eitaa logo
ظهور بسیار نزدیک است
14.2هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
15.7هزار ویدیو
363 فایل
💓 از غدیر تا ظهور 🙏 با شما حرف خواهیم زد از : 🌹 یاایتها النفس المطمئنة 🌼 ارجعی الی ربک 🌼 راضية مرضية 🌼 فدخلي في عبادي 🌼 وادخلي جنتي 👈 کپی آزاد 🔸 موسسه جنبش پیشوازان دولت کریمه 🔸 تبادل تبلیغ 🔹 @mahdeyar314
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌷🌸 💢پیشنهاد به امام علی علیه السلام ✅امام علی(ع) در میان اهالی کوفه نقل کردند: 💢یک شب، شخصی دَرِ خانه ام آمد که در دستش ظرف حلوایی لذیذ بود. با دیدن آن ظرف چنان مشمئز شدم که گویی از آب تهیه شده بود. به او گفتم: و صدقه بر ما خاندان حرام است! 🌀گفت: این حلوا نه است و نه صدقه! بلکه است. 🌀گفتم: بر تو بگرید! آیا از طریق دین خدا وارد شده ای تا مرا بفریبی؟ دیوانه شده ای یا می‌گویی؟! سوگند به خدا که اگر همه کائنات را به من دهند تا یک پوست جو از دهان مورچه ای بیرون بکشم، هرگز نخواهم کرد. دنیای شما نزد من از برگ جویده شده ای در دهان یک پست تر است. 📚نهج البلاغة ، خطبة ۲۲۴ ❀ اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ❀ 🌿🌷 🔸نفس مطمئنه http://eitaa.com/joinchat/1868431360C70b0fb3381
#داستان #سید_شفتی و پولدار شدن او 🔺️سید محمد باقر شفتی‌(ره) یکی از علمای بزرگ شیعه بعد از تحصیل در نجف اشرف، در نهایت فقر، به ایران و اصفهان مهاجرت می‌کند 🔸️بعد از چند روز گرسنگی، پولی به دستش می‌رسد و مقداری #جگر خریداری می‌کنند در حال بازگشت، #سگی را با بچه‌هایش می‌بیند که در اثر خشک شدن شیر، توله‌های سگ در حال جان دادن هستند. 🔸️خود #سید_شفتی میگوید: دلم بحال سگ سوخت چون دیدم بچه های او به زیر سینه او چسبیده اند و این سگ براي خوردن جگر، از من سزاوار تراست، زيرا هم خودش و هم بچه هايش گرسنه اند، من آن جگر را قطعه قطعه کردم و به آن سگ دادم تا تمام شد. 🔹️آن سگ سر خود را بطرف آسمان بلند کرد و چند مرتبه صدا زد . یقین کردم در حق من دعا کرد. 🔸️ازاين جريان چندان نگذشت كه يكي از بزرگان ،از زادگاه خودم شفت مبلغ دويست تومان براي من فرستاد و پيام داد كه من راضي نيستم از عين اين پول مصرف كني ،بلكه آن رانزد تاجري بگذار تا با آن تجارت كند و ازسود تجارت، از او بگير و مصرف كن. 🔺️من به همين سفارش عمل كردم، به قدري وضع مالي من خوب شد كه از سود تجارتي آن پول، مبلغ هنگفتي بدستم آمد و با آن حدود #هزار دكان و كاروانسرا خريدم و يك روستا را در اطراف محلمان خريداري نمودم، كه اجاره كشاورزي آن هرسال #نهصدخروار برنج مي شد، و قريب #صدنفر از در خانه من نان مي خوردند، ♻️تمام اين ثروت و مكنت براثر #ترحمي بودكه من به آن #سگ گرسنه نمودم ،و او را برخودم ترجيح دادم. 📚منبع: اقتباس ازكتاب صدويك حكايت ، ص 158 . 🔴 @zoohor59
