eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت۱۰۵ شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گرفتیم.گفت: _
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۶ بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو از ما جدا میکرد گفت: _بیا ببینمممم کلی کار داریم. ناسلامتی تو عروسی! چرا اینقدر شیطونی یک کم متین باش.. فاطمه درحالیکه میرفت روبه ما گفت: _چون بهش گفتم تو فیلم نمیرقصم خواست اینطوری تلافی کنه، از خودتون پذیرایی کنید بچه ها..شیرینی عروسی من خوردن داره! ریحانه گفت: _ان شالله خوشبخت بشه چقدر ماهه این فاطمه.. اعظم گفت: _خیلی سختی کشید..واقعا حقشه خوشبخت بشه.. من با تاثرنجوا کردم: _کاش الهام بود. اونها جا خوردند.ولی زود حالتشون رو تغییر دادند.اعظم پرسید: _فاطمه درمورد نماز و دعا تو خونت راستش رو گفت.؟ لبخند محجوبانه ای زدم.گفتم: _من از وجود فاطمه حاجت روا شدم ولی گمونم فاطمه از دعا وپاکی خودش مشکلش حل شد.. اعظم متفکرانه گفت: _پس واقعا جدی میگفته!!حالا که اینطور شد شنبه هممون میام خونتون! گفتم: _قدمتون روچشمم. ریحانه گفت: _راستی درمورد اونشب واقعا من متاسفم! دیگه از اون شب به این ور اون زن تو مسجد نیومد ولی حاج آقابعدنماز خیلی راجع به اون شب حرف زدن! کاش یکی به اینها میگفت وقتی درمورد اون شب حرف میزنند من شرمنده میشم حتی اگه در جبهه ی موافق من باشن.! حرف رو عوض کردم. _بیخیال…دست بزنید برای مولودی خون..بنده ی خدا اینهمه داره واسه ما چه چه میزنه! عروسی فاطمه هم تموم شد. خنده های مستانه ی فاطمه وبذله گویی‌های شیرینش در میان مهمونهاش به پایان رسید و اشکهای پنهانی و سوزناکش از زیر شنل بلند و پوشیده اش در میان درب خونه ی پدریش اشک همه رو سرازیر کرد. من میدونستم که این اشکها به خاطر زجر این سالهاست و بخاطر فقدان خواهری عزیز و دوست داشتنیه که روزی بخاطر اشتباه او به کام مرگ رفت و شاید در میان اشکهایش برای من دعا میکرد! 🍃🌹🍃 وقت رفتن شد. فاطمه رو بوسیدم وبراش از ته دل آرزوی خوشبختی کردم.اوهم همین آرزو رو برام کرد وگفت امشب برام دعای ویژه میکنه! او به حدی به فکر من بود که حتی در این موقعیت هم به فکر این بود که چگونه منو راهی خانه ام کنه!گفتم: _معلومه با آژانس برمیگردم.. فاطمه گفت: _پس صبر کن به بابام بگم زنگ بزنه آژانس. خندیدم. _فاطمه من مدتهاست تنها زندگی کردم .بلدم چطوری گلیمم رو از آب بیرون بکشم.اینقدر نگران من نباش! از فاطمه جدا شدم و با باقی دوستانم خداحافظی کردم. میخواستم به آن سمت خیابون برم که  یک نفر از ماشین پیاده شد و گفت: _ببخشید… سرم رو برگردوندم.رضا بود. به طرفش رفتم و .سرش رو پایین انداخت. _سلام علیکم. جسارتا من میرسونمتون. و قبل از اینکه من چیزی بگم در عقب رو باز کرد وسوار ماشین شد. به شیشه ش زدم. شیشه رو پایین کشید. _اصلا حاضر نیستم بهتون زحمت بدم.من خودم میرم. ادامه ی جملم رو تو دلم گفتم:همین کم مونده که تو رو هم به پرونده ی سیاه من اضافه کنند.!او مثل برادرش با حالتی معذبانه گفت: _چه فرقی میکنه.!؟ فکر کنیدمنم آژانس! سوار شید.