🔴 ظهور مهدی موعود از مکّه... از کنار کعبه... در ۲۳ ماه رمضان
👉@zibastory👈
🌕 امام رضا علیه السلام فرمودند:
ندا دهندهای از آسمان به دعوت به او (مهدی موعود) ندا میدهد و تمام اهل زمین آن را میشنوند: هشدار که حجّت خدا کنار خانه خدا ظهور کرده است؛ پس از او پیروی کنید که حقّ با او و در اوست.
✅ توضیحات:
➖ طبق این روایت، محتوای صیحه آسمانی این است که حضرت قائم از کنار کعبه ظهور کرده است. این واضح ترین روایتی است که ظهور حضرت را از مکّه و از کنار خانه خدا ذکر کرده.
➖ ندا دهنده، حضرت جبرئیل علیه السلام است که در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، به آسمان دنیا آمده و ظهور امام مهدی عجل ﷲ فرجه الشریف را به جهان اعلام میکند و همه جهان میشنوند.
عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ: ...وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ.
📗کمال الدين، ج ۲، ص ۳۷۱
#سوریه
#فاطمیه
#وعده_صادق
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
📚داستان های زیبا 📚
(دام شیطانی قسمت۱۱ 🎬 بابا بیچاره فکرمیکردبه خاطربرخوردش من اینجورشدم ,برای همین مهربان تراز قبل نا
(دام شیطانی
قسمت۱۲ 🎬
وارد ساختمان شدیم,گویا خونه ی یکی از مسترهای زن بود,انگارنیمه های جلسه بودکه رسیدیم,ازچیزی که میدیدم خیلی تعجب کردم,
برخلاف جلسه ی قبل که معنوی وروحانی بود اینجا مثل تگزاس میموند,یک مشت زن بی حجاب ,قاطی مردا هرکدوم یک جام به دستشون که فکر میکنم,ش ر ا ب بود,باتعجب برگشتم به سمت بیژن وگفتم اینجا چرا اینجوریاست؟؟ اینا که دم از دین وقرب خدامیزنند با نجاست خواری و ش ر ا ب میخوان به قرب الهی برسند؟؟
بیژن گفت:تحمل داشته باش ,تو.چون مدارج عالی,عرفان راطی نکردی ,درک اینجورچیزا برات امکان پذیر نیست,تو.اینجا نمیخوادکشف حجاب کنی وچیزی بنوشی ,فقط یک اتصال بگیر تا ببینم ظرفیت تعلیم ترمهای بالاتر را داری؟
مثل همیشه نتونستم باهاش مخالفت کنم,دوتا از مسترها اومدن دوطرفم وبه اصطلاح خودشون وصلم کردند به شعور کیهانی...
خدای من همه جا را نورسیاهی فراگرفته بود به نظرم میرسید یکی داره کاسه ی سرم را میتراشه,دست وپاهام به اختیار خودم نبود وتند تند تکون میخورد ,ناخوداگاه از جام بلندشدم رفتم سمت اشپزخونه ,هرچی دم دستم بود شکوندم ,یه کم آروم شدم واومدم سرجام نشستم.
بیژن که شاهد همچی بود ,کف زنان امد کنارم نشست وگفت:آفرین هما,میدونستم که روح تو ظرفیتش را دارد,توموفق شدی به شعور کیهانی وصل بشی,اون ظرف شکستنتم ,یک نوع برون ریزی بود ازاین به بعد تومیتونی کارای خارق العاده ای انجام بدهی...
بعد انگارکسی توگوشش چیزی گفت ,بلند شد ,پاشو همااا بابات داره میاد سمت دانشگاه,پاشو تا نرسیده ,من ببرمت...
سریع پاشدم وراه افتادیم ,تقریبا پنج دقیقه زودتر از بابا رسیدم.
سوارماشین بابا شدم ,میخواستم سلام وعلیک کنم ,یکهو صدای انگلیسی مردگونه ای از گلوم بیرون امد.
