💕💕🍃🍃
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_چهارده
#صفحه_9⃣2⃣
? ايستگاه 14
"كعبه، خانه صدق پيامبر و خاندان او بود، تو كعبه را براى پيامبر و خاندانش، اوّلين خانه عبادت قرار دادى".
وقتى آدم(ع)از بهشت رانده شد، روى كوه "صفا" قرار گرفت، همان كوهى كه فقط 130 متر با كعبه فاصله دارد. آدم(ع)در بالاى اين كوه سر به سجده گذاشت، گريه كرد و تو توبه او را پذيرفتى و جبرئيل را فرستادى تا او و همسرش را به جايى ببرد كه در آنجا كعبه ساخته خواهد شد.
جبرئيل در آنجا خانه تو را بنا كرد، آن وقت تو دستور دادى تا هفتاد هزار فرشته از آسمان نازل شوند و دور كعبه طواف كنند، آدم(ع)نيز به طواف پرداخت. تو رحمت خود را بر آدم(ع)نازل كردى و او را پيامبر خود قرار دادى. تو براى كعبه، حُرمت زيادى قرار دادى و سوگند ياد كردى كه هر كس به طواف كعبه بيايد و دور آن طواف كند، گناهانش را مى بخشى.
كعبه، مبارك و مايه هدايت مردم است، آنجا پناهگاه و كانون امن و امان است.
تو به ابراهيم(ع)مأموريت مهمّى دادى. به او دستور دادى تا همسر و فرزندش، اسماعيل را به مكّه ببرد، از او خواستى تا كعبه را بازسازى كند.
وقتى كار بازسازى كعبه تمام شد، از او خواستى تا بر روى سنگى بايستد و همه مردم را به سوى كعبه فرا خواند.
سنگى كه ابراهيم(ع)بر روى آن ايستاد، نزديك كعبه قرار دارد و نام آن "مقام ابراهيم" است. اين سنگ همواره در كنار كعبه است تا همه بدانند كه كعبه، يادگار ابراهيم(ع)است، كعبه، ميراث اوست. كسى كه به سفر حجّ مى رود بايد نماز طواف را پشت مقام ابراهيم نماز بخواند، او با اين كار، ثابت مى كند پيرو ابراهيم(ع)است.
در جاى جاى سرزمين مكّه، نشانه هاى ابراهيم(ع)به چشم مى آيد، كسى كه مى خواهد حاجى بشود بايد به "عرفات" برود و سپس در "مِنا" قربانى كند و... همه اين ها سنّت هايى از ابراهيم(ع)است.
كعبه، اوّلين معبد يكتاپرستى است، تو كعبه را مايه هدايت همه قرار دادى، در آن سرزمين، نشانه هاى ايمان هويدا مى باشد، در آنجا مقام ابراهيم(ع)نمايان است.
كسى كه به آنجا برود، احترام دارد و بايستى در امن و امان باشد، هر كس كه واقعاً پيرو ابراهيم(ع)باشد و براى انجام حجّ به مكّه برود و حجّ به جا آورد، ديگر از آتش جهنّم در امان است.
كعبه يادگار ابراهيم(ع)و محمّد(صلى الله عليه وآله)و خاندان اوست. تا زمانى كه كعبه پابرجا باشد، اسلام هم پابرجاست. تو كعبه را محل دعوت محمّد(صلى الله عليه وآله)و خاندان او قرار داده اى، اگر آنان نبودند، دين و كعبه تو پابرجا نبود. پس آبادانى كعبه به همّت آنان است. كعبه خانه توست، امّا بقاى اين خانه، مديون آنها مى باشد. وقتى مهدى(عج)هم ظهور كند از كنار كعبه حركت خويش را آغاز مى كند.
💕💕💕💕🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_پانزده
#صفحه_0⃣3⃣
? ايستگاه 15
تو انسان ها را بدون امام رها نمى كنى، براى جانشينى بعد از پيامبر، برنامه دارى، على(ع)و يازده امام بعد از او را به عنوان جانشينان پيامبر انتخاب كردى، تو دوازده امام را از گناه و زشتى ها پاك گردانيدى و به آنان مقام عصمت دادى و وظيفه هدايت مردم را به دوش آنان نهادى و از مردم خواستى تا از آنان پيروى كنند.
تو آيه "تطهير" را در قرآن نازل كردى و در آيه 33 سوره احزاب چنين گفتى:
(إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).
من بايد درباره اين آيه، بيشتر بدانم...
در خانه باز شد، فاطمه(س)در حالى كه ظرف غذايى را در دست داشت از خانه خارج شد و به سوى خانه پدر رفت. فاطمه(س) در خانه پدر را زد، اُمّ سَلمه (همسر پيامبر) در را باز كرد.
