eitaa logo
ظهور نزدیک است
1.7هزار دنبال‌کننده
55.9هزار عکس
57.4هزار ویدیو
1.2هزار فایل
گلچینی از بهترین مطالب #مهدوی #ولایی #شهدایی #سیاسی #معنوی #معرفتی #تربیتی کانال شهدایی ما👈 @ba_shaheidan ارتباط با خادم 👈 @mohebolMahdi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥🎥 مراحل تبدیل یک به ..👆😅 1️⃣ وقتی اومد اولین کاری که میکنیم اینه که اجاق گاز رو روشن میکنیم و رو میذاریم روش تا بشه ..😁😝😂 2️⃣ هرچی عکس با و و رقص داریم از صفحه شخصیمون پاک میکنیم🙈 3️⃣ به صورتمون آب و کود میدیم تا جلسه دادگاه هرچه سریعتر پشمامون رشد کنه😉 بعد دست میکنیم و صفحه شخصیمون رو پر میکنیم از عکس با و و تیپ هیئتی و کلیپ مداحی و .. تا به جامعه القا کنیم هرچی همشون و هستن😜 ➕یه سوال اینجا مطرحه! آیا این جماعت از و روز و آتش نمیترسن؟ جواب: اینا چون معتقد به هستن و در 👈نه وجود داره و نه .. چون خدا بنده هاشو دوسداره🥰 خدا بنده هاشو نیافریده که تو آتیش بسوزونه☺️ یعنی هرچقدرم گناه کنی سرانجام در بهشت برین ملازم حوریان بهشتی خواهی بود ..😇 فقط کافیه دلت باشه ..🤪🤪 💚💜
#چرامادرهای_ایرانی_اینطورهستند‼️😞 #با_زبانشان_همه_چیز_را #خراب_میکنند😐😐 #علیرضا_پناهیان 🔹 زنان قدرت #زبان دارند، لذا #گناه زن درباره‌ی زبان، ۹ برابر مردان حساب می‌شود. این یک اسلحه است. نباید از آن بد استفاده کرد. 🔹 مهم‌ترین عامل به #جهنم رفتن زنان، زبان آنها است، 🔹 ما در مدرسه‌ای که داریم، دوستان گفتند «از کدام خانواده‌ها دانش‌آموز بپذیریم؟»، گفتم «شما را به خدا به حجاب، نماز و خیلی از این حرف‌هایشان نگاه نکنید. ببینید مادر، اهل کنترل زبان نزد کودکان هست یا نه؛ اگر هم بی‌حجاب بود بپذیرید. با هم کنار می‌آییم» @olama12 @olama_ir
✍️ 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم، زخم شانه‌ام پانسمان شده و به دستم سِرُم وصل بود. 💠 بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی‌حالم تنها سقف بلند بالای سرم را می‌دید که گرمای انگشتانش را روی گونه‌ام حس کردم و لحن گرم‌ترش را شنیدم :«نازنین!» درد از روی شانه تا گردنم می‌کشید، به‌سختی سرم را چرخاندم و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده‌ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم. 💠 صدای مردانی را از پشت پرده می‌شنیدم و نمی‌فهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم و پس از سیلی سنگینش باور نمی‌کردم حالا به حالم گریه کند. ردّ روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی می‌زد. می‌دید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمی‌شد که با هر دو دستش صورتم را می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم می‌کشوندم اینجا!» 💠 او با همان لهجه عربی به نرمی صحبت می‌کرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به فریاد می‌زدند، سرم را پُر کرده بود که با نفس‌هایی بریده پرسیدم :«اینجا کجاس؟» با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت می‌کشید پاسخم را بدهد که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد :«مجبور شدم بیارمت اینجا.» 💠 صدای امام جماعت را شنیدم و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به عُمری آورده است و باورم نمی‌شد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد :«نازنین باور کن نمی‌تونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!» سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند و با مهربانی دلداری‌ام داد :«اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!» 💠 و نمی‌فهمید با هر کلمه حالم را بدتر می‌کند که لبخندی نمکین نشانم داد و مثل روزهای خوشی‌مان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد :«تو که می‌دونی من تو عمرم یه رکعت نخوندم! ولی این مسجد فرق می‌کنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم بوده و الان نماد مخالفت با شده!» و او با دروغ مرا به این کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم و مظلومانه ناله زدم :«تو که می‌دونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟» با همه عاشقی از پرسش بی‌پاسخم کلافه شد که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد :«هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو می‌رسوندیم اینجا!» 💠 و من از اخبار بی‌خبر نبودم و می‌دیدم درعا با آمادگی کامل به سمت جنگ می‌رود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده می‌شد، بازخواستش کردم :«این چند ماه همه شهرهای تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟» حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند و او رنگ مرگ را در صورتم می‌دید که از جا پرید و اگر او نبود از تنهایی جان می‌دادم که به التماس افتادم :«کجا میری سعد؟» 💠 کاسه صبرم از تحمل اینهمه در نصفه روز تَرک خورده و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش می‌زد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت :«میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!» و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی‌ام فرار کرد. تازه عروسی که گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در غربتِ مسجدی رها شده، مبارزه‌ای که نمی‌دانستم کجای آن هستم و قدرتی که پرده را کنار زد و بی‌اجازه داخل شد. 💠 از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد، با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید :«برای کی جاسوسی می‌کنی ؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
