هدایت شده از نویسندگان حوزوی
✴️ غافلگیری بارانی
✍️ نجمه صالحی
با عجله داشتم بیرون میرفتم، باید کاری انجام میدادم، در دلم غرغر میکردم چرا من!؟
تا در را باز کردم و زمین خیس و آسمان کبود را دیدم، دلم غنج رفت، فراموش کردم چند ثانیه قبل چه میگفتم!
باران که میبارد انگار بغض فرو خفته آسمان میترکد، دوستش دارم چون زلال است، بی غل و غش! آمدنش نوید حال خوب دارد برایم، انگار به آغوش میکشم او را، چقدر ذوق کردم از آمدنش!
چشمان آسمان خیس است با اشکهایش صورت زمین را میشوید! برگهای درختان از آب باران سنگین شدهاند، پرندهها دیگر روی برگها نمینشینند، انگار منتظر رفتن باران هستند! کاش برایشان چتری میساختم تا منتظر رفتن باران جانم نشوند!
از سر و روی برگها آب سرازیر میشود، بوی باران، بوی زندگی، با آمدنش حیاتی دوباره به کالبد زمین دویده!
زیر این آسمان زیبا، روی زمین خیس، راه رفتن میطلبد! این هوا نفس عمیق کشیدن میطلبد!
خیس شدن و گِلی شدن کفش و چادر و دست کشیدن به گِلهای خیس و خلاصه شادیهای یک روز بارانی را میطلبد!
یادش بخیر دویدن در خیابان خیس بارانی، جیغ کشیدن با دهان باز، با شاخه های خیس بازی کردن و پا در چالههای پر آب گذاشتن و سرو صدا ...
کاش نبود بعضی از محدودیتهای دست و پاگیر!
#ادبی
#روزنوشت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
یادداشت💌✍
✴️ غافلگیری بارانی ✍️ نجمه صالحی با عجله داشتم بیرون میرفتم، باید کاری انجام میدادم، در دلم غرغر
سلام ونور
وقت بخیر🍂🍃
قابل توجه همراهان عزیز
این کانال خوب را دنبال کنید، یادداشتهای علمی در زمینههای مختلف ادبی، فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی و...به اشتراک میگذارند.
یاعلی
@howzavian
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🍂🍂رقص میان ابرها
دستانم مانند چوب، خشک شده و چشمانم درد گرفته است. این باد تنم را میلرزاند و دل و جرأتم را با خود میبرد و من بدون آن نمیتوانم چشم باز کنم و دستانم را رها.
آخرین تصویری که در قاب چشمانم نقش بست شاخههای درخت بود که مثل گیسوان شانه نکشیده دخترکی در هم پیچیده بود و برگها و شکوفههایی گلسرهای این موی ژولیده، شده بودند.
با اولین لگد پسر بچهای که به این سر ژولیده خورد و چند شکوفه روی زمین افتاد، تنم لرزید، چشمانم را بستم و دستم را با تمام توان در وجود یک برگ تازه نفس، دور تارِ مویی حلقه کردم و هنوز میفشرمش.
حالا در اتوبان تنم تردد باد سرد پاییزی را حس میکنم و صدای رگ و ریشه های خشکیدهام را میشنوم، دوباره سر ژولیده میلرزد!
دوباره صدای خنده بچهها سرم را به درد میآورد و دلهره را مهمان دلم میکند. لگد پاهای کوچک چند پسربچه تن تنومند درخت را میلزاند. ترس در تنم چرخی میزند. محکم شاخه را با دستانم میفشرم و تن خشکیده و پوسیدهام از هم میپاشد مثل بلوری که از طبقه دهم ساختمان به زمین میافتد و هر تکه از جان و تنم در میان ابرها شروع به رقصیدن میکند!
✍️فاطمه خانی حسینی
#پاییز
#برگ_ریزان
#جان_پنداری
#دخترم
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃حجاب
دختر نخبه ایرانی«نیلوفرشادمهری» که در ۲۵سالگی به فرانسه رفت و دکترای طراحی صنعتی گرفت و به دنیا نشان داد
که حجاب محدودیت نیست💚👏👏
نویسنده کتاب خاطرات سفیر👌🌹
دختر مسلمانی که در کشور فرانسه، هر چند برای ادامهی تحصیل در مقطع دکتری حضور داشت اما سفیری شد برای دفاع از حقیقت اسلام!
🇮🇷
#فاطمیه
#حجاب
#ایران
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
🥀چادر مادر
_چادرم را سفت بگیر تا گم نشوی!
+ باشه،چقدر شلوغه!
_ سفتتر بگیر!!
هر چه چادرش را محکمتر میگرفتم؛خیالم راحتتر میشد که در شلوغی کوچه و بازار و خیابان گم نمیشوم! خیالم راحتتر میشد که راه درست را میروم! مادر بود دیگر، همیشه حواسش به من بود و من خیال راحتتر!
این روزها که عزادار داغ از دست دادن مهربانترین مادر هستیم، چقدر دلم میخواهد چادرش را محکمتر بگیرم، بازار دنیا، آشفته و شلوغتر از بچگیام شده!
مادر جان! نور دل پیامبر(صلی الله علیه و آله)حواست هست؟ چادرت را محکم گرفتهام، فتنهها بیش از پیش شدهاند، تنهایی را با بند بند وجودم حس میکنم! نگاهم به توست، دست و دلم را به چادرت گره زدهام!
مادر جان! دلم را به محبتت گرم و به شناختت داناتر کن که سخت محتاجم!!
✍️نجمه صالحی
الــلــهم صــل عــلــے مــحــمــد و آل مــحــمــد و عــجــل فــرجــهم
#فاطمیه
#شب_جمعه
#بازنشر
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60
آماده باش صبح
سلام ای طلوع بیداری!
طلوع کن!
بتاب بر من!
بتاب و روشن کن!
روشن کن تمام نقطههای تاریکی فهم را!
انقلاب هوشیاری به پا کن!
باید آماده باشی به وقت صبح!
دور کن خشم بیوقت را!
صلح کن با دوستان جدا شده!
روز از نو شد!
نو شو دوباره چون بهار!
✍️نجمه صالحی
#ستاره
#طلوع_فجر
#به_وقت_سحر
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@javal60