بابا باتعجب نگاهم کردپشت سرهم سوالای مختلف پرسید,من میخواستم جواب بدهم اما بی اختیار بااینکه اصلا زبان انگلیسی وارد نبودم,جواب سوالات بابا راباهمون لحن صدا وبه زبان انگلیسی سلیس جواب میدادم.
خودم گیج شده بودم وبابا داشت دیوونه میشد...
رفتیم خونه,مامان امد جلو ,بابا زد توسرش واشاره کردبه من وگفت:حمیده,دخترت دیوونه شده😭
مامان شونه هام راتکون داد ,پرسید چت شده هما
اومدم بگم ,هیچی نشده و...
اینار صدای بچه ای از گلوم خارج شد که به زبان ترکی صحبت میکرد...😱
خودمم گیج شده بودم,بابا اینبار خشکش زده بود ومامان ازحال رفت..
منو بردن تواتاقم قرص خواب دادن بخورم تا بخوابم.
فک کنم به گمانشون من واقعا دیوونه شده بودم,عصرمیخواستن ببرنم پیش روانپزشک.
خیلی احساس خستگی میکردم,اروم خواب رفتم..
باتکانهای مادرم ازخواب بیدارشدم,مادرباترس بهم خیره شده بود.
گفتم:ساعت چنده مامان
مامان پرید بغلم کرد وگفت:خداراشکر خوب شدی,دیگه دری وری با زبانهای ترکی وانگلیسی نمیگی .
مامان:پاشو عزیزم یه چی بخور ,میخوایم بریم دکتر
گفتم:دکترررر
نه من طوریم نیست نمیام.
مامان:اتفاقا باید بیای,همون دفعه ی قبل که تشنج کردی میبایست ببریمت...
بالاخره با زور همراه پدرومادرم رفتیم پیش یک روان پزشک...
#ادامه_دارد ..
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
😈دام شیطانی😈
قسمت۱۳ 🎬
باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند.
دکتر کمی به فکرفرو.رفت وبعدازکمی مکث گفت:بیماری دخترشما ....اصلا به نظر من بیمارنیستند ایشون دچار یک نوع عکس العمل برای کاری که انجام داده اند شدند,باتوجه به شرکت درکلاس عرفان حلقه که الان تازگیا بین جوانا وگاها بیماران برای فرادرمانی باب شده,احتمال جن زدگی وجود دارد که اونم از حیطه ی علم من خارج است وباید به یک عالم دین مراجعه شود...
پدرومادرم خشکشون زده بود
باورشون نمیشد بایکبارشرکت کردن توجلسات عرفان حلقه اینجورشده باشم,بیچاره هاخبرنداشتند من دو بار با شعورکیهانی یاهمان اجنه ,ارتباط برقرارکردم...
یه جورایی خودم هم ترسیده بودم,تصمیم گرفتم ,زنگ بزنم بیژن وازش بخواهم تواین کلاسها ومحافل اسم من را خط بزند.
شب بعدازاینکه باباومامان خوابیدند,زنگ زدم به بیژن وهرچه اتفاق افتاده بود گفتم وازش خواستم دور من را تواینجورجاها خط بکشه...
بیژن بالحنی خاص گفت:دیوونه ,توالان خارق العاده شدی,شعورکیهانی دروجودت حلول پیدا کرده ,ازت میخوام یکبار,فقط یکبار درجلسه ی خاص که بهمین زودیا برگزارمیشه ,شرکت کنی ومقام خودت رابه عینه ببینی...
گفتم چه جور جلسه ای هست؟
گفت:یه جشن هست همش شادی وپایکوبی..
گفتم :برای اخرین بار باشه...تلفن راقطع کرد
به یکباره یادم امد ما الان اول ماه محرمیم,ماه محرم هم ماه عزاوماتمه ,یعنی این چه جور جشنی هست؟؟
ازوقتی وارد عرفان حلقه شده بودم ,تونمازم خیلی سهل انگاری میکردم,دعای عهدوندبه وکمیل و...راکه قبلا همیشه میخوندم ,این چندوقت حتی یک بارهم نخونده بودم,خلاصه ازمعنویاتی که از ابتدای کودکی بهم اموخته بودند کلی فاصله گرفته بودم,وتنها چیزی که کمرنگ نشده بود ,عشق به امام حسین ع بود,اخه من ازکودکی باعشق حسین ع ,عشق میکردم ,نام حسین ع یک شیرینی وصف ناپذیری دروجودم به جوش میاورد
همین عشق مرا ازاین مهلکه نجات داد...
