eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
8هزار ویدیو
558 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_سوم🎬: فاطمه دو دستش را بالا برد و می خواست بر سرش بکوبد که روح الله مت
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: صدیقه که لحنش حاکی از تعجب بود گفت: چی میگی فاطمه؟! حالت خوبه؟! روح الله زن گرفته؟!! اصلا باورم نمیشه، مگه میشه با وجود زن زیبا و مومن و هنرمندی مثل تو به طرف زن دیگه ای بره؟ اصلا این وصله ها به همسرت نمیچسپه، مراقب باش دچار تهمت زدن به یک مومن، نشی عزیزم فاطمه بینی اش را بالا کشید و گفت: چه تهمتی صدیقه؟! خودش امروز اومده با گردنی برافراشته و با افتخار میگه زن گرفته...اونم کی...شراره...زن داداش سعیدش که خودش را کشت...صدیقه تو در جریان هستی من به خاطر حمایت از شراره چه حرف ها و بد و بیراه هایی را که تحمل نکردم، چقدر از فتانه، زن بابای روح الله زخم زبان شنیدم و به خاطره شراره رابطه ام با خانواده روح الله بهم ریخت، شراره هم چه مظلوم نمایی ها که پیش من نمی کرد، هر چی فکرش را میکنم صدیقه، با عقلم جور در نماید روح الله بره شراره را بگیره.. صدیقه از اونور خط حرف فاطمه را تایید کرد و گفت: به نظر من روح الله یا باهات شوخی کرده، یا اینکه می خواد تو رو امتحان کنه وگرنه گروه خونی روح الله و شراره بهم نمی خوره روح الله معمم و طلبه و مذهبی ،اونم با این پست و مقامی که داره، هرگز به طرف شراره که یک زن آزاد و رها و تقریبا بی بند و بار هست نمیره... حرفهای صدیقه انگار آبی بود بر آتشی که در وجود فاطمه برافروخته شده بود، فاطمه که اندکی آرام شده بود، از صدیقه تشکری کرد و گوشی را قطع کرد. از اتاق بیرون رفت و تا چشمش به بچه ها که با نگاه مظلومانه و اشک آلودشان، مادرشان را نگاه می کردند، لبخندی زد و یکی یکی بچه ها را بوسید و بعد رو به عباس و زینب گفت: نگران نباشید بچه ها، چیزی نشده ، انگار باباتون با من شوخیش گرفته، الانم شما برین بخوابین و بعد به حسین گفت: برو توی اتاق من و بابا، رو تخت بخواب من الان میام.. حسین با اینکه سنش کم بود، اما انگار موقعیت های خطیر را خوب درک می کرد، سری تکان داد و به سمت اتاق رفت. فاطمه که از خوابیدن زینب و عباس مطمئن شد به طرف سرویس ها رفت تا وضو بگیرد. فاطمه در حالیکه آب وضو از دست هایش می چکید از سرویس ها بیرون آمد، آهسته به سمت اتاق رفت، داخل اتاقش شد و متوجه شد که حسین روی تخت خواب رفته است، نگاهی به چهره مظلوم حسین انداخت و زیر لب گفت: تو چقدر سختی کشیدی! نمی دونم از وقتی به دنیا آمدی چت بود؟! شبها یکسره بی قراری می کردی، به چهل روز هم نشده دیگه سینه مادر را نمیگرفتی و حتی شیر خشک هم نمی خوردی، انگار یکی طلسمت کرده بود و بعد به سمت چادر سفید نمازش رفت چادر را بر سر انداخت و زیر لب تکرار کرد: انگار نه حسین که همهٔ خانواده من را طلسم کردند، اما هیچ طلسمی نمی تونه رابطه من و خدایم را از هم پاره کند و به نماز ایستاد، فاطمه می خواست دو رکعت نماز برای آرامش خود و خانواده اش بخواند و امیدوار بود که هر چه روح