#داستان #شیخ_مرتضی_زاهد #خواص_سوره‌ها 🔺️عنایت حضرت رسول (ص) و شفای بیمار آقا بزرگ مدرسی نقل کردند : روزی در بین راه با #شیخ_مرتضی_زاهد (ره) برخورد کردم . آقا فرمودند: بیا تا با هم به عیادت حاج حشمت روضه خوان برویم . در زدیم ، وارد منزل شدیم ، حاج حشمت بی‌هوش کنار کرسی بود . شیخ مرتضی فرمودند : برای شفای ایشان 🔺️ #هفتاد_مرتبه_حمد بخوانیم؛ 🔸️آقا بزرگ ۳۵ تا حمد تو بخوون ! 🔸️۳۵ تا حمد من می‌خونم . بعد از آن‌که حمد‌ها تمام شد ایشان به هوش آمد و گفتند : من همین حالا #حضرت_خاتم_الانبیاء(ص) را درخواب زیارت کردم. ایشان به من فرمودند: « بلند شو !! آشیخ مرتضی آمده به دیدنت و برایت یک گلابی هم آورده !! .» 🔸️#شیخ_مرتضی_زاهد تبسمی می کند و از زیر عبایش یک گلابی بیرون می آورد و به حاج حشمت می دهد. 💠حاج حشمت به خواست وعنایت پیامبر خدا (ص) وبه برکت وجود آقا شیخ مرتضی از آن بیماری شفای کامل پیدا می کند.! 📚 منبع داستان : کتاب آقا شیخ مرتضای زاهد ص 90. 🔸نفس مطمئنه http://eitaa.com/joinchat/1868431360C70b0fb3381
#داستان 💚 وقتی خدا امر کند ... زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد. 🔸نفس مطمئنه http://eitaa.com/joinchat/1868431360C70b0fb3381
❣﷽❣ 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن 2⃣ 🍂قوم سركش عاد🍂 حدود 700 سال قبل از ميلاد حضرت مسيح در سرزمين احقاف (بين يمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مى ‏كردند كه به آن‏ها قوم عاد مى‏ گفتند. زيرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود نيز از همين قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مى‏ آمد. قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نيرومند بودند، از اين رو به عنوان جنگاورانى برگزيده به حساب مى ‏آمدند. از نظر تمدن نيز نسبت به قبايل ديگر تا حدود زيادى پيشرفته ‏تر بودند و شهرهاى آباد، زمين‏هاى خرّم و سرسبز و باغ‏هاى پرطراوت داشتند. اين قوم در ناز و نعمت به سر مى‏ بردند و همچون شيوه بيشتر سرمايه داران و مرفهين بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوءاستفاده مى‏ كردند و از طاغوت‏ها و مستكبران عنود و سركش پيروى مى ‏نمودند و در ميان انواع خرافات و بت‏ پرستى و گناهان غوطه‏ ور بودند. طغيان، بى ‏بند و بارى، عيش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و يكدندگى در سراپاى وجودشان ديده مى ‏شد و هرگز حاضر نبودند كه از روش خود دست بكشند و در برابر حق تسليم گردند. ... . دوستان عزیز با استفاده از و زدن^ در بالای صفحه میتوانید داستان پیامبران قبلی را مطالعه کنید. 📚 📚 قصه‌های زیبای قرآن ✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
─═ঊ ❥❥🍃🌼🍃❥❥ঊ═─ 🔰مرحوم طاهر حاج رضایی برادر طیب می‌گفت: وقتی در زندان ساواک بود به ملاقاتش رفتم. از من خواست که برایش قرآن و مفاتیح بیاورم. می‌گفت: 🔶در این شش ماه زندانی خدا خواست که کاملا از گذشته ام توبه کنم. صبح یازدهم آبان ماشین مخصوص آمد و طیب و حاج اسماعیل را با خود برد. ♦️ وقتی طیب از محوطه زندان خارج می‌شد داد زد و گفت: به (امام) خمینی بگویید من پشت سر شما چیزی نگفتم. ما به شما ارادت داریم. 🔘ساعتی بعد در میدان اجرای حکم، حاج اسماعیل ترسیده بود و داد می‌زد. طیب بالحن آرامی گفت: بگذار کارشان را بکنند. بعد هم آنها را به چوب بستند و .. شهید طیب کسی بود مانند حُر ولی ادب او نسبت به امام خمینی باعث نجات او شد... 📚برگرفته از کتاب طیب 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59 ─═ঊ ❥❥🍃🌼🍃❥❥ঊ═─
🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💎علامه طباطبایی(ره) 🔶ایشان در مجلس روضه ای که سیدی در محله گذر خان قم تشکیل می داد شرکت می نمود 🔘 یک بار قسمتی از منزل آن سید نوسازی شده بود و علامه در همان قسمت نشسته بودند در آن هنگام که می پرسند می پرسند چه مدت است که در اینجا مجلس عزاداری بر پاست گفته بودند که بیش از ۴۰ سال مرحوم علامه از آن قسمت نوسازی شده برخاستند و به قسمت قدیمی خانه رفتند ✔️ و فرمودند این آجرهایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین بودند و داستی دارند که انسان به اینها تبرک می گوید. 📚 مرزبان وحی و خرد صفحه ۹۶ ❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59 🍃🌹━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━🌹🍃
┄┄┅┅✿🌼❀🌼❀🌼 ♦️ ♦️ 🔰پیشنهاد به امام علی علیه السلام ❤️امام علی(ع) در میان اهالی کوفه نقل کردند: 🔘یک شب، شخصی دَرِ خانه ام آمد که در دستش ظرف حلوایی لذیذ بود. با دیدن آن ظرف چنان مشمئز شدم که گویی از آب تهیه شده بود. به او گفتم: و صدقه بر ما خاندان حرام است! 🔻گفت: این حلوا نه است و نه صدقه! بلکه است. 🔷گفتم: بر تو بگرید! آیا از طریق دین خدا وارد شده ای تا مرا بفریبی؟ دیوانه شده ای یا می‌گویی؟! سوگند به خدا که اگر همه کائنات را به من دهند تا یک پوست جو از دهان مورچه ای بیرون بکشم، هرگز نخواهم کرد. دنیای شما نزد من از برگ جویده شده ای در دهان یک پست تر است. 📚نهج البلاغة ، خطبة ۲۲۴ 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59 ┄┄┅┅✿🌼❀🌼❀🌼
📚 آموزنده عاقبت عابد بدبخت بنى اسرائیل📚 عابد سخت کوش بنى اسرائیلى که دویست سال از عمر خود را در عبادت گذرانده بود، از خدا تقاضا کرد تا ابلیس را به او نشان دهد، ناگهان پیرى در برابر او ظاهر شد. - تو کیستى ؟ - من هستم . - چرا به سراغ من نیامدى تا مرا فریب دهى ؟ - بارها آمدم ولى در کمند من نیفتادى . - چرا؟ چون عبادت تو خالصانه انجام مى گیرد و به خاطر خدا تمام لحظات عمر خود را، به عبادت مى گذرانى و فکر مى کنى که نکند که عزرائیل فرا رسد در حالى که در گناه و عصیان باشى ، لذا من نتوانستم تاکنون بر تو مسلط شوم و به خاطر همین اطاعت تا الان دویست سال از خدا عمر گرفتى و دویست سال دیگر نیز زنده خواهى بود. ابلیس این را گفت و غایب گشت ! عابد به فکر فرو رفت و با خود گفت حالا که دویست سال مهلت دارم ، چرا خود را از کام جویى ها و لذات دنیوى محروم کنم ، صد سال را در عیش و نوش به سر مى برم و صد سال دیگر را در اطاعت و عبادت مى گذرانم ، پیرو این اندیشه ، دست از عبادت کشید و به دنیا روى آورد و کم کم خطاهاى فراوانى را مرتکب گشت ، ناگهان احساس کرد که عزرائیل به سراغ وى آمد. به عزرائیل گفت : من دویست سال مهلت دارم . عزرائیل گفت : آرى مهلت داشتى ، ولى بر اثر دورى از عبادت و غرق شدن در لذت جویى و انجام گناهان ، عمر تو کوتاه شد، و بدین وسیله عابد بیچاره عاقبت به شر شد.(1) 🌸✍️پیامبر اکرم(صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله و سلم) در این باره فرمودند: مَوْتُ الاِْنْسانِ بِالذُّنوبِ اَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالاَْجَلِ وَ حَیاتُهُ بِالبِرِّ اَکْثَرُ مِنْ حَیاتِهِ بِالْعُمُرِ. 📚مرگ انسان‏ها در نتیجه گناهان، بیشتر از مرگ آنها در نتیجه فرا رسیدنِ اَجَل است و زنده ماندن انسان‏ها در نتیجه نیکی ‏هایشان، بیشتر از زندگی کردنشان به خاطر باقی بودنِ عمر است.(2) اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 📚پاورقی: 1. بدعاقبت ها در تاریخ ، ص 24. 2.مکارم الاخلاق، ص 362. @Rahee_saadat 🔻 نفس مطمئنه 🔹 @zoohor59