#ادامه_دارد ..
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
#داستان_آموزنده
👉@zibastory👈
🔆مجازات عبدالله بن سبا
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: عبدالله بن سبا ادعاى پيامبرى كرد و اظهار مى نمود كه على (ع ) خداست .
اين خبر به على (ع ) رسيد، او را احضار كرد، و به او فرمود: درباره تو چنين شنيده ام ، او گفت : آرى در ذهن من چنين القاء شده كه تو خدا هستى ، و من پيغمبر مى باشم .
على (ع ) به او فرمود: واى بر تو، شيطان بر تو چيره شده ، مادرت به عزايت بنشيند، از اين عقيده برگرد و توبه كن .
او باز نپذيرفت ، على (ع ) سه روز او را زندانى كرد، و توبه اش داد، باز او توبه نكرد. آنگاه على (ع ) او را در آتش افكند و سوزاند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
#سوریه
#فاطمیه
#وعده_صادق
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🔰نجات و هدایت یک مسیحی به خاطر دستگیری کردن از مردم
👉@zibastory👈
🟢 در زمان مرحوم والد- مرحوم آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی- یک روز ظهر که از دفتر خارج شدم، یک آقای خیلی موقرِ کت و شلواری که ساک کوچکی در دستش بود تا من را دید، گفت: با شما کاری دارم، عرض کردم: من خستهام صبح تا حالا دفتر بودم، عصر مجددا برمیگردم در خدمتتان هستم. گفت: کار من خیلی ضروری است، خواهش میکنم حرفم را بشنوید. برگشتم و گفتم: فرمایش شما چیست؟ گفت: من مسیحی و تکنسینِ نصبِ موتورِ چاههای عمیق هستم. الآن برای ۱۵ چاه در کرج قرارداد بسته و روزها آن جا هستم, برای نصب این موتورها. سه شب پیش در عالم رؤیا یک بانویی که روبند برصورتش داشت به من گفتند: صلوات بفرست! گفتم من مسیحی هستم و صلوات، مال مسلمانهاست. تا این را گفتم، حضرت رفت. فردا شب هم عین همین قضیه تکرار شد منتهی همراه یک بانوی دیگر، من فهمیدم این بانویی که شب قبل و امشب آمده همین بانویی است که در قم مدفون است، باز هم فرمودند: صلوات بفرست! و من همان جواب را دادم و ایشان رفتند، شب سوم امام خمینی به خوابم آمد و با تشر فرمودند: میخواهند هدایتت کنند، متوجه نمیشوی؟ گفتم چکار کنم؟ گفتند: برو قم و مسلمان شو، بیبی آمده تو را مسلمان کند! آن آقا گفت من در عالم رؤیا آمدم پیش شما شهادتینم را گفتم، الآن هم آمدم بگویم چکار کنم؟ وضع مالی من بسیار عالی است، گفتم: فعلاً شهادتین را بخوان!
دو سه روز هم نگهش داشتیم و نماز و برخی احکام ضروری را یادش دادیم.
آن روز من به آن مسیحی گفتم تو در زندگیات چه کار کردهای که حضرت این چنین هدایتت فرموده؟ گفت: سرم به کار خودم هست و کاری به کسی ندارم، گفتم نه، یک کاری کردهای. کمی فکر کرد و گفت: من یک کاری انجام میدهم که حتی بچههایم هم خبر ندارند، شبهای شنبه و یکشنبه که تعطیل هستیم، عقب ماشینم را پر از خوار و بار و چای و روغن میکنم و میروم انتهای حلبیآباد تهران و آن را درب خانهها میگذارم و میروم، گفتم: علت همین است، شما از مردم دستگیری کردهای و خدا هم به وسیله حضرت معصومه از تو دستگیری کرد!
