eitaa logo
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
24.4هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
3هزار ویدیو
88 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرعشق #قسمت69 💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ #غیرتش مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد
روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرف‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعه‌های حمص رو فقط به‌خاطر اینکه تو خونه‌شون تربت پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه‌های شیعه رو با هرچی و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه‌ها رو آتیش می‌زنن تا از حمص آواره‌شون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...» 💠 غبار گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت در حق شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...» باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده‌تون جوش بخوره، خواهش می‌کنم این مدت به این برادر اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!» 💠 و خودم نمی‌دانستم در دلم چه‌خبر شده که بی‌اختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانی‌ام نفس می‌کشید و داغ بی‌کسی‌ام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط می‌گیرم برگردید پیش خونواده‌تون!» نمی‌دید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه ! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو می‌کنن!»... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 3⃣ مطالعه کردن 📚یک همسر و یک مادر، برای این که بتواند خوب از عهدۀ شوهرداری و تربیت فرزند بر آید، باید اهل مطالعه باشد. ⚠️متأسّفانه، برخی از مادران فکر می‌کنند که تربیت بچّه، جز آنچه از پدران و مادران خود آموخته‌اند، اصولی ندارد؛ در حالی که ناهنجاری‌های تربیتی در فرزندان، حاصل همین نگاه به تربیت است. ✳️تربیت، یک تخصّص بوده، نیازمند به مطالعه و مشاوره است. 💯اگر مادری عظمت و اهمّیت تربیت فرزند را بداند و به نقش برجستۀ مادر در تربیت هم ایمان داشته باشد، آرام و قرار خود را از دست می‌دهد و برای به دست آوردن راه‌های صحیح تربیت، لحظه‌ای از پای نخواهد نشست. ✅همسرداری هم قاعده‌های مخصوص به خود را دارد که نیازمند به مطالعه و مشاوره است. ‼️البتّه این، بدان معنا نیست که مردها نیازی به این مطالعات ندارند. حتماً مردان هم باید در زمینۀ تربیت فرزند و همسرداری به اندازۀ زن‌ها و حتّی بیشتر، مطالعه داشته باشند. 📛 یکی از مشکلات امروز خانواده‌ها، اجرای سیاست‌های دوگانۀ تربیت فرزند به وسیلۀ پدر و مادر است که به ناهنجاری‌های تربیتی منتهی می‌شود. ❌متأسّفانه، امروزه بسیاری از خانواده‌ها برای اموری که ضرورت چندانی ندارد، هم هزینۀ مالی و هم هزینۀ وقتی بسیاری صرف می‌کنند؛ امّا به کتاب که می‌رسند، می‌گویند: گران است و وقتی هم برای مطالعه نداریم! ⬅️ادامه دارد... 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان ص۲۶۶ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
