eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
7.6هزار ویدیو
557 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
283-esra-ta-1.mp3
6.61M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
283-esra-ta-2.mp3
6.47M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 طوفان زده ام یکسره ابریست هوایم آشوبم و بد میگذرد ثانیه هایم افسرده ترینم؛ به خدا دست خودم نیست آقا بطلب! دیر شده کرب و بلایم 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ مهدی جان شرمنده ام...😔 راحت از خاطرمان رفتی و خاموش شدی💔 پســــر فاطمه! شرمنده ... فراموش شدی 😭 چقـدَر پیش نـگاه تــــو خطا کردم و تــــو 😞 گریه کردی سـر سجاده و بیهــــوش شدی😭 عج 🌹 🌹 ✨اللَّهُمَّ‌اجْعَلْنٰا مِنْ‌أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تبسم کردی و صبحم چه زیبا شد دل افروزم خوشا چشمی که صبح او به لبخند تو وا گردد ... @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
💚 👈حجاب ظاهرے ریشہ در ⇣ عفاف باطنے دارد 👈ڪسے ڪ بخواهدپاڪ باشدظاهرو باطنش رابایدیڪۍ ڪند 👈پاڪے دل در⇣ پاڪے و متانت رفتار نمایان میشود 👈نمیشود بے قید ولاابالے بود و دلے پاڪ داشت @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۶۱ صبح روز بعد، بعد از راهی کردن مارال
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۶۲ و ۶۳ حورا تا خانه با خودش کلنجار رفت و از هدی یادش رفت که در تریا منتظر اوست. همش نگران امیرمهدی بود. کاش با آن وضع و حال او را تنها نمی گذاشت...کاش لااقل تا درمانگاه با او می رفت. اما باخود گفت: «نه زشته که باهاش میرفتی، خوب شد که نرفتی.» تصور این که چه می خواست به او بگوید دل حورا را میلرزاند...مطمئن بود که می خواست به او بگوید دوستش دارد اما نگفت.. نگفت و حورا را معطل و کنجکاو باقی گذاشت.. به خانه که رسید با قیافه خشمگین مهرزاد روبرو شد. از ترس این که مریم خانم انها را ببیند با سلام کوچکی وارد خانه شد اما صدای مهرزاد او را متوقف کرد. _وایسا کارت دارم. بدون حرفی ایستاد و برنگشت. _وقتی من داشتم جلو چشمت اب میشدم تو داشتی یه امیرمهدی فکر میکردی.وقتی من گلومو با شراب پر میکردم تو به اون اهمیت میدادی.وقتی تو سیگار غرق میشدم چشمت فقط اونو میدید....چرا؟ چه بدی بهت کردم؟ آها یادم رفت من و تو از جنس هم نیستیم..تو فرشته آسمونی هستی و من شیطان رجیم..تو بنده خوب خدایی و من کثافت بی شعورم...یادم رفته بود که بهم علاقه ای نداری. یادم رفته بود منو به چشم برادر میبینی. یادم رفته بود چجوری منو پس زدی و گفتی دنیامون از هم جداست...یادم رفته بود که جلو پدرمادرم چجوری غرور منو خورد کردی وقتی من با همه وجودم ازت دفاع کرده بودم....حورا خانم من مهرزادم.. به اون امیر مهدی بی وجدان نامردم کار ندارم ولی.. ولی اگه دوباره دور و برت ببینمش پر پرش می کنم. هرچی باشم.. کثافت ترین آدم روی زمینم که باشم غیرت دارم...تو هم اگه عشق من نباشی و منو دوست نداشته باشی ناموس منی، دخترعمه منی. ازت تا جایی که بتونم مراقبت می کنم و به تو و هیچ کس دیگه هم هیچ ربطی نداره. حورا برگشت تا چیزی بگوید.. اما مهرزاد دستش را بالا اورد و گفت: _میدونم میدونم.. نیازی به مراقبت نداری و خودت میتونی از خودت مواظبت کنی...