ببینید چه چیزی از هدایت بالاتر است، در نمازهایمان میخوانیم «اهدنا الصراط المستقیم» باید جلوی ضریح حضرت دو زانو بنشینیم و تضرع کنیم مبادا ۶۰ ساله شویم و یک وقت غیر المغضوب علیهم و لا الضالین باشیم.
📚سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از:
خبرگزاری شفقنا، آیت الله محمد جواد فاضل لنکرانی، ۱۴۰۳/۷/۲۳
#سوریه
#فاطمیه
#وعده_صادق
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🤲🏼 اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زينب کبری سلام الله عليها
☑️ از آقای شیخ حسین سامرایی که از اتقیاء اهل منبر در عراق بودند، نقل شده است:
▫️ در آن ایامی که در سامرا مشرف بودم، روز جمعه طرف عصر در سرداب مقدس رفتم؛ دیدم غیر از من کسی نیست و من حال و توجهی پیدا کرده و متوسل به حضرت ولی عصر (عج) شدم در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم که به فارسی فرمود:
🔸 «به شیعیان و دوستان ما بگویید خدا را قسم دهند به حق عمه ام زینب که فرج مرا نزدیک گرداند.»
⬅️ شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۲۵۱
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
#حضرت_زینب (س) #دعای_فرج
#سوریه
#فاطمیه
#وعده_صادق
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#خدا_را_ارزان_فروختی!💕
🌷به دلیل اینکه در منطقه جنگی و در محاصره آبادان، توسط رژیم عراق بودم، متأسفانه امکان حضور در مراسم تشییع برادرم را نداشتم، ولی برای مراسم چهلمین روز شهادتش خودم را رساندم به قزوین و در مراسم بزرگداشتش شرکت کردم. پس از مراسم که به جبهه برگشتم، برای یکی از عملیاتهای شناسایی آماده شدیم، من بودم به عنوان مسئول گروه و ۳۳ نفر نیرو هم در اختیارم قرار دادند. در عملیات شناسایی که وارد شدیم، در مقطعی میبایستی با دشمن وارد درگیری میشدیم، اما من احساس کردم بهتر است که با دشمن درگیر نشده و برگردیم، شاید هم در آن لحظات به فکر مادرم بودم و اینکه....
👉@zibastory👈
🌷و اینکه تحمل داغ دو شهید برایش سنگین باشد، به هر شکل دستور بازگشت را به گروه صادر کردم. شب خسته بودم و درون سنگر خوابم برد، در عالم خواب اخوی شهیدم را دیدم که به سنگر ما آمده، درحالیکه بسیار عصبی و ناراحت بود و یک جورایی انگار با من قهر کرده است. گفتم: چته، چرا ناراحتی؟ گفت: تو خدا را ارزان فروختی! این حرف را که زد من به قدری ناراحت شدم که از خواب پریدم. وقت نماز بود، نماز صبح را خواندم و مشغول خواندن دعا شدم و ناراحت از اینکه چرا در عملیات شناسایی آنگونه عمل کردم که اخوی شهیدم از دست من ناراحت شده است. از این قضیه...
