eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.9هزار دنبال‌کننده
67.6هزار عکس
11هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 (تولد: ۱۹۵۲ م.) رهبر بوداییان تبّت ✅ بوداییانِ تبّت به رهبرشان، هر کس که باشد، می‌گویند. به باورِ آنان، درست در زمان مرگ یک دالایی‌لاما، دالایی‌لامایِ بعدی در نقطه‌ای متولد می‌شود و پیروان او باید به جستجوی او برخیزند‌. ✅ وقتی دالایی‌لامایِ جدید پیدا شد و هنوز بود، ، وظیفه‌ی او را تا مدتی به عهده می‌گیرد. ✅ نام دالایی‌لامایِ کنونیِ تبّت، است و در سال ۱۹۵۳ در یک خانواده‌ی روستایی متولّد شد. هنگامی که دو سال و نیم داشت، او را یافتند و اعلام کردند که روحِ دالایی‌لامایِ پیشین، در حلول کرده است، بنابراین او را به برگزیدند. ✅ وقتی به ۴ سالگی رسید، او را به قصر پوتالا در ، پایتختِ تبّت بردند و تحت آموزش‌های سخت و قرار دادند. ✅ ۱۶ سال داشت که سربازانِ به تبّت هجوم آوردند و بسیاری از را کشتند و را نیز خراب کردند. ✅ سال‌ها کوشید با به مسالمت رفتار کند؛ ولی وقتی دید جانِ خودش هم در است، در یک فرارِ عجیب، از ارتفاعاتِ گریخت و به رفت. ✅ او اکنون در قریه‌ای کوچک از روستاهای زندگی می‌کند و از همان‌جا به و هدایتِ معنویِ مشغول است و می‌کوشد حمایتِ را برای از خود و مردمِ تبّت جلب کند. ✅ به سبب همین روحیه‌ی و البته مخالفتِ او با ، "دالایی‌لاما" مورد توجه قرار دارد و در سال ۱۹۸۹ میلادی نیز را به او اهدا کردند. راه تمامیِ صلح‌دوستانِ عالم، همیشه سبز و پُر رهرو باد.💐 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و دور از انصاف است اگر بخواهیم اندیشه‌های نابِ را یادآوری نکنیم؛ و او‌ اینچنین می‌گوید: 🍃 سیاره‌ى ما، دیگر نیازى به آدم‌هاى موفق ندارد ! این سیاره به شدت نیازمند افراد ، درمانگر، ناجى، قصه‌گو و است ! 🍃 هدف نخست ما در زندگی، کمک به دیگران است و اگر نمی‌توانید به مردم کمک کنید حداقل دردِ نباشید. 🍃 من بر این باورم که برای تحققِ نخست باید به رسید.کسانی که به طور طبیعی آرام و در صلح باخویش‌اند، قلب‌هایی گشوده‌تر به سوی دیگران دارند. 📖 و در پایان اگر مشتاقید از سرزمینِ تبت و عقاید مردمانش بیشتر بدانید مطالعه‌ی کتابِ ، را پیشنهاد می‌کنیم که واقعاً همسفر شدن با این دو برادرِ جهانگرد، اوج هیجان و سفر به سرزمین‌های دور و ناشناخته است؛ اگر فرصت کردید حتماً با عیسی و عبدالله همراه شوید... @zarrhbin