اینطوری خیال همه راحت تره. مگه غیر از فاطمه کس دیگری هم نگران من بود؟گفتم: _نمیخوام خدای نکرده نسبت به برادری شما بی‌ادبی کرده باشم ولی واقعا صلاح نیست.. ممنونم که حواستون به بنده هست. دلم نمیخواست از جانب من خطری آبروی خانواده ی حاج مهدوی تهدید کنه! بعد از کمی مکث گفت: _چی بگم.هرطور خودتون صلاح میدونید.شما مثل خواهر بنده میمونید. اگر این کارونمیکردم از خودم شرمنده میشدم. از او تشکر و قدردانی کردم و به تنهایی به خانه برگشتم. 🍃🌹🍃 من در میان خوبی ومحبت راستین این چند نفر احساس خوشبختی میکردم و واقعا آغوش خدا رو حس میکردم. آغوش خدا برام محل امنی بود ولی به قول فاطمه گاهی به باید از و رد میشدم که اگر او رو نمیکردم ممکن بود به نرسم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۰۶ بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۷ اوایل مهر بود. یک روز از سرکار برمیگشتم.به سر کوچه که رسیدم ماشین کامران رو دیدم.بدنم شروع کرد به لرزیدن.خودم رو به ندیدن زدم و قصد ورود به کوچه رو کردم که از ماشین پیاده شد و صدام کرد.ترجیح دادم جوابشو ندم.دنبالم اومد و مقابلم ایستاد. صورتم رو به سمت دیگر چرخوندم . او دستها رو داخل جیبش انداخته بود و از پشت عینک سیاهش نگاهم میکرد..گفت: _باهات حرف دارم. گفتم: _من حرفی با کسی ندارم.مزاحم نشو. خواستم از کنارش رد شم که چادرم رو کشید. به سمتش برگشتم ودرحالیکه اطرافمو نگاه میکردم گفتم: _چیکار میکنی؟خجالت بکش.من اینجا آبرو دارم. پوزخند زد: _هه!! سوار شو اگه خیلی آبروت واست مهمه وگرنه به علی قسم واست تو این محل آبرو نمیزارم. عصبانیت از لحنش میبارید.باید چیکار میکردم؟؟ گفت: _فقط پنج دیقه بیا و جواب یک سوالمو بده بعدم بسلامت!!! آب دهانم رو قورت دادم.مردم نگاهمون میکردند. گفتم: _همینجا بگو من سوار ماشینت نمیشم. چقدر خشمگین بود. _میترسی بلایی سرت بیارم؟! خیالت راحت!میشینی تو ماشین یا داد بزنم همه بفهمن کارم باهات چیه؟ چاره ای نداشتم.سوار ماشینش شدم.او هم به دنبال من سوارشد و با سرعت زیاد حرکت کرد.گفتم: _کجا داریم میریم.قرار بود واسه پنج دیقه حرف بزنی بری.. جوابم و نمیداد.ترسیدم.نکنه میخواست بلایی سرم بیاره.دستم رو داخل کیفم کردم و تسبیح رو فشار دادم. خدایااا خودم و سپردم دستت.. داد زدم: _نگه دار…منو کجا میبری!؟   گفت: _یه جایی که راحت بتونم سرت داد بکشم.. هرچی دهنمه بهت بگم.. بعد میتونی گورتو واسه همیشه گم کنی. 🍃🌹🍃 همه ی این رفتارها نشون میداد که کامران پی به اون راز برده! والبته شاید با چاشنی بیشتر و دروغ بیشتر.! صدای ضبطش رو زیاد کرد .یک موسیقی درباب خیانت و بی وفایی پخش میشد. سکوت کردم و زیر لب دعا خوندم. نمیدونم چقدر گذشت .رسیدیم به یک جاده ی خاکی در اطراف تهران..نفسهام به شمارش افتاده بود.فرمونش رو کج کرد و وارد جاده ی خاکی شد. 🍃🌹🍃 گفت:_پیاده شو. اشکهام نزدیک بود پایین بریزه ولی اجازه ندادم. نمیخواستم از خودم نقطه ضعفی نشون بدم. خودش زودتر از من پیاده شد و به سمت در عقب، جایی که من نشسته بودم اومد و در رو باز کرد.با لحن طعنه واری خطابم کرد: _پیاده شید رقیه ساداااات خانووووم… فکم میلرزید. اگر لب وا میکردم اشکم پایین می‌ریخت. صورتم رو ازش برگردوندم.