. 🔶🔶🔶 استاد پناهیان: 🔶هر کی میخواد با خدا عاشقانه حرف بزنه ، اول باید با خدا مودبانه حرف بزنه ، ادب نماز و قرائت نمازت و درست کن . ✅🌺 چرا بی ادبی میکنی؟ آدم به یه آدم محترمی میرسه ، بی احترامی میکنه؟؟؟؟ 🔴⛔️ درست حرف بزن، یه دو دقیقه میخوای باخدا حرف بزنی . 😒 🔻 تو حرم ها که میروی دوستانی هستند که وقت میگذارند قرائت نمازو درست میکنند . ✅ والا بنده خودم بچه بودم از تجوید قرآن جایزه گرفتم ، ✅ هنوزم که هنوزه ، هر چند وقت یکبار میرم قرائت خودم و کنترل میکنم . به یکی از عزیزان که قاری قرآن بود ، گفتم ، 🔹خندید ، گفت حاج آقا ما رو گرفتی؟ گفتم نه بخدا ، قرائت آدم خود بخود خراب میشه بعد چند وقت . ما فارس زبونیم ، زبونمون عربی نیست ، اونوقت خدا میبینه من دارم قرائت نمازم و درست میکنم ، ✅ صدا میزنه ، ملائکه نگاه کنید ، اون داره تلاشش و میکنه تا بتونه با من مودبانه حرف بزنه ، اونوقت خدا میگه الهی فدات بشم بنده ی نازنین خودم . 😭😭😭 تعبیر ما اینجوری میشه دیگه... ، وقتی خدا بخواد افتخار کنه به بنده ش. ✅🌸✅ مودبانه با خدا حرف بزن ، تا خدا بهت افتخار کنه . ✅🌺👆 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#هرچی_توبخوای #قسمت69 بعد از صحبت های معمول گفتن ما بریم تو حیاط صحبت کنیم.... تابستان بود.هوا خی
احساس کردم راحت شدم.. سه هفته بعد تولد من☺️🎂 بود.همه بودن. وقتی خواستیم کیک رو بیاریم،بابا گفت: _صبر کنید.😊☝️ همه تعجب کردیم.😳😟😟😳😳محمد به بابا گفت: _منتظر کسی هستین؟!!😟 بابا چیزی نگفت.صدای زنگ در اومد.بابا بلند شد.قبل از اینکه درو باز کنه به من و مامان گفت: _چادر بپوشید.😊 چون من و مامان نداشتیم راحت بودیم.سریع بلند شدم، و و پوشیدم.محمد با تعجب گفت: _مگه کیه؟!!😳 🇮🇷آقای موحد🇮🇷 با یه دسته گل 💐تو چارچوب در ظاهر شد.با بابا روبوسی کرد.همه تعجب کردن.ظاهرا فقط بابا میدونست.وقتی با همه احوالپرسی کرد، بدون اینکه به من ،گفت: _سلام. همه به من نگاه کردن. بدون اینکه با لحن سردی گفتم: _سلام. دسته گل💐 رو جلوی من رو میز گذاشت.بابا تعارفش کرد که بشینه.همه نشستن ولی من هنوز ایستاده بودم.بابا گفت: _زهرا بشین. دوست داشتم برم تو اتاقم.🙁ولی نشستم.بعد از بازکردن کادو ها،آقای موحد از بابا اجازه گرفت که هدیه شو به من بده.بابا هم اجازه داد.از رفتار بابا تعجب کردم و ناراحت شدم.😳😒آقای موحد هدیه ای🎁 از کیفی💼 که همراهش بود درآورد.بلند شد و سمت من گرفت.ولی من دوست نداشتم هدیه شو قبول کنم.وقتی دید نمیگیرم،روی میز گذاشت و رفت سر جای خودش نشست. هیچکس حتی بچه ها هم نگفتن که بازش کنم.🙁😒 بعد از شام آقای موحد رفت... تمام مدت فقط بابا و محمد باهاش صحبت میکردن. وقتی همه رفتن،منم رفتم تو اتاقم. ناراحت بودم.😔میخواستم نماز بخونم. بعد نماز روی سجاده نشسته بودم.بابا اومد تو اتاق.به بابا . هدیه ی آقای موحد رو روی میز تحریرم گذاشت.بابغض گفتم: _چرا بابا؟!😢 بابا چیزی نگفت و رفت. فردای اون شب بیرون بودم... بابا با من تماس گرفت و گفت برم مزار امین.وقتی رسیدم،بابا کنار مزار امین🇮🇷🌷 نشسته بود.ناراحت بودم.😒سلام کردم و رو به روش نشستم.