🌷از این قضیه حدود یک ماه گذشت، عملیات دیگری به عهده ما گذاشته شد، اینبار به جد وارد عملیات شده و در مقابل دشمن ایستادیم و به اهدافی هم که در نظر داشتیم رسیدیم. از این اتفاق خیلی خوشحال بودم، درست مثل واقعه قبلی به سنگر آمدم و از فرط خستگی دراز کشیدم و در فکر بودم که اگر اینبار برادرم به خوابم بیاید چه میگوید و لابد کلی از عملکرد من خوشحال شده است. در همین فکر بودم که خوابم برد، ناصر برادرم دوباره به خوابم آمد و دوزانو توی سنگر ما نشست. گفتم: حالا چی داری بگی؟ گفت: برای خدا نبود؟
🌹خاطره ای به یاد #شهید معزز ناصر ذوالقدر (شهادت: ۱۹ آذر ۱۳۵۹ در سومار) فرزند شهید معزز محمد ذوالقدر (شهادت: سال ۱۳۶۲)
#راوی: رزمنده دلاور جعفر ذوالقدر
منبع: سایت نوید شاهد
#سوریه
#فاطمیه
#وعده_صادق
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه حضرت زهرا(س) زیاد گوش کردم
ولی هیچ کدوم مثل همین دو دقیقه
حاج آقای قرائتی نمیشه
خدا خیرشون بده
ما که شیعه نصف و نیمه هم نیستیم .چنین آتش بر دلمان بپا میکند
امان از دل صاحب الزمان. عج.
امان از دل مولا علی علیهالسلام
امان از دل فرزندان زهرا .س.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
👉@zibastory👈
هدایت شده از 📚داستان های زیبا 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁شب
💫داستان زندگی ماست
💫گاهی پرنور،
💫گاهی کم نور میشود
💫اما بخاطر بسپار هر آفتابی
💫غروبی دارد و هر غروبی طلوعی
💫قرنهاست که هیچ شبی
💫بی صبح شدن نمانده است
💫به امیــد
🍁طلـوع آرزوهایتان
شبتون پراز نور الهی 💫
👉@zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗ای نور خداوند مبین در ظلمات
🌸وی آن که توئی آل علی را جلوات
💗گفتم به دلم چه هدیه داری امروز
🌸گفتا به گُل چهرۀ مهدی صلوات
🌸🍃اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ
💗🍃وَالُ مٌحُمٌدِ
🌸🍃وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحت بخیر
آقاے خوبے ها 🌼🍃
دیر گاهیست که ما
تشنه ی دیدار تو ایم
قد رعنا بنما
جمله خریدار تو ایم
گر چه با دست و زبان
موجب آزار تو ایم
👉@zibastory👈
گل نرگس نظرے
ما همگے خار تو ایم🌼🍃
" اللهم عجل لولیڪ ألفرج "
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️صلى الله عَلَيك
◾️يا فَاطِمَة الزَّهرَاء
🌷رسول الله صلى الله عليه و اله
لو كانَ الحُسنُ شَخصاً لكانَ فاطِمَةَ ،
بَل هى أعظَمُ .
إنَّ فاطِمَةَ سلام الله عليها ابنَتى خَيرُ
أهلِ الأرضِ عُنصُراً و شَرَفاً و كَرَماً .
🌷پیامبر خدا صلی الله علیه و اله :
اگر خوبی به صورت آدمی مجسم
می شد ، او فاطمه بود ؛
بلکه فاطمه با عظمت تر است .
فاطمه سلام الله علیها دخترم ،
بهترین فرد روی زمین از نظر
اصالت نژاد و شرف و کرم است .
📗 : حکمت نامه فاطمی : ص : ۱۲۸
👉@zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👉@zibastory👈
زیر باران نگاهت ❤️
خیس کن قلب مرا ❤️
دیده ها خشکیده بر در
تو نمی آیی چرا😔
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج♥️🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بندهخدایی از من واجبتر بود....
گاهی خدا اینجوری دست آدمو میگیره...
👉@zibastory👈
🏴🏴🏴
یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
✍ حضرت فاطمه ى زهرا سلام الله عليها
به صورت يك بشر و يك زن است ؛
اما در معنای یک 🌷 حقیقت عظیم 🌷
و یک نور درخشان الهى و يك بنده ى
صالح و يك انسان ممتاز و برگزیده است .
آن کسی است که رسول اکرم
صلی الله علیه و اله به امیرالمومنین
علیه السلام فرمود :
" یا عَلِىُّ اَنتَ قائِِدُ المومنين إلى الجَنَّةِ
يومَ القيامةِ و فاطمةُ تَقُودُ المومنات
الى الجَنَّة يومَ القيامة".
