هدایت شده از برکات قرآن، نماز، دعا، زیارت و ...
آیت الله خویی رضوان الله علیه می فرمودند:
#اهدای_ثواب_نمازشب به حضرت ام البنین سلام الله علیها جهت برآورده شدن حاجات سخت مفید و مجرب است.
🔸️خیلی ها این دستور رو انجام دادند و حاجت گرفتند...👆🏻
▫️شما هم به این دستور حضرت متوسل بشین... ان شاءالله که حاجت روا باشید.
⬅️ با ارسال این مطلب برای دیگران، در برکات و ثواب آن شریک باشید.
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
هدایت شده از امام زمانمان آواره طردشده تنها؟!
#ارسالی_اعضا 🌸
دیشب یکی از بدترین شبای کاریم بود...
یادم نیست این جمله رو کی بهم گفته یا کجا شنیدم. میگفت یه مرد هیچ وقت گریه نمیکنه ولی وقتی دیدی یه مرد داره گریه میکنه بدون غم خیلی خیلی بزرگی داره...
پسر احساسی هستم ولی همیشه جلوی خودمو میگیرم. مخصوصا توی محیط کاری...
این اولین باری بود که واقعا نتونستم جلوی خودمو بگیرم نه من همکارمم هم همین طور اونم گریه شد...
حتی الان هم که اومدم برای شما بنویسم بغض گلوم رو گرفته و اشک توی چشام حلقه زده
بذارید از اول بگم ...
دیشب توی پایگاه نشسته بودیم که دیسپچ اعلام کرد یه مورد ۸۰-۱۰ (تصادف) فلان جا. ما هم رفتیم. ۲ تا مصدوم رو رسوندیم بیمارستان. داشتیم از بیمارستان بر میگشتیم پایگاه با همکارم چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم. دقیقا ۱۰ متر جلوتر از ما یه موتوری با زن بچه شم پشت سرش نشسته بودن میرفتن که یه دفعه چادر زنه گیر کرد به لاستیک عقب موتور پرت شد پایین (دقیقا این صحنه رو دیدم) به همکارم گفتم یا ابوالفضل خدا کنه طوریش نشده باشه به مرکز هم اعلام کردیم که یه تصادف اتفاق افتاده میریم بررسی کنیم... زدیم کنار... سریع رفتم بالای سرش... همین که رسیدیم علائم حیاتیش رو چک کردم دیدم هیچی نداره. مردمکها هم گشاد و فیکس. روسری تقریبا سفیدش قرمز شده بود از گوش و بینیش خون اومده بود. حواسم به اطرافم نبود. همکارم گفت مرده گفتم اره اکسپایر شده اینو که گفتم دیدم یه دختر بچه داره ۴-۳ ساله داره بالای سرمون گریه میکنه پرید مامانشو بغل کرد میگفت مامان تو رو خدا نمیر...مامان جون نخواب... مامان نمیر...
این صحنه قلب سنگ رو اب میکرد
مخصوصا توی این ایام فاطمیه 😭
ببخشید دیگه اشک مجال نوشتن بهم نمیده
اگه ناراحتتونم کردم ببخشید
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
ماجرای نبش قبر پیکر دختر جوان در بهشت زهرا ❤️🍃
سال ۱۳۶۹ بود. من مسئول پذیرش سازمان بودم. آن موقع سیستم ثبت و دریافت مشخصات به صورت دستی انجام میشد. مانند امروز نبود که همه چیز به صورت اتوماتیک و ماشینی انجام شود.
ما چند نفر داشتیم که کارهای اداری مردم را انجام میدادند. معمولاً سرمان خیلی شلوغ بود. یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آنها مشخص بود که از خانوادههای مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه میخواهند.
درخواست آنها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود.
کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود، ولی از لحاظ انسانی سعی کردم که از این خواسته دست بردارند. اما تلاش من کارگر نشد و آنها اسرار داشتند که این مهم انجام شود و گفتند: پس از پیدا شدن وصیتنامه متوفی و سفارش او مبنی بر اینکه پس از مرگش در وادی الاسلام شهر قم دفن شود، ما میخواهیم بنابر وصیتش این کار انجام شود.
حتی در وصیتنامه نیز اشاره کرده که اگر هم جنازه من دفن شده بود باید نبش قبر شود و جنازه منتقل شود. من با شنیدن این موضوع و اصرار متوفی در زمان حیاتش، متقاعد شدم و کار را پیگیری کردم تا انجام شود
با مسئولین ذیربط هماهنگ کردم. نیروهای واحد دفن در اختیار قرار گرفتند و کارها انجام شود، ولی مهمتر از نبش قبر، فرستادن و انتقال جسد بود به شهر مقدس قم که خود این کار داستانی بود.
معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی میشود، بو میگیرد و شرایط خوبی ندارد. هیچ رانندهای نبود که این کار را قبول کند. با اینکه یکسری از این ماشینهای بنز داشتیم که اتاقک حمل جنازه با قسمت راننده جدا بود، ولی باز هم کسی زیر بار این کار نرفت.
در نهایت به ذهنم آمد که از رانندههای یک شرکت خصوصی که گاهی در حمل جنازه به سازمان کمک میکردند استفاده کنم.
در بین رانندههای این شرکت یک نفر را میشناختم و ارادت متقابلی بین ما بود. ایشان همیشه به من لطف داشت. خلاصه با وی تماس گرفتم و او قبول کرد که این کار را انجام دهد.
ماشین او یک استیشن معمولی بود و هیچ فاصلهای بین راننده و جنازه نبود. با این حال او قبول کرد و فرستادمش به قطعه مورد نظر و من هم خیالم راحت شد که کار انجام شده است
مشغول رفع و رجوع کارهای دیگر شدم. حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت. تلفنم زنگ زد و دیدم راننده با صدای بلند گریه میکند و میگوید فلانی بیا! خواهش میکنم بیا. من گفتم: گفته بودم که این مورد شرایط عادی ندارد. خودت قبول کردی. گفت: نه اشتباه نکن بیا خودت ببین.
من رفتم پائین، کنار آمبولانس، انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه میکردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمیدانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم.
آن دو خانم برای ادامه کارهای اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آنها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبحهای جمعه زیارت عاشورای ایشان ترک نمیشد. با زیارت عاشورا مأنوس بود.
من تعجب نکردم. در این سالها که در سازمان بهشت زهرا (س) مشغول کارم، زیاد شنیده بودم کسانی که با زیارت عاشورا و در یک کلام با امام حسین (ع) سر و سری دارند، متفاوت اند. اصلاً همه چیز آنها تفاوت دارند. خیلی از اینکه همکاری کرده بودم تا وصیتنامه این خانم اجرا شود راضی بودم.
بر اساس خاطرهای از کارمند بهشت زهرا
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
هدایت شده از زمینه سازان ظهور مهدی
#تجربه_اعضا ❤️
#داستان_زندگی
سلام بابای من خیلی متعصب بود
این تعصبش هم فقط برای دختراش بود
برادرم جلوی چشم ما هرکاری میکرد ولی بابام هیچی نمیگفت
میگفت مرد تا خراب نشه آباد نمیشه اونوقت ما ها جرات نداشتیم نفس بکشیم
شونزده هفده سالم بود اون موقع تلوزیون سریال خط قرمز و نشون میداد خیلی بین ما دخترا محبوب شده بود از تو مجله من عکسای بازیگراش و دراورده بودم تو کیفم لای یکی از دفترا نگه میداشتم
یه روز نمیدونم سر چی برادرم رفت سر کیفم این عکسها رو پیدا کرد نامرد همه رو هم رفت داد به بابام یک کتک حسابی خوردم اگه مامانم نبود استخوانم و میشکست
سر ماهم نمیدونم از کجا یه خواستگار پیدا شد گفت آسمون بیاد زمین باید زن این بشی وگرنه تو باغچه چالت میکنم
گریه ها و زاری هامم اثری نداشت به زور منو فرستاد خونه شوهر
من تا شب عروسی حتی درست ندیده بودم خواستگارم کیه
هم محدودیت داشتم هم اینکه از این ازدواجم دلم خون بود
همسرم ده سال ازم بزرگتر بود کله اش جا به جا موهاش ریخته بود با اینکه بیست و هفت سالش نمیشد چون از بچگی خودش کار کرده بود و زحمت کشیده بود قیافش مثل مردای چهل ساله بود
نه من نه اون نتونستیم اون فاصله عظیمی که بینمون بود و رد کنیم و بهم نزدیک بشیم
من ازش بدم میومد مخصوصا که دخترای فامیل مسخره ام میکردن
