🍃 بچه ای که در خانه ی خودشان، نان، آب، استراحت داشت، مادرش لباسش را می شست هفته ای لااقل یکبار حمام می رفت و کسی جرات نداشت به او امر و نهی کند، از #ترس اینکه مبادا در کوچه رها شود و با بچه ها دعوا کند او را برای کارکردن به مغازه می فرستادند و مغازه دار از او برای #قاچاق سوء استفاده می کند، و ریالی مزدش نمی دهد یا به دوچرخه سازی می رود و باید در تابستان گرم با نفت، بلبرینگ بشوید باز به او #پول نمی دهند یا به #ملا می رود و پول هم می دهد ولی باید هیزم بخاری بیاورد و شیر بز بدوشد و حالا هم که پیش پسرعمو آمده بود، افتاده بود به #نوکری، و از حمام هم خبری نبود و از ساعت ۵ صبح تا ۱۲ شب باید #کار می کرد. ولی از #ترس حرف های آقای پیش نماز و آشیخ علی پسر آشیخ غلام رضا و آقا سیدناصر روضه خوان و آقا شیخ جواد جرات آن که در گرمای تابستان تهران و مشهد یک #بستنی ۲ ریالی از پول صاحب خانه، که پسرعمویش هم بود بخرد و بخورد نداشت. زیرا همین #بستنی در آن دنیا تبدیل به #سرب_داغ می شد و در #حلق او می کردند تا #جگرش هم بسوزد.
🍂 بالاخره حسین شد بی پول و با دیدن منظره ی #اخراج یک پیرمرد فلج از خانه ته دلش به شدت لرزید. حسین #فکر کرد که خداوند در آن دنیا حساب صاحبخانه ی این مرد را در #جهنم آن چنان خواهد رسید که دل مادرش برایش #کباب شود.
🍃 وقتی در تهران بودیم روزی به منزل آقای محمدی که استاد دانشگاه بود رفتیم. خانه اش پر از #کتاب بود. پنج تا اتاق داشتند همه جایش کتاب بود. وقتی حیسن به....(دستشویی) رفت دید آن جا هم یک گنجه ی کوچکی است و چندتا کتاب آنجا بود. حسین همان جا #تصمیم گرفت که #استاددانشگاه شود. از آقای محمدی پرسید که چطور می شود استاد دانشگاه شد. آقای محمدی با لحن ملایم و پدرانه ای گفت: کلاس چندم هستی؟ آقا کلاس پنجم را تمام کردم. خوب پسرم باید درس بخوانی، دیپلم بگیری #کنکور بدهی، بروی دانشگاه لیسانس و فوق لیسانس بگیری آن وقت می توانی در دانشگاه #استخدام شوی و بعد دوباره درس بخوانی #دکترا بگیری؛
🍂 آن وقت بعد از ۲۰_۱۵ سال گاهی ۳۰ سال استخدام شوی. البته باید چندتا کتاب و #مقاله هم بنویسی، من از این حرف ها خیلی #خوشم آمد و خواستم که استاد شوم. البته من در آن زمان نمی دانستم که کار استادهای دانشگاه به آن جا می کشید که #استاد_فیزیک_اتمی دانشگاه فردوسی مشهد، تنگدستی اش به جایی می رسد که برای #شندرغاز اضافه حقوق ریاست شرکت تعاونی مصرف کارکنان دانشگاه را قبول می کند و به جای بحث و تفحص و #تحقیق درباره ی فیزیک اتمی و شکافت و همجوشی #هسته_اتم، مجبور می شود یخچال، فریزر، روغن، برنج بخرد و به #دانشگاهیان بفروشد. زنده باد وزیر علومی که استاد فیزیک هسته ای اش رئیس شرکت تعاونی می شود. خدا عاقبت ایشان و همه ی ما را ختم به خیر کند.
📚 شازده حمام/ ج۱/ دکتر محمدحسین پاپلی یزدی
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
#بهشتی، سیدمحمد🌷
(۱۳۶۰_۱۳۰۷ه.ش.)
روحانیِ #اندیشمند و از رهبران انقلاب اسلامی
✅ در خانواده ای روحانی در محله ی لُنبان اصفهان به دنیا آمد. دوره ی اول متوسطه را در دبیرستان این شهر گذراند. سپس به مدرسه ی صدر رفت، #طلبه شد و تحصیل علوم دینی را آغاز کرد.
