eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.4هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
10.3هزار ویدیو
612 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر تبادل تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
.🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 🍃 @zohoreshgh ❣﷽❣ #مطالب_مهدویت ✔️تقسیم بندی یاران امام (عجل
.🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 🍃 @zohoreshgh ❣﷽❣ 🔴آخرالزمان و اصحاب مهدی (عج) ⬅️در این دنیای پر از که منجی دروغین را شبیه سازی میکنند و مدعیان فراوان شده اند و مدعیان خودشان همدیگر را رد میکنند و در این میان افرادی پی گیر و در گیر این مدعیان میشوند و زندگی خود را فدای دروغگویان میکنند و در زمانی که حتی ندا را شبیه سازی میکنند و گویا در جایزه گرفته است که این تکنولوژی توانسته است صوتی را شبیه سازی کند که جهت ندارد تا شبیه صوت های زمینی نباشد و شبیه صوت باشد که بی جهت است 📌 ؛در چنین اوضاع و احوالی رسول الله (ص) راه را همان هزار سال قبل به ما نشان داده اند و فرموده اند به موجب عدم گمراهی است .لذا ما باید آخرالزمان را در کلام اهل بیت (ع) و در کلام ثقلین جستجو کنیم و نه در کلام غیر ثقلین ⬅️طبق حدیث زیر آخرالزمان به زمانی گفته شده است که اصحاب مهدی (عج) هستند 📌ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر » قيل : الزبور : كتب الانبياء ، والذكر : اللوح المحفوظ ، وقيل : الزبور : الكتب المنزلة بعدالتوراة ، والذكر : التوراة ، وقيل : الزبور : زبور داود ، والذكر : التوراة أن الارض يرثها عبادي الصالحون  قيل : يعني أرض الجنة يرثها عبادي المطيعون ، وقيل : هي الارض المعروفة يرثها امة محمد بالفتوح ، وقال أبوجعفر ع هم أصحاب المهدي عجل الله فرجه في آخر الزمان 📝امام باقر (ع) فرمود اصحاب مهدی در آخر الزمان همان تفسیر آیات هستند که زمین به صالحان به ارث میرسد . 📕 بحارالانوار ج ۹ ص ۱۲۶ 📌 بنابراین ما برای عدم باید به ثقلین تمسک کنیم طیق کلام رسول الله در آخرین روزهای عمر ایشان  و ثقلین هم اینجا میفرمایند زمانی که اصحاب مهدی هستند آخرالزمان است . ⚪️ ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الفرج🌸✨ http://eitaa.com/joinchat/3843096576Cf7a42801db ♥️تاظهور دولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🍃 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ #کوتاه_اما_مفید #چگونگی_یاری_امام_زمان_عج⁉️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ ⁉️ 🌀🌀 ♦️توصیه های آیت ‌الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) به 👈🏻سعی كنید با افراد معاشرت كنید و با افرادی كه و آنها شما را به می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس و شركت كنید. خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید. همواره در كمین است، امّا انسان باید آنقدر داشته باشد كه اجازه ندهد شیطان در او كند و او را دهد، لذا قبل از اینكه پشیمان شوید، را از خود برانید؛ زیرا خدای ناكرده اگر سریع به خود نباشید، ممكن است نتوانید در آینده از القائات رها شوید. ♦️تا هستید فرصت دارید خود را خلاص كنید. اوّلین برای شما این است كه یك شخص متدین را خود قرار دهید؛ از فردی كه خود صاحب كمال است، بخواهید و قدری از روز را با او بگذرانید. سعی كنید با افراد متدیّن كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از خود محو نمایید. به روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید. با خود زیاد نكنید، اگر فكر به ذهنتان خطور كرد از محل خارج شده، شروع به زدن نمایید و خود را به كاری مشغول كنید تا باطل از ذهن شما خارج شود. 