eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
72.3هزار عکس
74.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 چهل روز مردم منتظر شنیدن سردار شهید بودند . وصیت نامه خوانده شده و در خبر هم آمد اما چگونه ! کاملا مهجور و در شبکه قرآن بدون سر و صدا !!! گویا حرف زشتی در این وصیت نامه نوشته شده بود !!! همه وظیفه داریم نسبت به موضوع اعتراض کنیم و در خواست کنیم بصورت ویژه یا برنامه خواص و ویژه نمایش داده شود . همه با صدا و سیما تماس بگیریم و پیامک کنیم و و کنیم تا بصورت ویژه در ساعت پر بیننده در شبکهای ملی نمایش داده شود . شماره تماس 162 شبکه سه : تماس: 27863000 پیامک: 20000333 https://tv3.ir/contactus شبکه اول: http://tv1.ir/contactus شبکه خبر: https://www.iribnews.ir/fa/contacts
💢نامه در امور زنان و خانواده به رهبران سیاسی زن جهان 🔷صدای زنان و خانواده های ایرانی را به گوش شما می رسانم !!!! ⚠️چه پیامی در حال مخابره شدن است؟؟ @ghasemiun
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دوم 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و ب
✍️ 💠 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 💠 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 💠 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 💠 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
📌پرچم هویت من است مدتی است که یهودیان ساکن فلسطین، بر ضد اصلاحات نتانیاهو وارد عرصه اعتراض شده اند. وقتی شیوه اعتراضشان را می بینم؛ آنها را تحسین می کنم؛ نه صرفا برای اینکه این قوم غاصب درگیر اعتصابات و اعتراضات شده بلکه از این جهت که همه معترضان با پرچم همین رژیم اشغالگر به صحنه می آیند و هرگز حرمت پرچمشان را زیر پا نمی گذارند و چه زیبا فرهیختگی خود را به رخ معترضین دیگر کشورها می کشند! / •••─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─••• https://eitaa.com/zohoore_ghaem
22.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥سخنان اسرارآمیز رهبر انقلاب 🔻رهبر انقلاب اسلامی در مراسم عزاداری شهادت حضرت امام صادق(پیوست)نکات اسرار آمیزی فرمودند که جا دارد اهل فن آن را رمز گشایی کنند... 🔻۱- اشاره فرمودند وقتی امام حسن صلح کردند بعضی کردند و امام در پاسخ گفتند این موضوع آزمایشی برای شماست و «موقت» است تا زمانی که خداوند در سال ۷۰ هجری برای تحقق حاکمیت امامت مقرر کرده است(زمینه سازی فرج و تحقق امامت در بستر صلح امام حسن) 🔻۲- اشاره فرمودند تحقق حاکمیت امامت در سال ۷۰ در تقدیر الهی بود نه در فضای حتمی الهی لذا به دلیل به مبانی دینی که منجر به شهادت امام حسین علیه‌السلام شد، امر تحقق حاکمیت امامت تا سال ۱۴۰ هجری تاخیر افتاد که مصادف با زمان امام صادق بود. 🔻۳- در زمان امام صادق علیه‌السلام، زمان تحقق حاکمیت امامت با برخی خواص شیعه و که قاعدتاً موجب حواس جمعی دشمنان شد، به تاخیر افتاد ... 🔻۴- اشاره فرمودند کوتاهی، کم صبری، اعتراض بیجا، افشای اسرار، کمک نکردن و تحلیل غلط موجب تاخیر در تحقق امر حاکمیت امامت می شود. 🔸پ.ن۱: چند بار دیگر در تاریخ امر تحقق امامت به دلیل کوتاهی اهل حق به تاخیر افتاده است؟ 🔸پ.ن۲: برخی روایات آخرالزمانی خبر از تقدیر الهی می دهند یا قضای حتمی؟ 🔸پ.ن۳: حوادث امروز ایران و جهان چه نسبتی با این سخنان بسیار عمیق دارد؟ وظیفه ما چیست؟ 🔸پ.ن۴:این بیانات را به همراه بیانات مشابه رهبر حکیم انقلاب با عنوان در سال ۶۱ بارها با دقت گوش کنیم و بیاندیشیم ...