eitaa logo
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.3هزار دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
558 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 بسته شده تک تکِ میخانه ها باده به جز بادهء تو ناب نیست هیچ دمی مثل دمِ یا حسین باعث آرامش اعصاب نیست 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
😍✋ 💚 عشق تو مهربان را باید بہ جان خریدن باید براے یوسف از چاه دل بریدن آقا بگو ڪجایے ما منتظر نشستیم از تو بہ یڪ اشاره از ما بہ سر دویدن عج 🌹 🌹 ✨اللَّهُمَّ‌اجْعَلْنٰا مِنْ‌أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
نامت علی و رسم و نشان تو علی ای شیعه ی برتر و سزاوار ولی تو فخر زمان، بهجت قلب عالمی از نور رخت، سر زده عرفان جلی @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
👑چادرم ... ↫چہ خوب است ڪہ نہ رنگت از مُد مے افتد نہ مُدلت 📌چادرم از ثبات توست ڪہ من شخصیت پیدا میڪنم... ↫رنگ سال هر رنگے ڪہ مے خواهد باشد ↫ 👌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۸۵ بعدرفتن مادر و پدر حورا، حورا روزهای
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۸۶ ,,,,,حال...,,,,, حرم شلوغ بود و حورا دیر رسید. موقعی که بالای سر عروس و داماد رسید آن دو دیگر به هم محرم بودند. اشک صورتش را گرفت و از ته دل برایشان دعا کرد. ناگهان چشمش به مهرزاد و امیر مهدی افتاد که هر دو خیره به او بودند.... کاش نمی‌آمد اما هدی حتما این گونه ناراحت میشد. هدی بلند شد تا با همه روبوسی کند . حورا را که دید دوید طرفش و محکم بغلش کرد. _ وای حورا جونم خوب شد اومدی. _ سلام عزیزم خوشبخت بشی آبجی.همیشه آرزوم دیدن خوشبختیت بود. امیر رضا پسر خوبیه تو هم که ماهی ماه.ان‌شالله به پای هم پیر بشین. خلاصه هدی با همه رو بوسی کرد و انگشتر حلقه را به دستش کرد. صلواتی فرستاده شد و لبخند به لب عروس و داماد نشست. حورا میخواست به زیارت و بعدش هم به محل کارش برود بنابراین از هدی و امیر رضا عذرخواهی کرد و برایشان آرزوی خوشبختی کرد... وقتی حورا رفت، مهرزاد دنبالش افتاد... و امیر مهدی زیر لب گفت: چقدر دلم برات تنگ شده بود حورا. هنوز هم تحت تاثیر بود...و به کل حورا را فراموش کرده بود تا اینکه او را در حرم دید. با آن لباسش انگار عروس بود.کاش می شد جلو برود، حرفی بزند، کاری کند... اما تاسف که نمی توانست. مهرزاد و حورا با هم به خانه رسیدند اما مهرزاد دیرتر داخل رفت تا حورا نفهمد که دنبال او بوده. همان شب حورا بایه تصمیم قطعی در اتاق دایی رضایش را زد. – بفرمایید. حورا سرش را داخل برد و گفت: _سلام. _ سلام دایی جان بیا تو. حورا داخل شد و در رابست. همانطور ایستاده عزمش را جزم کرد و تمام تلاشش را کرد که حرفش را بزند. بدون من من و رودروایسی. _ ببخشید من اومدم اینجا یک سری حرفایی بزنم که شاید به مذاقتون خوش نیاد. _ چیشده حورا جان؟ بشین. _ نه ممنون راحتم. من میدونم که شما پولی رو که پدرم برام گذاشته بود تا خرج من و خواسته‌هام بشه رو خرج خودتون و سفراتون کردین. الانم مبلغش برام مهم نیست فقط دروغا و تهمتایی برام مهمه که تو این سال ها عذابم میداد.!!