الله گفته،همه اش یک شوخی تلخ باشد،یک امتحان برای فاطمه تا میزان محبتش را بسنجد‌. نماز فاطمه تمام شد که صدای درب هال ،خبر از آمدن روح الله میداد. فاطمه مشغول جمع کردن سجاده بود که روح الله وارد اتاق شد.. فاطمه در حالیکه سجاده را روی پاتختی می گذاشت، لبخند زنان به سمت روح الله رفت، دستان سرد روح الله را در دستش گرفت و روی تخت نشاند و خودش هم کنارش نشست و گفت: روح الله، من میدونم که باهام شوخی کردی، اصلا امکان نداره تو همچی کاری کرده باشی، بعدم شراره تهران هست و ما تبریز، تو اصلا وقت همچی کاری را نداشتی... روح الله که انگار خالی از احساسات و عواطف انسانی شده بود، دست فاطمه را کناری زد و گفت: هر چی گفتم راست گفتم، من شراره را عقد کردم، همون روزی که برای شرکت در کلاس دکترا به تهران رفتم، اونو عقد کردم. ذهن فاطمه برگشت به عقب، اون روز را خوب به خاطر داشت، بعد از مدتها کلاس مجازی به خاطر کرونا، روح الله امد و گفت که استثنائا کلاسش یه مدت حضوری برگزار میشود، فاطمه که خوب میدانست همسرش تازه خانه خریده و پولی در بساط نداره، پول های عیدی بچه ها را که خاله و مامان بزرگ و بابابزرگ بهشون داده بودند و بیش از پونصد هزارتومان هم نمیشد، توی جیب همسرش گذاشت و خودش با دست خودش پیراهن به تن روح الله کرد،دکمه ها را یکی یکی با عشق بست و کت را روی شانه هاش قرار داد و نمیدانست که همسرش نه برای شرکت در کلاس دانشگاه بلکه به مجلس عقد خودش و شراره میرود. عرق از سر و روی فاطمه می چکید ، لرزشی عجیب سراسر وجودش را گرفته بود، فاطمه از جا بلند شد، بی هدف بیرون اتاق رفت و یکراست به سمت آشپزخانه رفت، بدون اینکه بفهمد در کابینت ها را باز می کرد و دسته دسته ظرفهای چینی و بلور و کریستال را که روزی با عشق خریده بود بر میداشت و روی سرامیک های کف آشپزخانه خورد و خمیر می کرد، از صدای شکستن ظرفها عباس و زینب که انگار خودشون را به خواب زده بودند داخل هال آمدند، روح الله که حرکات جنون آمیز فاطمه متعجبش کرده بود..
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_چهارم🎬: صدیقه که لحنش حاکی از تعجب بود گفت: چی میگی فاطمه؟! حالت خوبه؟
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: بچه ها جلوی در آشپزخانه کز کرده بودند و روح الله به طرف فاطمه رفت، داخل آشپزخانه شد و طوری قدم برمیداشت تا خورده شیشه ها به پایش نروند، خودش را به فاطمه رساند و دستهٔ بشقابی را که دست فاطمه بود، بیرون کشید و گذاشت روی کابینت و بعد دو دست فاطمه را گرفت و از آشپزخانه که پر از خورده شیشه بود بیرون آورد. کنار اوپن ایستاد و گفت: فاطمه جان، عزیزم، چرا این کارا را با خودت میکنی؟! یعنی این موضوع اینقدر برات سنگین هست؟! مگه چند سال پیش که اون بیماری عضلانی را گرفتی خودت روی برگه ننوشتی و به من اجازه ازدواج مجدد ندادی؟! فاطمه با خشم نگاهی به روح الله کرد، دستهایش را از دست های روح الله در آورد و محکم او را به عقب پرت کرد، به طوریکه که قامت مردانهٔ روح الله،تلو تلو خوران به دیوار پشت سرش برخورد کرد. فاطمه جلوتر رفت و برای اولین بار