کم کم از سر بچگی و حماقت با یه پسری دوست شدم بدجوری عاشق و شیفته اش بودم کارم شده بود شبانه روز براش نامه های عاشقانه نوشتن
میرفتم نونوایی سر راه مینداختم جلوش برگشتنی جوابشو برمیداشتم
گاهی هم موقعیت جور میشد از تلفن خونه بهش زنگ میزدم
هیچ وقت موقعیت جور نشد باهم بیرون بریم ارتباطمون بیشتر اینجوری بود
کم کم تو نامه هاش مینوشت که بذار شوهرت نیست بیام خونتون من قبول نمیکردم هم وحشت همسایه ها رو داشتم هم اینکه از خیانت به اون شکل میترسیدم نمیتونستم قبول کنم
یکبار گفت عکس بی حجابت و بده بازم اولش قبول نکردم ولی قهر کرد جواب نامه هامو نداد
وقتی قهر میکرد جونم در میرفت از ناراحتی
میگفت میخوام به مامانم نشونت بدم بعد طلاقت بیام خواستگاری
اخرش خر و خام شدم یه عکس که با تاب و شلوار لی بودم براش فرستادم
بعد اون کم کم تهدیداش شروع شد
حالا شما فکر کنید من بخاطر دوتا عکس هنرپیشه به اون روز افتاده بودم اگه لو میرفت که دوران متاهلی دوست پسر دارم و نامه و عکس میدم بهش چه بلایی به سرم میاوردن
خیلی تهدید کرد هر روزم شده بود گریه و التماس به خدا
هزار بار خواستم تسلیمش بشم باز نتونستم تمام عشق و علاقم از بین رفته بود
شوهرمم فهمیده بود یه مشکلی دارم ولی ما اصلا نمیتونستیم باهم حرف بزنیم به جز برای غذا و رابطه و خرید خونه با من حرف دیگه ای نمیزد
یک شب پسره نامرد گفت یا فردا در خونت و باز میکنی یا شب میام زنگ خونت و میزنم به شوهرت میگم
نمیدونم تو قلبم چی احساس کردم گفتم خدایا خودمو سپردم دست خودت نجاتم بده
شب عوضی اومد در خونه زنگ درو زد پاکتی که توش نامه ها و عکس بود انداخت دم در رفت
میدونست اگه شوهرم خونه باشه همیشه اون درو باز میکنه
شوهرم رفت و پاکت به دست اومد تو بدون حرف دست کرد تو پاکت اول عکسمو دراورد یکی یکی نامه ها رو خوند
منم مثل گوسفند قربونی نشسته بودم نگاش میکردم
همه رو خوند لباس پوشید رفت دم در گفت این پسر کیه
صداشم خیلی خونسرد بود فقط یک کلمه گفتم بهش رفت دو سه ساعت بعد اومد
میتونستم تو این فاصله در برم ولی نشستم سرجام و فقط از خدا کمک خواستم
وقتی اومد جلو روم تمام نامه ها و عکس و سوزوند گفت دیگه اون پسر اذیتت نمیکنه به کسی هم چیزی نمیگه منم نمیگم
به جای اینکه دعوام کنه معذرت خواست که اومده خواستگاریم گفت نمیدونستم انقدر ازم بدت میاد حالا هم هرکار بگی همون کارو میکنیم طلاق میخوای طلاقت میدم میخوای بمون همینجا مثل خواهرم زندگی کن
خدا شاهده با حرفش و کارش جوری شرمنده ام کرد که تا صبح تو بغل خودش گریه کردم
موندم سر زندگیم عاشقش شدم تمام فاصله ها رو دوتایی از بین بردیم
الان بیست ساله اگه صدای نفسشو نشنوم خوابم نمیبره تا صبح هزار بار خدا رو شکر میکنم که وقتی تسلیم رضاش شدم معجزه کرد تو زندگیم
همسرم به قدری ادم خوبیه که از اون شب حتی یکبارم به روم نیاورد چه کار کردم اجازه هم نداد من راجع بهش صحبت کنم.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨
⎾@ranjkeshideha ⏌
••-••-••-••-••-••-••-••
هدایت شده از زمینه سازان ظهور مهدی
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
پسری از دوستان به دنبال زن و زندگی و ازدواج بوده و خب جور نمی شده . هر کاری میکرده اون دختری که میخواسته جور نمی شده تا این که واقعا به استیصال میرسه .
همون ایام دانشگاه برای زیارت مشهد اسم نویسی می کنه و این اقا پسر هم اسم نویسی می کنه
و خلاصه روز موعد میرسه .
این اقا پسر به محض رسیدن به مشهد توی اتوبوس به همکلاسی هاش میگه که
میرم یه ساعته زنم رو از امام رضا میگیرم میام ..
