▫️آقارضا و مهری به خانهی خودشان رفتند. رضا از خانه خوشش آمد. آبگرمکن نفتی آب را گرم کرده بود. دو روزی آقارضا با مهری تنها در خانه ماند. ردّ شلاق بر تنش باقی بود؛ #ردهایی که برخی از آنها تا پایان عمر روی تنش باقی ماند. رضا به مهری قول داد برای همیشه از سیاست و سیاستمداران و سیاستزدهها فراری باشد. او به "دانشکده" مراجعه کرد. مسئولان گفتند: برای ادامهی تحصیل او مانعی نمیبینند. در آن زمان با همهی دیکتاتوری، بروکراسی اداری چندان پیچیده نبود. رئیس دانشکده همه کاره بود. اگر نوکر بود، اگر وابسته بود، هر چه بود خودش میتوانست تصمیم بگیرد. ده تا آقا بالاسر و #پروندهساز دور و برش نبودند. رضا از ترم بعد میتوانست درس را شروع کند.
▫️او حالا کولهباری از تجربه با خود همراه داشت. میخواست وکیل شود. شاید ذرهای در احقاقِ #حق_مردم، مفید باشد. او در مدتی کوتاه، سه وکیل دیده بود. "حاج بمانعلی حسنی" وکالت او را رایگان انجام داده بود. پول تمبر و مخارج دادگستری را خودش داده بود. هیچچیز هم از رضا و مهری قبول نکرده بود.
▪️یک وکیل حرّاف و ناحقکُنِ تهرانی به یزد آمده بود. آن وکیل به خاطرِ پول علیه رضا حرف زده بود. حالا #دکترعبدالحمیدابوالحمد را هم میدید. استادی که وکالتش را قبول کرده بود. نه تنها پول نگرفته بود، بلکه خواسته بود به مهری پول هم قرض بدهد. این #مملکت سراسر پر از تضاد است. این فرهنگ چقدر فراز و نشیب دارد! اینجا مثل همهی دنیاست!
▫️هزاران نفر به زلزلهزدگان کمک میکنند. چند نفر هم باندی درست میکنند و اموال زلزلهزدگان و کمکهای مردم به آنها را میدزدند. کجای دنیا اینطور نیست؟ رضا میخواست جزءِ #نیکان باشد. میخواست وکیل مظلومان فقیر باشد. او به سختی با حکومت و دولت مخالف بود. او عاقل بود. وقتی مهری میگفت ندانسته کتابهای مارکس، تروتسکی و لنین را خوانده است، رضا بر خودش لرزید.
▪️ولی مایل بود آن کتابها را بخواند. مگر در آنها چه چیزی نوشته شده بود؟ چرا او را آنقدر به خاطر آن کتابها کتک زدند؟ او گفت صدها بار بازجوها او را کتک زدند و دربارهی آن کتابها از او پرسیدند. سه سال بعد، آقارضا همهی کتابها را خوانده بود، ولی ذرهای طرفدار مارکس و انگلس نشده بود. او میگفت: "عقیدهی من پنج رکن دارد: #آزادی، #نماز، #عدالت، #شادی، #مردمداری و کمک به مردم"....و تا آخر عمرش (سال ۱۳۸۹) به این اصول پایبند ماند. هر روز به روح #شهربانو درود میفرستاد. دو رکعت نماز برای او میخواند و...
(۱۳۹۳/۱۰/۲۳ اوپسالای سوئد. داخل کافه نشستهام و دارم خاطراتم را مینویسم)
✅ پایان، هفتهی آینده با "زندگی پس آزادی" #ذرهبین را همراهی کنید.
📚شازدهی حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 #زندگی_پس_از_آزادی 🕊
▫️#مهری مثل یک مادر، مثل یک عاشق وفادار، به آقارضا میرسید. عشقی که بعد از ازدواج پدید آمده بود. عشقی که بعد از شناخت حاصل شده بود. رضا مرد ایدهآل مهری بود. در طول زندان آقارضا ۲۶ کیلو لاغر شده بود. پوست و استخوان بود. پس از #آزادی شبها خوابهای آشفته میدید. بدن و تمام استخوانهایش درد میکرد. جای زخمهایش میسوخت. کف پاهایش در حال پوست انداختن بود. توهینها را به یاد میآورد. دروغها را هرگز باور نکرده بود، اما روحش را میآزرد. #اتهامهایی که به مهری زده بودند، فراموش نمیکرد.
▪️یکی از کثیفترین و زشتترین آزارهای روحی #شکنجهگرها، اتهام زدن به زن یا شوهر متهم است. در آن عصر دیکتاتوری، در همهی رژیمهای دیکتاتوری، متهم سیاسی را مردانه و عادلانه محاکمه نمیکنند. اول میخواهند روحش را خدشهدار کنند. اول میخواهند او را آلوده و بعد محکوم کنند. در #رژیمهای_دیکتاتوری، هر متهمِ سیاسی اتهامهای دیگری را یدک میکشد. رابطهی نامشروع، فساد اخلاقی، مشروبخواری، قماربازی، فساد مالی، خیانت به کشور و ملت و منافع ملی، اقدام علیه امنیت ملی و...