14-takabbor.mp3
2.98M
🔴 چرا نمی تونیم را ببینیم ؟؟ 🅾به از امام زمان علیه السلام دور میشیم. کانال استاد هاشمی نژاد👇 http://eitaa.com/joinchat/1107755021C6f97430499
14-takabbor.mp3
2.98M
🔴 چرا نمی تونیم را ببینیم ؟؟ 🅾به از امام زمان علیه السلام دور میشیم. کانال استاد هاشمی نژاد👇 http://eitaa.com/joinchat/1107755021C6f97430499
🍂 و علیه السلام ☘✨روزی " "(ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخـــورده بودند . ✅مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان "علی" فروشی نکنیم...!! @Masafe_akhar2
با عجله سوار تاکسی شدم اصلا حواسم نبود که ماسکم رو نزدم ماشین که حرکت کرد دیدم یه صدایی آمد آقا لطفا ماسکتون رو بزنید برگشتم صندلی عقب رو نگاه کردم یه خانوم بدحجاب دو ماسک زده دیدم 🙈 گفتم ببخشید اصلا حواسم نبود ماسک از جیبم در آوردم و زدم. گفتم خانوم میشه منم از شما خواهش کنم حجابتون رو درست کنید.!؟ 📌 با لحن تندی گفت چه ربطی داره آقا!!! گفتم خانوم همان طور که احتمال داره با ماسک نزدن من به شما ویروسی منتقل بشه!؟ با این تیپ شما هم ممکنه؛ نتنها من و خانواده ام بلکه خیلی از خانواده های دیگه هم از هم پاشیده بشه!! و این کار شما نتنها جسم ما بلکه روح ماروهم آزار میده! ⁉️ گفت من اختیار خودم رو دارم و به کسی ربطی نداره و شما چشماتون رو درویش کنید.!!! 💢 اینجا بود که راننده تاکسی سکوتش رو شکست و گفت خانوم اختیار شما توی خونه خودتون هست!!! وقتی به جامعه وارد شدید باید قوانین جامعه رو رعایت کنید و اینجا قانون اینه!! 🔹 هنوز منم خودم رو آماده کرده بودم چیزی بگم که ... گفت آقا نگهدار میخوام همین جا پیاده بشم آقای راننده هم سریع نگه داشت اونم پیاده شدو درو کوبید و رفت. خندیدم و گفتم آقای راننده ببخشید مشتری تون رو هم پَروندم کرایه ای هم به شما نداد. اون بنده خدا هم یه لبخندی زد و گفت فدای سرت.😘 ✍️ همین طور که داشتیم میرفتیم با خودم کلنجار می رفتم چطور میشه در عرض چند ماه دولت و مردم دست به دست هم میدهند و ماسک زدن رو بین اکثر مردم جا میندازن اما همین عمل رو برای حجاب انجام نمیدن و میترسن که با یک کلمه و توصیه مؤدبانه با این عمل پر از خطر مقابله کنن؟؟ تا جایی که ما حرفش رو میزنیم اینطور عکس العمل نشون میدهند. 🔰 چطور میشه برای کرونا به هر مکان عمومی که میخوای وارد بشی اول نوشته بدون ماسک وارد نشوید!! و اگه بدون ماسک وارد بشی اولا همه چپ چپ نگاهت می کنن بعد هم بعضی جاها خدمات رسانی نمی کنن. 👈 کاش برای حمایت و حفظ حجاب هم مقداری از این کارها می شد و فرهنگسازی می کردند. 🌈 @range_khodaa
📚آیه های آت🔥ش افزا احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند. گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود. گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد. گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟ بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کن. 🌈 @range_khodaa