می دونی که اینطور موقع ها چه قهقه و خنده ای بین رفقا راه میفته .
خلاصه همه میرن هتل و محل اقامت و این اقا پسر یه رااااااااااست میره حرم امام رضای عزیزمون
این اقا پسر وارد حرم میشه و به سختی خودش رو میرسونه به ضریح و رو میکنه به آقا میگه :
همسر منو تا یک ساعت دیگه میرسونی وگرنه … ال و بل
این حرف رو میزنه و از حرم خارج میشه .
خب باید قطعا به یه خستگی خاصی رسیده باشه که این حرف رو میزنه و ما اسمش رو میگذاریم اضطرار و استیصال.
واقعا هم حال بدیه ان شالله هیچ وقت دچارش نشی.
راستی شهید خلیلی هم به ازدواج جوون ها خیلی کمک میکنه ..
ازدواج کمتر از یک ساعت رقم خورد
داشتم در مورد امام رضا و ازدواج می گفتم .. ادامه ش اینطور میشه که
آقا پسر وقتی که در حال بیرون اومدن از حرم بوده یه خانوم و آقا جلوی راهش رو میگیرن
رومیکنن به پسر و میگن :
ببخشید سوال بی ربطی داریم ولی ایا شما مجرد هستید؟
اقا پسر حالا کلاس میذاره و تو داری میکنه و نمیگه که مثلا من داشتم الان ضریح رو از جا در میاوردم!!!!
میگه خب مگه چی؟
میگن نه شما بفرمایید
میگه بله !!
( نکته جالب این که ایشون شاید اولین داماد تاریخ ایران بود که بله رو گفت 🙂 )
و خانواده عروس خانم اینطوری میگن که:
ما چندین سال پیش بچه دار نمی شدیم و بچه مون رو از امام رضا علیه السلام گرفتیم. دیشب توی هتل تصمیم گرفتیم که امروز وارد حرم که شدیم اولین جوانی که دیدیم و مجرد بود رو فرستاده امام رضا بپنداریم و دخترمون رو به عقد ایشون در بیاریم.
حالا دیگه آقا پسر در مقام انکار در میاد!!! ( وقتی دعا میکنین خداوکیلی حواستون باشه عشقا )
پدر دختر خانم میگن که دختر ما توی هتل هست و باید بیایین باهاش صحبت کنین و ادامه ماجرا
آقا پسر میگه من نه خانواده م اینجاس نه کسی و نمی شه اینطوری خب!!!
( ایششششششش کلاس گذاشتنش رو !! من جای امام بودم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش میکردم والا!!! )
خلاصه به زور که نه! ولی غیر عادی اقا پسر رو می برن هتل و عقد رو هم همونجا تو هتل انجام میدن!
شاید کمتر از یک ساعت طول کشید این جریان و خب امام رضا خوب امام رضایی کرد خدایی..
حالا من چکار کنم ؟
راستش امام رضا برای یه قشر خاص نیست .. خودت رو از خودش بدون و تو هم به جمع توسل کنندگان بپیوند. جواب میگیری. با کیفیت .. و البته زودتر از هر واسطه ای که شاید با هزار منت و عیب و ایراد .. خیری به در خونه ت برسون..
اقامونه .. بهش پناه ببر..
التماس دعا
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
هدایت شده از زمینه سازان ظهور مهدی
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
پسری از دوستان به دنبال زن و زندگی و ازدواج بوده و خب جور نمی شده . هر کاری میکرده اون دختری که میخواسته جور نمی شده تا این که واقعا به استیصال میرسه .
همون ایام دانشگاه برای زیارت مشهد اسم نویسی می کنه و این اقا پسر هم اسم نویسی می کنه
و خلاصه روز موعد میرسه .
این اقا پسر به محض رسیدن به مشهد توی اتوبوس به همکلاسی هاش میگه که
میرم یه ساعته زنم رو از امام رضا میگیرم میام ..
می دونی که اینطور موقع ها چه قهقه و خنده ای بین رفقا راه میفته .
خلاصه همه میرن هتل و محل اقامت و این اقا پسر یه رااااااااااست میره حرم امام رضای عزیزمون
این اقا پسر وارد حرم میشه و به سختی خودش رو میرسونه به ضریح و رو میکنه به آقا میگه :
همسر منو تا یک ساعت دیگه میرسونی وگرنه … ال و بل
این حرف رو میزنه و از حرم خارج میشه .
خب باید قطعا به یه خستگی خاصی رسیده باشه که این حرف رو میزنه و ما اسمش رو میگذاریم اضطرار و استیصال.
واقعا هم حال بدیه ان شالله هیچ وقت دچارش نشی.
راستی شهید خلیلی هم به ازدواج جوون ها خیلی کمک میکنه ..
ازدواج کمتر از یک ساعت رقم خورد
داشتم در مورد امام رضا و ازدواج می گفتم .. ادامه ش اینطور میشه که
آقا پسر وقتی که در حال بیرون اومدن از حرم بوده یه خانوم و آقا جلوی راهش رو میگیرن
رومیکنن به پسر و میگن :
ببخشید سوال بی ربطی داریم ولی ایا شما مجرد هستید؟
اقا پسر حالا کلاس میذاره و تو داری میکنه و نمیگه که مثلا من داشتم الان ضریح رو از جا در میاوردم!!!!
میگه خب مگه چی؟
میگن نه شما بفرمایید
میگه بله !!
( نکته جالب این که ایشون شاید اولین داماد تاریخ ایران بود که بله رو گفت 🙂 )
و خانواده عروس خانم اینطوری میگن که:
ما چندین سال پیش بچه دار نمی شدیم و بچه مون رو از امام رضا علیه السلام گرفتیم. دیشب توی هتل تصمیم گرفتیم که امروز وارد حرم که شدیم اولین جوانی که دیدیم و مجرد بود رو فرستاده امام رضا بپنداریم و دخترمون رو به عقد ایشون در بیاریم.
حالا دیگه آقا پسر در مقام انکار در میاد!!! ( وقتی دعا میکنین خداوکیلی حواستون باشه عشقا )
پدر دختر خانم میگن که دختر ما توی هتل هست و باید بیایین باهاش صحبت کنین و ادامه ماجرا
آقا پسر میگه من نه خانواده م اینجاس نه کسی و نمی شه اینطوری خب!!!
( ایششششششش کلاس گذاشتنش رو !! من جای امام بودم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش میکردم والا!!! )
خلاصه به زور که نه! ولی غیر عادی اقا پسر رو می برن هتل و عقد رو هم همونجا تو هتل انجام میدن!
شاید کمتر از یک ساعت طول کشید این جریان و خب امام رضا خوب امام رضایی کرد خدایی..
حالا من چکار کنم ؟
راستش امام رضا برای یه قشر خاص نیست .. خودت رو از خودش بدون و تو هم به جمع توسل کنندگان بپیوند. جواب میگیری. با کیفیت .. و البته زودتر از هر واسطه ای که شاید با هزار منت و عیب و ایراد .. خیری به در خونه ت برسون..
اقامونه .. بهش پناه ببر..
التماس دعا
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽
#تلنگر
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر، خاک راهی ،عاقبت هیچ
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 سوال
❓اموات در برزخ به چه کارهایی مشغول هستند؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
📎 #ایران_مقتدر
📎 #جان_فدا
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شکایت از حاج قاسم به بیت رهبری!
➖➖➖➖➖➖➖➖
✅کانال #جهاد_تبیین👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/2826371257C7c3c11bafe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 دو تنها و دو سرگردان وبی کس
🎙مرحوم استاد سید فرید موسوی
نشر این مطلب #صدقه_جاریه است. با انتشار این کلیپ کلی ثواب می برید...
🌙کانال معرفتی #نمازشب 👇
https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
🌀تورا به جهنم نخواهم برد...
آیت الله جاودان
🌹 @dobare_zendegi 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
#استاد_رائفی_پور
📝 « شبهه ی قیام خونین امام زمان »
❗️شهادت امام زمان به دست زنِ ریشدار ❗️
⚜@p_Mahdavi
✨﷽✨
🔴میخواهیم دنیا رو کنار بزاریم ولی نمیشه...
✍حضرت علی (ع) فرمودند: آنكه ياد مرگ بسيار كند، از دنيا به اندك خشنود شود.
📕نهج البلاغه، حكمت 349
معنای این روایت این است که کسی که دنیا را میطلبد و سیری ندارد، به این معناست که قطعا مرگ را فراموش کرده،
بهترین نسخه برای رهایی از محبت دنیا، یاد مرگ است؛
عشق دنیا از آن کسانیست که در آن قصد اقامت دائم کردهاند و برای خود چنان دنیایی برپا کردهاند که گویی مرگی وجود ندارد!
اگر یاد مرگ نباشد حتی مومنین هم بر سر سجاده نشسته و طلب دنيا ميكنند.