▫️و انسان برای #قدرت چه کارها که نمیکند! ولی تعجبآور است که عدهای با حقوق و مواجب کم، دربست نوکر و غلامِ حلقهبهگوشِ دیکتاتور میشوند. #شکنجهگرها برای اینکه دیگری در قدرت باشد، همنوعان خود را میزنند و آزار میدهند. آنها خود را غلام کسی میکنند که حتی اجازه ندارند او را ببینند. باید یکسال بدوند تا چند دقیقه در یک جلسهی عمومی خدمت ارباب برسند. انسان به چه درجهای از پستی میرسد تا رژیم شاهی، صدامی، قذافی، هیتلری، استالینی و...بر پا بماند.
▪️مهربانیهای مهری آقارضا را آرام میکرد. غذاها و شیرینیهایی هم که میپخت همسرش را سرِ حال میآورد. قرار شد وسط دو ترم سری به #یزد بزنند. مادر آقارضا از روزی که فهمید او آزاد شده است، هر روز به تلفنخانه میرفت با پسرش تلفنی صحبت میکرد. مستأجر مغازهی آقارضا تلفن آورده بود. بالاخره مهری امتحاناتش تمام شد. آقارضا ثبتنام دانشگاه انجام داد و بعد دونفری راهی یزد شدند. دیدارها تازه شد.
▫️اما #یزد دیگر برای آقارضا آن یزد دو سه سال قبل نبود. او همهجا را طور دیگری میدید. هنوز مردم در حال و هوای اصلاحات شاه بودند. هنوز عدهای از خوبی اصلاحات ارضی میگفتند. هنوز برخی ار مهربانی شهبانو حرف میزدند. #آقارضا طور دیگری فکر میکرد. او فکر میکرد شاه و دولت به کمک تبلیغات و با زور برپاست. آقارضا یک سر پیشِ #دکتر_جلال_مجیبیان رفت. آزمایش داد. جواب دکتر همان بود: "هنوز دارو و یا وسیلهای برای بچهدار شدن شما عرضه نشده است. ولی ناامید نشوید. خدا بزرگ است. علم در حال پیشرفت است."
▪️خواهر و بستگان آقارضا به نوع لباس پوشیدن و حرفزدنِ مهری حسادت میکردند. آنها گاهی پیشنهاد ازدواج مجدد به آقارضا میدادند. طوری مطلب را میگفتند که #مهری هم بفهمد. سرانجام یک روز آقارضا سر سفرهی خانهی مادرش ناراحت شد و گفت: "مادر، مشکلِ بچهدار نشدن از من است! چرا این زن را اینقدر اذیت میکنید؟ چرا زخمِ زبان میزنید." خواهرش آمد حرفی بزند، #آقارضا گفت: "اگر یک کلمه دربارهی این موضوع حرف بزنید، دیگر به یزد نمیآیم. دیگر روی مرا نخواهید دید." همه ساکت شدند.
▫️#مهری غذای خورده و نخورده گفت: "من باید به خانهی پدرم بروم." در راه خانهی پدر، مهری اشک میریخت. برای اولین بار پیش خودش گفت: "هم باید درد بیبچگی را تحمل کنم هم متلکِ نادانها را!" به یاد حرف #ویکتور_هوگو در کتاب بینوایان افتاد؛ جایی که میگوید: "آقای میریل! باید سرنوشت همهی آدمهایی را که در شهرهای کوچک زندگی میکنند، بپذیرید. شهرهای کوچک جایی است که در آنها دهانهای بسیاری برای #حرفزدن و مغزهای کمی برای #اندیشیدن وجود ندارد."
▪️اسفند به نیمه رسیده بود. آقارضا فکر کرد بد نیست در ایام نوروز همراه با مهری به #مشهد بروند. اما پولی در بساط نبود. با ماهی پانصدتومان اجارهی مغازه میشد زندگی روزمره را راه برد. با این پول نمیشد مسافرت کرد. رضا با خودش گفت: "خدا بزرگ و کارساز است. باید به خدا توکل کرد." مهری کلاس داشت. رضا در خانه تنها بود. دراز کشیده بود و فکر میکرد. ناگهان نگاهش به #کتابهای_شهربانو افتاد. فکر کرد: "آن پیرهزن هرگز حرف بیخودی نمیزد چرا او گفته بود این کتابها طلا است؟"
👇👇👇👇
▫️یک مرتبه بلند شد و لباس پوشید. یکی از کتابها را داخل سفرهی یزدی بست و راهی خیابان شد. کتاب بسیار کهنه بود. میدانست خیابان منوچهری مرکز خرید این قبیل چیزهاست. صفحهی اول کتاب، مُهر داشت. رضا دقت کرد. سال ۹۴۶ هجری قمری را خواند. #کتاب، تذهیبهای نفیسی داشت. کتاب کاملی بود. برگ افتادهای نداشت. به اولین مغازهای که در خیابان منوچهری رسید از فروشند پرسید: "کتابهای قدیمی میخرید؟" مغازهدار آدرسی به او داد.