💥 🌹حضرت محمد (ص) فرمودند: کسی که را از به پر کند، خداوند در روز قیامت، چشمانش را با و آتش پر می‌نماید و تا زمانی که خداوند بین مردم حکم می‌نماید، به این حالت خواهد بود. آنگاه دستور می‌رسد که او را به ببرید. (در صورتی که توبه نکرده باشد) 📚 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال کانال گناه یعنی دور شدن از مهدی(عج) https://eitaa.com/Gonahyaneidorshodanazmahdi
✍️ 💠 سری به نشانه منفی تکان داد و از چشمانم به شوهرم شک کرده بود که دوباره پی سعد را گرفت :«الان همسرتون کجاست؟ می‌خواید باهاش تماس بگیرید؟» شش ماه پیش سعد موبایلم را گرفته بود و خجالت می‌کشیدم اقرار کنم اکنون عازم و در راه پیوستن به است که باز حرف را به هوای حرم کشیدم :«اونا می‌خواستن همه رو بکشن...» 💠 فهمیده بود پای من هم در میان بوده و نمی‌خواست خودم را پیش رفیقش رسوا کنم که بلافاصله کلامم را شکست :«هیچ غلطی نتونستن بکنن!» جوان از آینه به صورتم نگاهی گذرا کرد، به اینهمه آشفتگی‌ام شک کرده بود و مصطفی می‌خواست آبرویم را بخرد که با متانت ادامه داد :«از چند وقت پیش که به بهانه تظاهرات قاطی مردم شدن، ما خودمون یه گروه تشکیل دادیم تا از حرم (علیهاالسلام) دفاع کنیم. امشب آماده بودیم و تا دست به اسلحه شدن، غلاف‌شون کردیم!» 💠 و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، خبر داد :«فقط اون نامرد و زنش فرار کردن!» یادم مانده بود از است، باورم نمی‌شد برای دفاع از مقدسات وارد میدان شده باشد و از تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود که با کلماتش قد علم کرد :«درسته ما داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده باشیم که دستشون به برسه!» 💠 و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرین‌زبانی ادامه داد :«خیال کردن می‌تونن با این کارا بین ما و شما اختلاف بندازن! از وقتی می‌بینن برادرای اهل سنت هم اومدن کمک ما ، وحشی‌تر شدن!» اینهمه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش می‌چشید که حرف رفیقش را نیمه گذاشت :«یه لحظه نگهدار سیدحسن!» طوری کلاف کلام از دستش پرید که نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و بلافاصله ماشین را متوقف کرد، از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید :«من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!» 💠 دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد. حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرش آورده بود بیشتر از حضورش می‌کردم که ساکت در خودم فرو رفتم. از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم و دندان‌هایم را به هم فشار می‌دادم تا ناله‌ام بلند نشود که لطافت لحنش پلکم را گشود :«خواهرم!» چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی می‌لرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانه‌ام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از اینهمه درماندگی‌ام کشیدم. 💠 خون پیشانی‌ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه‌ام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم :«خواهرم به من بگید چی شده! والله کمک‌تون می‌کنم!» در برابر محبت بی‌ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بی‌کسی‌ام را حس می‌کرد که بی‌پرده پرسید :«امشب جایی رو دارید برید؟» و من امشب از مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر می‌ترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم. 💠 چانه‌ام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش می‌چرخید و آتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمی‌شد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی‌اش از خون پُرشده و می‌خواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :«وقتی داشتن منو می‌رسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس می‌کردم دارم می‌میرم، فقط به شما فکر می‌کردم! شب پیشش رو از رو گلوتون برداشته بودم و می‌ترسیدم همسرتون...» 💠 و نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد :« رو شکر می‌کنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده‌اید!» هجوم گریه گلویم را پُر کرده و به‌جای هر جوابی نگاهش می‌کردم که جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد. 💠 رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش می‌خواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد :«امشب تو چی کار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟»... ✍️نویسنده: 🆔 @mahfa110