✳️مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستایی ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ✳️ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ‌ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: «ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!» ✳️ مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ✳️ ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد از او پرسیدند: «برای چه از حال رفتی؟» مراد گفت: «فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!» ✳️ مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. 🔶 ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ. 🔶 قانون زندگی٬ قانون باورهاست 🔶 بزرگان زاده نمی‌شوند٬ ساخته می‌شوند 🌈 @range_khodaa
کوتاه💠 ✍عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود. روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد، وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی نان دادی! 🔅امام جعفرصادق(عليه‌السلام): عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند. @sulook
های-آموزنده * شدید بردن دیگران* ✍مردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و عرضه داشت: 🔸 فدایت شوم از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که ناپسند بود 🔹 از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند! 🔸حضرت فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن .. 🔹حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از او قبول کن و از آنها نپذیر! 🔸 هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده: 👈"کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند" 🔹حسن ختام این مطلب، حدیثی تکان دهنده از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودند: 🔸هر کس گناه و کار زشتی را نشر و پخش کند، همانند کسی است که آن کار را انجام داده است... @fatemiioon_news
4_5963190408321173145.mp3
3.4M
شخصی که در روز غدیر ولایت حضرت علی (ع) را نپذیرفت! 🎙 حجت الاسلام استاد عالی 🎤 ✅ ┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄
🔘 این پسر را نگه دار! 🔹 چهار دختر و سه پسر داشتم... اما باز باردار بودم و دیگر تمایلی برای داشتن فرزند دیگر نداشتم. 🔹 دارویی برای سقط جنین گرفتم و آماده کردم و گوشه ای گذاشتم. همان شب خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است. در خانه را هم یکی می کوبید. 🔹 در را باز کردم، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد. 🔹 نوزادی در آغوش داشت. رو به من گفت: این بچه را قبول می کنی؟ گفتم: نه آقا من خودم فرزند زیاد دارم. ان آقای نورانی فرمود: حتی اگر علی اصغر امام حسین(ع) باشد؟! 🔹 بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت... گفتم: آقا شما کی هستید؟ گفت: علی بن الحسین امام سجاد(ع). 🔹هراسان از خواب پریدم. رفتم سراغ ظرف دارو، دیدم ظرف دارو خالی است! 🔹صبح رفتم خدمت شهید آیت الله و جریان خواب را گفتم. آقا پاسخ داد: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش، نشانه دارد. آن را نگه دار. 🔹 آخرین پسرم روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتیم. بین دو شانه اش جای یک دست بود... 🔹 علی اصغر، در عملیات در روز شهادت امام سجاد(ع) در تیپ امام سجاد(ع) شد... @mouood_org