▪️او به آنجا مراجعه کرد. مرد مسنّی در دکّان نشسته بود. هشتاد سالی داشت. رضا پرسید: "کتابهای قدیمی میخرید؟" آن مرد #کتاب را دید. صفحاتش را با احتیاط ورق زد و گفت: "این کتاب نفیس است. قدر آن را بدان! این کتاب خیلی گران است. جزء #میراثفرهنگی است. نباید دست کسی بیفتد که آن را از کشور خارج کند!" رضا پرسید: "حالا چند میارزد." پیرمرد گفت: "من خریدار آن نیستم. به نظر میرسد تو یزدی هستی. کتابشناس هم نیستی. من هم کلاهبردار نیستم. نمیتوانم روی این کتاب قیمت بگذارم. فقط به تو میگویم قیمت این کتاب زیاد است. قیمتش از یک خانهی پانصد متری هم بیشتر است! باید مواظب باشی از چنگت بیرون نیاورند."
▫️آن #پیرمرد_درستکار از رضا پرسید چکاره است. رضا گفت دانشجوی حقوق دانشگاه تهران است. پیرمرد گفت: "حالا که دانشجوی دانشگاه تهران هستی، برو کتابخانهی مرکزی دانشگاه با #آقای_تقی_دانشپژوه دربارهی این کتاب صحبت کن." رضا پیش خودش گفت: "راستی، راستی مثل اینکه کتابها خیلی قیمت دارند!"
▪️#رضا دیگر آدم قبلی نبود. او برای انجام کارها قبلاً با کسی مشورت نمیکرد. اما حالا برای انجام هرکاری، #مشورت میکرد. گرفتاریها او را پخته کرده بود. پیش خودش گفت: "این کتابها متعلق به مهری است. باید با او مشورت کنم. بهتر است نظر تقی و آقالئون را هم جویا شوم." راهی خانه شد و کتاب را به خانه برگرداند مهری آمده بود. آقارضا ماجرای کتاب را برایش کامل تعریف کرد. #مهری گفت: "مادربزرگم حرف بیهوده نمیزد. ما قدر حرفهای او را نمیدانیم." آقارضا گفت: "با لئون و آقاتقی هم مشورت میکنیم." مهری گفت: "لئون و آقاتقی از کتابهای قدیمی چیزی نمیدانند. حالا که آن مرد گفته است بروی پیش آقای دانشپژوه، نزد ایشان برو."
▫️مهری و آقارضا از جزئیات فروش کتابها اطلاع چندانی نداشتند. با هدایتگری استاد تقی دانشپژوه، شش جلد کتاب نفیس شهربانو توسطِ #وزارتفرهنگوقت خریداری شد. البته نه به شکل معاملاتی یعنی خرید و فروش نقدی. آقارضا #کتابها را به وزارت فرهنگ هدیه کرد و وزارت فرهنگ هم #۱۴۵۰مترزمین در یوسفآباد به اضافهی صد هزار تومان به او هدیه داد. آقارضا گفت: "باید زمین به اسم مهری باشد." مهری گفت: "من در هیچ کجا حاضر نمیشوم. زمین به اسم خودت باشد." چند ماه طول کشید تا این کار انجام شد.
▪️در این معامله، #رضا درس بزرگی آموخت. مردم قدر ارث پدر و مادرشان را نمیدانند. بخصوص قدر ارث غیرمنقول را. ورّاث به بهترین و باارزشترین اجناس قدیمی میگویند آت و آشغال! آقارضا هم زمانی به این کتابهای نفیس چنین گفته بود. با خودش گفت: "چند بار تصمیم داشتم این کتابها را دور بریزم!" تازه متوجه شد که چند دست آفتابه و لگن و اجناس مسی مادربزرگ خودش را دور ریخته است. پیش خودش فکر کرد، یک مغازهی عتیقه فروشی باز کند.
▫️آقارضا ترم دوم را تمام کرده بود. روحیهاش روز به روز بهتر میشد. او و مهری بیش از پیش به هم وابسته میشدند. هر دو قدرِ آزادی را بیشتر میدانستند. آنها آزادی را نه برای خود که برای نوع بشر میخواستند. آزادی برای آنها تقدّس یافته بود. آقارضا میگفت آزادی یا رهایی از قید و بند، مقدسترین ارزش است. گاهی میگفت #آزادی تنها چیزی است که ارزش دارد انسانها برای آن جان بدهند.
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
📌پینوشت: همراهان فهیم و بزرگوارِ #ذرهبین انشاءالله از هفتهی آینده به شرطِ بقا، پستِ "نامآوران" را دنبال خواهیم کرد .
@zarrhbin
📜 اندیشههای ناب...