✥✥---•---• ﷽ •---•---✥✥ •[❓❗️]• آیـا درسـت اسـت کـه بـرای هـرگناهـی بـایـد ۱۰۰۰سـال داخـل جهـنم بـاشیـم و آیـا اگر کـسی یـک روز وارد جـهنـم نـشود ، آن شخـص همـنـشیـن پـیامبـر خواهـد شـد ؟منظورم دیوانه ها یا بچه ها نیست 🌺 پاسخ: دوست عزیز؛ متفاوت است بنابر ، بعضى از آنها مانند و و موجب رفتن به و در آن است و این در صورتى است که صاحب آن بدون بمیرد. بعضى دیگر از گناهان براى مدت مشخصى موجب مى‌باشد و بعد با یا مورد بخشش واقع می شود. 🌸براساس آیات و روایات، اگر آدمى، در مجموع رو به خدا داشته و و دوستدار (صلى الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) باشد، ولى در دنیا خود را از آلودگى‌ها و تعلّقات پاک نسازد؛ با عذاب‌ها و فشارهایى رو به رو بوده و چه بسا به طبقات اولیه جهنم خواهد افتاد. با این عذاب‌ها، تطهیر شود و به قدم بگذارد. (📚 بحارالانوار، ج 8، ص 352 و 353، ح2) 🔹اینکه واژه 1000 در روایات آمده بیان کننده این است که یک روز برابر با 1000 روز است 🍀خداوند متعال، در مى فرماید: • یدَبِّرُ الاَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَى الاَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِى یوْم کَانَ مِقْدَارُهُو أَلْفَ سَنَه مِّمَّا تَعُدُّونَ؛ • امور این را از به سوى مى کند؛ سپس در روزى که مقدار آن از سال هایى است که شما مى شمرید به سوى او باز مى گردید [و دنیا پایان مى یابد]. ✍️نکته آخر اینکه شاید این فرد همنشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) شود اما نکته ای که باید توجه کنید اینکه این به صورت یک قانون کلی نیست. چون بهشت دارای مراتب و درجاتی است و بالاترین درجه همنشینی با پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است. ➖➖➖➖➖ |•⏳•| @mahdiyarbn_IR 📌به کانال مذهبی [•°مِـشْـکـٰاتْ°•] بپیوندید👆
🔹 🔸 🍃 هر روز یک فضیلت از امیرالمومنین علیه السلام ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🖇 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: 💎 یا علی❗️ جبرئیل مرا خبر داد به امری درباره تو که موجب روشنی چشم و شادی قلبم شد. 💎 به من گفت یا خداوند به من فرمود محمد را از جانب من سلام برسان و به او اعلام کن که پیشوای هدایت و چراغ تاریکی و حجت بر اهل دنیا است. 💎 او و است، من به ذات خود قسم خورده ام داخل جهنم نکنم کسی که او را دوست داشته باشد و تسلیم او و بعد از او باشط و داخل بهشت نمیکنم کسی را که ولایت او را رها نماید و تسلیم او و اوصیای پس از او نشود، این یک واقعیت است که می‌گویم و طبقات آن را چر خواهم کرد از دشمنان او و را پر از دوستان و شیعیانش می‌کنم. 📚 بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۱۳ 🍃🌸الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه مولانا امیرالمومنین والائمه المعصومین علیهم السلام🌸🍃 🆔https://eitaa.com/taliehnoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲ امروز کانال منتظران ظهور 🔺فیلم لحظه 🔞 🔻همراه با صوت آیات سوره مبارکه یس @montazerane_zohour 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ؛ بسه منو بفرست جهنم🔥🔥 🎙استاد قرائتی 📌روز قیامت برای بی نمازها آن قدر نعمتها را میشمارند که شرمنده میشه.😥 🥀🥀🥀🥀🥀 ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ 🌹ظهور نزدیک است .... 🥀 گنجینه ای از بهترین مطالب 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem
246 جهنم چیه؟ یعنی عالم هستی دیگه تحمل موجودی که به حداقل ها راضی شده رو نداره.🔥🔥🔥 چنین انسانی مثل یک زباله باید بازیافت بشه و جهنم مکان بازیافت زباله های انسانیست... ای انسان... 💞 خدا تو رو برای بی نهایت لذت خلق کرد... برای اینکه تو خییییییلی لذت ببری اصلا از خود خدا لذت ببری...💥🌺 ولی تو چرا به لذت های کم قانع شدی؟ چرا نخواستی که خیلی لذت ببری؟😒 ✅ تمام اتفاقات عالم رو خدا طوری طراحی کرده که تو بتونی با کمک و ، از برخی لذت های سطحی به نام عبور کنی و به لذت های برتر برسی. ولی تو با عجله رفتی سراغ همون لذت های سطحی و کم! @IslamlifeStyles
با جلیلی کشور بهشت نشود اما با پزشکیان قطعا ایران خواهد شد! بپرهیزید از کسی که خود چیزی نمی‌داند و دیگران برنامه ها را برایش ديکته می کنند! ─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─ گنجینه‌ای از مطالب ناب مهدوی ولایی شهدایی معرفتی و نهج البلاغه به کانال بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1327431703C4d3e0da40c @zohoore_ghaem @ba_Shaheidan