نه علتشو میخوام بدونم نه گله ای دارم. فقط... فقط ازتون یک خواهش دارم که تا آخر این هفته یک خونه کوچیک برای من پیدا کنین خودم اجارشو سر ماه میدم. من میخوام از این خونه برم و به هیچ وجه حاضر به موندن اینجا نیستم. پس ازتون میخوام خونه برام پیدا کنین تا آخر همین هفته وگرنه... من دیگه پامو اینجا نمیزارم. رضا دهانش دوخته شده بود... و نمی توانست چیزی بگوید فقط آب دهانش را قورت داد و سری تکان داد. حورا هم با همان اخم بین پیشانی اش گفت: _ممنونم. و رفت. **** ,,,یک هفته بعد,,, حورا به خانه کوچک و وسایل اندکش نگاهی کرد. گاز و یخچال را همسایه دیوار به دیوارش که زن و شوهری میانسال و مهربانی بودند به او دادند. آخر هرسال وسایلشان را تعویض می کردند... لباس شویی و تلوزیون هم که لازم نداشت چون لباس با دست میشست و به هیچ عنوان تلوزیون نگاه نمیکرد. بالاخره از آن خانه خلاص شده بود و حالا با خیال راحت میتوانست زندگی کند. اما چه بد که دیگر هیچکس را نداشت جز دایی که میگفت من هر ماه یک مقدار پول میریزم تو حسابت تا جیبت خالی نباشه. حورا هم فهمید که میخواهد دینش را به او عطا کند بنابراین حرفی نزد. مهرزاد به شنیدن خبر رفتن حورا حالش بسیار خراب شده بود و چند بار خواسته بود با ترفند های مختلف جلوی او را بگیرد اما نمیشد. دقایق آخر حورا با گریه مارال را بغل کرده بود و از او خواسته بود که هروقت دلش تنگ شد به او بگوید تا از مدرسه به دنبالش برود.. دل کندن از آن خانه چنان سخت نبود. مریم خانم که با دمش گردو می‌شکست موقع رفتن حورا اصلا در خانه نبود و مونا هم با خودش برده بود. حورا داشت به آینده شیرین و زندگی راحتش فکر میکرد و هیچکدام از اتفاقات گذشته برایش مهم نبود. آنها را ته ته ذهنش انداخته بود و خیال خودش را راحت کرده بود. حورا چیزی از عید نوروز نفهمیده بود چون روزهای اول برعکس تصورش مراجعه کننده ها زیاد بودند و او وقت سر خاراندن هم نداشت... از۱۳عید به بعد کلاس هایش هم شروع شد و سرش بیشتر شلوغ شد. هدی را هفته ای دو یا سه بار میدید و حسابی برای خوشبخت بودنش خوشحال بود. خودش هم برنامه روزانه اش دانشگاه و مرکز و خانه و خواب بود. شام ها چیز سبکی می خورد و برای ناهار هم در راه ساندویچی می گرفت تا گشنه نماند. استادش از کار او خیلی راضی بود و برای عید به او ۵۰۰ هزار تومن عیدی داد. البته این پول را بعد عید و بخاطر تشکر از زحمات حورا داد. حورا هم کمی از آن پول را برای خود مانتو و شلوار خرید و بقیه اش را مثل همیشه کرد. زندگی برایش آسان و تقریبا بدون مشکل شده بود. راحت و با آرامش زندگی می کرد و راضی بود. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو »
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۸۵ بعدرفتن مادر و پدر حورا، حورا روزهای
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۸۶ ,,,,,حال...,,,,, حرم شلوغ بود و حو
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۸۷ _بفرمایید. در باز شد و یلدا وارد شد. با لبخند روی لب و دسته گلی به دست. _ سلام حورا جون. خوبی عزیزم؟؟ _ به به یلداخانم. بفرمایین تو دم در بده. خوبم فدات بشم چرا زحمت کشیدی؟ یلدا با چادر عربی، بسیار زیبا و معصوم شده بود. حورا از دیدنش خوشحال شده بود و لبخند رضایت بر لب داشت.چقدر فرق کرده بود و چقدر سرحال بود. _ چه عجب از این ورا! دو ماه گذشته و خانم تازه الان اومده دیدن ما. یلدا نشست و گفت: _وای نگو حورا جون خیلی درگیر بودم بخدا. اومدم ازت تشکر کنم واقعا کمک کردی بهم. _ ازدواج کردی؟ ابروها و حلقه اش را نشان داد و گفت: _مشخص نیست؟ بالاخره به ارزوم رسیدم. خیلی خوشحالم بخدا. بابام وقتی فهمید چه اشتباهی کرده دلخور شد و گفت که بیان حرفای اولیه رو بزنن. بالاخره هم راضی شد و قبول کرد. شب عید عقد کردیم و الانم یه ماهه تو عقدیم. _ ای جان خداروشکر همش تو فکرت بودم خدایی خوشحالم به آرزوت رسیدی و خوشبختی. چرا آقا دوماد نیومدن؟ _ رفته سفر دو روزه جمکران. _ عه بسلامتی چرا بدون تو!؟ _ آخه.. نذر داشته اگه به من برسه خودش دو روزه بره جمکران و بیاد. _ الهی زیارتشون قبول. خب خداروشکر. الان اوضاع چطوره؟ _عالی خیلی راضیم از شوهرم و خانوادش. مادر پدرمم خیلی باهاش خوبن. حالا فهمیدن چه پسر گلیه. قرار عروسیمونم افتاد سال دیگه عید غدیر. _ به سلامتی خوشبخت بشی عزیزم. خیلی برات خوشحالم. – همشو مدیون توام حورا جون. ممنونم از کمکات. _قربونت بشم تو هیچ دینی بهم نداری گلم. همش بخاطر دل پاک و مهربونته. _خلاصه ممنونم ازت. این گلم تقدیم به بهترین مشاور دنیا. دسته گل را به حورا داد و با خداحافظی از اتاقش خارج شد. حورا با خستگی برگشت خانه. از ایستگاه اتوبوس تا خانه راه زیادی نبود ولی متوجه نگاه‌های معنادار همسایه‌هایش شد.دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود چه برسد به حرف مردم. بگذار هر چه می خواهند بگویند. من برای خودم زندگی می کنم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۸۷ _بفرمایید. در باز شد و یلدا وارد شد
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۸۸ وارد خانه شد و قهوه ای برای خودش درست کرد. مشغول رسیدگی به درس هایش بود که زنگ خانه اش به صدا درآمد. آیفون را برداشت و گفت: _بله بفرمایین. _سلام مهرزادم درو باز کن. او دختری مجرد و تنها بود. همینطور هم پشت سرش هزاران حرف بود و نگاه های همه کنجکاوانه بود بنابراین نباید می گذاشت مهرزاد وارد ساختمان شود. _ سلام نه نمیشه. چی کار دارین؟ _ اومدم ببینمت نترس کاریت ندارم میخوام فقط احوالتو بپرسم. _ خوبم. _ لااقل بیا پایین حرف بزنیم. _ آقا مهرزاد برین لطفا. نمیخوام کسی اینجا ببینتتون. _ باشه میرم فقط... فقط خواستم بدونی دلم برات خیلی تنگ شده. کاری چیزی داشتی تعارف نکن حتما بگو بهم. _ ممنونم سلام به مارال برسونین. _ باشه... خدافظ. مهرزاد که رفت حورا نفس عمیقی کشید. زندگی حورا داشت روی روال می افتاد. دیگر خبری از کنایه و اضافی بودن و تحقیر نبود.. خانه اش هرچند خیلی بزرگ نبود ولی احساس راحتی و آرامش به حورا میداد اما پچ‌پچ‌هایی که به گوشش میرسید آزارش میداد. یک روز که از کلاس برمی گشت با همسایه اش روبرو شد. اجبارا سلامی زیرلب گفت و خواست که سریع تربرود. ازطرز نگاه و جوابش مشخص بود که همسایه کنجکاوی است. سلام حورا را جواب داد وگفت: _ببخشید شما تنها زندگی میکنین؟ حورا گفت: _چطور؟ _آخه یک دختر تک و تنها درست نیست کنار ما که خانواده داریم زندگی کنه. حورا از حرف او حسابی جا خورد. مگر انسان ها چقدرمی توانند بدبین باشند نسبت به دختری معصوم و بی آزار که تازه دارد به آرامش کوچکی می رسد؟ مگر او چقدر صبر داشت که بعد آن همه عذاب باید این حرف هارا می شنید. مودبانه سری تکان داد و گفت: _درست نیست که درباره بندگان خدا بدون اینکه چیزی بدونیم قضاوت کنیم خانوم. و سریع محل راترک کرد و رفت‌. به خانه ک رسید انگار دلش از همه عالم و آدم گرفته بود. "همه‌ی آدما واسه خودشون دوتا دنیا دارن! دنیایی که اونارو به شما متصل میکنه، که باعث میشه با آدمای دیگه نشست و برخاست کنن، بخندن، برقصن و پابه‌پای بقیه لذت ببرن‌. اما دنیای دیگه ای هم هست به اسم تنهایی که اتصال اونارو با بقیه دنیا قطع میکنه! اونوقته که یاد میگیرن تنهایی لذت ببرن، گریه کنن، با صدای بلند کتاب بخونن، زیر تموم بارونا تنهایی راه برن، یکی یکی دونه های برف رو بشمارن و هرروز صدبار به شمعدونی ها آب بدن. هر آدمی مرزی بین دو تا دنیاش تعیین کرده‌. اما میدونی مشکل از کجا شروع میشه؟ وقتی آدمی عاشق تنهاییش بشه. اون آدم محکوم به نابودیه!" 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۷۳🌷 🍀اوصاف امام ز
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۷۴🌷 🍀اوصاف امام زمان عجل الله فرجه🍀 🔶مُؤَمَّل 💠به معنای مورد امید و آرزو شده می‌باشد. از القاب امام زمان علیه السلام است؛ چنان که از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده است، آن گاه که حضرت حجت به دنیا آمد، فرمود: «زَعَمَ الظَّلَمَةُ اَنَّهُمْ یقْتُلُونَنِی لِیقْطَعُوا هذَا النَّسْلَ کَیفَ رَأَوْا قُدْرَةَ اللَّهِ وَ سَمّاهُ الْمُؤَمَّلَ»؛ «ظالمان گمان کردند که مرا خواهند کشت تا این نسل را قطع نمایند! قدرت خدا را چگونه دیده اید؟ و آن گاه او را مؤمل نامید». 💠این هم قسمتی از دعای ندبه برای امام زمان علیه السلام: «أَینَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیآءِ الْکِتابِ وَحُدُودِهِ»؛ «کجاست آن که همه در آرزوی اویند تا بیاید و کتاب آسمانی قرآن و حدود آن را احیا کند؟ » و هر شب ماه رمضان در دعای افتتاح برایش دعا می‌کنیم: «اَللَّهُمَّ وَصَلِّ عَلی وَلِی أَمْرِکَ الْقآئِمِ الْمُؤَمَّلِ، وَالْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ»؛ «خدایا درود فرست بر ولی خودت، آن که همه آرزو دارند به فرمان تو قیام کند و او که عدالت محض است و همه در انتظارش می‌باشند... ». 🔶مُؤَید 💠یعنی کسی که مورد تأیید و توفیق خداوند است، از القاب و اوصاف امام زمان علیه السلام می‌باشد؛ چنان که آن حضرت را این گونه توصیف نموده اند: «سَلامُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ وَتَحِیاتُهُ وَصَلَواتُهُ عَلی مَوْلای صاحِبِ الزَّمانِ... الْقائِمِ الْمُعْتَمَدِ وَالْمَنْصُورِ الْمُؤَیدِ»؛ «سلام و درود و رحمت و برکات خداوند بر مولای ما صاحب الزمان، آن قائم مورد اعتماد، و آن منصور مؤید». 🔶 ناحیه مقدسه 💠از جنات الخلود نقل شده است که در ایامی که شیعیان از ترس حکومت ظلم و جور در تقیه بودند، از آن حضرت به ناحیه تعبیر می‌کردند و در توقیعات فراوان است که: «خَرَجَ تَوْقِیعٌ مِنَ النّاحِیةِ الْمُقَدَّسَةِ حَرَسَها اللَّهُ تَعالی... »؛ «توقیع و نامه مبارک امام زمان از ناحیه مقدسه که خداوند آن را حفظ و حراست نماید صادر شد... ». 🔶 نازح 💠به معنای دور از وطن و دور افتاده از دوستان می‌باشد، از اوصاف امام زمان علیه السلام است. 💠و در دعای ندبه قربان صدقه آن حضرت می‌شویم: «بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا»؛ «جانم به قربان تو ای آقای دور افتاده ای که از ما دور نیست». 🔶ناشر العدل 💠از القاب و اسامی امام زمان علیه السلام، ناشر است. «او» خواهد آمد و احکام و معارف الهی را نشر خواهد داد. «او» می‌آید و عدل و داد را در سراسر عالم گسترش می‌دهد. 