eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
18.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
ایا کسی که روز جمعه بمیره عذاب قبر نداره؟ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه زندگی اینقدر شیرین نه مرگ اونقدر ترسناک بخش اول منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
نه زندگی اینقدر شیرین نه مرگ اونقدر ترسناک بخش اول منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محت
غروب پنج شنبه صف نماز جماعت بودم گوشیم کنار مهر بود. نماز مغرب رو خوندیم داشتم سخنرانی بین دونماز رو گوش میدادم که روی صفحه گوشی نوشته ای اومد.خانم قلندری اگر گلزار هستید تشریف بیارید غسالخونه یک دختر بچه ی ۳ ساله اوردن.... دستپاچه شدم خدایا برم ؟ نرم؟ چی کنم دست تنها چطور برم غسل بدم؟ برنامه ی گلزار پس چی بچه ها رو تنها بزارم؟ یهو به خودم گفتم برنامه رو خادم ها که هستن کارا رو انجام میدن تکلیف تو الان اینه بری غسالخونه برو پشت گوش ننداز هنوز همون حالت تو صف نمازبودم که برگشتم دیدم یکی از اساتید پشت سرم هست تو گوشش گفتم میاید بام غسالخونه دست تنهام! گفت بریم نماز عشاء رو خوندیم رفتیم‌‌. فاصله گلزار و غسالخونه یک دقیقه بود قدم هامون رو تند تند از روی زمین بر میداشتیم تو اون تاریکی شب چندتا خانم ایستاده بودن در غسالخونه گریه میکردن و هی دستاشون رو بهم فشار میدادن. شماهستید میخواید بچم رو غسل بدید؟ چادرم گرفت محکم تورخدا بچم سردش نشه ،تورخدا مواظبش باشی اذیت نشه اونجا به سختی خانم های که کنارش بودن اون خانم رو ازمن جدا کردن سخت بود خیلی سخت دیدن این صحنه ها اخه چه کاری از من برمی اومد اون لحظه جز اینکه سرم بندازم پایین و بگم چشم هرچی شما بگید من انجام میدم. دست گذاشتم روی پریز برق روشنایی رو زدم وارد اتاقی شدم که بوی غریبی میداد. بوی اشنایی نبود... اذیت بودم قلبم تند تند میزد اخه برام ساخت بود دیدن ج‌‌‌..نازه یک بچه سختیش هم بخاطر این بود که خودم یک مادرم💔 همونجا بود تو حوض داخل همون کاور مشکی همیشگی اما کی جر.ات داشت زیپ کاور رو پایین بکشه؟؟! من ! اصلا محاله ممکن بود😔 رفیقم از کاور مشکی که پر شده بود از خو..ن بچه رو اورد بیرون خب من هرچقدر که استقامت میخواستم کنم وچهره رو نبینم نمی تونستم باید سنگ میشدم اما دستمو رو قلبم فشار دادم رفتم جلو صورتش قشنگش کبود زرد شده بود😭موهاش دوگوشه با کش موهای زرد ابی قرمز بسته بود ازفرق سرش خو..ن می اومد... کنج لبش پاره و کبود بود لباس صورتی قشنگش تنش دستای کبود و بی رمق بی جون روی سنگ سرد رها شده بود ، نفسم داشت بند می اومد... مادر به قربونت پاشو دیروز این موقع باهم پارک بودیم، پاش باز ببرمت پارک پاشو مامان اینجاسردت میشه نخواب اینجا جیغ‌میزد و میگفت ابش سرده بچم سردش میشه؟ چرا داره خو..ن میاد مات ومبهم نگاهش میکردم دستام یخ شده بودن @neiynava_313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
غروب پنج شنبه صف نماز جماعت بودم گوشیم کنار مهر بود. نماز مغرب رو خوندیم داشتم سخنرانی بین دونماز
