eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.4هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت218 #فصل_هفدهم به برادرم نگاه کرد و گفت: «سفارش ما را پیش خواهر
برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند. اغلب وقت ها صبح که از خواب بیدار می شدم، تا ساعت ده یازده شب سر پا بودم. به همین خاطر کم حوصله، کم طاقت و همیشه خسته بودم. دی ماه آن سال عملیات کربلای 4 شروع شد. از برادرهایم شنیده بودم صمد در این عملیات شرکت دارد و فرماندهی می کند. برای هیچ عملیاتی این قدر بی تاب نبودم و دل شوره نداشتم. از صبح که از خواب بیدار می شدم، بی هدف از این اتاق به آن اتاق می رفتم. گاهی ساعت ها تسبیح به دست روی سجاده به دعا می نشستم. رادیو هم از صبح تا شب روی طاقچه اتاق روشن بود و اخبار عملیات را گزارش می کرد. چند روزی بود مادرشوهرم آمده بود پیش ما. او هم مثل من بی تاب و نگران بود. بنده خدا از صبح تا شب نُقل زبانش یا صمد و یا ستار بود. یک روز عصر همان طور که دو نفری ناراحت و بی حوصله توی اتاق نشسته بودیم، شنیدیم کسی در می زند. بچه ها دویدند و در را باز کردند. آقا شمس الله بود. از جبهه آمده بود؛ اما ناراحت و پکر. فکر کردم حتماً صمد چیزی شده. مادرشوهرم ناله و التماس می کرد: «اگر چیزی شده، به ما هم بگو.» آقا شمس الله دور از چشم مادرشوهرم به من اشاره کرد بروم آشپزخانه. به بهانه درست کردن چای رفتم و او هم دنبالم آمد. ادامه دارد...✒️ طوری که مادرشوهرم نفهمد، آرام و ریزریز گفت: «قدم خانم! ببین چی می گویم. نه جیغ و داد کن و نه سر و صدا. مواظب باش مامان نفهمد.» دست و پایم یخ کرده بود. تمام تنم می لرزید. تکیه ام را به یخچال دادم و زیر لب نالیدم: «یا حضرت عباس! صمد طوری شده؟!» آقا شمس الله بغض کرده بود. سرخ شد. آرام و شکسته گفت: «ستار شهید شده.» آشپزخانه دور سرم چرخید. دستم را روی سرم گذاشتم. نمی دانستم باید چه بگویم. لب گزیدم. فقط توانستم بپرسم: «کِی؟!» آقا شمس الله اشک چشم هایش را پاک کرد و گفت: «تو را به خدا کاری نکن مامان بفهمد.» بعد گفت: «چند روزی می شود. باید هر طور شده مامان را ببریم قایش.» بعد از آشپزخانه بیرون رفت. نمی دانستم چه کار کنم. به بهانه چای دم کردن تا توانستم توی آشپزخانه ماندم و گریه کردم. هر کاری می کردم، نمی توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. آقا شمس الله از توی هال صدایم زد. زیر شیر ظرف شویی صورتم را شستم و با چادر آن را خشک کردم. چند تا چای ریختم و آمدم توی هال. آقا شمس الله کنار مادرشوهرم نشسته و به تلویزیون خیره شده بود، تا مرا دید، گفت: «می خواهم بروم قایش، سری به دوست و آشنا بزنم. شما نمی آیید؟!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات 💞 @zendegiasheghane_ma
✨وَ إِذَا مَرِضْتُ‌ فَهُوَ يَشْفِينِ(۸۰) ✨و هنگامی که بیمار می شوم ✨او شفایم می‌دهد(۸۰) 📚سوره مبارکه الشعراء ✍آیه ۸۰ 🔴 از صمیم قلب دعا کنیم برای شفای همه بیماران که این روزها درگیر کرونا ویروس هستند🙏 برای شفای همه بیماران کرونا یک حمد شفا به همراه صلوات بفرستید لطفا ❤️🙏 اللهم اشف کل مریض 🙏 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این اشفته بازارِ 👈بۍحجابۍ چادرت عَلَم این جبهه‌ےجنگ نرم است 🌷بانو🌷 تعهد بده در گردان فاطمےها مدافع حیا✊ و عفت باشی☺️ و برای امام زمانت سربازی جهادگر 👌 شبتون مهدوی 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ بر چهره ی زیبای محمد صلوات بر گنبد خضرای محمد صلوات سر تا به قدم آینه او زهراست تقدیم به زهرای محمد صلوات اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ سلام روزتون بخیر🌹🌹🌹 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 🧔🏻🧕🏻 👈 پاسداری از ازدواج، انفرادی نیست! 