بعد از اینکه برای امین فاتحه خوندم، بابا گفت: _تا حالا هیچ وقت بهت نگفتم با کی ازدواج کن،با کی ازدواج نکن.فقط بهت میگفتم بذار بیان خاستگاری،بشناس شون،اگه خوشت نیومد بگو نه،درسته؟☝️ گفتم: _درسته.😔 -ولی بهت گفتم وحید پسر خوبیه.میتونه خوشبختت کنه.بهت توصیه کردم باهاش ازدواج کنی.کمکت کردم بشناسیش، درسته؟☝️ -درسته.😔 -ولی تو گفتی جز امین نمیخوای به کس دیگه ای فکر کنی،درسته؟☝️ -درسته.😔 به مزار امین نگاه کرد.گفت: _دیدی امین.من هر کاری از دستم بر میومد کردم که به خواسته تو عمل کرده باشم.😒خودش نمیخواد.نمیتونم مجبورش کنم.خودت میدونی و زهرا.😒 لحن بابا ناراحت بود. همیشه برام بود باباومامان رو ناراحت نکنم.اشکم جاری شد.گفتم: _بابا!!😭 نگاهم کرد.چند دقیقه نگاهم کرد.بعد به مزار امین نگاه کرد و گفت: _بار سنگینی رو دوشم گذاشتی.😒 گفتم: _من بار سنگینی هستم برای شما؟!!😭😥 گفت: _امین دو روز قبل از شهادتش با من تماس گرفت،گفت هر وقت خاستگار خوبی برای زهرا اومد که میدونستید خوشبختش میکنه،به زهرا کمک کنید تا باهاش ازدواج کنه....😒کار وحید ، ،ولی خودش مرده.میتونه کنه.ولی تو حتی بهش فکر کنی... زهرا.. دخترم..من میکنم.میفهمم چه حالی داری.من میشناسمت.تو وقتی به یکی دل ببندی دیگه ازش دل نمیکنی مگه اینکه عمدا گناهی مرتکب بشه.منم نمیگم از امین دل بکن.تو قلبت اونقدر بزرگ هست که بتونی کس دیگه ای رو هم دوست داشته باشی.😒❣ -بابا..شما که میدونید....😢😥 -آره..من میدونم..تو برگشتی بخاطر امین..ولی زندگی کن بخاطر خودت،نه من،نه مادرت،نه امین..بخاطر خودت... بذار کسی که بهت آرامش میده کنارت باشه،نه تو خیال و خاطراتت.😒 بابا رفت.من موندم و امین...😢👣 امینی که تو خیالم بود،امینی که تو خاطراتم بود.ولی من به این خیال و خاطرات دل خوش بودم.خیلی گریه کردم.😣😭 به امین گفتم دلم برات تنگ شده..😭زندگی بدون تو خیلی خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکر میکردم....😭من نمیخوام باباومامان ازم ناراحت باشن.. نمیخوام بخاطر من ناراحت باشن.. امین..خودت یه کاری کن بدون دلخوری تمومش کنن...😭من فقط تو رو میخوام.. این حرفها ناراحتم میکنه...قبلا که ناراحت نبودن من برات مهم بود...یه کاریش بکن امین.😭 دو هفته بعد مادر آقای موحد اومد خونه مون.... قبلا چندبار با دخترهاش تو مجالس مذهبی که خونه مون بود،دیده بودمشون ولی فقط میدونستم مادر دوست محمده. چون پسر مجرد داشت خیلی رسمی باهاشون برخورد میکردم.😊 اون روز خیلی ناراحت بود. میگفت:... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ اولین اثــر از؛ ✍ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
استاد 👇👇👇 📣📣📣 دوستان من ، وخصوصا جوونها اگه خواستيد تمرين خودتونو براي يک ادب ، براي سبک زندگي درست شروع کنید پيشنهاد بنده ، با مطالعه 30،40ساله اینه :::: 👈از خواب بيدار شدن شروع کن از فردا ✅براي نشاط روز ، براي هوشمندي ، براي سلامتي ،لازمه. حالا چه وقت ؟ همون وقت که متخصصین طب میگن 🌀 « سحر » 🌀 ✅بله سلامتي بدن ، مال سحره خب رسول خدا هم فرموده آدم دين اسلامم قبول نداشته باشه ، سلامتي ميخاد که ☺️ قبول ؟ ┄┅─✵💝✵─┅   ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