فاطمه(س)نزد پدر رفت، سلام كرد و جواب شنيد و به پيامبر گفت: "پدر جان! براى شما غذايى آماده كرده ام". پيامبر پاسخ داد: "برو به على و فرزندانت خبر بده به اينجا بيايند تا اين غذا را با هم بخوريم".
لحظاتى گذشت... فاطمه، على، حسن و حسين(عليهم السلام)نزد پيامبر بودند، پيامبر اُمّ سَلمه را صدا زد و گفت: "مى خواهم لحظاتى با عزيزان خود تنها باشم، لطفاً كسى را به خانه راه نده".
پيامبر عزيزان خود را نزد خود خواند، سپس عباى خود را برداشت و بر روى آنان انداخت و دست خود را رو به آسمان گرفت و گفت: "خدايا! على، جانشين من است، فاطمه دختر من است، حسن و حسين پسران من هستند، خدايا! هر پيامبرى خاندانى داشته است كه پس از مرگ او يادگار او بوده اند، على و فاطمه و حسن و حسين، خاندان من هستند، از تو مى خواهم آنان را از پليدى ها دور كنى و آنان را پاك گردانى".
دستان پيامبر به سوى آسمان بود، او منتظر بود كه دعايش مستجاب شود... لحظاتى گذشت، جبرئيل نازل شد و بخش دوم آيه 33 سوره احزاب را براى پيامبر خواند:
(إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).
"خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند ".
لبخند بر چهره پيامبر نشست، او اين آيه را سه بار با صداى بلند خواند.
پيامبر مى خواست مردم مدينه با اين آيه آشنا شوند، او هر روز هنگام اذان صبح به درِ خانه فاطمه(س)مى آمد، در را مى زد و مى گفت: "السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ! سلام بر شما اى خاندان پيامبر! رحمت خدا بر شما! وقت نماز فرا رسيده است"، سپس اين آيه را مى خواند.
پيامبر هر روز اين كار را انجام مى داد تا مردم بدانند كه اهل بيت(عليهم السلام)چه كسانى هستند. پيامبر مى خواست همه با حقيقت آشنا شوند و بدانند كه اين آيه درباره على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)نازل شده است و آنان به حكم قرآن معصوم هستند و از هر گناه و پليدى، دور هستند.
❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_شانزده
#صفحه_1⃣3⃣
? ايستگاه 16
تو دوست داشتى كه بندگانت از جهل و نادانى نجات يابند و به رستگارى برسند، براى همين بود كه محمّد(صلى الله عليه وآله)را به پيامبرى فرستادى و به او فرمان دادى همگان را به سوى تو راهنمايى كند، محمّد(صلى الله عليه وآله)در اين راه سختى هاى زيادى را تحمّل نمود و با مشكلات زيادى روبرو شد.
گروهى از مسلمانان با خود فكر كردند: "خوب است به پيامبر چيزى به عنوان مزد رسالت او بدهيم، به راستى كه او ما را از جهل و نادانى نجات داد و براى هدايت ما تلاش بسيارى نمود".
اينجا بود كه تو آيه 23 سوره "شورا" را نازل كردى:
(قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى...).
"اى محمّد! به مردم بگو كه من از شما هيچ مزدى جز دوستى خاندانم نمى خواهم".
تو مزد رسالت پيامبر را دوستى خاندانش قرار دادى. كسى كه مى خواهد راهى به سوى تو داشته باشد بايد خاندان پيامبر را دوست بدارد.
پيامبر از مسلمانان مزد و پاداش مادى نخواست، بلكه چيزى از آنان خواست كه نفعش به خود آنان بازمى گردد، دوستى خاندان پيامبر راه سعادت را براى آنان هموار مى سازد.
منظور از اين دوستى چيست؟ دوستى خاندان پيامبر يعنى ادامه راه نبوّت! راه امامت، استمرار راه پيامبران است، تو هرگز انسان ها را بدون امام رها نمى كند
وقتى پيامبر آيه 23 سوره شورا را براى مردم خواند، عدّه اى به فكر فرو رفتند. اينجا بود كه تو آيه 47 سوره "سبأ" را نازل كردى و از محمّد(صلى الله عليه وآله)خواستى تا به آنان چنين بگويد:
(قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ...)
"اى مردم! آن پاداشى كه از شما خواسته ام به نفع خود شماست".