هه اون پسره اونقدر رو دل تو مثل مار چمبره زده که حرفای منو حتی نمی‌فهمی..من یه آدم مستم که این چیزا حالیم نمیسه حورا خانم. پس لطف کن جوری رفتار کن که به اون پسره اسیبی نرسه.! حالا هم نگران مامان نباش خونه نیست. برو تو استراحت کن به اتفاقای امروزم فکر نکن. حورا بدون حرفی رفت داخل و در اتاقش به اتفاقات امروز بیشتر از آن که مهرزاد بگوید فکر کرد تا اینکه بالاخره خوابش برد. با صدای مارال بیدار شد. _ حوراجونی پاشو دیگه از کی دارم صدات می زنم. حورا چشمانش را باز کرد و گفت: _سلام عزیزم. ببخشید خسته بودم.حالا چیکار داری؟ _ فردا امتحان دارم میخوام باهام کار کنی ریاضی. _ باشه گلم برو اتاقت الان میام 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۶۲ و ۶۳ حورا تا خانه با خودش کلنجار رفت
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۶۴ آن شب به خوبی گذشت... و صبح بدی را به دنبال آورد.صبح با سرو صدای بلندی از خواب بیدار شد و با ترس در اتاقش را باز کرد. ناگهان صداها خوابید و صدایی از کسی در نیامد. حورا با ترس روسری اش را مرتب کرد و گفت: _چ..چیشده؟ مهرزاد با عصبانیت گفت: _چیزی نیست برو تو اتاقت. قلب حورا تند می زد و او را بی قرار کرده بود. سرو صدایشان آنقدر بلند بود که او را به وحشت انداخته بود. کاش بفهمد در آن خانه چه خبر است که او نباید بداند. با ترس حاضر شد تا به دانشگاه برود. در راه ماشین مهرزاد جلوی پایش ایستاد. _سوار شو کارت دارم. حورا خواست مخالفت کند که مهرزاد با تحکم گفت: _میگم سوار شو کار مهمی دارم. حورا ترسید و سوار شد. چه استرسی به او وارد شده بود امروز...نشست و ماشین با سرعت بالا حرکت کرد. _ چه خبره؟ _حورا تو از خیلی چیزا بی خبری. منم بی خبر بودم اما امروز فهمیدم‌. _‌چیو؟؟میشه بگین لطفا؟ _ فقط قول بده.. قول بده که با من فرار کنی از خونه. _ چی؟ چی میگین اقا مهرزاد من همچین کاری نمیکنم. _ مطمئن باش با شنیدن این حرف حتما این کارو می کنی. _ چه حرفی خب بگین تروخدا قلبم از کار افتاد. سرعت بالای ماشین و استرس و تپش قلب مهرزاد باعث شد ماشین از مسیر منحرف شود. ماشین به درخت کوبیده شد و دنیا جلوی چشم هر دو مسافر تیره و تار شد.... چقدر بد بود که هیچ‌کدام از پسر ها نتوانستند حرفشان را بزنند و حورا را از دلهره و استرس جدا کنند. "- باید عادت کنیم به مرگِ چندین باره یِ خودمان.. وقت هایِ دلتنگی، دلشوره، عاشق شدن هایِ یهویی، و رفتن هایِ وقت و بی وقت که دست کمی از مردن ندارند باید عادت کنیم ، به مرگ هایی که شاید روزی هزار بار اتفاق می افتد و کسی چه میفهمد شاید الآن هم ما جزوِ مردگان باشیم." 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۶۴ آن شب به خوبی گذشت... و صبح بدی را