مهیا به سمت جاده دوید.... با ترس و پریشانی به دو طرف جاده نگاهی کرد. اما اثری از اتوبوس نبود. هوا تاریڪ شده بود... و غیر از نور ماه نور دیگری آنجا را روشن نمی کرد.... مهیا می دانست صدایش شنیده نمی شود؛ اما بازهم تلاش کرد. _سید...سید...شهاب!! گریه اش گرفته بود.او از تاریکی بیزار بود. با حرص اشک هایش را پاک کرد. _نرجس! کسی اینجا نیست؟! به هق هق کردن افتاده بود. با فکر اینکه به آن ها زنگ بزند؛ سریع دستش را در جیب مانتویش گذاشت. اما هر چه گشت، موبایلش نبود. فقط دستمال و هنذفری بودند. با عصبانیت آن ها را روی زمین پرت کرد. هوا سرد بود... و پالتو را در اتوبوس گذاشته بود. نمی دانست چه کار کند نه می توانست همانجا بماند و نه می توانست جایی برود. می ترسید... میترسید سر راه برایش اتفاقی بیفتد. احساس بی کسی می کرد. پاهایش از سرما و ترس، دیگر نایی نداشتند. سر جایش زانو زد و با صدای بلند شروع به هق هق کرد. با صدای بلند داد زد: _شهاب توروخدا جواب بده...مریم... سارا...! در جوابش چند گرگ زوزه کشیدند. از ترس سر جایش ایستاد؛ و با دست جلوی دهانش را گرفت، تا صدایش بیرون نیاید. نمی توانست همانجا بماند. آرام با قدم هایی لرزان به سمتی که اتوبوس حرکت کرده بود؛ قدم برداشت. هوا سوز داشت. خودش را بغل کرد. با ترس و چشمانی پر اشک به اطرافش نگاه می کرد. با شنیدن صدای پارس چند سگ، که خیلی نزدیک بودند؛... مهیا جیغی کشید و شروع به دویدن کرد. طرف راستش یک تپه بود. با سرعت به سمت تپه دوید. وقتی در حال بالا رفتن از تپه بود با شنیدن صدای پارس سگ ها برگشت؛ که پایش پیچی خورد و از بالای تپه افتاد... صدای برخوردش به زمین و جیغش درهم آمیخته بود. چشمانش را با درد باز کرد! سعی کرد بشیند؛ که با تکان دادن دست راستش از درد جیغ کشید. دستش خیلی درد داشت. نگاهی به تپه انداخت. ارتفاعش زیاد بود. شانس آورده بود که سرش به سنگی نخورده بود. دیگر حتی رمق نداشت از این تپه بالا برود... زانوهایش را جمع کرد و سرش را به سنگ پشت سرش تکیه داد. اشک های گرمش بر روی صورتش که از سرما یخ کرده بود؛ روانه شدند. گلویش از جیغ هایی که زده بود می سوخت. پیشانیش و گوشه ی لبش خیلی می سوختند. نگاهی به دست کبود شده اش انداخت. حتی نمی توانست به آن دست بزند. دردش غیر قابل تحمل بود! شهاب با سرعت زیادی رانندگی می کرد. آن منطقه شب ها بسیار خطرناک بود و زیاد ماشین رو نبود. برای همین هم از همان مسیر آمده بودند؛ که خلوت باشد. زیر لب مدام اهل بیت را صدا می زد و به آن ها متوسل می شد. دوست نداشت به اینکه برای مهیا اتفاقی افتاده باشد، فکر کند. فاصله ی زیادی تا رسیدن به آنجا نمانده بود. به محض رسیدن سریع از ماشین پیاده شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت. در را زد. _خانم رضایی!خانم رضایی! اینجایید؟! اما صدایی نشنید... از سرویس بهداشتی خارج شد به سمت جاده رفت با صدای بلندی داد زد: _خانم رضایی!مهیا خانم! کجایید؟! بعد چند بار صدا زدن و پاسخ نشنیدن ناامید شد. سرش را پایین انداخت و زمزمه کرد... _چیکار کنم خدا! چیکار کنم! شهاب با دیدن هنذفری دخترانه ای با چند دستمال به سمتشان رفت. احتمال داد که شاید برای مهیا باشند... از.لاڪ.جیـغ.تا.خــدا ادامه.دارد.. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══ 
