eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.9هزار دنبال‌کننده
72.4هزار عکس
74.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan کانال قصه های شهداء 👈 @Ghesehaye_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
❌می گویند در دیکتاتوری حاکم است!😶 ✅ اما نمی گویند این کدام است که از صدر تا ذیل مسئولان را خود مردم می کنند! در کدام کشور غربی و ! در عرض 24 ساعت با رای مستقیم خود انتخاب می شود؟! در ، بعد از یک سال و نیم نهایتا الکترال‌ها رئیس جمهور انتخاب می‌کنند، نه اکثریت مردم! در انگلیس، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و اغلب کشورهای اروپایی، شخص اول اجرایی، را انتخاب می کند. نه رای مستقیم مردم! حالا بگویید کدام کشور تر است؟!🤔 @tabyinchannel 🌹ظهور نزدیک است .... گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1327431703C6a2d9b1729
ظهور نزدیک است
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دوم 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و ب
✍️ 💠 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 💠 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 💠 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 💠 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 استهزاء ..!! حربه رسانه ها برای روی کار آوردن اشخاص بی صلاحیت !! سخنانی جالب از حجت الاسلام پناهیان در مورد رسانه ای 🆘 @Roshangari_ir 🔻 Instagram.com/roshangari
📖 | روایتی عاشقانه در دل اغتشاشات 💞 ...پشت تریبون رفت و گفت: این همه اختیارات اگه اسمش نیست، چیه؟ 🤨 این اختیارات هیچ حد و مرزی نداره حتی خود خدا هم این قدر اختیارات نداره؛ ... راهی جز ریختن توی خیابون نداریم. 🔪💣 🔻یک دفعه شعار دادن «اغتشاش ، اعتراض ، تفکیک باید گردد» . ✊✌️ هم زمان صدای سوت و جیغ و کف جمعیت بلند شد . یک دفعه یک صدای آشنا گفت مرگ بر ...😈 ♨️ به زودی ... 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir ----‐‐--------------🇮🇷-------------------- به کانال بپیوندید👇👇 ╭┅─────────────┅╮ 🌹@mobin_mashhad🌹
حزب فقط رستاخیز! قبول نداشته باشی یا "توده‌ای" تشریف داری یا "بی‌وطن"! اونوقت دیگه جای شما یا تو "زندانه" یا اعلیحضرت با کمال میل و بدون اخذ گذرنامه "از ایران اخراجت می‌کنه." انتخاب با شما! ✖️ ✖️ پ. ن: برگرفته از سخنرانی اعلیحضرت بعد از انحلال احزاب، صعود چهل ساله، ص٢٠٠ •••─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─••• https://eitaa.com/zohoore_ghaem
"محمدرضا پهلوی"، شاهی که مسبب شکل‌گیری در دو کشور ایران و آلمان شد! 🔻بسیاری ازمردم،فقط ماجرای ۱۶آذر۱۳۳۲وشهادت ۳دانشجو توسط عوامل شاه راشنیده‌اند، اماجالب است بدانید که سالهای بعد ماجرای دیگری نیز درآلمان اتفاق افتاد. در ۲ژوئن۱۹۶۷،سفر محمدرضا که بهمراه فرح به آلمان غربی رفته بود، با اعتراضات گسترده دانشجویان آلمانی مواجه شد. دانشجویان به اینکه دولت آلمان غربی،پذیرای شده که ناقض حقوق بشر است و زندانیان سیاسی کشورش را شکنجه کرده و به قتل میرساند، معترض بودند. البته آنها با برخورد خشن عوامل ساواک که با شاه به برلین رفته بودند و همچنین سرکوب پلیس روبرو شدند که در خلال آن، دانشجویی به نام بنو اوهنسورگ براثر کشته شد. 🔻مرگ اوهنسورگ به نقطه عطفی برای جنبش دانشجویی چپ آلمان بدل شد.گروه جنبش ۲ژوئن که درحدود سال۱۹۷۱تأسیس شد،به مناسبت روزمرگ او نامگذاری شد. جنبش دانشجویی آلمان که پس از مرگ اوهنسورگ، گسترش یافت بربسیاری از سیاستمداران آینده آلمانی که در آن زمان در سنین جوانی بودند، تأثیرگذاشت. بنای یادبودی درکنار سالن اوپرای برلین به‌عنوان یادبودی برای این حادثه نصب شده ودر هانوفر،پلی بر روی رودخانه ایهمه به نام او نامگذاری شده است. اکارد میشلز(Eckard Michels)مورخ آلمانی درکتاب خود باعنوان«بازدید شاه در سال ۱۹۶۷،چراغ راه جنبش دانشجویی» به تحلیل چرایی اعتراض دانشجویان آلمانی به حضور شاه پرداخته است. منابع: دویچه وله:چگونه سفر شاه ایران برتاریخ آلمان تأثیرگذاشت اشپیگل:حقیقت درباره تیراندازی که آلمان را تغییر داد