در روز قيامت اميرالمومنين عليه السلام
مومنين و مردان مومن را به سوى بهشت
هدايت ميكند حضرت فاطمه ى زهرا
سلام الله عليها زنان مومن را به بهشت
الهى راهنمايى ميكند ؛
🌷همپایه و همسنگ امیرالمومنین علیه السلام 🌷
📗: حقیقت عظيم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بيانات حضرت آيت الله العظمى خامنه اى
(مد ظله العالی )
✅روایتی تکان دهنده و زیبا
🔴شب اول قبر آیتالله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام
بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم.
کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟!
پرسیدم:
آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر میآمد، شروع کرد به تعریف کردن:
وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت.
درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل میدیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشهای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی میآید. صداهایی رعبآور وحشتناک!
به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود!
بیابانی بود برهوت با افقی بیانتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک میشدند.
تمام وجودشان از آتش بود.
آتشی که زبانه میکشید و مانع از آن میشد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف میزدند و مرا به یکدیگر نشان میدادند.
ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمیآمد. تنها دهانم باز و بسته میشد و داشت نفسم بند میآمد.
بدجوری احساس بیکسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم.
صدایی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من میآمد.
👉@zibastory👈
هر چقدر آن نور به من نزدیکتر میشد آن دو نفر آتشین عقبتر و عقبتر میرفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.
آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمیتوانستم حرفی بزنم و تشکری کنم،
اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید:
آقای حائری! ترسیدی؟
من هم به حرف آمدم که:
بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ترک میشدم و خدا میداند چه بلایی بر سر من میآوردند.
راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.
وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من مینگریستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم.
آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبهاش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد..
📘ناقل آیتالله العظمی سیدشهابالدین مرعشی نجفی(ره)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👉@zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عنایت امام رضا علیه السلام به زائری که اهل زیارت نبود...
🎙 حجتالاسلام والمسلمین قرائتی
.
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👉@zibastory👈
✍ یکی از اشتباهات تبیینی در میان کانال های داخلی اینست که عمدتا تصور میکنند میان حزب الله و اسرائیل توافقی برای پایان جنگ اتفاق افتاده است.
نخیر دوستان... کابینه دولت لبنان با فشار فرانسه و امریکا ناچار به پذیرش آتش بسی با اسرائیل شد که در پشت برگه این پذیرش نامه به اسرائیل اجازه دادند هرگاه احساس خطر کند بتواند به هر نقطه ای حمله کند.
کابینه لبنان را از آشوبی شبیه سوریه ترساندند که در آن ممکن بود دولت سقوط کند.
حزب الله تنها برای حفظ وحدت ملی لبنان و جلوگیری از اختلافات داخلی به کابینه کنونی احترام گذاشته است.
لیکن هیچ توافق یا صلحی میان حزب الله و اسرائیل اتفاق نیفتاده است.
متاسفانه دولت ایران بر خلاف ادعای ولایت مداری، بجای ایجاد کمربند محکم اقتصادی نظامی در کشورهای جبهه مقاومت، فریب مذاکراتی را خورده که هیچ انتها و هدف مشخصی ندارد.
ما فریب آرامش ِ صدای تیک تاکی را خوردیم که بزودی خواهیم فهمید، صدای بمب ساعتی است!!!
✍
#جهاد_تبیین
👉@zibastory👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بده مفتاحی ازسطر کلامم
✨وزان بگشای قفل ازگنج کامم
🌸به ذکرخود بلند آوازه ام کن
✨رفیق لطف بی اندازه ام کن
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗امام رضاعلیه السلام:
🌸هرکس نتواند با کارهای نیک
✨گناهانش را بپوشاند
🌸بسیار صلوات بفرستند
✨زیرا که صلوات
🌸گناهان را نابود می کند.
