eitaa logo
زینبی ها
4.5هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
194 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @zeinabiha22 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/17367927276640 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دُرنـجف
وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا و بهترین نام‌ها از آن خداست خدا را با آنها بخوانید..♥️ -خدای‌من- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۱۱ بهمن
💕اوج نفرت💕 لحن عمو آقا با احمدرضا تهدید وار بود و این رو حالت چشم هاش میشد فهمید. احمدرضا هم سربزیر فقط گوش میکرد و گاهی چشمی میگفت. غرق نگاه این عمو و برادرزاده بودم که دست گرمی دستم رو رو گرفت. این کار علیرضا بدون اینکه نگاهم کنه باعث شد تا رفتن رو برام سخت کنه چونم لرزید و اشک تو چشم هام جمع شد که فشار دستش دو کمی روی دستم زیاد کرد. _گریه نکن. قول میدم زود تر از زمانی گه فکرش رو میکنی میام پیشت. _کاش الان می اومدی. با لبخند نگاهم کرد _بزار ناهید هم با خودش کنار بیاد. نفس سنگینی کشیدم و با صدای احمدرضا نگاه از برادرم برداشتم. _بریم عزیزم. با این جمله ی ساده دلم یکجا پایین ریخت. علیرضا دستش رو شل کرد و دستم رو رها کرد. نگاهم روی دستم که حالت دست علیرضا رو هنوز حفظ کرده بود ثابت موند. علیرضا چمدون رو سمت ماشین برد و دست احمدرضا روی کمرم نشست. _برو تو ماشین عزیزم. قدم های سست و لرزونم رو سمت ماشین برداشتم. احمدرضا در رو باز کرد. نگاه کلی به چشم بدرقه کننده هام انداختم همه اشکی بود. مسیر رو کج کردم و سمت عمو اقا رفتم. روبروش ایستادم و پر بغض لب زدم _عمو آقا بابت همه چیز ممنونم. _حلالم کن نگار با لبخند به چشم هاش نگاه کردم _شما بهترین پدری ها رو در حق کردین. من هر چی دارم از شماست. دستش رو گرفتم خواستم بالا بیارم و ببوسم که اجازه نداد و سرم رو به سینش گذاشت. توی آغوشش امنش دلم به حمایتش گرم شد. دلم نمیخواد دیگه خداحافظیم از این سوزناک تر بشه. از عمو اقا فاصله گرفتم با میترا هم خداحافطی کردم. به احمدرضا که چمدونم رو تو صندوق عقب ماشین جا میداد نگاهی کردم در ماشین رو باز کردم و روی صندلی نشستم بدون اینکه دیگه به اعضای خانواده‌ام نگاه کنم به احمدرضا که پشت فرمون نشسته بود گفتم _ برو ماشین را روشن کرد به نشانه ی احترام تک بوقی براشون زد و راه افتاد و به محض اینکه ماشین از کوچه خارج شد. اشک بی محابا از چشم هام پایین ریخت. دستش روی پام نشست _اینجوری گریه نکن دلم میگیره. لب هام رو بهم فشار دادم. تا از شدت گریم کم بشه. شیشه ی ماشین رو پایین دادم شروع به کشیدن نفس های عمیق کردم تا شاید هوای تازه ای که به ریه هام می فرستم قلبم رو آروم کنه. فاطمه علی‌کرم 🚫 و پیگرد دارد🚫 https://eitaa.com/zeinabiha2/32702 💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
۱۱ بهمن
💕 اون‌نفرت💕 سلام این‌رمان۸۲۴ پارت هست. و کامل شده اگر مایل به خوندن‌ادامه‌ی رمان به صورت یکجا هستید باید حق اشتراک‌ رو پرداخت کنید. مبلغ ۳۰هزار تومن‌به این‌شماره کارت ارسال کنید. بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه 6037997239519771 فاطمه‌علی‌کرم. بانک اقتصاد نوین فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @onix12 لازم به ذکر است که رمان تا پارت آخر تو این کانال پارتگذاری میشه قوانین❌ بعد از خرید: این رمان نزد همتون به امانت گذاشته میشه کپی پیگرد قانونی و الهی داره. رمان رو برای کسی نفرستید. نویسنده تحت هیچ شرایطی راضی نیستن نقد نمیپذیرم❌
۱۱ بهمن
هدایت شده از  حضرت مادر
بندگان بخشنده ی خداوند سلام❤️ عرض خدمت وارادت خدمت آقارسول‌الله جانمون😍 عزیزانم برای هر و دارین ان شاالله قربت الی الله وهرخواسته ای که مدنظرتون هست بگین یاعلی و واریزی هاتونو انجام بدید بنویسین برای جشن نیمه شعبان شماره کارت بزنید روش کپی میشه: گروه جهادی‌حضرت‌مادر
5892107046105584
اگر برای کارت گروه جهادی واریز نشدبه این کارت واریز بزنید محمدی
5894631547765255
الهی بقدری زیاد جمع بشه بتونیم برای جشن های نیمه شعبان بقیه ها مکان ها هم واریزی داشته باشیم 😍🤲 رسید برای ادمین بفرستید 🙏 @Karbala15
۱۱ بهمن
هدایت شده از  حضرت مادر
دو چراغ اول روشن شد چراغ بعدی کدوم عزیز روشن میکنه؟؟؟
۱۱ بهمن
۱۱ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ بهمن
ماه رجب هم تموم شد ...💔 چند دعا از ما و آمینش با شما🌱
۱۱ بهمن
آخدا از اونا که به عزیزدردونه‌هات میدی امشب؛ از همونا .
۱۱ بهمن
خدایا هر چی مومنین میگن همونا آمین فراموش نشه ها
۱۱ بهمن
خدایا عشق مهدی زهرا رو رزق قلبمون کن.
۱۱ بهمن