eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.6هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💫💕💫💕💫💕💫💕 ویژه * ⁉️ با خانواده هایی که بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟ ✅ 1⃣مرحله اول: باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده. بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم» 2⃣مرحله دوم: اگه نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد « المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول می‌کنم؛ یعنی هروقت داشتم، بهش پرداخت می‌کنم».* 💞 @zendegiasheghane_ma
برداشت هایی از کتاب 🔰🔰🔰 رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند؛ به و بپردازید زیرا دوست ندارم سخت گیری و خشونت در دینتان مشاهده شود امیرمؤمنان علی علیه السلام در تفسیر آیه « و لاتنسَ نصیبک من الدنیا » فرمود؛ ، ، ، , ، و خود را فراموش نکن و با بهره گیری از آنها در پی آخرت باش. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❤️ خانوم خونه ❤️ ⏰ اگه توی برنامه مون ساعاتی رو به بازی و تفریحات سالم و ورزش اختصاص ندادیم ، دین داری خودمون و فرزندان مون هم دچار مشکل خواهد شد 📝 چه برنامه ای برای بازی و سرگرمی بچه ها و آقای خونه داری؟ چند ساعت در روز را به بازی و لذت های حلال اختصاص دادی؟ 😊😍 مدیریت عاطفی خونه دست خانوم خونه ست، واسه نشاط اهل خونه چند تا لطیفه حلال بلدی؟ چقدر می تونی بخندی و بخندونی؟ چقدر لبخند به لب داری؟ در کنار هنرهای دیگرت، چقدر هنر شاد بودن و شاد کردن را یاد گرفتی؟ ⛔️ بعد از خوندن مطالب بهانه جویی ممنوع دیگه هیچ بهانه ای برای شاد نبودن و شاد نکردن نداری. 👌 از همین الان شروع کن ، از خدا و اهلبیت علیهم السلام مدد بگیر و با بهره گیری از لذات حلال ، به دل اهل خونه کن. ❌وگرنه خدایی ناکرده بچه هامون به دنبال تفریحات و شادی های کاذب روانه می شن❌ @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
⁉️ با خانواده هایی که بالا میخوان چطوری برخورد کنیم؟ ✅ 1⃣مرحله اول: باید با خانواده دختر صحبت کنید و به صورت منطقی، دلیل نپذیرفتن مهريه بالا رو توضیح بدید. پدر و مادر دختر باید بدونن که شما نمی خواید زندگیتون رو با شروع کنید. وقتی یه پسر تعهد میده پونصد تا سکه رو هروقت که دختر خواست، پرداخت کنه (عندالمطالبه)؛ در حالی که توانایی پرداخت یک دهم اون رو هم نداره، معلومه که با بی صداقتی زندگی رو آغاز کرده. بذارید والدین دختر بفهمن که شما نمی خواید رو بپذیرید که نمی تونید انجام بدید. اگه اونها هم گفتن که «مهریه رو کی داده و کی گرفته!»، بگیید: «من به مهریه چنین ندارم. مهریه رو حق دخترشما می دونم، نه یه برای وقتی که خدای ناکرده من و دختر شما خواستیم از هم جدا بشیم» 2⃣مرحله دوم: اگه نکردن که مهریه رو پایین بیارن، در صورتی که خود در مسئله مهریه با شما هم نظره، می تونید قيد « المطالبه» رو به «عند الاستطاعه» تبدیل کنید؛ یعنی بگیید: «من توانایی پرداخت این اندازه از مهریه رو ندارم؛ اما چون دختر شما رو خودم میدونم، نمی خوهم اونو از دست بدم. بنابراین، از مهریه (مثلا چهارده سکه) رو عند المطالبه و بقیه رو عند الاستطاعه قبول می‌کنم؛ یعنی هروقت داشتم، بهش پرداخت می‌کنم».* 💞 @zendegiasheghane_ma
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت81 -سلام -سلام،امرتون؟ -زهرا روشن هستم. سکوت کرد.بعد مدتی گفت: _چند لحظه صبر ک