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۶۵ حورا به زور چشمانش را باز کرد و به سختی تکانی به بدن کوفته اش داد. انگار پایش جایی گیر بود. نتوانست پایش را بکشد بیرون‌..صدای آژیز آمبولانس گوشش را کر کرده بود و چند مردی که داشتند به سمت او می‌آمدند تا نجاتش دهند را دید.بلافاصله چادرش را جلو کشید و ارام گفت: _نه لطفا بگین یک خانم بیاد کمکم. مرد جوانی که بالای سرش ایستاده بود و لباس سفیدی به تن داشت گفت: _خانم شما تو وضعیت بدی هستی بزار کمکت کنیم. گناه که نیست. _چ..چرا. بگین خانم..بیاد. و سپس بیهوش شد.. "تا عمر دارم چادرم را از سرم تکان نمیدهم. اگر از سرم بیفتد امانت مادرم را ضایع کرده ام.باید بر سرم باشد حتی در قبر تا امانت فاطمه زهرا را به خود مادرم تحویل بدهم." حورا دوباره چشمانش را در اتاقی سرد و سفید باز کرد. ترسید و کمی خود را تکان داد.پرستاری داخل شد و گفت: _تکون نخورین خانم شما پاتون آسیب دیده. _من...کجام؟؟مهرزاد.. کجاست؟ _شما بیمارستانی عزیزم. اون آقایی هم که با شما بودن اتاق بغلیتون بستری هستن. ملاقات کننده نداری؟ حورا من و منی کرد و دلش آتش گرفت از بی کسی و تنهایی اش. با بغض گفت: _نه.. فقط کی مرخص میشم؟ _یکی دو روز باید بمونین تحت مراقبت. پاتون شکسته گردنتونم آتل گرفتیم نباید زیاد تکون بخورین. حورا با اشک لبخندی زد و تشکر کرد.پرستار، سرم حورا را تنظیم کرد و گفت: _اگه کاری داشتی این زنگو فشار بده میام. _ چشم. پرستار که رفت بغض پنهان حورا سر باز کرد و اشک ریخت. کاش او هم کسی را داشت که به او سر بزند، برایش کمپوتی بیاورد، حالی بپرسد، آغوشی بدهد و برود.تنها همین..کاش از حال مهرزاد با خبر بود.همه چی یک هو اتفاق افتاد و حورا را غافلگیر کرد. یک تصادف آنی و نابهنگام که آخرش به بیمارستان ختم شده بود. در اتاق زده شد و آقا رضا داخل شد. حورا کمی سرجایش تکان خورد و سلام کرد. _سلام دایی جان. خوبی؟ حورا دستی به صورت خیسش کشید و گفت: _سلام خوبم ممنون. _اول رفتم پیش مهرزادم بعد اومدم پیشت تا بهت سر بزنم. دکترت گفت دو روز باید بمونی. _ مهرزاد چطوره؟ _اونم مثل تو پا و گردنش آسیب دیده. فکر کنم با هم مرخص بشین. امشب مریم‌خانم میمونه پیشتون.من کار دارم.مواظب خودت باش. _باشه ممنون. _ خداحافظ. آقا رضا که رفت، حورا پتو روی خودش کشید و ناگهان به فکر نمازش افتاد‌. هوا داشت تاریک می شد و نماز ظهرش را نخوانده بود. به خودش افتاد و زنگ را فشار داد. پرستار آمد و گفت: _جانم خانمی چیشده؟ _ من نماز ظهرمو نخوندم میشه برام مهر بیارین با یکم خاک؟ پرستار تعجب کرد آخر سابقه نداشت که کسی در این وضع و حال بخواهد نماز بخواند..سری تکان داد و رفت خاک و مهر آورد. حورا تیمم کرد و از پرستار تشکر کرد. نمازش را خوابیده خواند و منتظر نماز مغرب ماند..تا دو روز در اتاقش تنها بود. زن دایی اش در بیمارستان بود اما به حورا حتی سر هم نمی زد. برای حورا عادی بود و مشکلی با این مسئله نداشت..فقط تنهایی آزارش می داد. کاش امیرمهدی می فهمید و به ملاقاتش می آمد.کسی در سرش گفت:... به چه دلیل باید به ملاقاتت بیاد؟ مگه با تو چه نسبتی داره؟ یک جمله گفته اونم نه کامل.. اونوقت توقع داری بیاد برات کمپوتم بیاره 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۶۶🌷 🍀اوصاف امام
