eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تشنه ام... تشنه ی لحظه ای تورا دیدن... این تشنگی به درازا کشیده است دیگر مرا قرار نیست... برگرد که این عطش می کشد مرا... امیدغریبان‌تنهاکجایی!؟ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
جمعه.mp3
12.21M
من از دیار حبیبم غریب افتادم بیا بیا گل نرگس برس به فریادم... 👤 حاج منصور ▪️پیشنهاددانلود عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir) @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
268-nahl-fa-ansarian.mp3
4.82M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
268-nahl-ta-1.mp3
3.41M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
268-nahl-ta-2.mp3
3.45M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
4_6001048002414772713.mp3
3.25M
🎤 مولای مهربان وتوای عشق من سلام عجل ولیک الفرج آقای من سلام درندبه های جمعه توراجستجوکنم زیباترین بهانه دنیای من سلام تعجیل درظهور مولا 14مرتبه متن و ترجمه دعای ندبه 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/142 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت (عج) در روز جمعه 🎤با نوای استاد متن و ترجمه زيارت امام زمان عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/152 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍✋ ❤️ چشــــم هامان سبد نور خدا می‌خواهنــد بهر دیدار خـــدا مهر و صفا می‌خواهنــد یڪ‌ ڪلام ‌یابن‌الحســـن‌ در دو جهـــان‌.. دیدن‌ روی‌ تــو را عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تا جان در بدن داریم،حضرت آیت الله خامنه ای را دوست داریم درود بر امام خامنه ای درود بر چهره نورانیت سلام حضرت عشق صبحتان بخیر @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⚫️\• سیاهے اش 📏|• بلنــــــدے اش 🔥\• گــــــرمــــایش 😌/• آرامش محضــ است 🏴|• مــــشــکــــے بودنــــش 🌤\• آبے ترین آسمانــ من است 😍/• همین که دارمش لـذت دارد 💓|• و نعـمــتــ بــزرگیــسـت 👑\• زینتــــم را میگــویم 🌼/• چــــــــــــــــادر @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۲ از زن داییم میشنیدم که میگفت: _رضا ا
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۳ به خانه رسید و این بار هم خانه ساکت بود. مستقیم به اتاقش رفت و لباس هایش را عوض کرد. صدای باز شدن در را که شنید حدس زد مونا باشد اما با مریم خانم روبرو شد. _سلام. _علیک سلام.داییت کارت داره برو تو اتاقش. حورا لباس هایش را عوض کرد و به اتاق دایی اش رفت. میدانست مسئله مهمی است که او را به اتاقش خوانده بود..در زد و وارد شد. _بشین دایی جان. هه حالا شده بود جان و جانان..! حورا نشست و منتظر ماند. _حورا جان تو خیلی دختر خوبی هستی و لیاقتت از این زندگی که الان توش هستی خیلی بالاتره. راستشو بخوای من خیلی شرمندتم که نتونستم زندگی خوب و مرفهی رو برات تهیه کنم. حورا متواضعانه گفت: _نه دایی جان همین زندگی از سر دختر بی پناهی مثل من زیادم هست. _نزن این حرفو دخترم. تو لیاقتت خیلی بیشتره. من تو این سال ها نتونستم برات دایی و سرپرست خوبی باشم. منو ببخش حورا جان. حورا سرش راپایین انداخت و چیزی نگفت. _الانم میخوام یه چیزی بهت بگم که هم به صلاح توئه هم تو رو از این وضعیت خلاص میکنه. قلب حورا تند می زد و صدای تپش قلبش شنیده می شد. _چند وقت پیش یکی از همکارای من تو رو دم خونه دیده و ازت خوشش اومده. بعد رفته تحقیق کرده فهمیده تو دختر خواهر من هستی و با ما زندگی میکنی. اومد به من این موضوع رو گفت و یک جورایی تو رو ازم خاستگاری کرد. منم گفتم آره چرا که نه مردی به پولداری و با شخصیتی سعیدی پیدا نمیشه. حورا از جایش پرید. _چی؟شما گفتین بله؟از طرف من بهش جواب دادین؟آخه..آخه به چه حقی؟مگه من اختیار زندگی خودمو ندارم؟ خونش واقعا به جوش آمده بود...اما با احترام این ها را به دایی اش گفته بود. ناگهان در باز شد و مریم خانم داخل اتاق شد. _دختره خیره سر به چه حقی با دایی ات که اینهمه زحمت تو رو کشیده اینجوری حرف میزنی؟ یک ذره حیا و خجالت تو وجود تو نیست؟ _من..من که چیزی.. _خفه شو و به حرف داییت گوش کن. آقا رضا تذکرانه گفت: _مریمممم! سپس رو کرد به حورا و گفت: _دخترم من بدتو نمیخوام اما این بهترین موقعیت برای توئه. گفته میزاره درستو ادامه بدی و حسابی خرجت میکنه. ببین حورا اون یه جورایی مدیر شرکتمونه و همه کاره است..خیلی پولدار و با شخصیته. از حیا و حجاب تو خوشش اومده و این پیشنهاد و داده. روش فکرکن و اگه دیدی نظرت مثبته بگو بگم بهش بیاد با هم حرف بزنین. ضرر که نداره یه حرفه. حورا بغضش را مثل همیشه فرو خورد و گفت: _ب..باشه. سپس دوان دوان از اتاق خارج شد..دلش تنگ آغوشی گرم و مهربان بود و کسی را آن اطراف نداشت تا او را در آغوش بگیرد و دست نوازش بر سرش بکشد..دوباره به سجاده و چادر نمازش پناه برد و از خدا کمک خواست. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۳ به خانه رسید و این بار هم خانه ساکت