بعد از پانزده سال زندگی مشترک، همانطور که با مشت های گره کرده اش به سر و سینهٔ روح الله میزد گفت: مگه همین توی مکار نبودی که اونزمان میگفتی زن یکی و خدا یکی،مگه نمی گفتی فاطمه از سرم هم زیاده، مگه نمی گفتی فاطمه دیوونه شده اینو نوشته مگه نمی گفتی روح الله میمیره اما روی فاطمه هوو نمیاره، بعدم این موضوع مال چند سال پیش که من بیمار بودم، هست، اونزمان زن نگرفتی، حالا که من خوب خوب شدم و دیگه اثری از اون بیماری نیست و نخواهد بود، رفتی زن گرفتی؟! فاطمه یک لحظه ساکت شد، انگار ذهنش درگیر موضوعی شده بود، ناخودآگاه کتاب ریاضی زینب که روی اوپن بود را برداشت و به طرف روح الله پرتاب کرد و گفت: ببینم اون برگ اجازه نامه را از کجا پیداش کردی؟! دست من بود و من اصلا یادم نمیاد اونو کجا گذاشتم. روح الله کتاب را از جلوی پایش برداشت و گفت: شراره جاش را بهم گفت، گفت تو صندوقچه چوبی تو انبار کنار یه سری دفتر که مال زمان تحصیل تو بوده، هست و من اونو درست همونجایی که شراره گفته بود پیدا کردم. چشام را ریز کردم و در عین عصبانیت گفتم: چرا اینقدر دروغ میگی؟! شراره از کجا میدونست همچی نامه ای وجود داره؟! من که راجع به این نامه با کسی حرف نزدم، فقط تو میدونستی من همچی چیزی نوشتم. روح الله شانه هایش را بالا داد و گفت: به جان فاطمه من اصلا یادم نبود، من این موضوع را فراموش کرده بودم، خود شراره گفت، جای دقیقش هم که آدرس داد، من فکر کردم خودت بهش گفتی... ذهن فاطمه هنگ کرده بود و با خود فکر میکرد، اگه روح الله راست بگه که میگه چون روح الله اهل هر چی بود ، اهل دروغ نبود، شراره از کجا فهمیده؟! من که به احدالناسی این موضوع را نگفتم!! با تکرار نام شراره، دوباره خون فاطمه به جوش آمد، دنبال گوشیش میگشت تا جلوی روح الله به شراره زنگ بزند، اما پیدایش نمی کرد، همه جا را بهم ریخت، یادش نبود که گوشی را آخرین بار توی اتاق دستش بوده، به طرف آشپزخانه رفت، روح الله از ترس اینکه دوباره بشکن بشکن راه بیاندازد و صدا به بیرون خانه برود راه فاطمه را سد کرد. فاطمه با مشتش روی سینهٔ روح الله کوبید و‌گفت: نمی بخشمت....نمی بخشمت من چی برات کم گذاشتم که در همین حین صدای زینب بلند شد: مامان! حسین خودش را کشت، نیم ساعته داره مثل دیوونه ها جیغ میکشه، تو رو خدا تمومش کنید. فاطمه نگاهی به چشم های سرخ از گریه زینب کرد و به طرف اتاق راه افتاد. 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_پنجم🎬: بچه ها جلوی در آشپزخانه کز کرده بودند و روح الله به طرف فاطمه ر
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه داخل اتاق شد و در را پشت سرش بست، حسین که اشک چشمانش با آب دماغش قاطی شده بود با دیدن مادر صدایش بدجور بلند شد. فاطمه نگاهی به حسین انداخت، دلش نیامد این بچه بیش از این اذیت بشود، آغوشش را باز کرد و همانطور به طرفش می رفت گفت: مامانی عزیزم، گریه نکن،مامان ناراحت میشه! حسین بینی اش را بالا کشید و با زبان شیرین کودکی و بریده بریده گفت: د...عوا...نکنید، من...