گفت: _خیلی خب اگه دوست نداری پیاده شی نشو.. بریم سراغ پنج دیقه مون..  مکثی کرد و پرسید: _چراااا؟؟؟؟ هنوز ساکت بودم.با صدای بلند تری فریاد زد: _پرسیدددم چرااااا؟؟؟؟ ترسیدم. لعنتی! اشکم در اومد.حالا اون هم صداش میلرزید.نمیدونم شاید از شدت عصبانیت.شاید هم مثل من گلوش رو بغض میسوزوند.روبه روی صندلی م نشست و در ماشین رو گرفت تا تعادلش به هم نخوره. گفت: _فکر میکردم با باقی دخترهایی که دیدم فرق داری.!! تو چطوری اینقدر قشنگ بازی میکنی؟ هیچ کی نتونسته بود منو دور بزنه هیچکی… گفتم: _من بهت گفته بودم که نمیخوام باهات باشم..بهت گفته بودم خسته شدم از این کار.پس دیگه این بازیا واسه چیه؟اگه قصدم فریبت بود اون ساک وبهت برنمیگردوندم. پوزخندی زد: _اونم جزو بازیهات بود..خبر دارم. سرم رو به طرفش چرخوندم و با عصبانیت گفتم: _کدوم بازی؟!!! اصلا این کارچه سودی داشت برام؟ داد زد: _چه سودی داشت؟؟ معلومه خواستی دیوونه ترم کنی..گفتی تا وقتی محرم هم نشیم نمیخوام باهات باشم! واقعا که خیلی زرنگی!! پیش خودت گفتی این که خرشده حالا بزار یه مهریه و یه شیربهایی هم ازش به جیب بزنیم بعدم الفرار… دستم رو مشت کردم.باحرص گفتم: _اینا رو خودت تنهایی فهمیدی یا کسی هم کمکت کرده؟؟ برو به اون بی شرفی که این خزعبلاتو تو گوشت پرکرده تا از من انتقام بگیره بگو بره به درررک!! و تو آقای محترم!!! تو که  ادعات میشه خیلی زرنگی و..هیشکی دورت نزده پس چرا خام حرفهای اون خدانشناس شدی؟! او بلند شد و با لگد لختی خاک به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: _همتون آشغالید.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۲۲🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۲۳🌷 🍀اوصاف امام زمان علیه السلام🍀 🔶رضی 💠به معنای پسندیده، از اوصاف مهدی موعودعلیه السلام است، چنان که در دعایی برای ایشان می‌گوییم: «اَللَّهُمَّ فَإِنّا نَشْهَدُ... وَأَنَّهُ الْهادِی الْمُهْتَدِی الطّاهِرُ، التَّقِی النَّقِی، الرَّضِی الزَّکِی»؛ «خدایا شهادت و گواهی می‌دهیم که... و او هادی خلق، رهبر پاک سیرت باتقوای پاکیزه صفات پسندیده و آراسته به هر کمال... ». 🔶رُکن الاَنام 💠رکن رکین و تکیه گاه خلایق، امام زمان علیه السلام است و رکن الانام از اوصاف مهدی موعودعلیه السلام می‌باشد. لذا در زیارت سرداب مقدّس می‌گوییم: «سَلامُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ وَتَحِیاتُهُ وَصَلَواتُهُ عَلی مَوْلای صاحِبِ الزَّمانِ... وَرُکْنِ الأنامِ». «سلام و برکات خداوند و درود و تحیات او بر مولای من صاحب الزمان،... او که رکن و تکیه گاه مردمان است». 🔶 رکن الایمان 💠به معنای اساس، پایه و عمود ایمان و اسلام است که امام زمان علیه السلام را با آن توصیف نموده اند؛ چنان که در زیارت ایشان آمده است: «السَّلامُ عَلَیکَ یا رُکْنَ الإِیمانِ». «سلام بر تو ای رکن اساسی ایمان. » 🔶زکی 💠به معنای آراسته و پاک شده، مانند سایر امامان از اوصاف امام زمان علیه السلام است: «اَللَّهُمَّ فَإِنّا نَشْهَدُ... أَنَّهُ الْهادِی الْمُهْتَدِی الطّاهِرُ، التَّقِی النَّقِی، الرَّضِی الزَّکِی»؛ «خدایا شهادت و گواهی می‌دهیم که او هادی خلق، رهبر پاک سیرت و با تقوای پاکیزه صفت و پسندیده و آراسته به هر کمال است... ». 