آرى، اگر پيامبر از مردم خواست تا خاندان او را دوست داشته باشند، براى اين است كه نفع آن به خود آنان مى رسد، هر كس خاندان پيامبر را دوست بدارد، از نعمت هدايت آنان بهره مند مى شود و در روز قيامت از عذاب رهايى مى يابد.
تو دوست داشتى كه مردم اين مطلب را به خوبى درك كنند، براى همين آيه
سوره فرقان را نازل كردى:
(قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا).
"اى محمّد! به مردم بگو كه من هيچ مزدى از شما نمى خواهم، فقط كسانى كه مى خواهند راه خدا را پيش گيرند، اجر مرا مى دهند، ]اجر من همان مودّت خاندان من است[.
🌸🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_شانزده
#صفحه_2⃣3⃣
در آيه 57 سوره "فُرقان" مى خوانم كه اگر كسى راه تو را در پيش گيرد، مزد پيامبر را داده است. در آيه 23 سوره شورا مى خوانم كه مزد پيامبر، همان دوستى و مودّت خاندان اوست. پس نتيجه مى گيرم كه دوستى خاندان پيامبر، همان راه تو مى باشد.
تو با اين سخنان مى خواستى راه امامت و ولايت را به مردم نشان بدهى. هر كس مى خواهد مزد پيامبر را بدهد، بايد اهل بيت(عليهم السلام)را دوست بدارد و از آنان پيروى كند. اين دوستى همراه با پيروى از آنان، راه نجات است. اگر كسى فقط آنان را دوست بدارد، امّا ولايت آنان را قبول نداشته باشد، راه به جايى نمى برد. محبّت همراه با قبول ولايت خاندان پيامبر، راه رسيدن به خداست.
من بايد بدانم اگر اهل بيت(عليهم السلام)را دوست بدارم، به خود نفع رسانده ام، درست است كه مزد رسالت را ادا كرده ام، امّا اهل بيت(عليهم السلام)كه نيازى به اين دوستى من ندارند، اين من هستم كه با اين دوستى، پيش تو ارزش پيدا مى كنم.
خوشا به حال كسى كه اهل بيت(عليهم السلام)را با تمام وجود دوست دارد و تلاش مى كند تا نام و ياد آنان را زنده نگاه دارد و محبّت آنان را بر دل هاى مردم، پيوند زند، چنين كسى مزد رسالت پيامبر را به خوبى ادا كرده است و از زندگى خود، توشه اى ارزشمند براى آخرت برگرفته است.
اهل بيت(عليهم السلام)رهبر و پيشواى مردم هستند و تو از همه خواسته اى كه از آنان پيروى كنند تا به شاهراه هدايت رهنمون شوند. آنان ريشه و اساس همه خوبى ها هستند، هر چه خوبى و زيبايى در جهان است، از وجود آنان سرچشمه گرفته است، خوبىِ همه خوبان، از وجود آنان مى باشد. آنان راه رسيدن به خشنودى تو هستند.
آرى، آنان دروازه هاى ايمان هستند، اگر من مى خواهم به سوى ايمان واقعى رو كنم بايد به سوى آنان رو كنم و به آنان توجّه نمايم، حقيقت ايمان را بايد از آنان فرا بگيرم، براى رسيدن به سعادت، بايد راه آنان را بپيمايم.
تو دوست دارى كه بندگانت از راه آنان به سوى تو بيايند، اگر دوست دارم تو صدايم را بشنوى و حاجتم را بدهى بايد به در خانه آنان بروم.
💞💞💞💞💞🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_هفدهم
#صفحه_3⃣3⃣
? ايستگاه 17
من شيعه هستم و چنين باور دارم كه انسان ها با تو پيوند دارند، راه ارتباط آنان با تو باز است، تو در هر زمانى، نماينده اى معصوم در ميان انسان ها قرار داده اى، گاهى پيامبر و گاهى امام. تا روز قيامت، اين رشته قطع نمى شود.
روزهاى آخر زندگى پيامبر كه نزديك شد، از او خواستى تا از مردم براى ولايت على(ع)بيعت بگيرد، زيرا اين قانون توست كه براى هر نسلى، هدايتگرى آسمانى قرار مى دهى. تو در آيه 7 سوره "رعد" از سنّت و روش خود سخن گفته اى:
(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْم هَاد).
ماجراى نزول اين آيه چه بود؟
عدّه اى نزد محمّد(صلى الله عليه وآله)مى آمدند و از او مى خواستند معجزاتى مانند عصاى موسى(ع)براى آنان بياورد، عصاى موسى(ع)معجزه بزرگى بود، وقتى آن را بر سنگى زد، از آن دوازده چشمه آب جوشيد، وقتى آن عصا را در مقابل فرعون بر زمين انداخت، تبديل به اژدهايى بزرگ شد. كافران چنين درخواست هايى را از محمّد(صلى الله عليه وآله)داشتند، امّا درخواست هاى آنان براى ايمان آوردن نبود، آن ها دنبال بهانه بودند.