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#اخلاق_در_خانواده #قسمت69 بسم الله الرحمن الرحیم🌺 #اخلاق_در_خانواده #کلام_شصت_ونهم #سواد_آمو
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 📝 (۴) 📖از آنجا که مبحث سواد آموزی از اهمیت خاصی برخوردار هست لذا گفتگوی ما در این زمینه طولانی شد امیدوارم مطالب جلسات قبل را بدقت مطالعه کرده باشید و اینک بریم سراغ 📜 مبحث سوادآموزی✔️ 🌸امام صادق علیه السلام فرمود: به زنان محبت علی علیه السلام را الهام کنید و آنها را پاکدل واگذارید. ( وسائل جلد ۱۴ صفحه ۱۲۷) 🔻بعد از وفات پیامبر اکرم دین اسلام به شعبه های مختلف تقسیم شد و هر شعبه برای خود رهبر و پیشوایی داشت. پیامبر اکرم ص فرموده بود: امت من به ۷۳ فرقه تقسیم می شود یک فرقه بر حق و بقیه در گمراهی هستند.✔️ شاید بیشتراین فرق تا زمان امام صادق ع پیدا شده بودند و شکی نیست که از میان تمام آن ها فقط یک فرقه بر حق بود، آنکه پیشوایش به پیامبر نزدیک تر و به مکتب اسلام آشنا تر بود .👉 کسی در روی کره زمین، جز علی بن ابیطالب علیه السلام نبود.👌 امام صادق علیه السلام در این حدیث پیروی از مکتب علی علیه السلام را که فرع محبت آن حضرت است به شیعیان تعلیم می دهد پیداست که محبت علی علیه السلام با محبت اولاد معصومینش فرق ندارد و همه از یک خط که همان اسلام راستین است پیروی می کند.👉 ولی امام صادق علیه السلام که نباید بفرماید محبت من را به زنان الهام کنید، 🔸چنانکه احادیثی را هم که برای ما بیان می کند می فرماید: شنیدم از پدرم تا می رسد به جدش پیغمبر صلی الله علیه و آله 🌸و چقدر لطیف است که می فرماید: الهام دهید نه تعلیم دهید، زیرا تعلیم زنان همان چیزی است که از آن نهی می فرماید.✔️ البته نتیجه الهام و تعلیم یک چیز است و آن ایجاد محبت علی علیه السلام در دل شنونده است ، ولی الهام با لطافت و ظرافت انجام می‌گیرد،🌺 🔰مثلاً پدر خودش به روش علی علیه السلام رفتار می کند و کلمات آن حضرت را بیان می‌کند و به دخترش می گوید :این است روش مکتب علی علیه السلام . ♦️واما اینکه می فرماید: زنان را پاکدل واگذارید کلمه پاکدل چنانکه از اهل لغت آمده است و از قول امام صادق ع بیان میکنیم به معنی پاکدل و بی نقش است. یعنی کسی که حقه و دوز و کلک بلد نیست و همه مردم را مانند خودش صاف و پاک می داند و بیشتر اهل بهشت از این گونه مردمند. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🌺
@Ostad_Shojaeانسان شناسی ۷٠.mp3
زمان: حجم: 11.78M
💫 أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ ابراهیم / ۱۰ آيا در خدايى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده، شكّ و ترديدى است؟ ↑این آیه، بااقتدار اعلام می‌کند که؛ نمی‌توان در خدا شک کرد! ← پس اینهمه تردید و شک و شبهه، در وجود خدا، از کجا منشاء می‌گیرد؟ @Ostad_Shojae
🇮🇷زندگی عاشقانه🇮🇷
#تربیت_فرزند #قسمت69 📝موضوع: راه انتقال مفاهیم عمیق دینی به فرزندان ونوجوانان 💪 ما میدونیم طبیعتا
