eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
72.1هزار عکس
74.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
۰: ⛔️تشویق جناب #تاجزاده به برهم زدن جو ورزشگاه‌ها، در حقیقت نوعی تلاش برای ادامه‌ی بازی #دروغ_دختر_آبی و گرم نگه داشتنِ این تنور تا #انتخابات (برای باج خواهی از نظام) و در راستای همان خط "تونس سازی" است که در روزهای ابتداییِ شروع این جریان توسط #پروانه_سلحشوری تبلیغ شد؛ هرچند ایجاد #آشوب توسط #اصلاح‌طلبان مسبوق به سابقه است اما بنظر می‌رسد این‌بار برای اینست که از #پاسخگویی بابت وعده‌هایی که برای کسب رای به "سحر"ها داده‌ بودند، عاجز شده‌اند و امیدی به پیروزی در انتخابات آینده ندارند (همچون سال ۸۸) وگرنه خودشان بهتر از هرکسی می‌دانند که از طریق صندوق رای (همانند سال ۹۲ و ۹۶) به مراتب راحت‌تر از کف خیابان به خواسته‌هایشان می‌رسند!! #سرطان_اصلاحات ✍مهدی قاسم زاده http://sapp.ir/antinofoozeqom
سکوت مقصران اصلی وضعیت فعلی حاشیه ای مهم از متن در 🔻🔻🔻 ✳️ پس از اجرای مصوبه و و غافلگیری ملت در شب ، شاهد اعتراضاتی در سرتاسر کشور بودیم، اعتراضاتی که بیشتر رنگ به خود گرفته بود. در این بین در از روز شنبه ۲۵ آبان و در میدان اصلی شهر شاهد اعتراضات جدی بودیم که تا شب ادامه پیدا کرد و نیز در روز یکشنبه ۲۶ آبان این آشوب ها بصورت حادتر ادامه پیدا کرد و از حمله به مراکز بسیج تا حوزه علمیه و مراکز انقلابی شهر دریغ نشد. ✳️ طنز ماجرا اینجا بود که برخی از عوامل آشوب که معمولا از بین زنان بودند از افراد شناخته شده و به نوعی از جریان منتظری حساب می آمده و در انتخابات ۹۶ از فعالین ستاد روحانی بودند و ضمن توهین و حمله به نیروهای بسیجی و مقام معظم رهبری به ماهیگیری از این آب گل آلود پرداخته بودند. ✳️ این موضوع در حالی است که حتی اگر در حضور منسوبان اش را در این آشوب ها انکار نماید، ولی هیچ گاه نمی تواند نقش خود را در حمایت همه جانبه از به عنوان مسبب اصلی اوضاع کنونی کشور از گرفته تا و ، انکار کنند. ✳️ مردم ولایتمدار کشور و نجف آباد فراموش نمی کنند که در انتخابات ۹۲ و ۹۶ از بیت ایشان تا روحانیون مروج ایشان و دیگر هواداران برای رای آوردن رئیس جمهور فعلی از چیزی دریغ نکردند، مردم بیانیه ۷۰ امضایی عده ای از روحانیون مساجد نجف آباد و را در حمایت از دولت فعلی را فراموش نکرده اند. ✳️ روحانیون فعال حامی دولت در ماجرای انتخابات باید امروز پاسخگوی مردم باشند، اگر را به صلاح کشور می دانند، پس باید خود به صحنه آیند و مردم را نسبت به این مصوبه توجیه کنند و آنان را آرام کنند و یا اگر این تصمیم دولت را به صلاح نمی دانند پس باید نسبت به اقدامات و حمایت های انتخاباتی خود مسئولیت پذیر باشند و بخاطر نزدیک به ۱۰۰ هزار رایی که در این شهر برای دولت کنونی جمع کردند از پیشگاه خداوند و ملت عذرخواهی کنند. روحانیونی چون و از بزرگان جریان آقای منتظری و فعالین انتخاباتی سال ۹۶ اولین مخاطبان این موضوع می باشند. ✳️ روحانیون هوادار آقای منتظری پس از این ماجراهای تلخ باید تصمیم قاطع خود را اتخاذ کنند و از سیاست یک بام و دو هوای خود دست برداشته و از این پس اگر قصد فعالیت سیاسی در انتخابات ها را دارند، باید تبعات اقداماتشان را بپذیرند و نه اینکه هزینه انتخاب سیاسی آنان را رهبری و نظام بپردازند و خود عافیت طلبانه تماشاگر ماجرا باشند و در مواقع انتخابات نمایان شوند. ✳️ همچنین اگر امروز تصمیم به سکوت گرفته اید، لطفا دوباره در آستانه انتخابات چند ماه آینده بساط بیانیه و طومار نویسی برای حمایت از کاندیدا های و ، را پهن نکنید و مشتی هوادار که به تبع از شما دنباله روی می کنند، را در چاهی دیگر نیاندازید. @WhowasMontazeri 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
⬅️فتنه، در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا از ناخالص جدا شود سپس به معناى هرگونه و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت پرستى و  هاى اجتماعى آمده است و در اینجا منظور همان آشوب هاى  اجتماعى است.. ⬅️لبون، به شترى گفته مى شود که به جهت زائیدن مکرر پیوسته در پستانش شیر است (لبون به معناى شیر دار است از ماده لبن) و ابن لبون به بچه چنین شترى گفته مى شود که دو سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است; نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پر شیرى (زیرا هم کم سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ گونه استفاده اى از آن در آن سن و سال نمى توان کرد. ظهر به معنی پشت است . ⬅️حلب به معنی سرازیر شدن شیر .اشک چشم .اب دهان ولوله حالب که مجرای ادرار از کلیه به مثانه است هم از این ریشه است . ⬅️ضرع معانی زیادی دارد .از جمله نزدیک شدن به جیزی .ضعیف شدن .رام شدن .و پستان و …… در این حکمت به همین معنای پستان بکار رفته است . ⬅️ باتوجه به معانی کلمات روشن مى شود که هدف امام این است که به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید دست این و آن شود. باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند. ۲
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دوم 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و ب
✍️ 💠 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 💠 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 💠 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 💠 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هفتم 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا می‌زد من نبودم، سعد ناباورانه نگاه