💠لذا این گونه به ایشان سلام می‌دهیم و دعا می‌کنیم: «سَلامُ اللَّهِ الْکامِلُ التّآمُّ... عَلی حُجَّةِ اللَّهِ... وَناشِرِ الْعَدْلِ فِی الطُّولِ وَالْعَرْضِ»؛ «سلام و درود کامل و تمام خداوندی بر حجت او که بنیان عدل و داد را در سراسر طول و عرض جهان نشر خواهد داد». 🔶 ناشر رایة الهُدی 💠آن گاه که امام زمان علیه السلام بیاید، پرچم هدایت را بلند می‌کند و سرتاسر عالم را به زیر آن می‌آورد: «أَینَ صاحِبُ یوْمِ الْفَتْحِ وَناشِرُ رایةِ الْهُدی ؛ «کجاست آن آقایی که فرمانده و صاحب روز پیروزی است، آن که پرچم هدایت را در سراسر عالم گسترش خواهد داد». سپس به آن حضرت سلام می‌کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا صَاحِبَ الْفَتْحِ وَناشِرَ رایةِ الْهُدی ؛ «سلام بر تو ای صاحب پیروزی و نشر دهنده پرچم هدایت! » 🔶 ناصح 💠یعنی خیرخواه و مشفق، و لقبی است برای «او» که خیرخواه تمام خلق است، فریادرس همه است، از هر دین و ملت و آیینی. 💠و چنین است زیارت آن حضرت: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ حُجَّتِکَ فِی أَرْضِکَ... الْمُرْتَقِبِ الْخآئِفِ وَالْوَلِی النّاصِحِ»؛ «خدایا درود فرست بر حجت خودت در زمین، آن آقایی که از جور و آسیب دشمنان دائماً مراقب و نگران است، ولی برای امّت، سرپرست و خیرخواه است». 💠و در جای دیگر: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ أَیهَا الْوَلِی النّاصِحُ»؛ «سلام بر تو ای آقایی که ولی ناصح هستی». 🔶 ناصر به معنای یار و یاور دین خدا، یاری کننده حقّ خدا، و از نام‌های ‌ مهدی موعودعلیه السلام است، که در زیارت آل یاسین می‌گوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَناصِرَ حَقِّهِ»؛ «سلام بر تو ای جانشین خدا در زمین، و ای نصرت بخش و یاری دهنده دین و حقّ خدا». ‌ عج 📚اوصاف المهدی (عج) ✍احمد سعیدی 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
Part14_خون دلی که لعل شد.mp3
10.75M
🇮🇷سلامتی و طول عمر حضرت آقا صلوات🇮🇷 🍀 🍀 💠صوت شماره 4⃣1⃣ 🍀 .... 🍀لینک دانلود کتاب صوتی خون دلی که لعل شد از گوگل درایو 👇 https://drive.google.com/folderview?id=1U7MgbsCJSkE38jRcWT_bYxE7vWPhS7Ry عج 💚 💚 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰چند لحظه وقت داری از امام زمانت بشنوی؟ ━━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
عجایب بسم الله.mp3
4.31M
🎧عجایب بسم الله الرحمن الرحیم 🎙️حجت الاسلام دانشمند عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: واحدهای نظامی سرگذشت جنگ تحمیلی را به‌وسیلهٔ بازی‌های رایانه‌ای روایت کنند 🔹بازی‌های رایانه‌ای در دنیا به یک ابزار انتقال پیام تبدیل شده است. @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ فقط در یک صورت؛ اگر هر جوری از دنیا بری شهید محسوب میشی! | منبع : استغاثه عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
06 Ane Manaee (1403-08-17) Marghade Sheikh Sadoogh.mp3
30.76M