_بخاطر شهادت امین عذاب وجدان داشتین؟ 😥 _من تو مدتی که سوریه بودم،.. آدمهایی دیدم که آرزوی شهادت داشتن ولی شهید نشدن..😔بعضی ها هم بودن که حتی خوابش هم دیده بودن.😢اوایل خیلی مراقب کسانی بودم که میگفتن حتما شهید میشن.بارها تو موقعیت های مختلف،فهمیدم هر کاری هم بکنم،هر کی باشه،میره.😞👣نه اینکه من مراقب نیرو هام نباشم،نه.مراقب نیرو هام هستم ولی وقتی بخواد من دیگه کاری بکنم. بخاطر شهادت امین عذاب وجدان نداشتم،گرچه خیلی دلم سوخت.😣😞واقعا انگار دوباره برادرمو از دست داده بودم. ولی برای اینکه نتونستم زودتر برگردونمش عذاب وجدان دارم.😓 -شما دنبال شهادت نیستید؟😥 -نه..من دنبال هستم.گرچه دوست دارم شهادت باشه ولی هر وقت که .الان من مفید تره تا من. -شما میخواین با من ازدواج کنین؟🙁 _اگه اشکالی نداره دلیلشو اگه خدا خواست و شما راضی بودید و ازدواج کردیم، بعد ازدواج میگم.👌 -ولی من میخوام الان بدونم. -پس مختصر میگم.اول از یه شروع شد ولی بعد که بیشتر شد،هم جنبه ی هم احساسی قوی تر شد.دوست داشتم باور کنم.البته دلیلی هم برای باور نکردن نبود. -اگه من بگم با شغل شما مشکل دارم،چکار میکنید؟😟 چند لحظه سکوت کرد.بعد گفت: _قبلا به این موضوع فکر کردم.نمیگم بخاطر شما شغلمو میذارم کنار.من دربرابر هایی که خدا بهم داده و باید جوابگوی خدا باشم....اما ...بخاطر شما...از زندگی ...میگذرم. دیگه حرفی برای گفتن نداشتم.گفتم: _من میخوام پیش امین بمونم.ماشین آوردم، خودم برمیگردم.اگه شما حرفی ندارید، بفرمایید.من بیشتر از این مزاحمتون نمیشم. خداحافظی کرد و رفت.... مطمئن بودم پسر خوبیه، 😊مطمئن بودم دوستش دارم ولی میترسیدم بخاطر دوست داشتنم انجام وظیفه ش بشم.😥من خودمو خوب میشناسم.وقتی به کسی علاقه مند بشم،تحمل نبودنش کنارم،تحمل حتی یک روز ندیدنش برام خیلی سخته. ولی کار وحید طوریه که حتی اگه شهید هم نشه،خیلی وقتها نیست.😧☝️ با خودم کلنجار میرفتم، بالا پایین میکردم،سبک سنگین میکردم.این من بود. بعد یک ماه بالاخره به نتیجه رسیدم.... خیلی دعا کردم.گفتم: خدایا*هر چی تو بخوای*.خیلی کمکم کن.💖🙏 رفتم پیش عمه زیبا،عمه ی امین.با کلی شرمندگی و خجالت گفتم: _امین قبل رفتنش ازم خواسته بود بعد شهادتش ازدواج کنم.🙈 عمه زیبا بغلم کرد و گفت: _امین بهم گفته بود اگه یه روزی زهرا اومد پیشت و ازت اجازه خواست ازدواج کنه،بغلش کن و براش آرزوی خوشبختی کن.خوشبخت باشی دخترم.😊🤗 فرداش رفتم پیش خاله مهناز.همون حرفهایی که به عمه زیبا گفته بودم بهش گفتم.خاله مهناز هم گفت: _امین گفته بود اگه یه روزی زهرا اومد پیشت و ازت اجازه خواست که ازدواج کنه بهش بگو دعای خیر امین همیشه خوشبختی توئه.😊🤗 روز بعدش گل نرگس خریدم.🌼رفتم پیش امین.🌷🇮🇷اول مزارشو با گلاب🌸 شستم.بعد گل نرگس رو مثل همیشه روی مزارش چیدم.یه کم ساکت فقط نگاه میکردم. گفتم: _سلام...دلم برات تنگ شده...روزهایی که با هم بودیم برام مثل برق و باد گذشت،روزهایی که بدون تو گذشت برام یه عمر بود.😒همیشه عاشقانه دوست داشتم.😊💝هیچ وقت نگفتم کاش بجای امین با یکی دیگه ازدواج میکردم.هیچ وقت نگفتم کاش با امین ازدواج نکرده بودم.یادته روز آخر بهم گفتی... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#هرچی_توبخوای #قسمت135 من با تعجب نگاهش میکردم و به حرفهاش گوش میدادم...😥😳 وقتی حرفهاش تموم شد،فقط
قبل از اومدن مهمان ها نماز✨ خوندم و خواستم کمکم کنه. یازده نفر آقا،با خانواده هاشون.بقیه مأموریت بودن.یکی یکی میومدن.همه جوان بودن.خیلی از وحید کوچکتر نبودن.محدوده سنی بیست و پنج سال تا سی و پنج سال بودن... دیدن کسانی که زندگیشون مثل من بود،حس خوبی به من میداد.😊اونا هم معلوم بود مثل من از حضور تو همچین جمعی خوشحال هستن. بعضی از همسران همکاراش از من بزرگتر بودن.فضای صمیمی و شادی بود.همه خانم ها براشون جالب بود که همسر سرهنگ موحد چه شکلی هست.☺️همه از دیدن من خیلی جا خوردن.منم فقط بالبخند بهشون نگاه میکردم. بعضی هاشون شرایط همسرشون رو درک میکردن،ناراحتی شون صرفا بود... بعضی از درستی کار همسرشون به نرسیده بودن.