مادر به قربونت پاشو دیروز این موقع باهم پارک بودیم، پاش باز ببرمت پارک پاشو مامان اینجاسردت میشه نخواب اینجا جیغ‌میزد و میگفت ابش سرده بچم سردش میشه؟ چرا داره خو..ن میاد مات ومبهم نگاهش میکردم دستام یخ شده بودن گفتم مادرش هستید؟ گفت مادر بزرگشم مامانش داخل بیمارستانه ، تورخدا بم بگو چطور طاقت بیارم دارم دیونه میشم هی میزد تو صورتش ... منم تو اون لحظه انگار شوک بزرگی بم وارد شده بود نمیدونستم باید چی بگم اصلا باید چی میکردم؟ نوه ی اولم بود😭 برم به دخترم چی بگم؟؟ بگم بچت نیست!! بگم مامان جیگر گوشت روی سنگ غسالخونس؟؟ خانمم عزیزم اروم باشید تسلیم در برابر رضای خدایم ، همه از خدایم و باز برمیگردیم تو آغوش خدا❤️ اسون نبودن گفتن جمله هام نگاه کردم به چشم های سیاه گود رفته ی بچه ی سه ساله که دیگه صدای ازش درنمی اومد😭 اخه مگه بچه ی سه ساله نباید بازی کنه؟ مگه نباید با گشواره هاش ناز کنه اه رقیه جانم اه خانم سه ساله یه بچه ی سه ساله مگه قدو بالاش چقدره😭 زخانه ها همه بوی طعام می آمد ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم ______ زهرا ببین موهاشو و بلند بلند گریه میکرد موهاش به کش های رنگ رنگی دو گوشه بسته بود😭اخ شاید خوابه بیا بیدارش کنیم بگیم وقت بازی کردنشه حالا چه وقت خوابه خدایا دورت بگردم من مادرم😭 خدایا سخته دیدن بچه ی سه ساله گیره هاشو باز کردم یکی یکی... دست کشیدم توی سرش زیر دستم پر بخیه اومد... ننه.. مامان.. بچم.. دخترم... رقیه ی من اذیت شدی مادر😭 بخواب بیدار نشو تا خوب حمومت بدم ز..خم های سرت رو تمیز کنم مادر جان😭 اخ از دل مادرت.. سر رو که شستم تن رو که شستم چشمم به دست های کوچیکش افتاد گذاشتم کف دستم😭 لاک های صورتیش زده بود.‌ کم اوردم کم اوردم اخه دختر بچه بود😭 حتما یک کیف صورتی هم داشته.. حتما یه لباس عروس صورتی هم داشته @neiynava_313 باچی تمیز کنیم؟ با چی لاکش رو پاک کنیم اون وقت شب استون تو غسا..لخونه نبود. خدایا چی کنم تمیز کنم ناخن هاشون چادر زدم سرم رفتم پیش نگهبانی گفتم چند حبه قند بم بده! گفت خانم قلندری الان قند برا ی چیت؟ مگه حالت بد شده! جوابش نمیتونستم بدم راه گلوم بسته بود سرم رو بالا پایین کردم که زودتر قند رو بم بده... سریع رفتم بالا سرش روضه ی حضرت رقیه سلام الله رو میخوندیم و اروم اروم لاک هاشو پاک میکردیم. دم گوشش گفتم مامان دختر قشنگم برای دل مادرت دعا کنی😭 اون هنوز نمیدونه تورفتی‌‌. غسل که تموم شد کمی تربت گذاشتم زیر زبونش بهش گفتم زهرا قلندری رو بچه های نینوا رو پیش خانم رقیه ع یاد کنی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا از مرگ می‌ترسی ؟ صحبتی داری بفرست برای من کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهره آشنا در غسالخانه ۱ منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چهره آشنا در غسالخانه ۱ منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون ای
مادر شوهرم گفت زهرا یادته خانم همسایه همونی که اومده بود برای کپسول اکسپژن واسه همسرش! همونی که تو روضه ها تا میدیدت پیشونیت رو بوسه میزد ومیگفت بحق امام حسین ع خدا بهت اولاد بده..... گفتم خب خب چشه؟! گفت: رحمت خدا رفت..... چهرش زیاد تو ذهنم نبود اما صحنه هایی تو ذهنم می اومد‌‌‌❤️‍🩹 دور کارهای خونه بودم خبر دار شدم باید برم غسا..لخونه! متوجه شدم که باید برم خودمم غسلش بدم ‌.‌... سخت بود برام اما توفیق کار خیر بود‌‌.. شب شد نماز مو خوندم رفتم دنبال رفیقم طبق معمول اول رفتم گلزار فا.تحه ای نثار ش-دا کردم و ازشون خواستم کمکم کنن تا از مسئولیت اون شب به خوبی بربیام‌‌.... رفتم ورسیدم غسالخ.ونه کلید چراغ زدم اتاق از تاریکی در اومد، ج..نازه روی سنگ حموم اخرت تو کیسه مشکی بود‌‌. دلم میخواست زودتر چهره شو میدیدم چرا ؟! چون حس نزدیکی خاصی بهش داشتم، همسایه ام بود‌..... اون شب غسا..