🔈 📌 🔰 جلسه ششم 📌 عمل در آیینه هستی؛ تأملی بر جایگاه و معنای آن [8:33] * در جستجوی قواعد غیب؛ تدبر در آیات قرآن چگونه ساختار هستی و انسان را آشکار می‌کند؟ [12:53] * نیاز، عمل و باور؛ رمزگشایی از مکانیسم اعتباریات در زندگی انسان [20:38] * اعتباریات و اراده؛ پرده‌برداری از بایدهای پنهان در رفتارهای ساده [24:28] * درک پنهانی وجوب در نهاد نوزاد؛ حتی نوزاد یک‌روزه، ضرورت شیر خوردن را می‌فهمد [27:37] * ضرورت و کنش؛ چرا هر اقدامی ریشه در ضرورتی ذهنی دارد؟ [31:23] * دینِ بی‌دینان؛ همه باوری دارند، حتی آنان که دین را نفی می‌کنند [34:10] * عمل، وسیله‌ای برای معنا؛ چگونه درک ما به اعمال ارزش می‌بخشد؟ [37:03] * زیارت یا سیاحت؟ وقتی نیتِ دوگانه، خلوص عمل را مخدوش می‌کند [42:40] ✅ خدای ناپیدا، خدای واقعی؛ آنچه به تو انگیزه حرکت می‌دهد، خدای حقیقی توست [44:03] * داستان حیرت‌انگیز کاظم؛ از شکنجه حاج آقا ابوترابی تا شهادت در حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) [57:51] * آن‌هنگام که کنیزان یزید ملعون در پرده بودند اما حرم رسول‌الله در میان خارهای نگاه‌ حرامیان [1:09:06] 📚 معرفی کتاب: رساله النبوات والمنامات از مجموعه رسائل معرفتی علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره) ⏰ مدت زمان: ۱:۱۴:۰۷ 📅 ۱۴۰۳/۰۸/۱۷ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
05 Be Vaghte Shaam (1403-08-11) Masjed Shahid Beheshti.mp3
31.99M
🔈 🔰 فصل سوم؛ قبیله سلمان، جلسه پنجم 📌 رستاخیز قبیله سلمان؛ آیات آخرالزمانی و پیشتازی ایرانیان [03:25] * از چنگال برتری تا نیاز به یاری؛ مسیر تحول جایگاه عرب و عجم در روایات اسلامی [04:25] * سلفی با بیگانگان، نشانه‌ای از وابستگی؟ بینش قرآن در مواجهه با دنیا [06:38] * ارتداد سیاسی یا گرایش قلبی؟ وابستگی به بیگانه، مسأله‌ای فراجناحی [10:32] * عاقبت دل‌سپردن به غیر اهل‌بیت [18:20] * از دلبستگی پنهان تا نفاق آشکار؛ وقتی شیفتگی به ظواهر دل را می‌لغزاند [20:50] * ولایت مؤمنین، ولایت خداست؛ شفاعتی که خطاکاران شیعه را رها نمی‌کند [23:27] * انتقاد مسئولانه یا حمله‌ نفرت‌پراکن [29:12] * نرمش قهرمانانه؛ نزدیکی به دشمن با هدف کلاه گذاشتن بر سر او [33:10] * آیت‌الله بهجت و نقد سیاست امروز؛ چرا به جای جزیه گرفتن، جزیه می‌دهیم؟ [38:25] * و دیپلماسی پیروز؛ پایان جنگ یمن، تلخ برای نوکران آمریکا [43:30] * ؛ از بوسه بر دست رزمنده افغان تا عشق به خانواده شهدا [48:42] * پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین؛ این‌ها شیعیان تو هستند، تنها به عشق گرد هم آمده‌اند [53:00] * هفتاد هزار شهید؛ پیش‌بینی امیرالمؤمنین از آینده‌ای خونین در و [55:55] * سی سال درد و عشق؛ جانبازی که امام زمان به عیادتش می‌آید [01:05:20] * اشک‌های بی‌پایان حضرت زهرا برای امام حسین؛ تضرعی که اهل عرش را به لرزه می‌اندازد [01:09:20] 📆 ۱۴۰۳/۰۸/۱۱ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
📌ختم ۱۱۰ مرتبه “سوره فتح” برای نصرت رزمندگان اسلام لطفا همه عزیزان بخوانند و به دیگران هم سفارش کنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔دم خروس زد بیرون ⛔️تشکر تروریستهای مسلح سوری از اسقاطیل به خاطر حمله به لبنان و حزب‌الله و ادعای اینکه ایران و جبهه مقاومت ضعیف شدن و اینکه ما تونستیم سریع پیشروی کنیم نشون دهنده این امره 🪧 🪧 ☆ــــــــــــــــــــ @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 این تفکر و این تمدن پیروز و شکست ناپذیر است ، 👌 ان شاءالله... 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا