🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 محمدعلی و #موتور_پمپ
▫️از اکرمخانم پرسیدم: "در این خانه تغییراتی هم دادهاید؟" گفت: "اصلاً! همان است که بوده است. فقط سالهاست درِ چاهِ چل گز بسته است. دیگر نه زیرِ زمین آبی هست و نه مرد آبکشی." به یاد کار و حرفهی #محمدعلی افتادم. در خانهی محمدعلی چاهی بود که به آبِ #قنات میخورد. آب را با کمک چرخچاه و دَلو (سطل لاستیکی) از دل قنات بیرون میکشیدند.
▪️حدود سال ۱۳۴۱ برق آمد. محمدعلی #دینام خرید. او میخواست اهل خانه راحتتر آب را از چاه بیرون بکشند. چند روز که گذشت، #محمدعلی دینام را جمع کرد. از او پرسیدند چرا دینام را جمع کرده است و آیا دوباره میخواهد با چرخچاه آب بکشد؟
▫️پاسخ داد: "پدران ما به صاحبانِ #قنات اجازه میدادند قنات از زیر خانههایشان بگذرد. برای این حقِّ عبور، صاحبان قنات به ما اجازه دادند که آب مصرفی متعارف خودمان را از چاه بکشیم. دینام را جمع کردم چون دیدم باعث شده از اندازهی متعارف بیشتر آب مصرف کنیم و بیش از حد از قنات آب برداریم. دینام کار ما را راحت کرد اما آبریزی ما زیاد شد. اگر این طور باشد؛ تمام آب قنات کشیده میشود و آبی برای صاحبان قنات باقی نمیماند. این برداشت بیرویهی آب #حرام است. من دینام را جمع کردم. امیدوارم که همسایههای ما نیز اگر دینام دارند، آن را جمع کنند."
▪️بعد از چند سال چاههای عمیق واقع در حریم قناتها، آنقدر آب از زمین کشیدند که قناتهای هزارساله خشکید. #اخلاق که رفت، #آب هم رفت. حالا باید هزاران برابر پول محصولی که از آب این چاهها تولید شده است، انرژی مصرف کرد تا آب از اصفهان به دشت خشکیدهی یزد برسد. امروز مصرف یک سیفون آب به اندازهی مصرف یک هفته آب توسط محمدعلی است.
▫️در عالم فکر و خیال غرق بودم که #اکرمخانم چای نبات دوم را جلویم گذاشت. گفتم: "میخواهم از راهپله به پشتبام نگاهی بیندازم." گفت: "درِ راهپله باز است." از پلهها که بالا میرفتم، با هر قدم خاطرت ۵۲ سال قبل به یادم میآمد. خودتان میدانید آن راهپلهها چه اندازه حرف برای گفتن دارند. دل آدم حتی در پیری، به خشت و گِلهای عصر جوانیاش وصل است و این همان حسّی است که فرنگیها به آن میگویند " #نوستالژی "
▪️بیچاره جوانهای آپارتمان نشین! این چهاردیواریهای صاف بدون راهپله و زاویه و کنج، تالار، زیرزمین، انباری، آشپزخانه، مرغدانی، طویله، آبانبار و پشتبام چه خاطرات صافی را در ذهن نسل امروزی ایجاد میکند؟ دیگر کدام پسر ۱۵_۱۴ سالهای میتواند سر خود به خانهی همسایهها برود.
▫️کدام زیرزمینی با دستگاههای شَعربافی وجود دارد که جوانهای همسایه آن را تمیز کنند؟ شاید همین خاطرات صاف و "آیپدی" و "وایبری" باعث میشود که این همه تروریست پرورش پیدا کند. خاطرات نسل ما خاطراتِ #همزیستی، دوستی، عشق و جوانی است. تازه ما جنگآفرین شدیم و دشمنتراش. خاطرات نسلی که فیلمهای خشنِ آدمکشی میبینند و اعدام در ملأعام و قبرستانهای پر از جوانان به خون خفته، منجر به چه میشود؟ اللهُ اعلم.
👇👇👇👇
ذرهبین درشهر
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 💢
💠ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
📌کار در هلند
▪️علی روانه هلند شد . سال ۱۹۶۱ بود. برای ویزا بگیر و ببندهای امروزی نبود . علی اول تیر ۱۹۶۱ در یک معدن زغال سنگ در هلند مشغول به کار شد. شرایط کاری تقریبا همان بود که در معادن پادوکاله فرانسه بود . البته ، علی مشکلات بیشتری داشت ؛ چون او زبان هلندی را نمیفهمید ، ولی کارگران عربِ فرانسه زبان در معادن هلند زیاد بودند. غمی شدید سراسر وجودش را فرا گرفته و دچار افسردگی شده بود .
▫️ شرایط سخت معدن و شرایط سخت آب و هوایی ، او را افسرده کرده بود . وضع غذاییِ مناسبی نداشت . جدایی از پدربزرگ و مادر بزرگ و دور بودن از نور آفتاب ،او را غمگین میکرد. دچار بیماری #نوستالژی شده بود.
▪️<<غم غربت ؛>> غم دوری از وطن . در هلند علی صاحب زن و سه فرزند شد . یعنی دوستانش با کمک یک دلال ترتیبی دادند که او صاحب زن و سه فرزند شود .
▫️برای رفتن به مدرسه سن علی را کم کردند تا بتواند به مدرسه برود . او سیزدهساله بود ، ولی از نظر شناسنامه هفت ساله شد . وقتی میخواست به فرانسه برود ، سنش را بالا بردند تا بتواند وارد فرانسه شود . در پاسپورت سال تولد او را ۱۹۳۶ نوشتند تا بتواند وارد فرانسه شود . وقتی در هلند بود دلالها اسنادی را برایش درست کردند که به ظاهر نشان میداد او صاحب زن و سه فرزند است. نه زنی در کار بود و نه فرزندی . بدین ترتیب او از طرف دولت هلند کمک و مساعدت مالی میگرفت .علی داشت با دوز و کلک آشنا میشد .
▪️میگفت این پول #حلال نیست . دوستانش به او قبولاندند که این پول #حرام نیست. #کلاهشرعی درست کردند . میگفتند گرفتن هر رقم پول از کفار استعمارگر #حلال است.
▫️شبکه مافیایی وجود داشت . از کارگران پول میگرفت . با پول اسناد لازم را فراهم میکردند. برای کارگران مجرد اسناد تاهّل درست میکردند . علی کمکم با سیستم #بروکراسی ، رشوه و پارتی بازی آشنا میشد. سیستم #بروکراسی اداری سن او را بالا و پایین میبرد .سیستم کمک به خانواده در هلند او را صاحب زن و سه فرزند کرد . کمک و مساعدت دولت هلند به زن و فرزندانِ نداشته ، از حقوق او بابت کار در معدن زغال سنگ بیشتر بود.
▪️ در هلند نیز علی دوستانی پیدا کرد .شبکه مراکشیهای اروپا از او حمایت میکرد. البته ، او باید ماهیانه بخشی از درآمدش را به شبکه میداد. بدون پرداخت پول ، حمایتی وجود نداشت.
▫️حتی ممکن بود اذیت و آزار هم بشود . علی با وضعیت کار سخت در معدن نمیتوانست کنار بیاید. بیماری پوستیاش شدت پیدا کرده بود.
#تاولها بزرگتر میشدند. دکترها میگفتند ترکیب گاز معدن با بخارآب ، اسیدی ایجاد میکند که پوست تن را میسوزاند . علی مریض جسمی و روحی شده بود . نه راه پس داشت نه راه پیش.
تصمیم گرفت به مراکش برگردد. تصمیم گرفت به روستا برود و کار #بزچرانی را دنبال کند.
#ادامهدارد...
📚شازده حمام ، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نوستالژی(یک دقیقه با خاطرات گذشته😍)
🌟سمندون رو یادتونه؟
یکی از بامزه ترین خاطرات خیلی از ما پدر و مادرا که بهمون تلنگر میزنه با چشم برهم زدنی، عمرمون گذشت😉
(اون موقع خیلی از ماها کوچولو بودیم☺️ اما الان بچه هامون تو اون سن و سال ها هستن)
💥پس بیاین اگر هنوز عمر ارزشمندمون رو بیمه نکردیم،
بیشتر از این زمان رو از دست ندیم و زودتر اقدام کنیم 🌹
🔮 با #بیمهعمرپاسارگاد ، کلمه "کاش" را از آینده خودمان حذف کنیم 👌
@pasargadihay97
🔺غش و ضعف عده ای برای انتشار یه #نوستالژی طرح صیانت
برادر من
در اون برهه علت اینکه ویدیو را ممنوع کردند معتقد بودند صنعت سینما ضربه فنی میشه.
واقعا هم همین بود.سینما رو شاخ چهار ریال فروش بلیت در گیشه می چرخید . سینما مثل الان که ملیاردها تومن اسپانسر داره ، نبود ، پول گیشه یک وقت نمی توانست هزینه فیلمبرداری یک فیلم را تامین کند چه برسد به دستمزد هنرپیشه ها ووو
یک وقت دوستان فکر نکنن ،خاتمی میخواسته با زور مردم را به بهشت ببره .
نسل امروز متوجه باشه چرا ویدیو ممنوع کردن . البته میشد اینکار نکرد و گیشه هم پررونق تر کرد.
دهه شصت را با حالا مقایسه نکنید.
بله جانم
@zarrhbin
قدیما معروفترین جوکی که درباره ژیان ساخته بودند این بود که ژیان ماشین نمیشه، باجناق فامیل نمیشه
ژیان نام اتومبیلی بود که از دهه چهل وارد بازار خودرو ایران شد
ژیان ماشین ارزانی بود و دهه چهل هر کس می توانست با : ۱۵۰۰ تومان پیش قسط، یک ماشین ژیان بخرد
ژیان رنگ های متنوعی داشت زرد، سبز لجنی و قرمز گوجه ای
رنگ قرمز را بیشتر جوان ها دوست داشتند
در روزگاری که پیکان : ۱۷ هزار تومان فروخته می شد
ژیان حدود : ۹ هزار تومان به فروش میرسید
عکس : پمپ بنزینی در تهران
سال : ۱۳۵۷
#نوستالژی
✍ کیا با ژیان خاطره دارن 😉
@zarrhbin
#آنچه_شما_فرستادهاید
#نوستالژی
به لطف و محبت و کارآمدی و مدیریت مسئولان برگشتیم به ۲۵ سال قبل!
یادش بخیر تازه گاز آمده بود و نصب روشنایی هم واسه خودش لاکچری بود!
حالا همان مشعل روشنایی که با تور چراغ توری کار میکرد شده عصای دستمون!
فقط ایکاش دل خوشی ها و قیمت دلار و سکه و مواد غذایی و پوشاک و پراید هم بر میگشت به همان سال ها!
مسئولان دمتون گرم که خاطرات را برایمان زنده کردین!
@zarrhbin🕊