اگه به درستی کار همسرشون ایمان پیدا میکردن،همراه میشدن. ولی سه نفر اصلا توان و و همراهی با همسرانشون رو نداشتن. اون مهمانی صرفا جهت آشنایی اولیه بود.همه شون شماره منو گرفته بودن. از فردای اون روز تماس هاشون شروع شد... بعضی ها راهکار میخواستن،☝️منم بهشون پیشنهاد میدادم با کارهای مختلفی که بهش علاقه دارن،خودشون رو سرگرم کنن. بعضی ها صرفا میخواستن درد دل کنن،منم باحوصله به حرفشون گوش میدادم.👌 ولی بعضی ها به شدت شکایت داشتن، منم باهاشون صحبت میکردم که شرایط کار همسرشون رو درک کنن.مقداری از کار همسرانشون براشون توضیح میدادم.اونا هم وقتی میفهمیدن شغل همسرشون چی هست حالشون بهتر میشد.چون از لحاظ امنیتی،همکاران وحید نمیتونستن درمورد کارشون توضیح بدن، همسرانشون دچار و شده بودن.اما خیلی از وقت و انرژی من صرف سه نفر از خانمها میشد.دو نفر بهتر بودن ولی یکی از خانمها از هر راهی وارد میشدم،فایده نداشت.😕متوجه شدم اون خانوم اصلا همچین زندگی ای رو نداره.همسر آقای اعتمادی. درمورد آقای اعتمادی از وحید پرسیدم. گفت: _یکی از بهترین نیرو هاست.جزو سه نفر اوله. دلم سوخت.بنده خدا چقدر سختی میکشه.🙁من از حرفهای خانم اعتمادی متوجه شدم،خیلی دعوا و قهر و داد و فریاد راه انداخته تا شوهرش شغلشو عوض کنه.😥 یه شب به وحید گفتم میخوام با آقای اعتمادی درمورد همسرش صحبت کنم. وحید بالبخند به من نگاه کرد.گفت: _باشه،هماهنگ میکنم.😊 فرداش وحید تماس گرفت و گفت: _دارم با آقای اعتمادی میام خونه. از اینکه به این سرعت اقدام کرد،تعجب کردم.😟😅 وحید و آقای اعتمادی تو هال بودن.با سینی چایی رفتم تو هال.وحید سینی رو گرفت و پذیرایی کرد. آقای اعتمادی حدود بیست و هشت سالش بود،از من کوچکتر بود.سر به زیر و مؤدب و محجوب و صبور. وحید گفت: _من به علیرضا گفتم میخوای درمورد همسرش باهاش صحبت کنی.حالا هر حرفی داری،بفرمایید. گفتم: _آقاسید،من میخوام درمورد همسر آقای اعتمادی صحبت کنم،شما بشنوین شاید غیبت محسوب بشه.😊 وحید بالبخند به من نگاه کرد بعد به آقای اعتمادی.بعد رفت اتاق بچه ها و درو بست... آقای اعتمادی تمام مدت سرش پایین بود و به من نگاه نمیکرد،حتی وقتی با من حرف میزد.منم نگاهش نمیکردم. گفتم: _من چون میدونم شما باهوش هستید و منظور منو زود متوجه میشید،صریح و بدون مقدمه صحبت میکنم..شما بین همسر و شغلتون کدوم رو انتخاب میکنید؟ آقای اعتمادی از سؤال من یه کم جا خورد.گفت: _من تمام تلاشم رو میکنم که مجبور نشم یکی رو انتخاب کنم.😔 -ولی الان شما مجبورید یکی رو انتخاب کنید.☝️ -چطور؟..صبا چیزی بهتون گفته؟😧 -بعضی حرفها رو نیاز نیست آدم به زبان بیاره.بعضی آدمها تو فشار قوی و میشن ولی بعضی ها در اثر فشار .همسرشما تو فشار زندگی با شما داره رو از دست میده.خدا به هرکسی هایی داده و از آدمها به اندازه ی توانایی هاشون حساب میکشه. -بعد از طلاق هم سختی هایی وجود داره براش.از کجا معلوم بعد از جدایی ایمانش حفظ بشه؟😕😔 -اینکه کسی یه نوع سختی رو نتونه تحمل کنه،معنی ش این نیست که هیچ سختی ای رو نمیتونه تحمل کنه. -به نظر شما با صبر همه چیز درست نمیشه؟😥 -نه،وقتی تحمل وجود نداره با صبر به وجود نمیاد.به نظر من الان هم دیر شده. -شما باهاش صحبت کنید که بتونه تحمل کنه.😔 -من خیلی با صبا صحبت کردم،خیلی بیشتر از بقیه.متأسفم ولی..بی فایده ست..هرکسی وظیفه خودش رو بهتر تشخیص میده.اگه شغلتون رو وظیفه میدونید بیشتر از این صبا رو آزار ندید، اگه زندگی با صبا رو وظیفه میدونید بازهم بیشتر از این آزارش ندید... متأسفم،شیرین ترین کلمات هم از تلخی اصل قضیه چیزی کم نمیکنه. حالم خیلی بد بود...😣😔 ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══