🔶 زند افریس 💠کتاب ذخیرة الالباب و تذکرة الأئمه از کتاب ماریاقین نقل کرده اند که اسم موعود آخر الزمان و امام عصرعلیه السلام در آنجا زند افریس است، لکن احتمال داده که زند اسم کتاب باشد که منسوب به زردشت است و افریس نام امام زمان علیه السلام است. 💠به هر حال آن‌ها هم اعتقاد دارند که روزی یک مصلح کل خواهد آمد و جهان را اصلاح خواهد کرد؛ اگرچه هر کسی او را به نامی صدا می‌زند. 🔶سابق 💠به معنای سبقت گیرنده می‌باشد که از اوصاف امام زمان علیه السلام و سایر امامان علیهم السلام گفته شده است. همچنین در تفسیر آیه السابق بالخیرات، فرموده اند: امام همان سابق به خیرات است. ‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) ✍احمد سعیدی ‌‌‌‌ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «دنیای بدون » 👤 استاد ☀️ باید حجت بر تمام مردم دنیا تموم بشه و بزرگترین حجت خدا بر روی زمین اباعبداللّه الحسین است... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
حرف خاص.mp3
18.02M
⭕️ ‌از علیه‌السلام کمک خواستم، اما کمکم نکرد! 🎙استاد شجاعی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🟡🟢 شیاطین جنی چگونه وارد زندگی ما می شوند؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
کارگاه تفکر ۲.mp3
10.16M
۲ آنچه در پادکست دوم می‌شنوید : √ آیا می‌دانید در جهان درون ما نیز، درست مثل بدن ما قوای پنجگانه وجود دارد؟ √ در جهان درون ما، چه اتفاقاتی رخ می‌دهد که یک فکر به نتیجه و راه حل درست می‌رسد؟ √ چند مدل «فکر کردن صحیح» وجود دارد؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
سنت الهی این بود....mp3
1.69M
🎙️ ✍️ خدا همه رو بُرد تا سیدعلی خامنه‌ای رهبر شود ⬅️ ما باید به سمت ارض موعود شتابان برویم. 📌برگرفته از جلسه «آن مانایی» @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 این کلیپ جواب آنهایی است که می گویند در شهرهای سرزمین های اشغالی غیر نظامیان زندگی می کنند 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨اعتراف خاخام اسرائیلی به قتل عام ۷۵ هزار زن و کودک ایرانی 👌 وعده صادق ها انتقام همه جنایت های شما صگیونیست هاست 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨چطوری اسرائیل توانست در ۴۵ روز به ترور های خودش برسه ‼️آیا دستگیری پاول دورف ربطی به این ماجرا داره ؟ 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
از جمع زائرانت هرچند ما جداییم پیوسته در هوای رفتن به کربلاییم بوسیدن ضریحت، رویای هر شب ما دریاب دردمان را، بسیار بی نواییم شاید که کربلایت روزی نصیبمان شد شب های جمعه با هم محتاج این دعاییم هستیم تا قیامت مدیون لطف ارباب چون جزو نوکران آن یار آشناییم ای کاش مرگمان هم باشد میان هیئت زیرا به روضه هایت عمریست مبتلاییم شاعر: محسن زعفرانیه @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️