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۶۷🌷 🍀اوصاف امام زمان عجل الله فرجه🍀 🔶مُظْهِرُ الحقّ 💠به معنای ابراز و اظهار کننده حقّ و حقیقت است که از اوصاف امام زمان علیه السلام گفته شده است: «یخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ کَلِمَةُ الْحَقِّ وَلِسانُ الصِّدْقِ وَمُظْهِرُ الْحَقِ ّ، حُجَةُ اللَّهِ عَلَی بَرِیتِهِ، لَهُ غَیبَةٌ طَوِیلَةٌ، یظْهَرُ اللَّهُ تَعالی بِهِ الاسْلامَ وَاَهْلَهُ وَیخْسِفُ بِهِ الکُفْرَ وَاَهْلَهُ»؛ «کلمه حق و لسان صدق و اظهار کننده حقّ از امام عسکری علیه السلام به دنیا خواهد آمد، او که حجت خداوند بر خلایق است و غیبتی طولانی خواهد داشت. خداوند متعال به وسیله او اسلام و مسلمانان را ظاهر و غالب می‌کند و کفر و 🔶مُظْهِر الْفَضائح 💠یعنی کسی که خلاف‌ها و رذالت‌ها و گناهکاران را افشا می‌کند و آنان را به سزای اعمالشان می‌رساند. 💠از کتاب مناقب و هدایة الکبری و دلائل الامامه نقل شده است که مظهر الفضایح از القاب امام زمان علیه السلام شمرده شده است. 🔶 مَعاذ 💠به معنای پناه دهنده و پناهگاه است و از اوصاف امام زمان علیه السلام می‌باشد، چون «او» پناه دوستان و شیعیان خود و هر کسی است که به ایشان پناهنده شود. 💠و در دعای ندبه می‌خوانیم: «اَللَّهُمَّ وَنَحْنُ عَبِیدُکَ التّآئِقُونَ إِلی وَلِیکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَبِنَبِیکَ خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَ مَلاذاً وَ أَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَ مَعاذاً»؛ «خدایا ما همه بندگان تو مشتاق ظهور ولی تو هستیم، او که یادآور تو و رسول توست تو او را برای عصمت و نگه داری و پناه دین و ایمان ما آفریدی و او را برانگیخته ای تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد». 🔶مُعَبِّر 💠در دعای مربوط به آن حضرت چنین آمده است: «اَللَّهُمَّ ادْفَعْ عَنْ وَلِیکَ وَخَلِیفَتِکَ وَحُجَّتِکَ عَلی خَلْقِکَ وَلِسانِکَ الْمُعَبِّرِ عَنْکَ»؛ «خدایا هر بلایی را از ولی خودت و حجت بر خلقت و زبان گویای از جانب خودت دفع کن». 🔶 مُعتصم 💠در کتاب دلائل الامامه، امام زمان علیه السلام به معتصم توصیف شده است. 🔶 مُعَدّ 💠به معنای مهیا و آماده شده، از القاب امام زمان علیه السلام است. چنان که در دعای ندبه می‌خوانیم: «أَینَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ»؛ «کجاست آن بزرگواری که برای ریشه کنی ظالمان و ستمگران عالم به امر خداوند، آماده و مهیا شده است». 🔶 مَعدن العلوم 💠یعنی گنجینه علوم و کسی که علم تمام اشیاء نزد او حاضر است، چون او وارث تمام امامان و تمام انبیاء و رسولان الهی است، و آنان نیز چیزی جز علم و حکمت به ارث نگذاشته اند: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ذهباً و لافضة و لاداراً و لاعقاراً و انما نورث الکتب و الحکمة و العلم و النبوّة. » 💠لذا به آن حضرت سلام می‌دهیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَعْدِنَ الْعُلُومِ النَّبَوِیةِ»؛ «سلام بر تو ای معدن علوم وحی و نبوّت». 