eitaa logo
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
5.5هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
563 فایل
فعالیت کانال نشانه های ظهور اشعار مهـدویت حوادث آخرالزمان #رمان های مذهبی و شهدایی 👇👇 @Malake_at مدیر @Yahosin31 مدیر تلگرام ,ایتا,سروش eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran sapp.ir/zohoreshgh #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ #کوتاه_اما_مفید #ارتباط_با_امام_زمان(عج) ♦️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ دوم ♦️راهکارهاي عملي براي ديدار امام زمان 💠اگر چه قابل انكار نيست كه راههايى براى ديدن امام زمان، عليه‏السلام، وجود دارد، اما بايد دانست كه ديدار آن بزرگوار، آن هم در دوران ، يك اصل اساسى و ضرورى نيست. در زمان ظهور پيامبر، صلی الله‏ عليه ‏وآله، و حضور امامان بزرگوار، عليهم‏ السلام، نيز بسيارى از پيروان صادق و شيعيان راستين بودند كه حتى براى يك بار هم توفيق ديدار نيافتند. آنچه در دوران غيبت، اصل و شيعيان به شمار میرود، و كسب آمادگيهاى لازم براى رساندن به امام زمان، عليه ‏السلام، و همراهى با او در ارزشهاى اسلام و قرآن است.♦️ ♦️كسى كه همواره در حالت به سر میبرند و با خويش، نسبت‏به پيروى و از مولاى غايب خود اصرار مى‏ورزد، اگرچه امام زمان، عليه‏السلام، را نبيند، ولى همواره خود را در او، و وجود گرامى او را در كنار خويش احساس مى‏كند. 💠در روايت آمده است كه: «هركس در انتظار قائم، عليه‏السلام، به سر برد، همچون كسى است كه در خيمه امام زمان، عليه‏السلام، و در خدمت او باشد» 🔆به گونه‏اى ديگر مى‏توان گفت: اگر مقصود ما از ديدار امام زمان، عليه‏السلام، فقط ديدن چهره او باشد، بدون اينكه از حضور شريفش بهره ‏اى برگيريم و با مدد او به مقام و ‏ خدا نزديكتر شويم، اين خود يك بزرگ است. 💯و اگر مقصود ما آشناتر شدن دلمان با نور و او و شدت يافتن عزيمت و تلاشمان براى اطاعت و فرمانپذيرى از خداست، اين خود بدون ديدار آن حضرت نيز حاصل می ‏آيد♦️ ... 📝منبع🔰 سایت بیتوته(beytote) قسمت مهدویت 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ #کوتاه_اما_مفید #چگونگی_یاری_امام_زمان_عج⁉️
🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼 @zohoreshgh ❣﷽❣ ⁉️ 🌀🌀 ♦️توصیه های آیت ‌الله العظمی میرزا جواد تبریزی(ره) به 👈🏻سعی كنید با افراد معاشرت كنید و با افرادی كه و آنها شما را به می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار را از فكر خود محو نمایید. به معنویات روی آورید و در مجالس و شركت كنید. خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید. همواره در كمین است، امّا انسان باید آنقدر داشته باشد كه اجازه ندهد شیطان در او كند و او را دهد، لذا قبل از اینكه پشیمان شوید، را از خود برانید؛ زیرا خدای ناكرده اگر سریع به خود نباشید، ممكن است نتوانید در آینده از القائات رها شوید. ♦️تا هستید فرصت دارید خود را خلاص كنید. اوّلین برای شما این است كه یك شخص متدین را خود قرار دهید؛ از فردی كه خود صاحب كمال است، بخواهید و قدری از روز را با او بگذرانید. سعی كنید با افراد متدیّن كنید و با افرادی كه فكر و حركت آنها شما را به می‌كشاند هم‌صحبت نشوید، و افكار شیطانی را از خود محو نمایید. به روی آورید و در مجالس وعظ و خطابه شركت كنید. خود را بیشتر كنید و در هر كاری از خدا كمك بخواهید. با خود زیاد نكنید، اگر فكر به ذهنتان خطور كرد از محل خارج شده، شروع به زدن نمایید و خود را به كاری مشغول كنید تا باطل از ذهن شما خارج شود. 📝منبع🔰 سایت بیتوته(beytote) قسمت مهدویت 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ 🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼⭐️🌼
تاظهور دولت عشق و تا ابد مولایم عاشقت میمانم♥️
و این موضوعات به همین جا ختم نمیشد، با اینکه ماهها بود که روح الله درخواست جدایی از شراره را داده بو
