ نروژ است با ۷۲۰۰۰ نفر جمعیت . در عرض جغرافیایی ۶۹ درجه و ۳۰ دقیقه . یعنی ۲ درجه از مدار قطبی بالاتر . شهری که توازن شبانه‌روز ۲۴ ساعته را ندارد . سکوی پرش به طرف قطب شمال است. دوستان کُرد نامه‌ای و آدرسی به او دادند . او راهی ترمسو شد. قرار شد در آن شهر در یک رستوران کار کند. اما نباید خودش را آفتابی می‌کرد . اگر پلیس او را پیدا می‌کرد بازداشت می‌شد . در این صورت او را مستقیم به زندان می‌بردند . معلوم نبود برای چند سال . 💭امید حدود هفت‌ماه در کافه‌ای که صاحبانش کُردهای ایرانی بودند ، کار کرد. در آشپزخانه کار می‌کرد و تا می‌توانست بیرون آفتابی نمی‌شد . امید پسر بود . به زندگی‌اش امید داشت . البته ، پلیس نروژ هم خیلی افراد را کنترل نمی‌کرد . هنوز بساط این قدر پهن نشده بود . پلیس در موارد خاص به صورت تصادفی افراد را کنترل می‌کرد. دیگر کسی را با کسی کاری نبود . پلیس هم نظاره‌گر بود . اما امید دلهره داشت . دائم باید از آشپزخانه به بیرون سرک می‌کشید تا مطمئن شود پلیس در رستوران نیست. خدا را شکر که مردمان این سرزمین سرد شمالی، داشته و دارند . آن‌ها ضد خارجی نیستند. 💭 هفت‌ماه تمام بر امید گذشت. هفت‌ماه توام با ترس و نگرانی . در طول این هفت‌ماه امید زبان نروژی و هنر آشپزی را آموخت. او تمام مدت سعی می‌کرد نروژی حرف بزند . دل‌نگران مادرش بود. برای آن‌ها پول می‌فرستاد‌. اندکی هم پس‌انداز می‌کرد. بعد از هفت ماه ، پلیس پی برد که او بدون کارت اقامت و کارت کار ، در ترمسو ساکن است. خوشبختانه پلیس به این موضوع پی‌نبرد که او در رستوران کار می‌کند. اگر می‌فهمید ، صاحب رستوران را جریمه‌ی سنگینی می‌کرد. اصلا پلیس نفهمید او چندوقت است در ترمسو است. آموزش زبان به کمک امید آمد . در کشوری که کسی دروغ نمی‌گوید ، دروغ‌های امید به کار آمد . حالا دیگر در ترمسو نمی‌توانست کار کند. چه باید می‌کرد ؟ او توانست با حیله از دست پلیس فرار کند . 💭دوستانش به او پیشنهادی دادند . پیشنهادی که زندگی‌اش را دگرگون کرد. امید از دست پلیس فراری بود . از دست دایی‌ها به سبب دخالت در زندگی‌اش فراری بود . از دست روابط قوم و خویشی نسبی ، فراری بود. او فراریِ فرهنگ بود . از فرهنگی که نباید بالای حرف بزرگتر حرف زد. از فرهنگ 《 》 ؛ البته از نوع منفی آن. از فرهنگی که همه‌ی طایفه خود را قیّم بچه یتیم می‌دانند . از فرهنگی که مادر را صاحب اختیار بچه‌هایش نمی‌داند . 💭 دوستان به امید گفتند اگر به مجمع‌الجزایر اسوالبارد (استیزبرگن) برود ، در امان است. گفتند اگر چه آنجا جزو خاک نروژ است ، بدون پاسپورت می‌تواند به آنجا برود . چون یک شهر داخلی نروژ تلقی می‌شود . پس کنترل پاسپورت وجود ندارد . دوستان امید گفتند شهری آزاد است . هر کس به آنجا واردشود ، می‌تواند تا آخر عمر همان‌جا بماند . پاسپورت و کارت اقامت و چه و چه نمی‌خواهد . آنجا اصلا پلیس نیست. 💭صاحب رستوران گفت : کسی را در آنجا می‌شناسد که کارگر می‌خواهد. تماس تلفنی برقرار و وعده‌ی ملاقات گذاشته شد . ۱۲ مارس سال ۲۰۰۸ میلادی (مصادف با ۲۲ اسفند) بود . هوای ترمسو نسبتا خوب شده بود . امید تمام وسایلش را در یک جای داد. جوان کم‌تجربه با یک لا لباس ، عازم لانگ‌یر‌باین شد... ... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان #محمدتقی‌بهار ( ۱۲۶۵_۱۳۳۳۰) ادیب ، شاعر ، روزنامه‌نگار
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان ( ۱۲۶۵_۱۳۳۳۰) ادیب ، شاعر ، روزنامه‌نگار و سیاست‌مداری ملی‌گرا و آزاد اندیش بود که در دوره‌های چهارم و پنجم و ششم مجلس شورای ملی به‌عنوان نماینده مردم انتخاب شد. ✏️محمد تقی بهار، ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین‌ شاه بود و از مشهور خراسان. ✏️ بهار از کودکی شعر می‌سرود و وقتی پدر درگذشت به فرمان مظفرالدین‌شاه بر جای پدر نشست و لقب را از آنِ خود کرد. بهار در خاطرات خودنوشت خود درباره‌ی پدرش چنین می‌آورد: «پدرم غالب اوقات که به خانه می‌آمد می‌نشست و با ما صحبت‌های علمی و ادبی و تاریخی می‌داشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت می‌کرد و همان صحبت‌های او بر مدارج معلومات مادرم و من می‌افزود. خیلی نوادر و حکایات عرب و شعرهای و عربی است که من از طفولیت در بین