میترسم. فاطمه، حسین را محکم بغل کرد و گفت: منم از این خونه میترسم، منم از بابات میترسم، اصلا من از این دنیا میترسم و بعد موهای حسین را نوازش کرد و ادامه داد: می خوای بریم پارک؟ حسین با تکان دادن سرش جواب بله را داد. فاطمه سریع به سمت کمد لباس داخل اتاق رفت و اولین مانتو و روسری که دم دستش بود پوشید و چادرش را روی سرش انداخت، کاپشن و کلاه حسین که همیشه روی دراور و آماده بود، به تن حسین کرد و از اتاق بیرون آمد. روح الله و بچه ها که بی صدا هرکدام روی مبلی آبی رنگ با کمینه های طلایی نشسته بودند با ورود فاطمه به هال از جا برخواستند. روح الله قدمی به طرف فاطمه برداشت، فاطمه با یک دستش حسین را بغل کرده بود و با دست دیگرش اشاره کرد و گفت: به خدا اگر جلوم را بگیری یا بخوای دنبالم راه بیافتی چنان جیغ و دادی بکشم که کل کارمندای زیر دستت و همسایه ها بفهمن که آقا چه دسته گلی به آب داده... روح الله زیر لب لااله الاالله گفت و برگشت روی مبل نشست. فاطمه از خانه بیرون آمد، بی هدف در خیابان های تبریز می گشت، شهری غریب که حتی یک دوست و آشنا و قوم و خویشی در آن نداشت. نمی دانست چکار باید بکند که صدای ضعیف حسین بلند شد: اینجا یه پارک هست، همون که همیشه ما را میاری.. فاطمه بوسه ای از گونهٔ سرد حسین گرفت و با پشت دست، اشک هایی را که ناخواسته خودشان میریختند پاک کرد و به طرف پارک رفت، پارک به دلیل سردی هوا و بیماری کرونا خلوت تر از همیشه بود و روی اولین نیمکت سیمانی سبز رنگی که کنار وسایل بازی قرار داشت نشست. حسین را پایین گذاشت و گفت: برو با وسائل بازی کن و اصلا حواسش نبود که حسین هیچ وقت تنهایی سوار وسایل نمیشود. حسین که انگار حال مادر را درک میکرد و نمی خواست مزاحم خلوت مادر بشود، نگاهی به سنگریزه های زیر پایش کرد و خم شد و مشتی برداشت و خود را با پراندن سنگریزه ها سرگرم کرد. فاطمه غرق فکرشد، یعنی کجای راه را اشتباه رفته بود؟! یعنی چه چیزی برای همسرش کم گذاشته بود که او به سمت شراره...با یادآوری نام شراره، لرزشی تمام بدنش را گرفت و زیر لب گفت: عجب مار خوش خط و خالی بود، من چه کارها براش نکردم و اون چقدر برام زبون میریخت و خودش را جای خواهرم جا میزد، درست یادش بود که چند بار با پدر و زن بابای روح الله به خاطر شراره درگیر شده بود، به طوریکه آنها، فاطمه را به دلیل حمایت از شراره از خانه خودشان بیرون انداخته بودند تا اینکه شوهر شراره مرد و مادر شراره به فاطمه زنگ زد و تاکید کرد دیگه با دخترش ارتباط نگیره،چون نمی خواست شراره با ارتباط با اقوام شوهر مرحومش یاد شوهرش بیافته و اذیت بشه و فاطمه هم سعی کرد کمتر با شراره ارتباط داشته باشه، گرچه خود شراره گهگاهی به فاطمه زنگ میزد و با روح الله هم صحبت می کرد اما فاطمه هیچ وقت به مخیله اش هم خطور نمی کرد که انتهای این ارتباط اینجور بشود... فاطمه باید خوب فکر میکرد، باید تمرکز می کرد و بهترین راه را انتخاب می کرد.. اگر می خواست میدان را خالی کند و از روح الله جدا بشود، سرنوشت سه تا بچه اش چی میشد؟! مردم پشت سرش حرف میزدند...