💠 آزادی...⁉️
✅ هر بشری که روی فطرت اولیه انسانی باشد، حاضر است با کمال شوق همهچیز خود را فدا کند تا #استقلال و #آزادی را به دست بیاورد.
✅ هیچ مطلوبی برای انسانها، ارزندهتر، محبوبتر و ذیقیمتتر از نعمتِ #استقلال و #آزادی نیست.
✅ #آزادی متعلق به مردم است و نزد کسی نیست تا آن را به #مردم هبه کند.
✅ در اسلام هیچ کسی به جز مقرارت اسلامی نمیتواند #آزادی کس دیگری را محدود کند.
✅ هر کسی در #جمهوریاسلامی قدمی بردارد که #آزادیمردم حتی به اندازهی یک رأی خدشهدار شود، در #پیشگاهخداوند مسئول است.
📚 روح باران(فرهنگ گفتار)، صفحه ۳۰
✍ #آیتالله_سیدروحالله_خاتمی
@zarrhbin
🔘هیچ وقت دیر نیست ...
💠داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
💢 #ملاقات_با_علی
💥من ( پاپلی یزدی) در آغاز علی را غیرحضوری و از راه دور میشناختم. از طریق مقالهها و کتابهایش. #پژوهشهای او بیشتر در زمینهی نقش اقتصادی #مهاجران در سوئد است. علاوه بر استادی دانشگاه ، مشاور اقتصادی چند شرکت سوئدی نیز هست. یکی از کتاب های او با عنوان IMMIGRANTSMALL
BUSINESSES IN UPPSAIA
نظرم را به خودش جلب کرده بود. دخترم ( هماپاپلییزدی) در اوپسالای سوئد #دانشجوی مقطع دکتری در رشته بیولوژی ژنتیکی است. در نوروز ۱۳۹۲ برای دیدنش به اوپسالا رفتم.
💥کمرم درد میکرد ، دیسک کمرم عود کرده بود.دیسکی که مجبورم کرد جراحی شوم. لنگان لنگان به دانشگاه اوپسالارفتم. به بخش جغرافیا مراجعه کردم.اتاق پروفسور #علیبنصالحنجیب را پیدا کردم . در اتاقش نبود، استادان در سالن کوچکِ پذیرایی گروه مشغول صرف قهوه بودند. از یکی از استادان احوال پرفسور علی نجیب را پرسیدم. گفت علی #بازنشسته شده است و هفته ای دو سه روز بیشتر به دانشگاه نمیآید. شماره تلفن علی را به من داد.
💥همان جا به علی تلفن و خودم را معرفی کردم "یک #استادایرانی که کتاب و چند مقالهی او را مطالعه کرده است ." از او پرسیدم مایل است همدیگر را ببینیم؟ خیلی خوشحال شد و گفت تا پانزده دقیقهی دیگر میآید. سپس از من خواست گوشی تلفن را به یکی از همکارانش بدهم . تلفن را به یکی از استادان دادم. سفارش کرد از من پذیرایی کنند.
💥یک استاد پرتغالی الاصل از منپرسید :" چای میخورید یا قهوه؟..." سفارش چای دادم.
مکان ویژه استادان ، به یک سالن پذیرایی شباهت داشت. روی میز وسط سالن ، انواع میوه قرار داده شده بود. ابتدا فکر کردم قرار است آنجا مراسمی برگزار شود ؛ ولی بعد فهمیدم این داستانِ همهی گروههای علمی دانشگاه سوئد است. پس از پذیرایی، مختصری آشنایی با چند استاد حاصل شد. #پرفسور علی بن صالح نجیب ، نفسزنان خود را رساند .از خانهاش تا دانشگاه را با #دوچرخه پدال زده بود. سردی هوای سوئد اخلاق گرم او را تغییر نداده بود. هنوز گرمای صحراهای حومه شهر زاگ (ZAG)در جنوب مراکش را در رفتار و گفتارش میتوانستی حس کنی . در لحن صدایش گرمای خورشید صحرا موج میزد. اخلاق #چادرنشینانمهماننواز را داشت. من از زندگی او هیچ نمیدانم. او هم مرا نمیشناسد. در کمتر از ۱۵ دقیقه گویی پنجاه سال است مرا میشناسد. ابتدا بحث #علمی را شروع میکنیم. من از نقش #مهاجراندراقتصادسوئد میپرسم او از طرحها و مقالهها و کتابهایی که نوشته است ، صحبت میکند. حدود ساعت چهار بعدازظهر میپرسد: "میخواهی دانشگاه اوپسالا را نشانت دهم؟" با شنیدن پاسخ مثبت من ، بخش هایی از دانشگاه را نشانم میدهد.
💥دانشگاه اوپسالا متمرکز نیست. ساختمانهایی متعدد در دامنه های شمالی شهر ، متعلق به دانشگاه است. بخشی از آن را قبلا دیده بودم. مرا به ساختمان اصلی دانشگاه میبرد. آمفیتئاتر و نقاشیهای سقفهای بلند را نشانم میدهد.