✅ چهارسال بعد به #قم رفت و در مدرسه ی حجتیه تحصیل را ادامه داد. او که #زبانهای انگلیسی و فرانسوی را نیز فراگرفته بود، ضمن تحصیل علوم دینی در قم، #دیپلم_دبیرستان را نیز گرفت و با پذیرفته شدن در دانشکده ی الهیات و معارف اسلامیِ #دانشگاه_تهران به تحصیل ادامه داد و در این رشته #دکترا گرفت.
✅ #دکتربهشتی، با هدف تربیت دانش آموزان برجسته، #دبیرستان دین و دانش را در قم تاسیس کرد و خود ۱۰ سال #مدیر آن بود. سپس مدرسه علمیه ی #حقانی را با همکاری آیت الله #شهیدقدوسی، تاسیس کرد که بعدها طلبه های فاضل، برجسته و #مبارزی از آن بیرون آمدند.
✅ او در سال ۱۳۴۳ از سوی مراجع تقلید به #مرکز_اسلامی_هامبورگ_در_آلمان اعزام شد و ۵ سال در آنجا به مسلمانان و به ویژه #دانشجویان، خدمات شایان توجهی کرد.
✅ پس از بازگشت به ایران، به اتفاق #محمدجوادباهنر و #علی_گلزاده_غفوری، کار برنامه ریزی و تالیف کتاب های دینی مدارس را برعهده گرفت.
✅ دکتر بهشتی در تمام این سالها به شدت زیر نظر #ساواک بود. اما با زیرکی خاصی که داشت، کمتر گرفتار بند و زندان شد.
✅ با #پیروزی_انقلاب_اسلامی در رده ی #رهبران تراز اول انقلاب قرار گرفت، #عضو شورای_انقلاب شد و از سوی #امام_خمینی به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید.
✅ در سِمت #نایب_رئیس مجلس خبرگان اول، نقش بسیار مهمی در تدوین #قانون_اساسی_جمهوری_اسلامی_ایران ایفا کرد. در همان دوره با تنی چند از هم فکران خود، #حزب_جمهوری_اسلامی را تاسیس کرد که در سازمان دهی نیروهای انقلابی بسیار موثر بود. سرانجام، در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در محل همین حزب در سرچشمه ی تهران، به اتفاق جمع بسیاری از #مسئولان_کشور بر اثر انفجار بمب به #شهادت رسید.
✅ مرقد او و دیگر شهیدان این واقعه، در بقعه ی شهدای هفتم تیر در بهشت زهرای تهران است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
( آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
🍃 و خوشه ای از دریای معرفت #بهشتی که می فرمایند: کسانی که خواهان زمامداری اُمتند باید نخست وضع خود را از نظر سطح #زندگی روشن کنند،اگر آماده هستند در سطح کم درآمدترین مردم زندگی کنند در این راه گام بردارند وگرنه،نه.
@zarrhbin
📌 #پاپلییزدی_در_برزیل
💠یوهان آردو والسیوا
دانشگاه ریودوژانیرو برزیل
⚜ما چهارنفر از آمریکای جنوبی بودیم که در سالهای ۱۹۹۸_۱۹۹۲ در دانشگاه #سوربن در دوره #دکترا درس میخواندیم . در ابتدا با هم آشنایی چندانی نداشتیم . در کلاس سلام و علیکی میکردیم و بعد از کلاس هم یک 《چو》(خداحافظی) به هم میگفتیم و میرفت تا جلسهی بعد .
یک سال و نیم به همینمنوال گذشت.
⚜ یک روز یک استاد ایرانی با لهجهای شیرین درس را شروع کرد. او گفت #یزدی است و بعد یزد را روی نقشه نشان داد. سپس گفت: " من با لهجهی یزدی به زبان فرانسه حرف میزنم." این اولین جمله او باعث #نشاط کلاس شد. او اسم و ملیّت همهی یازده دانشجوی کلاس را پرسید.
پس از اتمام کلاس گفت :" با دوستان آمریکای لاتین چند کلمه صحبت دارم ." همه رفتند و ما چهار نفر ماندیم . ماندن همان و بنیان یک دوستی محکم بین ما و استاد گرانقدر همان . با او جلسات متعددی داشتیم؛ جلساتی که گاه تا ۲۷ نفر از دوستان آمریکای جنوبی در آن حضور داشتند . دوستانی از سراسر قاره که هنوز هم با هم دوست هستیم.