📝منبع🔰 سایت بیتوته(beytote) قسمت مهدویت 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
🔥 در بحران/ درگیر روسیه و چین/مراقب درمنطقه باشیم! ✍ ۶۰٪ اردنی‌ها،اصالت فلسطینی دارند! ✍ رفتار دوپهلوی حاکمان اردن را ببینید.اگر روزی وارد و جنگ زرگری با اسرائیل شدند، نخورید! ✍ اولین علامت از و است که موفق به اشغال شامل دمشق،حمص، قنّسرین (روستای قدیمی در حومه حلب) اردن و شده و خود را به ، اسلامی خواهد کرد 🔥پس از فروپاشی و با فتنه ،شهر () به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد.بخش غربی به صهیونیست‌ها هدیه شد و بخش شرقی، درجنگ شش روزه ۱۹۶۷،توسط صهیونیست‌ها از کنترل اردن خارج شد! ✍ گزاره‌های زیر را مرور کنیم: 1⃣ سفیانی با فریب،با ادعای نجات مسلمین وارد نبردهای منطقه میشود 2⃣ سه منطقه شام شامل حلب و حمص و دمشق در کنترل است که با اردنی‌ها مناقشات فراوانی دارند.فلسطین نیز،تحت اشغال است! 3⃣ سفیانی برای اینکه بتواند خود را به عنوان قهرمان اعراب و مسلمین معرفی کند،چه حرکتی کند که محبوب دل مسلمانانی باشد که دهه‌هاست تکه‌ای از خاک مقدس خود را از دست داده‌اند؟ 4⃣ پس از و هرج و مرج در سوریه،شروع و در کشورهای غربی؛یاران و در فرآیند ، صهیونیست‌ها را به لبه‌ی فروپاشی خواهند کشاند 5⃣ آخرین مهره برابر زمینه‌سازان است که پس از خسف ،خروج میکند اللهم صل علی محمدوآل محمد @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فتانه دستش را کشید و گفت: 🔥_درسته من محمود را دوست داشتم اما الان محمود زن داره تازه اگرم زنش را طل
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 🔥قسمت ۲۹ و ۳۰ روز چهلم صمد بود و مردم در این چهل روز، هزاران حرف درباره مرگ صمد زدند و آخرش هم به فتانه رسیدند، همه اعتقاد داشتند هر چه هست زیر سر فتانه است چون در آن روستای کوچک همه میدانستند که صمد عاشقانه فتانه را دوست دارد و فتانه او را از خود میراند و چشمش دنبال کس دیگری ست ، در این مدت چهل روز گهگاهی مخفیانه فتانه با اسحاق دیدار داشت و قول و قرار گذاشته بودند تا بعد از مراسم چهل صمد به دور از چشم مردم، هر دو به تهران بروند و بی سرو صدا زندگی رؤیایی در تهران راه بیاندازند. شمسی هم که متوجه ارتباط عمیق فتانه و اسحاق شده بود،انگار در لاک خود فرو رفته بود و سعی میکرد به فتانه نزدیک نشود. فتانه برای اینکه نشان دهد صمد را دوست داشته، حکم کرده بود که مراسم چهلم در خانه پدربزرگش برگزار شود خانهٔ ملا غلام مملو از جمعیت شده بود، صدای شیون مادری که جوانش را از دست داده بلند بود و دیز مملو حلوا و خرما همراه با سینی های چایی داخل اتاقها میشد و خالی برمیگشت. فتانه لباس مشکی و روسری مشکی که اطرافش زردوزی شده بود برتن کرده بود و جمعیت را زیر نظر داشت و گهگاهی قطره اشکی هم میریخت تا مردم را دهد، ناگهان نیروی درونی از او خواست