💫🔥💫💫🔥💫🔥💫💫🔥💫💫🔥رمان واقعی، تلنگری و آموزنده 💫 🔥قسمت ۱۲۷ و ۱۲۸ مرحلهٔ جدیدی در زندگی روح الله آغاز شده بود، مرحله ای مهم و سرنوشت ساز، روح الله تحت نظر برخی اساتید علوم غریبه، برای به استخدام گرفتن موکلین علوی و خادمین سوره های قران، تلاش میکرد، او میخواست با قدرتهای ماورایی پاک به جنگ با قدرت های ماورایی ابلیسی برود. مدتی بود که مدام داشت و اعمال چله را آنطور که به او می گفتند، انجام میداد، برای گرفتن موکلین علوی هم می‌بایست اعمال خاصی انجام داد و تعهداتی هم به موکل داد. درست مثل موکل سفلی.. اما با این فرق که تمام اعمال برای استخدام موکل علوی معمولا پیرامون و و بود و اگر موکلی هم به استخدام درمی‌آمد، فرد استخدام کننده میبایست در قبال کاری که موکل انجام میدهد، سوره های قرانی خاصی را با تعدادی که مورد تعهد قرار می گرفت، روزانه بخواند ولی موکلین سفلی و شیطانی، از انسان طرف قرار دادشان فقط و فقط اعمال منافی عفت و شیطانی میخواستند و حتی بعضی از اعمال خواسته شده موکلین سفلی و شیطانی، مرز بین و را درمی‌نوردید و صدالبته گرفتن موکل سفلی بسیار راحت تر از به استخدام در آوردن موکلین و روحانیت‌های علوی و پاک بود. روح الله چندین مرتبه تلاش کرد، اما هر بار موفقیتی در کار نبود، انگار کارش قفل شده بود، قفلی که هیچ راه حل و کلیدی نداشت. اوضاع خانه بد و بدتر میشد، حالا تمام اعضای خانواده و هر کدام به طریقی درگیر حمله های شیطانی بودند و حتی این حمله ها به خانواده فاطمه هم رسیده بود و سلامت آنها را تحت تاثیر قرار داده بود. انگار شراره به سیم آخر زده بود و حالا که میفهمید هدف روح الله طلاق دادن اوست و او به هیچکدام از خواسته های شیطانی اش نمیرسد، پس با تمام توان به همراه دوستان و آشنایان، خانواده روح الله را به رگبار بسته بودند. روح الله که اوضاع را اینچنین میدید، توکل به خدا کرد و عهد نمود تا خدا دری باز نکند دست از عبادت و خلوت و ریاضت کشیدن برندارد، بنابراین تمام روزها برای روح الله انگار ماه رمضان بود، روزها میگرفت و شبها تا پاسی از شب به و تطهیر روح و روانش مشغول بود، در شبانه روز شاید یک ساعت میخوابید و قبل از اذان صبح برای ادای نماز شب بلند میشد، بچه ها یا پدرشان را نمیدیدند و سرکار بود و یا اگر میدیدند روی سجاده و مشغول عبادت بود، دیگر قانون هیچ چله ای برایش معنا نداشت گویا کل زندگی و عمرش شده بود چله عبادت و راز و نیاز و مطمئن بود که خداوند بنده ای را که از اضطرار رو به درگاهش می آورد، ناامید بر نمیگرداند چرا که فرموده خداست: "ادعونی استجب لکم..بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.." و چه خدای مهربانی داریم و چه بنده های غافلی هستیم ما... چند روزی بود که حال زینب از همه بدتر بود، روزها با حالتی افسرده یک گوشه کز می کرد بدون اینکه کوچکترین حرفی بزند و شبها مدام کابوس میدید و با جیغهای بلند و ترسناک از خواب میپرید. شب جمعه بود و دل روح الله بیش از قبل شکسته بود، به زینب اشاره کرد که داخل هال بخوابد تا لااقل بقیه داخل اتاق باشند و کابوس های پایان ناپذیر زینب، آنها را تحت تاثیر قرار ندهد و خودش در کنار زینب مشغول ذکر و عبادت بود که... زینب تشک خوابش را در کنار سجادهٔ پدر پهن کرد، همانطور که به توصیه پدرش متکا را رو به قبله میگذاشت تا بخوابد گفت: _بابا! طوری شده که دیگه میترسم بخوابم، توی خواب مدام سایه های سیاه دنبالم میکنن، موهام را میکشن، با چنگالهاشون بهم حمله میکنن و تا بیدار میشم واقعا حضورشون را توی خونه حس میکنم و اون ترس بیشتر و بیشتر میشه زینب روی تشک دراز کشید و زیر لب گفت: _گاهی آرزو می کنم کاش به دنیا نیومده بودم. روح الله که قلبش از شنیدن این حرف آتش گرفته بود، خودش را کمی جلو‌ کشید، دست سرد زینب را توی دستش گرفت و گفت: _دختربابا! چیزی برای ترسیدن وجود نداره، فراموش نکن ما ، اشرف مخلوقاتیم و اومدیم به این دنیا تا ثابت کنیم ما خداییم، تا ثابت کنیم که قدرت روحی ما برگرفته از روح خداست و خیلی راحت میتونیم با توکل به خدا، شیاطین را شکست بدیم. زینب دست گرم پدر را در آغوش گرفت و همانطور که بوسه ای از اون میچید گفت: _چقدر الان احساس آرامش میکنم، مثل آرامشی که فقط سر نماز به من دست میده و با زدن این حرف چشمانش را بست و بر خلاف همیشه خیلی زود به خواب رفت. روح الله قران را برداشت کنار زینب نشست و شروع به تلاوت آیات قران نمود و هر از گاهی، نگاهی به زینب میکرد و خیلی عجیب بود، انگار زینب کابوس نمیدید و در خواب به جای جیغ کشیدن، لبخند میزد..