📚آثار صادقین ج۱۱ ص۲۴۱
🌸اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ای نگاهت
✨عشقِ عالمگیر از دلم غَم را بگیر
▪️حضرت کوثر
✨برایم جرعه ای مرهم بگیر
▪️تا نَلغـزَد
✨هر دوپایَم از صراطِ ٱلمستقیم
▪️مادری کن
✨دستهایم را خودت مُحکم بگیر
✨آغاز روزمون
🖤به نام تو مادر خوبی ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بده مفتاحی ازسطر کلامم
✨وزان بگشای قفل ازگنج کامم
🌸به ذکرخود بلند آوازه ام کن
✨رفیق لطف بی اندازه ام کن
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗امام رضاعلیه السلام:
🌸هرکس نتواند با کارهای نیک
✨گناهانش را بپوشاند
🌸بسیار صلوات بفرستند
✨زیرا که صلوات
🌸گناهان را نابود می کند.
📚آثار صادقین ج۱۱ ص۲۴۱
🌸اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ
وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثرِ روضهی فاطمیه
حجت الاسلام👇
#حامد_کاشانی🎙
#سخنرانی🔊
#ایام_فاطمیه🏴
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ای نگاهت
✨عشقِ عالمگیر از دلم غَم را بگیر
▪️حضرت کوثر
✨برایم جرعه ای مرهم بگیر
▪️تا نَلغـزَد
✨هر دوپایَم از صراطِ ٱلمستقیم
▪️مادری کن
✨دستهایم را خودت مُحکم بگیر
✨آغاز روزمون
🖤به نام تو مادر خوبی ها
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلامُ عَلیکِ یا فاطمهُ الزَّهرا (سلامُ الله عَلیها)
حکایت نامگذاری صحن حضرت زهرا (س) در نجف چیست؟
با دقت کلیپ را تماشا کنید...
خیلی جالبه... آیت الله سیستانی خواب حضرت زهرا (س) رو می بینن و در مورد حاج قاسم صحبت میکنن
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
📚داستان های زیبا 📚
😈دام شیطانی😈 قسمت۱۳ 🎬 باباومادر آنچه که دیده وشنیده بودند برای دکترتعریف کردند. دکتر کمی به فکرفرو.
😈دام شیطانی😈
قسمته۱۴ 🎬
پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش برای همین جن زدگی بود.
بابام وقت گرفته بود که بریم پیش روحانیه,وقت رفتن,هرکارکردم نتونستم از جام بلند بشم,احساس میکردم دونفر دوطرفم رامحکم گرفتن وبه زمین دوختنم,میخواستم به بابا بگم که فلج شدم ناگاه صدای مردی ازگلوم درامد که اینبار با زبان ارمنی صحبت میکرد,پدرومادرم خیلی ترسیده بودند...
مادرم موند پیشم وبابا زنگ زد به اخونده که فامیلش موسوی بودوبراش توضیح داد که چه اتفاقی افتاده...
اقای موسوی یک سری اذکار وکارها گفته بود که انجام بدهیم.
حالا دیگه خودمم خسته شده بودم ,گاهی یک درد توبدنم میپیچید ازپامیگرفت میومدتودستم بعدش سرم ,همینطور میچرخید.
دوباره به یاد خداافتادم,حالا میفهمیدم بیژن با ارتباط اجنه مرا جادو کرد وپام رابه این محافل بازکرد حتی باعث شد بااجنه ارتباط برقرارکنم...
ازخودم بدم میومد ,تصمیم گرفتم هرطور شده بااین ارواح خبیث بجنگم...
اقای موسوی گفته بود قران راازش جدا نکنه,مدام دعابخونه ونماز به جا بیاورد.
چندبارسعی کردم وضوبگیرم اما یک نیرویی نمیذاشت,وقتی میخواستم اب رو دستم بریزم ,دستاهم خشک میشد,انگارفلج میشدند,مامان راصدامیزدم تا برام وضوبگیره,روی سجاده که مینشستم ,به یک باره مهرغیب میشد,سجاده خودبه خوداز زیرپام کشیده میشد...
حالا میدونستم واقعا اجنه احاطه ام کردند...