صحبت‌های پدر شنیده و هنوز فراموش نکرده‌ام.» ✏️ بهار از کودکی شعر می‌سرود و نوجوان بود که همراه پدر در محافل آزادی‌خواهان شرکت می‌کرد. دو سال پس از فوت پدر بر اثر همین آشنایی‌ها، بهار به جمع خراسان پیوست. ✏️بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامه‌ی را منتشر ساخت که روزنامه‌ای بود که مروج اندیشه‌های «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیته‌ی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامه‌ی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به هم‌راه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت می‌شود. هشت ماهی می‌گذرد تا بار دیگر بهار به مشهد می‌رود و روزنامه‌ی را مجددا بازگشایی می‌کند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید به نام «بث‌الشکوی» درباب همین روزنامه‌ی نوبهار سروده شده است. ملک‌الشعرای دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ بر اثر ابتلا به بیماری در تهران درگذشت و در آرامگاه به خاک سپرده شد. ▪️روحش شاد 🥀 ✏️یکی از اشعار بیش‌تر شنیده‌شده‌ی بهار: این دود سیه فام كه از بام وطن خاست از ماست كه بر ماست وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست از ماست كه بر ماست جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با كس نگسالیم از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست از ماست كه بر ماست ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم بر خاك ببالیم لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست از ماست كه بر ماست اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است زین قوم شریف است نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست از ماست كه بر ماست گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است بیداری ما چیست؟ بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است از ماست كه بر ماست @zarrhbin
✍ پیامبر رحمت (ص): ‌ هرگاه وارد شد بسیار از یاد کنید زیرا قیامت شبیه بهار است. ‌ 📚مفاتیح الغیب،فخرالدین رازی، ج۱۷ ‌ ‌💥یاد مرگ با طبیعت گره خورده است همانطور که طبیعت در زمستان می میرد و در بهار زنده می شود انسان هم در دنیا می میرد و در قیامت زنده می شود. @zarrhbin
‍ 🖋 متن پیام به مناسبت نوروز ۱۴۰۱ ‌‌ به نام خداوند آفرین بار دیگر ، نه تکراری ملال‌آور، که نشانهٔ نو شدن و لزوم نو شدن و احساس و افزودن بر به بهبود اوضاع آدم و عالم، به‌رغم همه عواملی که در برابر این بهبودخواهی و بهبودجویی در کار است، و تلاش برای کمال بخشیدن به جان کمال جوی آدمی که آن را نهایت و منتهایی نیست. اگر در همه جا کم و بیش خشونت و زور و سرکوب و تبعیض و فریب و اهانت به انسان و انسانیت به گونه‌های مختلف حاکم است، آنچه در نهایت تعیین‌کننده است، آگاهی، اختیار، اراده و قدرت در برابر عوامل پلشت بازدارنده از حرکت به سوی زندگی خوب است. راه به سوی کمال مطلق گشوده است؛ اگر خواست و همت یاری کند. در مقابله با خشونت و زور و بیداد، نه اعمال خشونت متقابل، که تصمیم به تن‌ندادن به خشونتِ تحمیل شده و تلاش برای است، بخصوص با نیرومند کردن و گسترش دادن گفتمان و و و کوشیدن تا این گفتمان، گفتمان غالب و برانگیزانندهٔ اراده‌های آزاد باشد. همزمانی امسال با سالروز میلاد مسعود عدالت گستر (ع) امید به بهبودی اوضاع را بیشتر می کند. عید نوروز را به همه ایرانیان عزیز و انبوه مردمانی که نوروز را گرامی می‌دارند و سالروز میلاد (عج) را به همهٔ آنان که جانشینی صلح و اصلاح را به جای بیداد و فریب و زور منتظرند شادباش می‌گویم. سیدمحمد خاتمی آغاز @zarrhbin
اسفند، اردیبهشتی‌ترین حالتِ زمستان است... از همان ماه‌هایِ خوبِ خدا که جان می‌دهند برایِ دل را به خیابان زدن‌های بی‌هوا و قدم زدن‌هایِ طولانی... انگار تمامِ آدم ها، تن پوشی از مهربانی، به تن کرده اند و لب های تمامِ عابرانِ شهردر صمیمانه ترین حالتِ لبخند است. اسفند، به گرگ و میشِ صبح می مانَد، به خورشیدی در آستانه‌ی طلوع، و به رنگ‌هایِ بنفش و سرد و بی‌روحی، در آستانه ی سبز شدن... . اسفند یعنی زمستان رفتنی‌ست، یعنی ، در راه است... نرگس_صرافیان_طوفان پیشاپیش بهار مبارک🌸 @zarrhbin🕊