پدر و مادر و خانواده اش چه برخوردی می کردند؟! باید عاقلانه تصمیم میگرفت،چرا که سرنوشت سه انسان دیگه به تصمیم او گره خورده بود. اما هر چه بیشتر فکر می کرد، بیشتر به این نتیجه میرسید که یک کاسه ای زیر نیم کاسه شراره هست، فاطمه مطمئن بود از قضیه اجازه نامه ازدواج هیچ وقت با هیچ کس و حتی شراره حرف نزده، پس اون از کجا میدونست؟ اون از کجا از انباری خانه فاطمه خبر داشت؟! فاطمه دستش را مشت کرد و روی پاهایش کوبید و گفت: باید این زن را از زندگی خودم و بچه هام حذف کنم، روح الله گفت که صیغه اش کرده، پس میتونه راحت صیغه را باطل کنه...آره بهترین راه همینه...منم به کسی نمی گم که روح الله همچی کاری کرده.. در همین حین صدای حسین و باد سردی که به صورتش خورد فاطمه را به خود آورد: مامان! من سرمام هست، میشه بریم خونه؟! 👈 .... واقعی ✍ نویسنده ؛ « ط_حسینی» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼.🍂.🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ ╚═══════،🌼.🍂.🌼،═╝
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 #مهدی_شناسی ۹۸۸🌷 🌿زیارت آل یا
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰           @zohoreshgh ❣﷽❣ 🌷 ۹۸۹🌷 🌿زیارت آل یاسین🌿 ✨سلام علي آل يس✨ 💠 سلام نامي از اسماء الهی است، صاحب اين نام همواره از آسیب، عیب و گزند و نقص پیراسته است. 💠سلام نوعی تحیت و درود است ،اصل تحیت به معنای درخواست حیاتی عاری از کل آفات است. از آن‌جا که وجودمقدس امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف جلوه كامل اسامی خدای سبحانند از اين رو پيوست به حضرت انسان را تحت نام سلام خداوند سبحان قرار می‌دهد. 💠معنای حقیقی اين نام مختص حضرت حق است و «آل یس» از آن جهت که تحت سلطه و تربیت کامل حضرت حق واقع شده‌ بالتبع حامل اسم سلام خداوند در عالم ملک و ملکوت است. 💠 گویا زائر به میزان پیوست با امام، تشعشعات این نام را دریافت می‌كند و سیر کمالی را در سلامت تا وصال به معشوق طی می‌كند. 💠انوار نام «سلام» اختصاص به عالم دنیا ندارد بلکه در قیامت بندگان صالح حق، با بهترین هدیه و تحیت که همین سلام است پذیرایی می‌شوند. 💠 قرآن در آیه ٤٤ سوره مبارکه احزاب می‌ فرمايد: «تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا»«تحیّت آنان در روزی که او را دیدار می‌کنند سلام است؛ و برای آنها پاداش پرارزشی فراهم ساخته است.» 💠ذکر سلام در دنیا، موجب میمنت و برکت حیات انسانی بوده و در بهشت نیز فرشتگان با نام سلام از بهشتیان استقبال می‌کنند. 💠 بهشت دارالسلام است كه نام «سلام» خدای سبحان در آنجا گوش بهشتیان را نوازش می‌دهد در واقع بهشت فضایی است که از هر گونه کلام لغو و بیهوده‌گويی مبراست. 💠 قرآن در آیه ۵۸ سوره مبارکه یس می‌گويد: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» «با سلام [ی پرارزش و سلامت بخش] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.» 💠در ابتدا صاحبان بهشت - حضرات معصومین علیهم‌السلام- تحت نام سلام قرار می‌گیرند و به تبع ایشان، محبین و شیعیان از بركت اين نام بهره‌مند می‌گردند. 