✍️ 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشه‌ای دیگر جعبه‌های ؛ نمی‌دانستم اینهمه ساز و برگ از کجا جمع شده و مصطفی می‌خواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!» تا رسیدن به خانه، در کوچه‌های سرد و ساکت شهری که از در و دیوارش می‌پاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم می‌دیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر می‌چرخد تا کسی دنبالم نباشد. 💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی‌هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک می‌دید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و همین حال خرابم مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار می‌کنید؟» 💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی به این شهر آمده‌ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟» صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه می‌خواست کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!» 💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو بود...» و مصطفی منتظر همین بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟» برادرش اهل بود و می‌دانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیه‌اش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمی‌خواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش خودشون رو از مرز رسونده بودن درعا و اسلحه‌ها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!» 💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!» از چشمان وحشتزده سعد می‌فهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش می‌جنبید و مصطفی امانش نمی‌داد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو و و تظاهرات می‌کنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش می‌کشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«می‌دونی کی به زنت کرده؟» 💠 سعد نگاهش بین جمع می‌چرخید، دلش می‌خواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمی‌دونم، ما داشتیم می‌رفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی دارن فرار می‌کنن سمت ما، همونجا تیر خورد.» من نمی‌دانستم اما انگار خودش می‌دانست می‌گوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس می‌زد و مصطفی می‌خواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، می‌دیدی چند تا پلیس و نیروی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟» 💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه می‌کرد و او همچنان از که روی حنجره‌ام دیده بود، زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون ، چه بلایی ممکنه سر بیاد؟» دلم برای سعد می‌تپید و این جوان از زبان دل شکسته‌ام حرف می‌زد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بی‌حیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم می‌برم!» 💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه‌تونه!» برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق شده که خون شیعه رو حلال می‌دونن! بخصوص که زنت و بهش رحم نمی‌کنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه‌ها کمین کردن و مردم و پلیس رو بی‌هدف می‌زنن!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
📌پرچم هویت من است مدتی است که یهودیان ساکن فلسطین، بر ضد اصلاحات نتانیاهو وارد عرصه اعتراض شده اند. وقتی شیوه اعتراضشان را می بینم؛ آنها را تحسین می کنم؛ نه صرفا برای اینکه این قوم غاصب درگیر اعتصابات و اعتراضات شده بلکه از این جهت که همه معترضان با پرچم همین رژیم اشغالگر به صحنه می آیند و هرگز حرمت پرچمشان را زیر پا نمی گذارند و چه زیبا فرهیختگی خود را به رخ معترضین دیگر کشورها می کشند! / •••─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─••• https://eitaa.com/zohoore_ghaem
🌼منتظران ظهور ⭕️رک بگم باید مالیات بدن این مالیات هم خدمت میشه برای مردم ⭕️الانم پولدارا زورشون اومده ⭕️کسی که درآمد بالای ۵٠ مبلیون تومن داره باید مالیات بده با این کار داره وابستگی خودش رو از کم میکنه این یعنی گرفتن این یعنی دیگه بین المللی در حوزه ، به ما آسیبی ⭕️جمع بندی اینکه سال بعد گران نخواهد شد و تازه هم خواهد کرد ⭕️قیمت هم بالا نمیره بنده به شخصه با که دارم ، سال بعد رو سال ایران میدانم ما واقعا داریم به دوره کشور میشیم ⭕️زمینه های فراهم شده و احیا شده -منطقه ای به شدت شده و ما در کشورهای به شدت در حال زیاد شدنه فروش به شدت رفته و .... ⭕️قطعا عده ای با این بنده ایرادی نداره کافیه که بگذره تا به این عزیزان ثابت بشه ⭕️اونهایی که میگفتن قطعا تو پاییز به ٧٠ تومن میرسه ، الان با این حرفهای بنده ⭕️فقط اگه یهو دیدن یه اتفاقی افتاد دلار با کله اومد پایین نکنند ⭕️جدیدا هم یه چی یاد گرفتن به نام   که مثلا دولت داره به رو نگه میداره ⭕️شک نکنید با این پر اگر این اتفاق افتاده بود تا الان چندین بار به کشیده میشد ⭕️در ضمن در هم باید عرض کنم تمام به زمان قبل برگشته اینو چندین به خود بنده دادن ⭕️میگن سال بعد رو ١٨ درصد زیاد کردن ⭕️ برنامه داره رو کنه و در عوض به مردم ارائه بده مثل ⭕️در هم میگیرند و در عوض به مردم ارائه میدن ⭕️کنترل در کشور باعث کنترل میشه ⭕️بازم میگم برخی مردم از بس خوندن باور نمیکنند ⭕️ضعف هم در که داره میده و یا قراره بده ⭕️میوه اقدامات دولت در سال بعد به میشینه ✅بازم به عده اون روز حتما شرمنده خواهند شد ⭕️به والله قسم قصد حمایت از رو و هر چه که دارم میگم که از دارم ⭕️بنده دارم رو میبینم آینده بسیار روشنه شک نکنید ⭕️زمان خوبی خواهد بود برای ما و حرف ❗️❗️❗️و اما بعد ... 3⃣ادامه دارد....