💥مرا به #کلیسایاعظمشهر میبرد. در کلیسا با هم به آرامگاه #لینه میرویم. لینه مشهور را میگویم.
بعد از بازدید کلیسا ، با هم به یک کافه میرویم ؛کافهای شیک با قوری و فنجانهای چینی اعلا و شکلات های کمنظیر ، پیشخدمت بسیار مودب است. گُلهگُله افراد دور میز نشستهاند. صحبت میکنند ، بحث میکنند و میخندند. از وقتی که میگذارند و پولی که میدهند ، لذت میبرند.
💥از پنجره کافه ، رودخانه کوچک اوپسالا دیده میشود. برج کلیسای اعظم اوپسالا نیز هویداست. برجی بلند با آجرهای اُخرایی . وقتی به سرویس پذیرایی کافه نگاه میکنم ، لذت میبرم . قوری و فنجان و نعلبکی چینی ، به رنگ آبی و سفید است. لباس پیشخدمت ها را که میبینم لذت میبرم . وقتی به یخ رودخانه که در حال آب شدن است نگاه میکنم ، لذت میبرم . وقتی به سیمای این استاد #متولدکویر و صحرا نیز که مینگرم ، لذت دوچندان میبرم. همهی افراد پیرامونم در آرامش به سر میبرند. محیط اطراف هم آرام است. هیچ کس برای دیگری پرونده نمیسازد . این #پروندهسازی عمق فاجعه فرهنگ ماست. باید کاری کرد که پروندهسازی بیارزش شود . فقط در #آزادی است که پرونده سازی ارزشی نخواهد داشت. وقتی چیزی ارزش نداشت ، خودبهخود از بین میرود. چقدر از غیبت ها و تهمت های ما به نیت پرونده سازی است ؟ خداوند نیز از پروندهسازان #بیزار است . به همین خاطر #دروغ ، #تهمت ، #غیبت و #افترا را به شدت نهی کرده است. وقتی آزادی باشد ، چه دروغی باید گفت؟ اصلا چرا دروغ باید گفت ؟ چرا چیزی را پنهان باید کرد؟ در آزادی انسان درون و ذات خود را به همگان اعلام میکند. وقتی آزادی باشد ، غیبت معنا پیدا نمیکند. این بحث را در جای دیگر بیشتر توضیح خواهم داد.
👇👇
🔘هیچ وقت دیر نیست ...
💠قسمت پایانی مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
💢بخوانید ادامه داستان #ملاقات_با_علی
🍂از دولت سوئد راضی هستید. همکاران و دانشگاهیانتان را مردمانی شریف و پرتلاش میدانید. سوال اصلیام این است که شما #هویت خود را چه تعریف میکنید؟ هویت شما چیست ؟ علی بِن صالح ۴۵ دقیقه به این پرسش من پاسخ و توضیح داد و سخنانش را چنین خلاصه کرد که: "من محصول مشترک #تمدنهای اسلامی_مسیحی و زندگی سنتی و مدرن و پُست مدرن هستم. تلاش میکنم نقاط مثبت همه تمدنها و نگرشها را در خود جمع کنم . هنوز متاثر از تعلیمات مادربزرگم،صبحهای خیلی زود و قبل از آفتاب بیدار میشوم . هنوز شعار آن بزرگمرد عرب که ۱۴۰۰ سال پیش گفت (نماز از خواب بهتر است) در ذهنم است.
🍁مادربزرگم از مادربزرگان خود آموخته بود و به من منتقل کرد. ولی من نتوانستم این فرهنگ را به فرزندانم منتقل کنم . من فرهنگ مهربانی ، گرم و صمیمی بودن مردم مراکش را در خود نگه داشتم . من فرهنگ #صلحدوستی و #آزاداندیشی مردمان سوئد را آموختم .
این فرهنگ ها را در خود دارم "
🍂پرفسور علی درست میگفت. آمیزهای بود از فرهنگ اسلامیِ مراکشی و فرهنگ آزاد اندیشی سوئدی . فرهنگ مهربانی و مهماندوستی چادرنشینانصحرا و فرهنگ تشریفاتی سوئدیها . او نمونهی بارزی بود از مردمی مسلمان با #سعهصدر عارفان اسلامی و جهانبینی سوئدی . او خیراندیشی اسلامی_مراکشی را با کار خیر و خردمندانهی سوئدی همراه داشت.
🍁از جنگ طلبی ، جنگ افروزی و هرگونه شعار جنگ طلبانه دوری میجُست و میجوید. او معتقد است برای تمام مشکلات جهانی میتوان از راه #مذاکره راهحل یافت.