💠 با عبارت «سَلامٌ عَلى آلِ یس» زائر به منشأ و مصدر تطهیر و تزکیه عالم اقرار می‌كند و به بركت اين نام طهارت و پیراسته شدن از رذائل اخلاقی را تقاضا می‌کند. 💠سلام به تعبیر دیگر یعنی «اَنَا مُسَلِّمٌ عَلَيْكَ»؛ «من درمقابل تو تسلیم هستم». تسلیم بودن کامل زائر در مقابل امام مطرح می‌شود. 💠او با اين سلام تسلیم خود را در مسیر بندگی و در جاده عبودیت اعلام می‌كند و تواضع و فروتنی و خاکساریش را بر امام عرضه می‌دارد. 💠فاصله انسان خاكی تا وصال به قرب الهی به میزان تسلیم او در مقابل امام است. 💠 زائر در این سلام اعتراف دارد که، امام سلامتی کامل را از ناحیه خداوند دریافت كرده است پس سلامتی روح و جسم، ظاهر و باطن او وابسته به تسليمش در مقابل امام است. ‌‌ ۱ 👈 .... 🌤اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
شناخت سفیانی.mp3
26.91M
🔊 🎙 👤 استاد 📝 موضوع: «شناخت سفیانی» 🔸 ارتباط اتفاقات سوریه با جریان سفیانی ❕آیا الجولانی همان روایات است؟ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
10 Ane Manaee (1403-09-15) Marghade Sheikh Sadoogh.mp3
29.03M
🔈 📌 🔰 جلسه دهم 📌 عمل در آیینه هستی؛ تأملی بر جایگاه و معنای آن * ادراک، فرمانده اراده؛ چگونه باورهایمان مسیر تلاشمان را عوض می‌کنند؟ [1:51] * فراتر از حس؛ کوره‌راه دشوار باور و اراده [8:52] * کمرنگی علم، خاموشی اراده؛ چرا ترک گناه دشوار می‌شود؟ [15:47] * هشدارهای الهی؛ وقتی تجربیات نزدیک به مرگ چراغ راه می‌شوند [17:09] * نام‌ها و نیت‌ها؛ عشق به اهل بیت (علیهم‌السلام)، برترین انرژی مثبت عالم [22:25] * زیارت عاشورا به دستور آیت‌الله حق‌شناس؛ وقتی شرط‌ها، مسیر دعا را هموار می‌کنند [27:48] * پاکی جان، شرط اثرگذاری؛ چرا بعضی‌ها زودتر نتیجه می‌گیرند؟ [30:21] * استغفار حقیقی؛ کلید قفل‌های بسته زندگی [33:33] * وعده الهی درباره استغفار: باران رحمت اموال و بنین [36:28] * رب لا تذرنی فرداً؛ دعای روی سنگ فیروزه، کلید فرزند دار شدن [38:14] * از یک استغفار ساده تا دگرگونی زندگی، اما شیطان ناامیدت می‌کند [47:00] * عبادت، جنگی با شیطان؛ راه یقین از استمرار می‌گذرد [49:04] * یک قطره اشک برای روضه؛ بخشش گناهان ۷۰ ساله [53:05] * از سحرهای تنهایی تا ناله‌های بی‌پاسخ؛ غربت خانه فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) [58:24] ⏰ مدت زمان: ۱:۰۹:۴۷ 📅 ۱۴۰۳/۰۹/۱۵ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ریشه مشکلات برق «ناترازی» است یا «بی‌کفایتی»؟ محسن منصوری؛ معاون اجرایی شهید رئیسی: 🔹کشور در زمستان ناترازی برق ندارد. 🔹اوج مصرف فصل سرما ۲۵ هزار مگاوات کمتر از ظرفیت تولید برق کشور است. 🔹دولت سیزدهم بالاترین میزان ذخایر سوخت مایع نیروگاهی را تحویل داد. 🔹دولت چهاردهم به جای توضیح دادن غفلت مدیریتی خود درباره ذخایر سوخت، با سیاسی کاری موضوع را سمت مازوت و سلامت مردم برد. عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همش دروغه!! هر وقت میخواهند ایده گران‌سازی را اجرایی کنند، لشگری از اقتصاددانانِ حامی سرمایه‌داری رو میفرستند با دروغ، مسئولین و مردم را به گرانی راضی کنند... عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