🔶مُعِزّ 💠به معنای عزیز کننده است و از القاب امام زمان علیه السلام، چرا که او خواهد آمد و مؤمنان و خداپرستان و مستضعفان را عزیز خواهد کرد. «او» دوستان خدا را عزیز و دشمنانش را ذلیل خواهد کرد، لذا همیشه به دنبال او می‌گردیم و صدایش می‌کنیم: «أَینَ مُعِزُّ الْأَوْلِیآءِ»؛ «کجاست آن که دوستان خدا را عزیز خواهد کرد». و بر او سلام می‌دهیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِینَ الْمُسْتَضْعَفِینَ»؛ «سلام بر تو ای عزت بخش اهل ایمان که در طول دوران ضعیف و ناتوان شدند». ‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) ✍احمد سعیدی 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
Part07_خون دلی که لعل شد.mp3
11.28M
🇮🇷سلامتی و طول عمر حضرت آقا صلوات🇮🇷 🍀 🍀 💠صوت شماره 7⃣ 🍀 .... 🍀لینک دانلود کتاب صوتی خون دلی که لعل شد از گوگل درایو 👇 https://drive.google.com/folderview?id=1U7MgbsCJSkE38jRcWT_bYxE7vWPhS7Ry عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
02-1 Jaryan Ertedad (1403-08-25) Mashhad Moghadas.mp3
27.34M
🔈 📌 پرده‌برداری از زوایای تازه؛ ملحقات فصل سوم 🔰 جلسه دوم، بخش اول * واپسگرا یا شاکر؟ جایی که مسیرها جدا می‌شود [01:20] * انگار نه انگار؛ کفران خاموش نعمت‌های آشکار [03:05] * مراتب کفر: از "انگار نه انگار" تا "پشت کردن به خدا" [05:15] * جذابیت قانون جذب؛ فقط برای فروشندگان دوره‌ها! [07:20] * شکر، بهره‌برداری درست از نعمت است؛ کفر، استفاده در مسیر نادرست [10:55] * اوج شکر: وقتی زبان و قلب، هر دو در ستایش منعم یکی می‌شوند [14:45] * شاکرین، همان مخلصین‌اند؛ دل‌های بیدار در برابر نعمت [15:30] * الحمدلله الذی احیانی؛ پیامبر اکرم و درس شکر در هر بیداری [18:30] * حقیقت شکر: درک عجز از شکر [20:30] * قلابِ شیطان، در "من" ما جا می‌گیرد! [22:30] * ایمان مستودع؛ امانتی که شکر، آن را مستقر می‌کند [27:30] * وقتی که حقیقت نمایان می‌شود؛ ابلیس در لباس اسرائیل، در تقابل با جمهوری اسلامی [35:30] * ولایت؛ تاج نعمات الهی و شکری که هرگز تمام نمی‌شود [41:30] * شکر واقعی؛ مصرف وجودت در جایی که خدا خواسته است [45:42] ⏰ مدت زمان: ۵۲:۵۱ 📅 ۱۴۰۳/۰۸/۲۵ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👎چرا عربستان به سمت فحشا رفت؟ 🔺دکتر مایکل جونز نویسنده و پژوهشگر: 🔹اگه می خواهید مردم را کنترل کنید،کاری کنید که درگیر شهوت بشن 🪧 ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی: 💢«همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید ولو بر خلاف رای شما باشد باید بپذیرید» 🪧 ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
44.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️چرا به محور مقاومت کمک میکنیم 🔹جالب و روشنگرانه است 🔸لطفا در انتشار‌ این کلیپ کمک کنید. ☆ــــــــــــــــــــ عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷انیمیشنی زیبا در پاسخ به اینکه چرا ایران برای جبهه مقاومت هزینه می‌کند؟ ♦️بفرستید برای اونهایی که مدام در گروه‌ها این ضرب المثل بی محتوا را تکرار میکنند: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است... 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️