🍂علی بِن صالحِ نجیب دارای هویتی است که جهان امروز تشنهی آن است . او خود را مردی جهانی میداند. او از چهارچوب همهی مرزهای جغرافیایی، زبانی و اعتقادی گذر کرده است. او #فرهنگصلح را برای تمام جهان میخواهد . پایدار باشد ! او قبل از هرچیز یک انسان است. او نه مراکشی است و نه سوئدی. او مردی جهانی است. همه ما جهانی بودن در وجودمان است. بیاید همه مردمان همه عالم را دوست بداریم.
🍁آن روز من یک مثقال #زعفران به علی هدیه دادم. آخرین حرف علی را در آن لحظه فراموش نمیکنم . او گفت :"من همیشه به مهاجرانی که به سوئد میآیند میگویم #هیچوقتدیرنیست. همیشه و در هر سنی میتوانید شروع کنید."
🍂 بعد اضافه کرد: " البته، امکانات سوئد هم به مهاجران فرصتهایی را میدهد که بینظیر است ؛ فرصت هایی که آفتاب و خورشید و گرمای صحرا به آدم نمیدهد. فرصتهایی که کشورهایی مثل مراکش به مردمانش نه میدهد و نه میتوانند بدهند. میگوید همهی #طبیعتها مهربان هستند ؛ چه آفتاب سوزان و شنهای صحرای آفریقا و چه برف و یخبندان و سرمای سوئد . آدمها باید با هم مهربان باشند . " میپرسم : "شما حدود پنجاه سال است که در سوئد هستید..." سرش را به نشانه تایید پایین میآورد و میگوید : " درست است امسال پنجاه سال است که در سوئد هستم." میپرسم: "به نظر شما علت اصلی توسعه در سوئد چیست؟"
🍁ایستاده مشغول صحبت هستیم.
در همین بین همسرش با او تماس میگیرد. میگوید همسرش منتظر اوست و باید به منزل برگردد. لحظهی خداحافظی است. میگوید : " تمام دلایل توسعه سوئد در چند کلمه خلاصه شده است : #آزادی ، #دموکراسی، #عدالتاجتماعی ، #مشارکتمردمی ، #جهانبینیصحیح و #سعهصدر . سوئد توسعهی خود را در توسعهی کشورهای دیگر میداند نه در تخریب آنها . بدون این اصول ، سوئد صدبار از جنوب مراکش و از صحرای آفریقا عقب افتادهتر میشود". او آرزو میکند که همه آدم های روی زمین دارای ساختار مدیریتی صحیح و حکومت متکی به آزادی و عدالت و سعه صدر باشند. علی از خدا میخواهد در روی زمین آزادی و عدالت و سعهصدر برقرار گردد. میخواهد که مردم دارای اخلاق نیکو و عاری از حسادت باشند.
🍂حرفهای علی مرا به فکر فرو میبرد. روزهای بعد به کتابخانه دانشگاه اوپسالا مراجعه میکنم . از اینترنت کمک میگیرم و از خانم مهندس حمیده نژادی یاری میجویم. از مرکز آمار و اطلاعات سوئد استفاده میکنم. متوجه میشوم در طول ۳۰ سال، از ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۱، از هر چهارنفر مهاجر ساده ای که به سوئد مهاجرت کردهاست ، یک نفر به تحصیلات و یا مشاغل بالا و یا تجارت بالا دست یافتهاست. چند ماه بعد ۲۲ روز در فرانسه بودم. تمام همت و وقتم را در " مرکز تحقیقات علمی فرانسه " (C.N.R.S )صرف این موضوع کردم تا بدانم چند درصد از مهاجران سادهای که به فرانسه وارد شدهاند، در طول ۳۰ سال به پیشرفت هایی در حد فرانسویهای سطح بالا دست یافتهاند ؟
👇👇👇
اما همانطور که پیشتر و در آغاز این نوشتار اشاره شد دسته دوم افراد جامعه نسبت به شیوع کرونا کسانی هستند که #بی_تفاوت هستند و در این همه گیری؛ این خطر را وقعی نمینهند.دیده شده چنین افرادی که با وجود این همه هشدار باز هم برخی دستورات و قوانین را رعایت نمیکنند،به شمال کشور سرازیر میشوندو یادر تجمعات شرکت میکنند.بنظر میرسد این قانون گریزی و بیمسئولیتی؛ میتواندناشی از ناهنجاری رفتاری روانی باشد.قاعدتا حساب کسانی که به اجبار برای کار و یا نانآوری مجبور به قانون گریزی هستند مجزا هست.این روزها با اعمال محدودیت های فراگیرتر و طولانی تر؛ بیقراری ناشی از انزوای اجتماعی باعث ناتوانی در رعایت محدودیتھا میشود و کم و بیش میل به خروج از محدودیت ها یا قرنطینه را ایجاد میکند ولی ابزارھای #آگاهی_بخشی و #حمایت_مسئولان مربوط نقش مهمی در #کنترل_شرایط دارند.