. ♻️ مراقب مرجفون باشید! این خیلی مهم است، بعضی‌ها: با خبری که می‌دهند، با تحلیلی که می‌کنند، با تفسیری که از وقایع می‌کنند؛ در مردم تردید ایجاد می‌کنند، ترس ایجاد می‌کنند! این از نظر خدای متعال مردود است، قرآن صریح است در این معنا، قرآن صریح در این معنا است: لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَ الَّذینَ فی‌ قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَة؛ «مرجفون» یعنی همین ها. «مرجفون» یعنی کسانی که در دل مردم اضطراب ایجاد می کنند، ترس ایجاد می‌کنند اگر چنانچه این ها از این کارشان دست برندارند، خدای متعال به پیغمبر می‌فرماید: لَنُغریَنَّکَ بِهِم‌؛ تو را مأمور می کنیم که به سراغ این ها بروی و مجازاتشان کنی. این‌قدر این مسئله امنیّت روانی مهم است. رهبر انقلاب: ۱۴۰۳/۰۸/۰۶ #امام_زمان عج #اللهم_عجل_لولیک_الفرج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴دلار ۴۲ هزار تومانی را در عرض سه چهارماه میکنند ۵۴ هزار تومان بعد به اسم تک نرخی کردن همین دلار۵۴ هزارتومانی را حذف میکنند و دلار توافقی ۶۴ هزارتومانی را مبنا میذارند و دلار بازار آزاد که بعدا اوج گرفت و زمانی که کالا ها با دلار بالاتر وارد شدند و موج گرانی شروع شد، به مردم میگویند چون برای مقاومت خرج میکنیم،گرانی و تورم هست! 👈معاویه گوسفندان مردم را میدزدید و گردن علی (ع) می انداخت! عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
❌ متاسفانه نه مجازاتِ زندان و نه عفوی که شامل حالِ محسن برهانی شد، هیچ‌کدام نتوانسته ذره‌ای در رویه‌ی باطلِ وی، تغییر ایجاد کند. ⁉️ مگر می‌شود فردی که مدعیِ تحصیل در علوم دینی و حقوقی می‌باشد، تا این حد در جهل و نادانی، غرق شود که نفهمد، تعیینِ جرمِ کسی که به زمینه‌سازیِ ارتکابِ فساد اخلاقی و بسترسازی برای رفتارهای شنیعِ خلافِ شرع، مبادرت می‌ورزد، به تازگی در قوانینِ جزا خلق نشده است. ❌ یا اینکه حرام بودنِ خوانندگیِ زنی نیمه عریان و انتشارِ عامدانه‌ی آن را نادیده گرفته، قانون را در برابرِ آن بلاتکلیف توصیف می‌کند! 🔴 بدیهی است که خواسته یا ناخواسته، ایجادِ وهن و از اعتبار ساقط نمودنِ احکام و قوانینِ جمهوری اسلامی در این مقولات، در دستور کار این مدعیِ خوددانا پندار قرار دارد. ✍ مریم اشرفی گودرزی عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕پاسخ منطقی به مخالفان حجاب : ♨️ این دو دقیقه رو حتما با دقت گوش بدید و تا می تونید منتشر کنید تا همه به ویژه مخالفان قانون عفاف و حجاب و حامیان ولنگاری ببینند . عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅یکی از دوستان این رو ارسال کرد ‼️⛔️ایا گل نرگس نماد فتنه آینده هست؟ عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