از بین اذکار، ذكر ازدياد رزق به لب دارند و دنبال آیاتی هستند که بر روزیشان بیافزاید؛
مفاتیح و قرآن را هم مقدمه رسیدن به دنیا میکنند.
🌹 @dobare_zendegi 🌹
#تلنگر
خیلیها که الان قربون صدَقت میرن شب اول قبرت نیم ساعت بیشتر سر قبرت نمیمونن❗️ همه میرن...
📜تو می مونی و اعمالت
👈برای اون لحظه که زمانش خیلی نزدیکه و از نظر ما آدمها خیلی دوره خودتو آماده کن که دست خالی از اعمال صالح کوچ نکنی.
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
#کلام_علما
✍آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):اگر می خواهید هم دنیا داشته باشید و هم آخرت،نماز اول وقت را فراموش نکنید
📚نامه ها و برنامه ها ص 28
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🔵 کار آسانی که باعث راحت جان دادن میشود!
یکی دیگر از اموری که باعث آسانی جان دادن میگردد، مداومت بر تسبیحات حضرت زهرا (س) بعد از نمازهای واجب است.
این تسبیحات گنجی است که به ما رسیده است و از بزرگ ترین هدایای الهی بوده که پیامبر بزرگوار به حضرت زهرا (س) دادند.
📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 اشک قیمتی است!
✍ من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم. پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این اشک را بدان.
اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت میفهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد. من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمیسوزد!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 کار برای امام زمان
👈 کارهای خوبمون رو به نیابت از امام زمان(عج) انجام بدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
⚜@p_Mahdavi
🏝 راه ارتباط و همراهشدن با امام زمان ارواحنافداه این است که انسان از قدم اوّل فکرش را تنظیم کند، تصمیم جدّی بگیرد، خواستههای نفس را کنار بگذارد.
افکاری که غیر از دین و صراط مستقیم است و ما را به گمراهی و بیراهه میکشاند را کنار بگذارد. فکر انسان تطبیق پیدا کند.
وقتی فکر تطبیق پیدا کرد، خواسته در انسان شکل میگیرد، دل و قلب انسان هم میخواهد.
این میشود معنای حقیقی دعا و درخواست فرج.
انسان دائم انتظار فرج را میکشد.
«فتوقعوا الفرج صباحا و مساء»
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها 🤲🏻
#امام_زمان
⚜@p_Mahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی عجیب از موجود وحشتناکی در برزخ که بازتاب اعمال دنیاست
🔹فصل دوم
🔹این قسمت: به خدا میسپارمت
👤تجربهگر : آقای بهروز عظیمی
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🔴آنچه میتوانی ببخشی، ثروت واقعی توست
✍چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
هدایت شده از ایستگاه اندیشه!
1401-10-17(hosseinighomi).mp3
12.41M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 موضوع: اهمیت ازدواج و فرزندآوری
🗓 شنبه هفدهم دی ماه ۱۴۰۱
🗂 حجم : ۱۳ مگابایت
📝 متن احادیث این برنامه در حال آماده سازی
🎙کانال جامع سخنرانی های اساتید انقلابی 📚👇
https://eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf
📌 #نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حسرت آتیشت میزنه
👤 استاد پناهیان
🔅 روز قیامت خیلیا حسرت میخورن که چرا تلاش نکردن بهجت بشن... تا فرصت داری امام زمان رو یاری کن
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🌹 پيامبر اکرم(ص) میفرمایند:
🌷 طوبي لمن أدرک قائم أهل بيتي وهو مقتد به قبل قيامه يأتمّ به وبأئمة الهدي من قبله ويبرئ الي اللّه من عدوّهم أُولئک رفقايي وأکرم أُمّتي علي.
🌺 خوشا به حال کسي که قائم اهل بيت مرا درک کند و به او اقتدا کند قبل از قيامش، پيرو او و تابع ائمه ي هدايت قبل از او باشد و از دشمنان ايشان به سوي خدا پناه آورد، ايشان رفيقان من هستند و گرامي ترين افراد امّت، نزد من مي باشند .
📔 کمال الدين، ص۲۸۷
⚜@p_Mahdavi
🔴 در تمام عمر فراموش نکن!
هرگاه کاری میکنی، برای #خدا انجام بده، حتی اگر چلوکباب هم خوردی، به این قصد بخور که نیرو بگیری و در راه خدا عبادت کنی و این نصیحت را در تمام عمر فراموش نکن.
✍ شیخ رجبعلی خیاط (ره)
🔻کانال مرگ و رستاخیز🔻
🆔 @rozehasrat