لخونه شلوغ بود وجمعیت زیادی اومده بود وتموم دخترا ونوه هاش جمع شده بودن.... عجله داشتم میخواستم فقط چهرشو ببینم، زودی زیپ اهنی کاور مشکی رو اوردم پایین، تاچشمم بهش خورد تموم اون چیزی که مادر شوهرم گفت یادم اومد اره همون بود💔 یواش یواش کاور رو دراوردم ‌‌‌.... کش موهاش شل شده بود اما دیگه نیاز نداشت سفت بشه😭 اخرین بار خودش موهاشو باکش بسته بود وبعد چند ساعت شاید نمیدونست به دست من قراره موهاش باز بشن💔 @neiynava_313 اره بازی دنیا همینه مراقبت دنیا و دل های ادم ها باشیم..‌ جز خیر ونیکی چیزی به یادگار نمی مونده نگاه کردم به دستش پر از خو...ن بود رفیقم گفت تو برو کنار لازم بود صدات میزنیم گفتم نه!!!! باید خودم بالاسرش باشم حق همسایه گری رو باید به جا بیارم وظیفه ی خودمه تموم مراحل رو انجام بدم.. سطل اب رو پر اب کردم کمی سدر قاتیش کردم و ازش اجازه گرفتم که من امشب غساله ی شما هستم💔 بسم الله کردم سر و گردن سمت راست خشک شده بود اروم اب ریختم تو سرش و صورتش.. دارم خوب حمومت میدم باید خیلی تمیز باشی باید بوی عطرت پیش خدا بره باید بری پیش حضرت زینب سلام الله بگی زهرا قلندری منو اماده ی این دیدار کرده 💔😭باید بری از من بگی ‌‌‌.... دست راست کج شده بود، راست نمیشد که اب بریزم ....اروم اروم اب ریختم ودست کشیدم رو دستاهای سرد کبودش، تاخیالم راحت بشه اب به تموم جاش رسیده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهره آشنا در غسالخانه ۲ منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313
زندگی از غسالخونه تا برزخ
چهره آشنا در غسالخانه ۲ منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این
دست راست کج شده بود، راست نمیشد که اب بریزم ....اروم اروم اب ریختم ودست کشیدم رو دستاهای سرد کبودش، تاخیالم راحت بشه اب به تموم جاش رسیده ، اون لحظه ی که پا میزارم غسا..لخونه حسشون میکنم میدونم که کنارم ایستاده اون ج...نازه، میدونم که مدام بم میگه زهرا قلندری من زمانی ندارم دیگه نزار هیچ غسلی گردن من بمونه ، ومیدونم شاید اون لحظه بعضی هاشون بهم بگن زهرا ما نمردیم مازنده ایم چرا بمون گریه میکنی😭💔 یا شاید بگن زهراااا چه خوب شد روضه ی مادر رو بالای سرمون گذاشتی‌‌...‌ سمت راست غسل دادم تموم چند ثانیه نشستم نفس گرفتم وباز بلند شدم ویاعلی گفتم سمت چپ غسل دادم ‌‌‌‌.... تازمانی که دارم غسل میدم خیالم یه جورهای راحته اره کنارمن، اره هنوز تو دنیان😭اما وقتی که باید کف.‌ن کنم اخ که دلم تنگ تنگ میشه..... یکی از بستگان اومد بالا سرش کاشت ناخن داشت😭 خب تو اون لحظه سخت باید چ واکنشی نشون میدادم؟ باید خو‌..سردی خودمو حفظ میکردم وجوری رفتار میکردم که حرفمو تو اون لحظه وثانیه بپذیره‌‌..‌. نقابم کشیدم پایین میخواستم که چهرمو ببینه میخواستم بدونه من یه زن بزرگ نیستم گفتم قشنگم، عزیزم میدونی من وقتی میام غسا..لخونه بدون وضو نمیام اینقدر برای من ج...نازه ها محترم هستن که دلم نمیاد بدون وضو بهشون دست بزنم.. اما فکر کنم شما با کاشتی که دارید وضوتون باطل شده💔 اینو که گفتم زودی دست هاشو جمع کرد گفت میدونی خانم تازه کاشت کردم.‌... گفتم زمانش مهم نیست منم که کاریت ندارم ، اما کاشتی که دارید غسل هاتون گردنتون هست ... و هیچ کسی از چند ثانیه ی خودش خبر نداره!!!‌من مورد داشتم اینجا با مکافات کاشت هاشو دراوردم .‌.. ودیدم گفت برم خونه حتما درشون میارم میرم غسلمم انجام میدم‌... همین برای من کافی بود. @neiynava_313 @neiynava_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در چه مواقعی غسل برای تطهیر کننده واجبه؟ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا روزی که دست ما کوتاهه امان رضا ع رو به دادمون برسون کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودتو بذار جای این میت بعد به اعمالت نگاه کن ببین چقدر برای این روز خودتو آماده کردی؟ کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبر بگیریم نگیریم ؟ نظر آقای محسن یک غسال محترم کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح خودم دکمه لباسمو بستم آیا شب هم خودم باز میکنم یا غسال؟😭 کانال زندگی از غسالخانه تا برزخ http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
زندگی از غسالخونه تا برزخ
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 _________________ گوشی زنگ خورد سلام زهراجان من دارم میرم غسالخونه میشه بیایی؟! گفتم الان؟! کمی موقعیتم جور نیست زمان بده ببینم چی میتونم کنم طولی نکشید راهی غسالخونه شدم نزدیک غسالخونه شدم ،شلوغ بود زن و مرد، اکثرا هم جوان بودن روم نمیشد از ماشین پیاده شم،اما چاره چی بود،نقابم رو کشیدم تو صورتم ،نگاه هم رو به زمین انداختم قدم قدم رفتم سمت سالن حس میکردم نگاه بقیه بم هست ولی خب خجالت نداشت،کار برای خداست باید دل میزدم به دریا وارد سالن ک شدم چند تا خانم اومدن جلوم گفتن شما؟!!! رفیقم چون میدونست زیاد اهل حرف زدن باکسی نیستم توغسالخونه زودی جواب داد غساله س، ابرو انداختن بالا به نشانه ی اینکه، یه خانم جوان چطور ترسی نداره،سلام کردم بهشون و رفتم سریع اماده شدم، نزدیک رفیقم شدم باشونه ام زدم به شونه ش ،گفتم میخاستی تک خوری کنی ثواب ها رو ببری برا خودت؟ گفت خدا رسوندت زهرا مونده بودم دست تنهایی چطور میخام غسلش بدم زیپ کاور رو پایین کشیدم ، به هرسختی بود کاور رو از جسم سنگین جدا کردیم،به صورتش نگاه نکرده بودم،موهاش تو صورتش بود دست کشیدم تو موهاش زدم کنار،بوی ج،نازه بالااومد شلنگ اب گرفتم به صورتش تا چیزای که روی صورتش ریخته بود بره،جزئیات نگم حالتون بد نشه , صورت مثل گچ سفید شده بود، خ.ونی در بدن نمانده بود،روی بدن کلی جای چسب بود که به سختی دیده میشد و تمام اون چسب ها رو باید در می اوردیم،کارمون از هر روزی سخت تر بود۰۰۰ واعضای فامیلی که بالای سر ج ،نازه بودن چقدر می‌تونستم حرف بزنم جز اینکه خانماااا. کار ما این نیست جلوی بقیه م۰ یت رو غسل بدیم منتی به سر بزارید برید بیرون حقی گردن ما نیاد،اما کووو گوش شنوا ادامه داره۰۰۰۰
زندگی از غسالخونه تا برزخ
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynav
منبع خاطرات خانم غساله در اینستاگرام که این محتوا را مینویسند کپی بدون این منبع حرامه 👇👇👇👇 @neiynava313 _____________________ اما کو گوش شنوا اخم هام رفتن تو هم ،از اینکه هیچ کس تو غسالخونه حرف مارو حس مارو حساسیت کار مارو درک نمیکنه ، و دیدگاهی که به ما دارن اینکه تو غساله هستی و میای پو۰لتو میگیری پس فقط کارت کن اونجوری که ما میخایم سطل های اهنی رو پر اب کردم اب سرد بود خدایا توان منم یه اندازه س تو که میدونی ،میبنی من شرمم میشه با اب سرد عروسم رو غسل بدم ،اما چاره چیه؟! صدام به تو فقط میرسه ،می تونم به تو بگم مسولین که خواب هستن۰۰۰۰۰ اما نمیدونن روزی عزیز خودشون هم میاد زیر دست من۰۰۰ بگذریم سطل اهنی رو بلند کردم برام سنگین بود نفسم تند تند میزد ،خانم های که ایستاده بودن روبه روم و تماشا می‌کردن گفتم پس بیاید حداقل کمکم