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۴ شب هنگام روبروی پنجره اتاقش نشسته بود و دستان ظریف و دخترانه اش را به روی آسمان بلند کرده بود.. دلش گریه میخواست، بغض میخواست، نوازش میخواست، آغوش میخواست.. و را داشت تا از او یاری بخواهد. دور انگشتانش تسبیح سبز رنگ کربلا پیچیده بود که هدیه مادربزرگش بود..بعد از فوت مادر و پدرش، مادر مادرش هوای او را خیلی داشت اما زیاد عمر نکرد و بعد از چهار سال دنیا را ترک کرد..از آن به بعد بود که دیگر دلخوشی در این دنیا نداشت جز زمزمه ها و ناله های شبانه اش. با همان زبان خودش با خدا سخت گفت. ,,خدایا من هروقت ازت کمک خواستم دستمو گرفتی.. کمکم کردی... تنهام نذاشتی... 😭الانم تنهام نزار...خیلی تنهام، کسیو ندارم پس دستمو بگیر.. دست خالی منو بر نگردون که پناهی جز تو ندارم. نمیدونم این آقاهه کیه و چیکاره است و منو کی دیده؟ نمیدونم چرا ازم خوشش اومده و حرفاش راسته یا نه؟...فقط اینو میدونم که به این آشنایی حس خوبی ندارم...پروردگارم تنها مونس و همدم من تویی دست رد به سینه ام نزن...من تنهام خیلی تنهام.. بدون تو تنها ترم میشم....😭😭 مهرزاد پشت در ایستاده بود و دلش برای دخترک دوست داشتنی قلبش آتش گرفته بود. صدای هق هق گریه هایش و التماس‌هایش به درگاه معبودش داشت او را دیوانه میکرد.. هیچکاری از دستش بر نمی آمد. چقدر بی عرضه بود که نمی توانست دست معشوقه اش را بگیرد و از آن خانه ببرد یا جلوی زور گویی های پدر و مادرش بایستد. حتی نمیتوانست آن سعیدی نامرد را خفه کند. مهرزاد نظاره گر بود وچقدر بد بود عاشق بی دست و پا.. "وقتی عاشق میشوی دیگر هیچ‌چیز دست خودت نیست، دست قلبته" 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۱۴ شب هنگام روبروی پنجره اتاقش نشسته بو
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۱۵ مهرزاد آن شب برای اولین بار برای رها شدن دخترعمه‌اش از آن مخمصه دعا کرد. برای اولین بار دستانش را بالا برد و از خدای بالای سرش چیزی خواست..خواسته‌ای که آینده اش را تایین میکرد.. ,,خدایا من نمیدونم کجایی و آیا صدامو میشنوی یا نه؟ من مثل حورا هرشب باهات حرف نمیزنم و نمیشناسمت. نمازم‌نمیخونم. روزه هم نمیگیرم.. فقط الان ازت میخوام کاری کنی حورا از این وضع نجات پیداکنه و به زور مجبور به انجام کاری که آیندشو به خطر میندازه نشه...من..من حورا رو دوست دارم.. و میخوام برای خودم باشه. هرچند میدونم من پیشت ارزشی ندارم اما حورا که داره‌. اگر نمیخوای به من بدیش لااقل نزار دست سعیدی بهش برسه. مهرزاد آن شب سرش را آرام روی بالش گذاشت اما پریشان خوابش برد و با کابوس هم خواب شد.. صبح با سردرد از جا برخواست و بی‌حوصله راهی شرکت پدرش شد... باید با او حرف میزد و ازش میخواست که دست از عروس کردن حورا بردارد. با مادرش نمیتوانست حرفی بزند چون اخلاقش را حدس میزد و میدانست که از حورا بیزار است، بنابراین پدرش مورد بهتری برای صحبت کردن بود..هرچند او هم تحت تاثیر رفتار مادرش بود. پا به شرکت که گذاشت سعیدی را دید که با مرد جوانی مشغول صحبت است.. زیرلب گفت... ,,مرتیکه پیر خجالت نمیکشه میخواد کسیو بگیره که هم سن دخترشه.. عوضی حقه‌باز. ازکنارش رد شد و به اتاق پدرش رفت. _چیشده مهرزاد؟ چه عجب این طرفا پیدات شد. _حوصله گله کردن ندارم بابا. میخوام یه چیزی بگم بهتون. _پول میخوای؟ _نه.. جواب میخوام ازتون. _چه جوابی؟ _چرا میخواین حورا رو عروس کنین؟ که چی بشه؟ که با یک آدم حسابی پولدار فامیل بشین و بچاپ بچاپ کنین؟ _حرف دهنتو بفهم پسر... _هیچی نگین بابا بزارین حرفمو بزنم. بعدم جوابمو میدین..حورا چه گناهی کرده که باید تو خونه این یارو بدبخت بشه؟ شما دیگه چرا؟ مگه تو اون خونه اضافیه؟ چقدر غذا میخوره؟ چقدر خرج داره؟ یک دانشگاهشه که اونم دولتی میخونه و فقط چندتا کتاب میخره در طول ترم.. کدوم پولتون رو هدر کرده این دختر که دارین زندگیشو سیاه میکنین؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