📝موضوع: راه انتقال مفاهیم عمیق دینی به فرزندان ونوجوانان 💪 💠اینجا یک مقدمه ی بسیار مهم وجود داره که ما بتونیم اونو منتقل کنیم به بچه و اون اینه که بچه ببینه خودِ این بابا وننه ای که اربابن، خودشون عبد هستند👌🏻 خصوصاً در ارتباطِ با یکدیگر✅ 💠من صریحاً یک مطلب رو عرض کنم با فرهنگِ منحطِ غرب این حرف من، خیلی تعارض داره، ولی خواه پند گیریم، خواه ملال...🤔 💠این بچه های ما سرمایه های ما هستند، هر روشی رو که ما غیر از این دنبال کنیم، حتماً نتیجه اش منفی خواهد بود.⛔️ 💠و اون هم اینه که نقشِ مادر برای انتقالِ مفهومِ عبد و عبودیت نقش کلیدی است✨ 💠نقشش مهمتر از نقش پدر هستش مادر چطوری این نقش رو ایفا می کنه با اطاعت از پدر.✅😊 ولا اکثر....😶 البته ما یک نقشِ ویژه هم برای پدر داریم،اونم بعداً میگیم☺️✅ 💠نقش کلیدیِ پدر ها این است که محبت میکنن به مادر و از این طریق، محبت کردن رو به بچه ها یاد می دهند✅ 🔹آقاااا اینو که مادر هم میتونه انجام بده!😐 بله! اماااا.. اولویت با پدر است 😊 💠این پدر است که با محبت کردنش به مادر، هم دخترای خودش رو هم پسرهای خودش رو خوب و متعادل بار میاره، محبت کردنِ مادر به پدر اونقدر اثر نداره!✅ این که پدر محبت کنه اثرش بیشتره👌🏻 💠اولویت برای پدر، این هستش که در اون نمایشنامه ای که پدر تو خونه می خوان اجرا کنن برا تربیت فرزند، پدر یک موجودِ با عاطفه است ☺️😍 چون پدر، این اقتدار رو داره ، و خصوصا این اقتدار رو بااطاعتِ مادر تقویت می کنه✅ حالا زیبایی این پدر به اون عاطفه اش است این عاطفه در کنار اون اقتدار بیشتر به چشم می آید، و سرِ جای خودش نشسته✅ شما یک فیلم می خواید درست کنید، می گید به قیافش بخوره🤔 به صداش بخوره😊 وغیره درسته⁉️ ♦️در سریال امام علی(ع) میخواستن ابن ملجم رو انتخاب کنن، اومدن یکی رو انتخاب کردن که یکمی نتراشیده باشه نخراشیده باشه👌🏻 نقش ویژه مادر چیه⁉️ ✨ اطاعت☺️ 💠مادر می تونه اطاعت نکنه میتونه نقش ویژه اش رو تو خونه اجرا نکنه میدونید چی میشه؟⁉️ این بچه اطاعت کردنِ از خدا رو یاد نمی گیره⛔️ حالا مادر بیاد اطاعت کردن از پدر رو نمایشش رو تو خونه اجرا نکنه به جاش چکار کنه؟ بچه رو ببره مسجد، ببره هیئت و ... 💠هر کسی باید به یه نقشی بیاد دیگه درسته؟ 💠همه که نباید نقش های همدیگه رو بازی کنن باید بهشون بیاد👌🏻 💠پدر ازش این نقشِ ویژه انتظار میره که یک موجودِ محبت کننده است 💠مادرکه همین جوری محبت می کنه اصلاًبرای مادر فضیلت نیست اهل محبت باشه! 💠پدر وقتی محبت کرد یک اتفاقِ ویژه تو خونه افتاده وبچه ها رو رشد داد✅☺️ مثلاًبه جا یه چادر ، سه تا چادر سرِ دخترش بندازه.. هیچ فایده ای نداره 😐 💠آخر سر این بچه ها خراب می شن، چون اون کارِ اساسی که باید انجام بگیره انجام نگرفته🚫 💠از خیلی از مادران متدین، حتی آگاه، با سواد، بپرسید، بهتون می گن یه مادری که این رو تو خونش رعایت نکرده بچه هاش اهل اطاعت کردن از خدا نمی شن⛔️ خب پس حالا یه مرور کنیم ببینیم اینا به هم ربط پیدا می کنه یا نه ؟ پسرم!👦 دخترم!👧 تو عبد خدایی😊👌🏻 💠تویه موجودِ آزادی نیستی که همینجوری ول باشی حالا هر کار دلت خواست بکنی هاااا☺️ 💠و همین جوری تصمیم گرفته باشی، لطف کنی به خدا، که خدایا! ما شما رو انتخاب کردیم! حالاشما نظرتون چیه ⁉️😶 ما که نظرمون اینه و..حالا باشه اومدیم به شما سری بزنیم😳 نهههه شما مملوکی، عبدی، مال خودت نیستی👌🏻✨ عبد صاحب داره... مولا داره.. ✅ بچه تا بدنیا میاد مادر میشناسه👌🏻 پدر میشناسه👌🏻 از 7 سالگی دیگه نوبتِ این میشه که بفهمه که عبدِ و مولا یی داره، و پدر ومادر تا 7 سالگی مولایی نکردن برا بچه 🤔