بر اساس همان تئوری انتخاب که پیشتر از آن یاد شد؛ نیازھای اساسی انسان شامل نیاز به #بقا، #قدرت، #عشق و #تعلق_خاطر، #آزادی و #تفریح و #لذت است که اولویت و شدت بروز این نیازھا در انسانها متفاوت است، اگر از این منظر به رفتار مردم نگاه کنیم این طور قضاوت میکنیم:کسانی که #نیازبیشتر به #بقا دارند، #پروتکل_های_کرونایی را به #دقت #رعایت میکنند و گروهی که بیشتر #لذتجو ھستند ترجیح میدهند به هر قیمتی تفریح کنند.این قبلا هم به تجربه دیده شده که برخی از مردم برای #هیجان_خواهی ممکن است #جان خود را به خطر بیندازند.پُر واضح است که نگاهی این چنینی خالی از اشکال نیست،یافتههای علوم رفتاری نشان میدهند که #ناآگاهی یکی از دلایل اصلی رفتارهایی از این دست ھست،نمیتوان همیشه مردم را مقصر دانست. مردم به دلیل نبود #آگاهی در دوگانه #انکار_اغراق گرفتار ھستند،در این شرایط نفس گیر و دشوار؛#رسانهها و #مسئولان امر نیز با دادن #اطلاعات #ضد و #نقیض بر شدت این تعارض و دوسویگی افزودند.بیشتر مردم واقع بین نیستند و به شواهد علمی و مطالعات تجربی اھمیت نمیدهند بلکه #رسانه و #اخبار منتشر در فضای #مجازی را مرجع قرار میدھند. دیدیم که برخی رسانهها برای کنترل اضطراب مردم شرایط را عادی و امن و برخی دیگر برای پرھیز از انتشار کرونا شرایط را بسیار نا امن جلوه دادند و عدهای که در انکار به سر میبرند با انکار بیماری یا تخفیف آن به یک سرماخوردگی جزئی باعث اوج بیماری و مرگ دیگران شدند.بهر حال به نظر میرسد راه پیشگیری از رفتارهای پر خطر و مخرب در هر زمان و هر کجا #آگاهی_بخشی و #آموزش مهارتهای لازم به مردم است.#رفتارهای_اجتماعی تابعی از #ساختارحکومت هستند و تا حد زیادی قابلیت طراحی دارند، نمیتوان بدون #آگاهی_بخشی از عوامل بازدارنده (#تنبیه) استفاده کرد. مداخله مردم در این شرایط برای کنترل یکدیگر زمینه خشونت بیشتر را فراھم میکند،شایسته نیست که مردم #در_برابر_ھم بایستند زیرا این چراغ سبزی است برای ھر گونه مواجهه فرا قانونی و خودسر که به تنشھای بیشتر دامن میزند و باری است اضافه بر #سوگ_های_بی_آغوش و #ناتمام!! ...
پایان بخش اول
#دی_بهمن٩٩
امراله مروتی
...ادامه دارد
@zarrhbin
🖋 متن پیام #سیدمحمدخاتمی به مناسبت نوروز ۱۴۰۱
به نام خداوند #بهار آفرین
بار دیگر #نوروز، نه تکراری ملالآور، که نشانهٔ نو شدن #طبیعت و لزوم نو شدن #اندیشه و احساس و افزودن بر #امید به بهبود اوضاع آدم و عالم، بهرغم همه عواملی که در برابر این بهبودخواهی و بهبودجویی در کار است، و تلاش برای کمال بخشیدن به جان کمال جوی آدمی که آن را نهایت و منتهایی نیست.
اگر در همه جا کم و بیش خشونت و زور و سرکوب و تبعیض و فریب و اهانت به انسان و انسانیت به گونههای مختلف حاکم است، آنچه در نهایت تعیینکننده #سرنوشت است، آگاهی، اختیار، اراده و قدرت #انتخاب #انسان در برابر عوامل پلشت بازدارنده از حرکت به سوی زندگی خوب است. راه به سوی کمال مطلق گشوده است؛ اگر خواست و همت یاری کند.
در مقابله با خشونت و زور و بیداد، نه اعمال خشونت متقابل، که تصمیم به تنندادن به خشونتِ تحمیل شده و تلاش برای #اصلاح است، بخصوص با نیرومند کردن و گسترش دادن گفتمان #صلح و #عدالت و #آزادی و کوشیدن تا این گفتمان، گفتمان غالب و برانگیزانندهٔ ارادههای آزاد باشد.
همزمانی #عید امسال با سالروز میلاد مسعود #امام_مهدی عدالت گستر (ع) امید به بهبودی اوضاع را بیشتر می کند.
عید نوروز را به همه ایرانیان عزیز و انبوه مردمانی که نوروز را گرامی میدارند و سالروز میلاد #مهدی_موعود (عج) را به همهٔ آنان که جانشینی صلح و اصلاح را به جای بیداد و فریب و زور منتظرند شادباش میگویم.
سیدمحمد خاتمی
آغاز #سده_پانزدهم
@zarrhbin
❌❌
📌بازدید رایگان از سینما #آزادی اردکان!!!