مامان برام غذامیاورد ,توغذا خورده شیشه میدیدم وخیلی چیزای دیگه,انگارمیخواستن ازمن انتقام بگیرن...اما ازهیچ کدام این اتفاقات باپدرومادرم حرف نمیزدم,اخه غصه میخوردن.
توهمین روزها بیژن زنگ زدگفت:چی شدی خانم خوشگلم؟چرااحوالی نمیگیری,زنگ زدم بهت تاریخ جشن رابگم...
با عصبانیت دادزدم :گورت راگم کن ابلیس ,شیطان کثیف...
بیژن انگاری ازبرخوردم خبرداشت, خیلی ریلکس گفت:خانم کوچلو چه بخوای وچه نخوای اومدی توجمع ما ابلیسان,توالان همسر یک شیطانی ………باصدای بلندی خندید...
عصبی ترشدم وگفتم :دیگه نمیخوام صدات رابشنوم..
بیژن:جشن دو روز دیگست,یعنی روز عاشورا,اگه بیای که با اغوش بازمی پذیریمت واگر نیای من دوستام رامیفرستم پیشت تا جشن بگیرند😈
گفتم:تویک ابلیسی,من نمیام ,هرغلطی دوست داری بکن...
اما نمیدانستم چه جهنم سوزانی درپیش دارم..
امروز روز تاسوعا بود وعلی رغم میل باطنی ام که دوست داشتم درعزاداریها شرکت کنم,همان نیروی شیطانی نگذاشت درسوگ اربابم شرکت کنم ,اما بابا رافرستادم اداره ی آگاهی وموضوع تهدید بیژن را گفتم که به اطلاع آنها برساند.قرارشد اگر باهام دوباره تماس گرفت ,اونا رادرجریان بگذارم,اما من اصلا تمایلی به صحبت کردن با این ابلیس آدم نما نداشتم,هرچه آدرس از بیژن داشتم دراختیار انها گذاشتم وتصمیم گرفته بودم هرچه زنگ زد جواب ندهم.
از دم غروب ۱۳تماس ازدست رفته ازبیژن داشتم....
#ادامه_دارد ..
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯
😈دام شیطانی😈
#قسمت ۱۵ 🎬
اخری بهم پیامک داد بااین مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده,الان درقالب تن تو ,روح یک جن وجود دارد,انجمن روی تو برنامه ریزیها کرده,لطفا خودت راخسته نکن,اول وآخرش مال مایی,اینم آدرس جشن:تهران .......
بیژن ,طبق شناختی که ازمن داشت محال بود به فکرش خطورکند که من بخوام ازکارهاشون باکسی صحبت کنم.
اما باذکرهایی که اقای موسوی بهم آموزش میداد خیلی وقتا ,اختیارم دست خودم بود اماگاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه رااحساس میکردم.
تمام متن پیامک بیژن رابرای شماره ی همراه اقای محمدی(پلیسی که درجریان کاربود)فرستادم.
خودم رفتم مشغول ذکر شدم,اقای موسوی بهم گفته بود هرچه وسیله که علامت یک چشم روش هست را دارم,ببرم بزارم امام زاده یایک جای مقدس تا اثرشون از بین بره,من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که ,این گردنبد که روش تک چشم حک شده بود,برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود وباعث جذب اجنه وشیاطین اطرافم میشد.
اون گردنبدوانگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود راسپردم به مامان تابگذاره امام زاده,وخودم مدام اسفند دود میکردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسفند بلند میشه ,جن درونم یک جورایی اذیت میشه ومن راهم اذیت میکنه...
فردا عاشورا بود ومن برنامه ها داشتم,میخواستم با ذکرخدا وگریه بر ارباب خودم راپاک کنم....
میدونستم روز سختی درپیش دارم ,توکل کردم وبه انتظار روزهای خوش نشستم.......
#ادامه_دارد
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#فاطمیه
#سوربه
#امام_زمان
📕 #حکایت_و_داستانهای_زیبا📘
╭═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╮
👉@zibastory👈
╰═━⊰🍃🌺🍃⊱━═╯