💥دختر و پسر باید سعی کنند پیوند ازدواج را پاسداری کنند. وظیفه‌ی آنها هم این نیست که بگوییم هر کاری یکی از آنها کرد، دیگری تحمل کند. نه، باید هر دو به هم کمک کنند تا این پاسداری صورت گیرد. 💥نمی‌شود بگوییم شوهر سهم بیشتری دارد یا زن سهم بیشتری دارد، نه، هر دو در حفظ این بنیان و در حفظ این اجتماع دو نفره، که بعدها به تدریج زیاد می‌شود، نقش دارند. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 *💬 حرف دل خانوما: 💬 هر زنی انتظار داره شوهرش بهش احترام بذاره، ولی اون توی بعضی موقعیت‌های خاص مثلا: جلوی بچه، گاهی پیش مادر شوهرم یا خونه‌ی بابام یا بین اقوام توی مهمونی‌ها... 😠عصبانی میشه و تندی میکنه و حرمت منو نگه نمی‌داره و احترامی که شایسته زندگی زناشوییه حفظ نمی‌کنه. 💔دوست داره فقط من احترامش رو نگه دارم، در صوتی که گاهی وقتا نه حرمت منو نگه می‌داره، نه حرمت خودشو. 🔸➖➖➖🌸💛🌸➖➖➖🔸 👈 مردم به همون چشم به نگاه می‌کنن که شما معرفی‌ش کردید. اگه شما خودتون به همسرتون کنین دیگران زودتر از شما بهش بی‌احترامی می‌کنن! ✅ حتی اگه با همسرتون سلیقه یا اختلاف نظر دارین جلوی جمع اونو نمایان نکنید تا احترام و حرمت همسرتون بشه.* 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 🧕🏻 💥وقتى قرار است مهمان بيايد خانه را به چه شكلى در مى آورى؟ 🤔🤔 👈همين امشب همه آن كارها را انجام بده! خانه رامرتب كن و شام خوشمزه اى تهيه كن! زيباترين لباس خود را بپوش! 👗 اگر بتوانى چند شاخه گل🌹🌹 روى ميز بگذار. شوهرت وارد خانه مى شود و سؤال مى كند كه آيا امشب مهمان داريم؟ 🧐 و تو مى گويى: «بله، عزيزترين عزيزانم مهمان من است! ». و با دست اشاره به شوهرت مى كنى! آرى، تو بهترين مهمانى هستى كه خدا به من داده است. 📚 همسر دوست داشتنی من مهدی خدامیان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
سمینار دکتر دانلود واجب برای همه😉 بسیار کاربردی و مهم 💞 @zendegiasheghane_ma
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 🧕🏻 💥براى آن كه يك احساس خوب به شوهرتان بدهيد لازم نيست كارهاى زيادى انجام دهيد، آرى، گاه يك لبخند، يك بوسه 😘 كفايت مى كند، در اين جاست كه شوهر شما به زندگى خود مى بالد. 😍 💥شما بايد بدانيد به خاطر خوشبختى خودتان هم كه شده بايد همسر شاد و خوشحالى داشته باشيد براى همين تلاش كنيد تا اسباب شادمانى او را فراهم سازيد. در درون شوهر شما، كودك كم سن و سالى است كه نياز به مراقبت دارد، شما بايد آن كودك درون همسر خود را نوازش كنيد. 📚 همسر دوست داشتنی من مهدی خدامیان آرانی 💞 @zendegiasheghane_ma
: وقتی می‌بینم کسی ماسک نمی‌زند از آن پرستار و پزشک فداکار خجالت می‌کشم حضرت آیت الله خامنه‌ای: 🔹خوشبختانه مجموعه‌های درمانی در مسئله کرونا فداکاری کردند، دیگر انسان زبانش قاصر است از اینکه بخواهد مبلَغ فداکاری اینها را بیان کند؛ چه تعدادی از اینها خودشان مبتلا شدند و تعدادی جان باختند در این راه، در راه خدمت به مردم. اینها خیلی با ارزش است. 🔹من وقتی میبینم توی تلویزیون نشان میدهد که بعضی‌ها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، وقتی من این را میبینم، من از آن پرستار خجالت میکشم، واقعاً خجالت میکشم که آنها آن جور دارند فداکاری میکنند، آن پزشک، آن پرستار، آن وقت این آدم، جوان یا غیر جوان حاضر نیست یک ماسک بزند؛ این عرض اوّل ما است. 🔺من خواهش میکنم همه‌ی کسانی که در این زمینه مؤثّرند، همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره‌ی سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم. 💞 @zendegiasheghane_ma
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر) 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#دختر_شینا #بهناز_ضرابی_زاده #قسمت219 #فصل_هفدهم برادرهایم مثل برادرهای صمد درگیر جنگ شده بودند.
می دانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: «چه خوب، خیلی وقته دلم می خواهد سری به حاج آقایم بزنم. دلم برای شینا یک ذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کم طاقت شده. می گویند بهانه ما را زیاد می گیرد. می آیم یکی دو روز می مانم و برمی گردم.» بعد تندتند مشغول جمع کردن لباس های بچه ها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: «من آماده ام.» توی ماشین و بین راه همه اش به فکر صدیقه بودم. نمی دانستم چطور باید توی چشم هایش نگاه کنم. دلم برای بچه هایش می سوخت. از طرفی هم نمی توانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم. این غصه ها را که توی خودم می ریختم، می خواستم خفه شوم. به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچه های سیاه زده بودند. مادرشوهرم بنده خدا با دیدن آن ها هول شده بود و پشت سر هم می پرسید: «چی شده. بچه ها طوری شده اند؟!» جلوی خانه مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاه پوش می آمدند و می رفتند. بنده خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداری اش می دادم و می گفتم: «طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده.» همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار می زد و می گفت: «قدم جان! حالا من سمیه و لیلا را چطور بزرگ کنم؟» سمیه دوساله بود؛ هم سن سمیه من. ایستاده بود کنار ما و بهت زده مادرش را نگاه می کرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت. کمی بعد انگار همه روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زن ها به مادرشوهرم تسلیت می گفتند. پا به پایش گریه می کردند و سعی می کردند دلداری اش بدهند. فردای آن روز نزدیک های ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: «آقا صمد آمد. آقا صمد آمد.» خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوال پرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم. صدیقه دوید طرف صمد. گریه می کرد و با التماس می گفت: «آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد داداشت کو؟!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 💞 @zendegiasheghane_ma
⏪محال است کسی آنقدر بزرگ شود که به مقام برسد؛ مگــــر در مکتب دعا! 🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱 دعای فرج فراموش نشه شبتون بخیر 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هزاران جان عاشق، هزاران قلب مشتاق، هزاران چشم امید، هزاران دست دعا، هزاران بغض در گلو مانده، هزاران روح حسرت زده... تمامے عالم،در انتظار توست... در انتظار روز سپیدے ڪہ طنین قدمهاے مقدست، در گوش آسمان بپیچد و نواے دلنشینت،جهان را پر ڪند ✋سلام صبحت بخیر دار و ندارم 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رهبر انقلاب: آمار جانباختگان کرونا واقعا غم‌انگیز است حضرت آیت الله خامنه‌ای: 🔹این گسترش مجدّد کرونا یک غم عمیقی را در انسان به وجود می‌آورد. اینی که انسان تلویزیون را باز کند ببینید میگوید که امروز 180 نفر، دیروز، چند روز پیش، دویست نفر، دویست و بیست نفر، خیلی انسان دل‌شکسته میشود، خیلی غصّه‌دار میشود. در یک شبانه‌روز این تعداد! سی نفر هم زیاد بود که آن وقتی که کم شده بود حدود سی و چند نفر، آن هم زیاد بود. این سی نفر هر کدامشان به تنهایی عزیزانی دارند، عزیز کسانی هستند، پدر دارند، مادر دارند، همسر دارند، فرزند دارند، برادر دارند، دوستانی دارند، اینها عزادار میشوند. 🔹اگر این رقم برسد حالا مثلاً به دویست و صدو‌هشتاد و صدوپنجاه و اینها، خب خیلی واقعاً غم‌انگیز است، حقیقتاً غم‌انگیز است. من خواهش میکنم همه‌ی کسانی که میتوانند نقشی در این زمینه ایفا کنند به بهترین وجهی نقش خودشان را ایفا کنند. ✍ وقتی حضرت آقا میگن من خجالت میکشم وقتی کسی ماسک نمیزنه یعنی باید تک تکمون رو این مورد کار کنیم و فرهنگسازی کنیم 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 ( خیلی با دقت بخوانند ) 🕊 میخوام از بین بره❗️.. یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند ... ... .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای ... 🔹 نون خریده؛ دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه.😜 🔹مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ دستت درد نکنه لطف کردی😏 🔹وقتی ازتون تشکر میکنه کنید، وقتی خوشحالتون میکنه کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه خوشحالیتونو نشون بدید😛 🔹بعد از اجرای این کار متوجه میشید که کارهای رو میکنه و کارهای رو میکنه ... بدون اینکه چیزی بهش گفته باشید. 💞 @zendegiasheghane_ma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹✨🌹 🌹✨🌹 🌹 وقتى شوهرتان از محل كار به خانه مى آيد بد اخلاقى را كنار بگذاريد و سعى كنيد به روى او لبخند بزنيد. عادت كنيد كه به مدّت يك ساعت بعد از آمدن شوهرتان به خانه، هيچ حرف ناخوشايندى نزنيد. او نياز به استراحت فكر دارد، بگذاريد مقدارى ذهن او آرام بگيرد، بعد از يك ساعت اگر حرفى داريد با او در ميان بگذاريد. 💞 @zendegiasheghane_ma
سمینار دکتر دانلود واجب برای همه😉 بسیار کاربردی و مهم 💞 @zendegiasheghane_ma