🔺️بلیت سینماهای کشور از امروز نیمبها شد
🔹به فراخور هفته مهر سینمای ایران و جبران رکودی که به دلیل ناآرامیها، بر سینما حاکم شده، شورای راهبردی اکران، طرح ارائه بلیت نیمبها را برای ۲هفته تصویب کرد./
#اردکان
#شورایانقلابی
#شهرداری
#ارشاد
#شهربدونسینما
@zarrhbin
⚫️ تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است
سیدمحمد خاتمی در پیامی پر وی وقوع حادثهٔ تروریستی در شیراز، ضمن محکوم کردن #خشونت به هر شکل، با بازماندگان قربانیان خشونت در #شیراز و تهران و #زاهدان و #مازندران و #کردستان و جایجای میهن ابراز همدردی و تأکید کرد خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد.
🔘 حادثهٔ تروریستی #شیراز که به جانباختن عده ای از هموطنان عزیز و آسیبدیدن عده ای بیشتر منجر شد، نشان داد که خشونت تا چه حد میتواند بیرحم و مصیبتبار باشد
🔘 بروز خشونت -از هر طرف که باشد- دلها را آزرده میکند
🔘 آنچه در جامعه جاریست رو به سوی #آزادی و #زندگی دارد
🔘 تقاضای #زندگی_خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند
🔘 انتقاد و اعتراض باید متوجه #نفی_خشونت باشد
🔘 با همه کسانی که عزیزان خود را در حادثهٔ تروریستی اخیر شیراز و پیش از آن از تهران تا زاهدان و مازندران و کردستان و جایجای میهن از دست دادهاند ابراز همدردی می کنم
🔘 خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد
🔘 #حکومت باید ضمن شنیدن صدای انتقاد و اعتراض -حتی اگر ناحق باشد- زمینه را برای فراهم آوردن رضایت مادی و معنوی مردم فراهم آورند
🔘 حکومت باید موازین #حکمرانی_خوب را رعایت کند
🔘 ملاک ارزیابی یک نظام و یک حکومت این است که تا چه حد زمینهٔ بهزیستی مردم را فراهم می آورد
🔘 در حد فهم و توان اندکم تلاشهای در آشکار و نهان می کنم، امید که گوشها شنوا و دلها پذیرا شود
متن کامل این پیام بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثهٔ تروریستی شیراز که به جانباختن عده ای از هموطنان عزیز و آسیبدیدن عده ای بیشتر منجر شد، نشان داد که خشونت تا چه حد میتواند بیرحم و مصیبتبار باشد.
ضمن محکوم کردن این حرکت پلید و دردآفرین، برای جانباختگان عزیز رحمت واسعه الهی و برای آسیبدیدگان، بهبودی از خداوند منان طلب می کنم .
آنچه در جامعهٔ ما جاریست و میتوان ریشه های آن را از دیرباز جستجو کرد و رو به سوی آزادی و زندگی دارد، درخور توجه است؛ ولی با کمال تأسف بروز خشونت -از هر طرف که باشد- دلها را آزرده میکند.
زیستن اولین حق هر انسانی است و بهزیستن انسانها باید هدف و رسالت نظامها و حکومتها باشد. ملاک ارزیابی یک نظام و یک حکومت این است که تا چه حد زمینهٔ بهزیستی مردم را فراهم می آورد.
تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند. ولی در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربههای غیر انسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهره گیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند.
ضمن عرض تسلیت و ابراز همدردی با همه کسانی که عزیزان خود را در حادثهٔ تروریستی اخیر شیراز و پیش از آن از تهران تا زاهدان و مازندران و کردستان و جایجای میهن از دست دادهاند، تأکید میکنم که خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد، هرچند باید با خشونتگران مقابله کرد.
برای بهبود اوضاع و فراهم آمدن فضای زندگی امن و سالم و برخوردار برای همه، بخصوص حکومتها باید موازین حکمرانی خوب را رعایت کنند و ضمن شنیدن صدای انتقاد و اعتراض -حتی اگر ناحق باشد- زمینه را برای فراهم آوردن رضایت مادی و معنوی مردم فراهم آورند.
من نیز به نوبه خود در آشکار و نهان راههایی که به این امر مبارک منتهی میشود و امنیت را پایدار و آزادی و توسعه و پیشرفت را تأمین میکند در حد فهم و توان اندک خود نمایاندهام.
امید است که گوشها شنوا و دلها پذیرا شود.
سیدمحمد خاتمی
پنجم آبانماه ١۴٠١
@zarrhbin
2.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آزادی یعنی #آزادی_مخالف
سیدمحمد خاتمی:
هنر یک #حکومت این نیست که مخالف خود را از صحنه خارج کند؛ هنر حکومت این است که حتی مخالف خود را وادار کند که در چارچوب قانون عمل کند
سخنرانی #سیدمحمدخاتمی، #دانشگاه_تهران، #دوم_خرداد ۱۳۷۷
@zarrhbin🕊