تا از اتاق بیرون بیاید و روی حیاط برود. فتانه ناخواسته از جا بلند شد، از در اتاق بیرون رفت،جلوی در کپه ای از گالش و دمپایی های رنگارنگ بود فتانه با پای برهنه روی کپه کفش ایستاد، خیره به دود هیزمی شد که از زیر دیگ بزرگ آبگوشت به هوا بلند بود و بچه‌هایی که دور و بر آتش میپلکیدند و در عالم خود غرق بودند. در همین حین صدای آشنایی از کنارش او را به خود آورد: 🔥_سلام فتانه، انشاالله غم آخرت باشه، انشالله بقای عمر شما باشه.. فتانه رویش را به سمت راستش چرخاند و تا چشمش به آن مرد افتاد، انگاری بندی درون دلش پاره شد، قلبش به تپش افتاد و احساس گر گرفتی داشت،با حالتی دستپاچه گفت: 🔥_س..س..سلام آقا محمود، خوش آمدید، کاش توی یه موقعیت دیگه به خونه ام دعوتت میکردم، خیلی لطف کردین محمود که انگار نیروی ماورایی به او میداد که دلبری کند گفت: 🔥_غصه نخور و گریه نکن فتانه خانم که چشمای قشنگت پف میکنه، قسمت باشه جور دیگه ای هم میهمانت میشم. با این حرف محمود عرق سردی روی تن فتانه نشست، هیکل مردانه و صورت زیبای محمود گویی سِحری داشت که تمام قول و قرارهایش با اسحاق را فراموش کرد، فتانه چادر سیاه رنگ سرش را رها کرد به طوریکه قرص صورتش پیدا شود،همانطور که خود را مشغول بازی با روسری اش نشان میداد، روسری را عقب تر کشید تا زیبایی هایش را به رخ مردی بکشد که انگار جوانه عشقی در وجودش کاشته بود و با طنازی زنانه ای گفت: 🔥_کاش تقدیر آنطور که ما میخواییم باشه.. محمود صدایش را پایین تر آورد و گفت: 🔥_من تنها اومدم روستا، یه چند روزی هم اینجا میمونم، اگر دوست داشتی حال و هوایی عوض کنی، آخر هفته میرم تهران، تنها هم هستم، ماشین هم خالی محمود نفهمید که این حرف از کجایش درآمد و اصلا چرا اینجور گفت!! اما قند توی دل فتانه آب میشد که ناگهان قامت حسن آقا که میخواست وارد خانه شود از دور نمایان شد، گویی نیرویی به فتانه گوشزد کرد که حسن آقا آمد، فتانه نگاهی به در ورودی کرد و گفت: 🔥_باشه خبرت میکنم و با زدن این حرف وارد اتاق شد و نمیدانست که کمی آنطرف تر، درست توی درگاه اتاق تنور، شمسی ،از دور او و محمود را زیر نظر دارد و لبخندی مرموزانه روی لبش نشسته بود..‌. حسن آقا وارد خانه شد و او حس کرد که محمود و فتانه را با هم دیده، اما جلوتر که آمد، فقط محمود بود، حسن آقا دست پسرش را گرفت و گفت: _اومدی سرسلامتی بدی، فقط به ملا غلام و پدر و مادر صمد تسلیت بده، با این دخترهٔ چش سفید،چشم تو چشم نشی که هنوز کفن شوهر بدبختش خشک نشده، با مردهای دیگه روی هم ریخته... محمود نفسش را آرام بیرون داد و همراه با پدر به سمت اتاقی رفتند که مردها در آنجا جمع بودند..فتانه گوشه اتاقی که قبلا با صمد در آنجا زندگی میکرد، چمپاتمه زده بود و به روزهای گذشته فکر میکرد، به عشق سوزان محمود که به جانش افتاد و فکر اسحاق را از سرش بیرون کرد، به التماس های اسحاق و بی توجهی خودش، به قرارهایی که با محمود گذاشته بود اما هر بار به طریقی بهم میخورد و این عشق سوزان را سوزان تر میکرد فتانه توانسته بود محمود را با وجود داشتن زنی چون مطهره عاشق خود کند، مانده بود الان بی سرو صدا عقد کنند که یکباره پدر محمود متوجه شد و همه چیز را بهم ریخت، اما راهی که شمسی پیش رویش گذاشته بود، بسیار موثر و بی‌دردسر بود و الان منتظر نتایج عملکردش بود‌