⚜در بین ما از دانشجویان جغرافیا که دانشجوی مستقیم دکتر پاپلی بودیم تا فوقتخصصخون وجود داشت. در بین جلساتی که بیشتر در سیته یونیور سیتر (شهرک خوابگاهی دانشگاه پاریس) تشکیل میشد ، جلسهی #پروفسورپاپلی بر سر زبانها افتاد. با وجود آنکه همه اسپانیولی یا پرتغالی زبان بودیم ، همه به زبان فرانسه حرف میزدیم. بسیاری از شبها شام را باهم میخوردیم یا باهم به رستوران دانشگاه و یا رستورانهای داخل شهر میرفتیم. چند نوبت هم مسافرتهای یک یا چند روزه داخل فرانسه رفتیم. صمیمیتی که در آن دوستیها ایجاد شد، هنوز هم وجود دارد؛ به طوری که هفتهای نیست که من به دو سه نفر از دوستان جلسهی پروفسور پاپلی در کشورهای دیگر آمریکایلاتین تلفن نکنم یا ایمیل نفرستم. برخی از آن دوستان حالا در کشورهای خودشان دارای مقاماتی هستند؛ از ریاستدانشگاه و بیمارستان گرفته تا وزارت.
نکتهی جالب توجه اینکه حتی تا چند سال پس از رفتن پروفسورپاپلی از پاریس ، بازهم جلسه به اسم او برقرار بود .
⚜مباحث اجتماعی که پروفسور پاپلی در جلسات به آنها میپرداخت، برای ما جالب بود. او در هر جلسه موضوع سخنرانی جلسهی بعد را مشخص میکرد و کسی قبول زحمت میکرد و مطلبی را برای ارائه میآورد. من در این جلسات مطالبی را آموختم که در هیچجای دیگری یاد نگرفتم. برای مثال ، پاپلی از خانم دکتر《 گ.استوئزاستیت》فوقتخصصخون که از اروگوئه به پاریس آمده بود تا دورهی ششماههای را دربارهی #ایدز بگذراند_ که آن زمان بحث آن تازه مطرح شده بود _خواست تا در این باره برای ما صحبت کند. صحبت او بسیار جالب بود. من خودم که برزیلی هستم ، در این جلسات دوبار کنفرانس دادم .
⚜من از کلاسهای پروفسور پاپلی بهرههای فراوان بردم ، ولی بزرگترین بهرهام پس از آشنایی با ایشان ، 《 #اجتماعیشدن》 بود.
او به من آموخت چگونه دور هم جمع شویم و چطور از زندگی اجتماعی لذت ببریم. چگونه کارجمعی انجام دهیم.
⚜ او از شاعران ایرانی اشعاری میخواند و ترجمه میکرد و ما را تا حد زیادی با ادبیات غنی ایران آشنا کرد؛ ادبیاتی که به انسان مفاهیم #صلحدوستی و #انسانیت را میآموزد. ما در جلسات از شاعران بزرگ آمریکای لاتین امثال 《اِمه سِزر》 شعر میخواندیم و دوستانی بودند که گیتار میزدند.
⚜در سال ۱۹۹۵ چند نفر از دوستان آن جلسه در کشورهای خودمان اقامت داشتیم . قرارشد در #ریودوژانیرو گِرد هم آییم. 《 ماریو رودرس》 که در دانشگاه لیما تدریس میکرد، پیشنهاد داد از #پروفسورپاپلی هم دعوت کنیم. همه از این پیشنهاد استقبال کردند. وقتی 《ژولیوس دِ خوزه》 که آن موقع معاون وزارت جهانگردی برزیل بود از این موضوع مطلع شد ، پیشنهاد داد استاد را برای کنفرانسی که قرار بود دربارهی صنعت گردشگری (توریسم) در ریو تشکیل شود ، دعوت کنیم. به علاوه ، بعد از کنفرانس سمینار دیگری در 《رسیف》 برگزار میشد که قرار شد پروفسور پاپلی در آن نیز شرکت کند . بدین طریق ، مسئله مخارج سفر پروفسور پاپلی حلشد. با استاد که آن موقع در پاریس بود ، صحبت کردیم . ایشان موافقت خود را اعلام و برنامهاش را برای سفر که حداقل بیست روز طول میکشید ، ارسال کرد . طبق برنامه ، ایشان باید پنجروز در #ریودوژانیرو اقامت میداشت و دو روز در #رسیف . سپس از رسیف از راه زمینی به《بلم》 واقع در دهانهی رودخانه آمازون میرفت. از رسیف تا بلم حدود ۱۸۵۰ کیلومتر راه است . مسیرتقریبا در محدودهی خط استواست. در آنجا هوا بسیار گرم، شرجی و زمین باتلاقیاست. برای عبور از رودخانههای متعدد، گاه باید دهها کیلومتر از ساحل دور شد و دوباره به جادهی ساحلی بازگشت.
👇👇👇