به جای دست زیرچانه زدن و نگاه کردن نه خانم ما دست نمیزنیم نه خانم کمرمون درد میکنه نه خانم مریضیم لبخند تلخی زدم گفتم باشه خودمون هستیم به سختی تمام غسل میدادیم یادم اومد کفن اون زمان بر بود باید میرفتم آماده ش میکردم پارچه رو گرفتم دستم و شروع کردم اندازه گیری لباس اخرت عروسم یه خانم جوانی اومد سمتم دست به کمر ، با یک لحن خیلی بد خانممممم این مرده شور چرا اینقدر کارش کنده؟!!!!! چرا چسب ها ی روی بدن رو در میاره همینجور ی غسل بدید بره چقدر معطل میکنیدشما!!!!! انگار منتظر بودم کسی بم حرفی بزنه تامن ان۰فجار کنم همینجوری که سرم پایین بود ،سرم بالا اوردم گفتم عزیزم اول اینکه ما مرده شور نیستم ما تطهیر کننده هستیم بعد ما برای خدا اینجایم ،پ۰ولی که دریافت نمی‌کنیم که کنترل ساعت انداختید!!!! حموم اخرشه ،بیمارستان بوده بدن پر زخم‌و خونه,همه ی اینا مانع هستن برای غسل چرا احکام خدا رو اجرا کردن برای شما تازگی داره! اگه نمیخاستید غسل داده بشه ،خب تو خونه خودتون ابی بهش میزدید،حالا که اومده اینجا و زیر دست ماست اگه شده ساعت ها میزارمش ولی بدون غسل شرعی نمیزارم از اینجا ببریدش، گفت نه خانم مردم منتظرن مهمونا اومدن!!!! با تأسف سر تکون دادم و دعای خیر کردم براش، این تضاد های که میدیدم برام سنگین بود ،گفتم ینی شما براتون مهم نیست ج۰نازتون پاک دفن شه!!! اون دنیا یقتون میگیره که مانع میشید،یهو ترسید از حرفم منم رفتم سراغ کارم پیش عروسم دم گوشش گفتم منم ناراحتم اما تو ناراحت نباش من که نمیزارم بدون اداب غسل ببرنت🌷 __________ خوب باشیم خوب بمانیم خوبی کنیم هیچ کس باخودش جز اعمالش هیچی نمیبره خدا یا عاقبت بخیرمون کن🌱🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیش از آن که لحد را بپوشانند، مستحب است دست راست را به شانه میّت بزنند و او را حرکت دهند و سه مرتبه بگویند: اِسْمَعْ اِفْهَمْ، یا فُلانَ بْنَ فُلان (به جاى فلان بن فلان، نام میّت و نام پدرش را ببرند) و اگر میّت زن است بگویند اِسْمَعی، اِفْهَمی یا فُلانَةَ بِنْتَ فُلان. سپس به ترتیب زیر، او را به عقاید حقّه اسلامى تلقین دهند: هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ آیا تو بر آن پیمانى که از ما جدا شدى هستى که عبارت بود از گواهى دادن به این که نیست معبودى جز خداى یگانه اى لا شَریکَ لَهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، عَبْدُهُ وَ رسُولُهُ، وَ سَیِّدُ که شریک ندارد و این که محمّد صلى الله علیه وآله بنده و رسول او و آقاى النَبِّییّنَ، وَ خاتَمُ الْمُرْسَلینَ، وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ، وَ سَیِّدُ الْوَصِیّینَ، پیمبران و خاتم رسولان است و این که علىّ امیرمؤمنان و آقاى اوصیاست وَاِمامٌ افْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمینَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ، وَ عَلِىَّ و آن امامى است که خداوند پیرویش را به جهانیان واجب فرموده و حسن و حسین و على بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىٍّ، وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد، وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَر،....... مستحب است که ولىّ میّت، بعد از آن که مردم برگشتند کنار قبر میّت، نزد سر او بنشیند و با صداى بلند آن تلقین را که ذکر شد، بار دیگر بخواند، که در روایات آمده است، وقتى این تلقین را بخوانند فرشتگان مأمور سؤال بر او آسان مى گیرند.