⛔️ از هیتلر پرسیدند پست ترین انسانها کیستند؟ 🔻گفت: کسانی هستند که در تصرف کشورهایشان با من که بیگانه بودم همکاری کردند، زیرا وطن مادر است و آنها زمینه سازی کردند تا من حتی بر مادرشان مسلط شوم. 🪧 عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هشیارباشیم 🔻خیال نکنیم هرچه ما می‌فهمیم، حتما رهبری هم باید طبق فهم ما عمل کند/ یکی از بزرگترین نعمت هایی ک خدا ب ما داده رهبری است کسی ک از لحاظ مدیریت داخلی خودش درهمه ی دنیا..👆لطفا کلیپ رو ببینید 🔺علامه مصباح 1⃣ تردیدافکنان هنوز جرأت ندارند تصریح کنند مخالف رهبری هستند..... 2⃣ اینکه می بینید در خطیرترین مواقع بیانات رهبری راهگشا و روشنگر است این جماعت بزرگترین حاشیه‌سازی را برای بیانات رهبری ایجادمیکنند.... 3⃣تا دیروز تا توانستند نیروهای نظامی را تحقیر کردند..... 4⃣ این پروژه شوم از قبل کرونا آغاز شد و در کرونا شدت گرفت و همچنان ادامه دارد.... عج @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خطاب تند مجید جوادی به پزشکیان (تا آخر ببینید)👌 😳 یخورده تلخه اما حقیقته 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
پدرام هستن ، عضو اتاق بازرگانی 😔 میراث شوم روحانی که شهید رییسی هم نتونست این اتاق پر رمز و راز را از سر راهِ دولتش برداره آقای دادستان اینها سالهاست از بیت المال ارتزاق میکنند و دل مردم را خالی می‌کنند برخورد کنید...😡 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 با دیدن این کلیپ، اشک در چشمانم جمع شد 👌 کار زیبای جوانان انقلابی حتما" ببینید البته برخی مسئولین باید خجالت بکشند که همش میگن نداریم ، نمیشه ، امکان نداره ، نیست و هزار بهانه دیگر 😔 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✅ گزارشگر ژاپنی نوشته: "سوریه با رفتن اسد تمام شد و نقشهٔ سوریه از اطلس جهانی حذف شد!" 😡 حال اصلاحطلبا و براندازا می‌نویسن: سلام بر سوریهٔ آزاد ✌️ 👈 بله ، آنقدر آزاد که مثل یک پرنده که از نقشه جهان پر کشید ! 🪧 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🚨❌نشست "آینده سوریه" در اردن بدون حضور ایران ✅کاش عراقچی دقیق بیاد توضیح بده چی رو با ترکیه بسته بوده. اینا که زبان دنیا رو بلدن چطوری یه هفته ای از مساله کنار گذاشته شدن‼️ 🪧 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ فکری بکن بر حال این زائر که جامانده بر این مریضی که معطل بر دوا مانده شرمش شود حتی دم باب‌الجواد آید اذن دخولش خوانده و در کوچه‌ها مانده خرده مگیر بر بی‌وفایی و گناهانش از تو جدایش کرده این دنیای وا مانده وقتی گره بر کار او افتد فقط گوید چاره دگر غیر از نوای یا رضا مانده؟ او دست خالی بر نمیگردد از این درها تا نام زهرا مادرت بین دعا مانده 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ع👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/132 💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
براےدیدن دلبر،همین دو دیده بس است دلیل این همه دورے،فقط هوا،هوس است هزار بار گفته ام اینرا دوباره میگویم جہان بی تو حبیبا به مثل یک قفس است 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 متن دعا و طریقه خواندن نماز عج 👇 https://eitaa.com/Monajatodoa/102 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️