🔘هیچ وقت دیر نیست ... 💠قسمت پایانی مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Saleh Najib) 💢بخوانید ادامه داستان 🍂از دولت سوئد راضی هستید. همکاران و دانشگاهیانتان را مردمانی شریف و پرتلاش می‌دانید. سوال اصلی‌ام این است که شما خود را چه تعریف می‌کنید؟ هویت شما چیست ؟ علی بِن صالح ۴۵ دقیقه به این پرسش من پاسخ و توضیح داد و سخنانش را چنین خلاصه کرد که: "من‌ محصول مشترک اسلامی_مسیحی و زندگی سنتی و مدرن و پُست مدرن هستم. تلاش می‌کنم نقاط مثبت همه تمدن‌ها و نگرش‌ها را در خود جمع کنم . هنوز متاثر از تعلیمات مادربزرگم،صبح‌های خیلی زود و قبل از آفتاب بیدار می‌شوم . هنوز شعار آن بزرگ‌مرد عرب که ۱۴۰۰ سال پیش گفت (نماز از خواب بهتر است) در ذهنم است. 🍁مادربزرگم از مادربزرگان خود آموخته بود و به من منتقل کرد. ولی من نتوانستم این فرهنگ را به فرزندانم منتقل کنم . من فرهنگ مهربانی ، گرم و صمیمی بودن مردم مراکش را در خود نگه داشتم . من فرهنگ و مردمان سوئد را آموختم . این فرهنگ ها را در خود دارم " 🍂پرفسور علی درست می‌گفت. آمیزه‌ای بود از فرهنگ اسلامیِ مراکشی و فرهنگ آزاد اندیشی سوئدی . فرهنگ مهربانی و مهمان‌دوستی چادرنشینان‌صحرا و فرهنگ تشریفاتی سوئدی‌ها . او نمونه‌ی بارزی بود از مردمی مسلمان با عارفان اسلامی و جهان‌بینی سوئدی . او خیراندیشی اسلامی_مراکشی را با کار خیر و خردمندانه‌ی سوئدی همراه داشت. 🍁از جنگ طلبی ، جنگ افروزی و هرگونه شعار جنگ طلبانه دوری می‌جُست و می‌جوید. او معتقد است برای تمام مشکلات جهانی می‌توان از راه راه‌حل یافت. 🍂علی بِن صالحِ نجیب دارای هویتی است که جهان امروز تشنه‌ی آن است . او خود را مردی جهانی می‌داند. او از چهارچوب همه‌ی مرزهای جغرافیایی، زبانی و اعتقادی گذر کرده است. او را برای تمام جهان می‌خواهد . پایدار باشد ! او قبل از هرچیز یک انسان است. او نه مراکشی است و نه سوئدی. او مردی جهانی است. همه ما جهانی بودن در وجودمان است. بیاید همه مردمان همه عالم را دوست بداریم. ‌ 🍁آن‌ روز من یک مثقال به علی هدیه دادم. آخرین حرف علی را در آن لحظه فراموش نمی‌کنم . او گفت :"من همیشه به مهاجرانی که به سوئد می‌آیند می‌گویم . همیشه و در هر سنی می‌توانید شروع کنید." 🍂 بعد اضافه کرد: " البته، امکانات سوئد هم به مهاجران فرصت‌هایی را می‌دهد که بی‌نظیر است ؛ فرصت هایی که آفتاب و خورشید و گرمای صحرا به آدم نمی‌دهد. فرصت‌هایی که کشورهایی مثل مراکش به مردمانش نه می‌دهد و نه می‌توانند بدهند. می‌گوید همه‌ی مهربان هستند ؛ چه آفتاب سوزان و شن‌های صحرای آفریقا و چه برف و یخبندان و سرمای سوئد . آدم‌ها باید با هم مهربان باشند .‌ " می‌پرسم : "شما حدود پنجاه سال است که در سوئد هستید..." سرش را به نشانه تایید پایین می‌آورد و می‌گوید : " درست است امسال پنجاه سال است که در سوئد هستم." می‌پرسم: "به نظر شما علت اصلی توسعه در سوئد چیست؟" 🍁ایستاده مشغول صحبت هستیم. در همین بین همسرش با او تماس می‌گیرد. می‌گوید همسرش منتظر اوست و باید به منزل برگردد. لحظه‌ی خداحافظی است. می‌گوید : " تمام دلایل توسعه سوئد در چند کلمه خلاصه شده است : ، ، ، ، و . سوئد توسعه‌ی خود را در توسعه‌ی کشورهای دیگر می‌داند نه در تخریب آنها . بدون این اصول ، سوئد صدبار‌ از جنوب مراکش و از صحرای آفریقا عقب افتاده‌تر می‌شود". او آرزو می‌کند که همه آدم های روی زمین دارای ساختار مدیریتی صحیح و حکومت متکی به آزادی و عدالت و سعه صدر باشند. علی از خدا می‌خواهد در روی زمین آزادی و عدالت و سعه‌صدر برقرار گردد. می‌خواهد که مردم دارای اخلاق نیکو و عاری از حسادت باشند. 🍂حرف‌های علی مرا به فکر فرو می‌برد. روزهای بعد به کتابخانه دانشگاه اوپسالا مراجعه می‌کنم . از اینترنت کمک می‌گیرم و از خانم مهندس حمیده نژادی یاری می‌جویم. از مرکز آمار و اطلاعات سوئد استفاده می‌کنم. متوجه می‌شوم در طول ۳۰ سال، از ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۱، از هر چهارنفر مهاجر ساده ای که به سوئد مهاجرت کرده‌است ، یک نفر به تحصیلات و یا مشاغل بالا و یا تجارت بالا دست یافته‌است. چند ماه بعد ۲۲ روز در فرانسه بودم. تمام همت و وقتم را در " مرکز تحقیقات علمی فرانسه " (C.N.R.S )صرف این موضوع کردم تا بدانم چند درصد از مهاجران ساده‌ای که به فرانسه وارد شده‌اند، در طول ۳۰ سال به پیشرفت هایی در حد فرانسوی‌های سطح بالا دست یافته‌اند ؟ 👇👇👇
📌 💠یوهان آردو والسیوا دانشگاه ریودوژانیرو برزیل ⚜ما چهارنفر از آمریکای جنوبی بودیم که در سال‌های ۱۹۹۸_۱۹۹۲ در دانشگاه در دوره درس می‌خواندیم . در ابتدا با هم آشنایی چندانی نداشتیم . در کلاس سلام و علیکی می‌کردیم و بعد از کلاس هم یک 《چو》(خداحافظی) به هم می‌گفتیم و می‌رفت تا جلسه‌ی بعد . یک سال و نیم به همین‌منوال گذشت‌. ⚜ یک روز یک استاد ایرانی با لهجه‌ای شیرین درس را شروع کرد. او گفت است و بعد یزد را روی نقشه نشان داد. سپس گفت: " من با لهجه‌ی یزدی به زبان فرانسه حرف می‌زنم." این اولین جمله او باعث کلاس شد. او اسم و ملیّت همه‌ی یازده دانشجوی کلاس را پرسید. پس از اتمام کلاس گفت :" با دوستان آمریکای لاتین چند کلمه صحبت دارم ." همه رفتند و ما چهار نفر ماندیم . ماندن همان و بنیان یک دوستی محکم بین ما و استاد گرانقدر همان . با او جلسات متعددی داشتیم؛ جلساتی که گاه تا ۲۷ نفر از دوستان آمریکای جنوبی در آن حضور داشتند . دوستانی از سراسر قاره که هنوز هم با هم دوست هستیم. ⚜در بین ما از دانشجویان جغرافیا که دانشجوی مستقیم دکتر پاپلی بودیم تا فوق‌تخصص‌خون وجود داشت. در بین جلساتی که بیشتر در سیته‌ یونیور سیتر (شهرک خوابگاهی دانشگاه پاریس) تشکیل می‌شد ، جلسه‌ی بر سر زبان‌ها افتاد. با وجود آنکه همه اسپانیولی یا پرتغالی زبان‌ بودیم ، همه به زبان فرانسه حرف می‌زدیم. بسیاری از شب‌ها شام را باهم می‌خوردیم یا با‌هم به رستوران دانشگاه و یا رستوران‌های داخل شهر می‌رفتیم. چند نوبت هم مسافرت‌های یک یا چند روزه داخل فرانسه رفتیم. صمیمیتی که در آن دوستی‌ها ایجاد شد، هنوز هم وجود دارد؛ به طوری که هفته‌ای نیست که من به دو سه نفر از دوستان جلسه‌ی پروفسور پاپلی در کشورهای دیگر آمریکای‌لاتین تلفن نکنم یا ایمیل نفرستم. برخی از آن دوستان حالا در کشورهای خودشان دارای مقاماتی هستند؛ از ریاست‌دانشگاه و بیمارستان گرفته تا وزارت. نکته‌ی جالب توجه اینکه حتی تا چند سال پس از رفتن پروفسورپاپلی از پاریس ، بازهم جلسه به اسم او برقرار بود . ‌ ⚜مباحث اجتماعی که پروفسور پاپلی در جلسات به آن‌ها می‌پرداخت، برای ما جالب بود. او در هر جلسه موضوع سخنرانی جلسه‌ی بعد را مشخص می‌کرد و کسی قبول زحمت می‌کرد و مطلبی را برای ارائه می‌آورد. من در این جلسات مطالبی را آموختم که در هیچ‌جای دیگری یاد نگرفتم. برای مثال ، پاپلی از خانم دکتر《 گ.استوئزاستیت》فوق‌تخصص‌خون که از اروگوئه به پاریس آمده بود تا دوره‌ی شش‌ماهه‌ای را درباره‌ی بگذراند_ که آن زمان بحث آن تازه مطرح شده بود _خواست تا در این باره برای ما صحبت کند. صحبت او بسیار جالب بود. من خودم که برزیلی هستم ، در این جلسات دوبار کنفرانس دادم . ⚜من از کلاس‌های پروفسور پاپلی بهره‌های فراوان بردم ، ولی بزرگ‌ترین بهره‌ام پس از آشنایی با ایشان ، 《 》 بود. او به من آموخت چگونه دور هم جمع شویم و چطور از زندگی اجتماعی لذت ببریم. چگونه کارجمعی انجام دهیم. ⚜ او از شاعران ایرانی اشعاری می‌خواند و ترجمه می‌کرد و ما را تا حد زیادی با ادبیات غنی ایران آشنا کرد؛ ادبیاتی که به انسان مفاهیم و را می‌آموزد. ما در جلسات از شاعران بزرگ آمریکای لاتین امثال 《اِمه‌ سِزر》 شعر می‌خواندیم و دوستانی بودند که گیتار می‌زدند. ⚜در سال ۱۹۹۵ چند نفر از دوستان آن جلسه در کشورهای خودمان اقامت داشتیم . قرارشد در گِرد هم آییم. 《 ماریو رودرس》 که در دانشگاه لیما تدریس می‌کرد، پیشنهاد داد از هم دعوت کنیم. همه از این پیشنهاد استقبال کردند. وقتی 《ژولیوس دِ خوزه》 که آن موقع معاون وزارت جهانگردی برزیل بود از این موضوع مطلع شد ، پیشنهاد داد استاد را برای کنفرانسی که قرار بود درباره‌ی صنعت گردشگری (توریسم) در ریو تشکیل شود ، دعوت کنیم. به علاوه ، بعد از کنفرانس سمینار دیگری در 《رسیف》 برگزار می‌شد که قرار شد پروفسور پاپلی در آن نیز شرکت کند‌ . بدین طریق ، مسئله مخارج سفر پروفسور پاپلی حل‌شد. با استاد که آن موقع در پاریس بود ، صحبت کردیم . ایشان موافقت خود را اعلام و برنامه‌اش را برای سفر که حداقل بیست روز طول می‌کشید ، ارسال کرد . طبق برنامه ، ایشان باید پنج‌روز در اقامت می‌داشت و دو روز در . سپس از رسیف از راه زمینی به《بلم》 واقع در دهانه‌ی رودخانه آمازون می‌رفت. از رسیف تا بلم حدود ۱۸۵۰ کیلومتر راه است . مسیرتقریبا در محدوده‌ی خط استواست. در آنجا هوا بسیار گرم، شرجی و زمین باتلاقی‌است. برای عبور از رودخانه‌های متعدد، گاه باید ده‌ها کیلومتر از ساحل دور شد و دوباره به جاده‌ی ساحلی بازگشت. 👇👇👇