💠بچه ریحانه بوده 🍃 روایت داریم، واینها فقط به این گل آب دادن 🌺 💠الآن باید ارباب داشتن رو از طریقِ پدر و مادر تمرین کنه✅ 💠خودِ پدر ومادر می شن ارباب ، بچه میشه عبد. 💠اینجاست که فرزند سالاری لطمه می زنه 💠اول باید پدر ومادر نقشِ فرمانده رو به خوبی اجرا کنن عیبی نداره اربابِ مهربانی باشن، اربابِ منطقی باشن، ولی ارباب باشن✅☺️ 💠بچه از هفت تا چهارده سالگی ارباب باشه به خودِ بچه لطمه می خوره هاااا⛔️ 💠عاطفه زیادی مادر نشون بده به حدی که این عبد بودن مخدوش بشه، مخصوصاً مادر بیاد از بچه دفاع کنه مقابلِ پدر، اصلاً اینجا ارباب بودنِ پدر از بین میره وخیلی وقتا این اتفاق میافته هاااا😡⛔️ یا برعکس پدر گاهی دفاع میکنه از بچه، مقابلِ مادر😡⛔️ 💠اون ساختارهای ذهنی که باید مفهومِ عبودیت رو درک کنه مخدوش میشه، به هم می ریزه✅ 💠ما باید یه دورانی داشته باشیم که بچه عبدِ پدر و مادر هستش این تصریحِ کلام پیامبر گرامیِ اسلام است که می فرماید: 💫«قالَ رَسولُ اللَّهِ (ص): الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ وَ وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ. فَإن رَضیتَ خَلائِقَهُ لإحدی وَ عِشرینَ وَ إِلاّ فَاضرِب عَلی جَنبِهِ فَقَد أعذَرتَ إلی اللَّهِ تَعالی.💫 نمایش رو اینجوری خوبه اجرا کنه، یه دفعه ای بگه نه! چون بابا دستور دادن دیگه کاری رو می کنیم که بابا میگه😊 💠با لبخند و خوشرویی، بعد بچه میگه اِاااا مامانِ من چقدر یه همچین چیزی رو دوست داشت😊 💠بعد اینجا مبارزه با هوایِ نفس کرده 💠ثانیاً: از پدر اطاعت کرد اینجاست که بچه اطاعت از خدا براش جا میافته!✅ ببینید ما باید عملاً منتقل کنیم مفاهیم رو معنی اش این است👌🏻☘ 💠برای اینکه این عبودیت از طرفِ پدر و مادر عملاً منتقل بشه به فرزند، خودِ پدر ومادر باید بینِ خودشون رابطه ی عبد و مولایی برقرار کنن✅ 💠ولی خب نه مطلقاً یکی مولا باشه یکی عبد، ما اینو نمی گیم. 🚫 💠ولی این نمایش گاهی از اوقات تو خونه دیده بشه👌🏻 💠مادر داره بندگیِ خدا رو میکنه پدر، داره بندگیِ خدا رو می کنه، حالا از اون طرف:بین پدر و مولایی بویژه از ناحیه ی مادر، نسبت به پدر وجود داره🤔 ✨یعنی مادر دوست داره یه اتفاقی بیافته آقااا اگه بچه نفهمید چی؟؟ اگه گیرایی اش ضعیف بود چی؟؟ 💠یک روایت داریم از پیامبر که می خوان رابطه ی ما رو با خدا تشبیه کنن، به رابطه ی مادر به فرزند تشبیه می کنن✅ 💠در ادعیه ما این ادبیات وجود داره و در ذهنِ کودکان این وضعیت وجود داره 💠وقتی ما در روایاتمون گفته شده امام همانندِ پدر و مادر است یعنی منتقل می شه، یعنی با هم رابطه دارن✅ 💠این بچه که ولایت پدر و مادر رو تجربه کرده اینوکه قشنگ ملکه ی ذهنش شده و زیبا هم بوده براش منتقل میشه به خدا☺️✅ 🎊الَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