تو قرآن را معجزه محمّد(صلى الله عليه وآله)قرار داده بودى، محمّد(صلى الله عليه وآله)از آنان خواسته بود تا يك سوره مانند قرآن بياورند، اگر آنان به دنبال حقيقت بودند، وقتى عجز خود را از آوردن يك سوره مانند قرآن ديدند، بايد ايمان مى آوردند، آنان بهانه جويى مى كردند.
اينجا بود كه تو آيه 7 سوره رعد را نازل كردى و با محمّد(صلى الله عليه وآله)چنين سخن گفتى: "اى محمّد! به بهانه جويى اين كافران توجّه نكن، تو وظيفه خود را انجام بده، پيام مرا به آنان برسان و آنان را از عذاب روز قيامت بترسان، تو وظيفه ندارى كه همه را به اجبار مؤمن كنى، وظيفه تو تنها رساندن پيام من است و بس! فقط تو نيستى كه اين وظيفه را دارى، من در همه زمان ها براى هر قومى، راهنمايى قرار دادم".
اكنون مى دانم كه تو محمّد(صلى الله عليه وآله)را فرستادى تا مردم را از عذاب قيامت بيم دهد و در هر زمان، هدايت كننده اى فرستادى. آيا من مى توانم آن هدايت كننده را بشناسم؟
* * *
روزى پيامبر خواست وضو بگيرد، او به على(ع)اشاره كرد و على(ع)براى او ظرف آبى آورد، پيامبر وضو گرفت، سپس دست على(ع)را گرفت و اين آيه را خواند و در تفسير آن، چنين گفت: "من همان كسى هستم كه مردم را از عذاب خدا بيم مى دهم"، پس از آن دستش را به سينه على(ع)گذاشت و گفت: "اى على! خدا در هر زمان براى مردم، راهنمايى قرار مى دهد، تو راهنماى اين مردم هستى".
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
💐💐🍃🍃
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_هفدهم
#صفحه_4⃣3⃣
اسم او "عبدالرّحيم" بود، او در شهر كوفه زندگى مى كرد، به مدينه آمده بود تا امام باقر(ع)را ببيند و از علم و دانش آن حضرت بهره ببرد.
آن روز امام باقر(ع)از عبدالرّحيم اين سؤال را كرد:
ــ اى عبدالرّحيم! آيا آيه 7 سوره رعد را به خاطر دارى؟ آنجا كه خدا به پيامبر مى گويد: "اى محمّد! تو بيم دهنده هستى و براى هر قومى، راهنمايى است".
ــ آرى.
ــ حتماً شنيده اى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)اين آيه را خواند و على(ع)را به عنوان راهنماى مردم معرّفى كرد.
ــ بله. اين سخن را شنيده ام.
ــ اكنون از تو مى پرسم: امروز چه كسى راهنما و هدايت كننده مردم است؟
ــ فدايت شوم. من باور دارم كه شما هدايت كننده اين مردم هستيد.
ــ سخن تو حقّ است. اى عبدالرّحيم! بدان كه قرآن زنده است و هرگز نمى ميرد، در همه زمان ها، براى مردم راهنمايى آسمانى وجود دارد.
آن روز عبدالرّحيم دانست كه تو در هر زمانى براى مردم راهنما و هدايت كننده قرار داده اى، تو زمين را هيچ گاه از حجّت و امام خالى نمى گذارى، دوازده امام معصوم، وظيفه رهبرى جامعه را به عهده دارند، اين همان راه امامت است كه تو مردم را به پيروى از آن فرا خوانده اى.
💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_هجده
#صفحه_5⃣3⃣
? ايستگاه 18
"پيامبر در زمانى كه مردم در حضورش بودند چنين گفت: "هر كس من مولاى او هستم، على مولاى اوست... هر كس من، مولاى اويم، على امير اوست".
اينجا ديگر از غدير سخن به ميان مى آيد، روز هجدهم ماه ذى الحجّه سال دهم هجرى. بيش از صد و بيست هزار نفر همراه پيامبر از سفر حجّ باز مى گشتند. آنان به سرزمين غدير خمّ رسيدند.
تو جبرئيل را فرستادى تا آيه 67 سوره مائده را بر پيامبر نازل كند:
(يَا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ...).
"اى پيامبر ! آنچه به تو گفته ام براى مردم بازگو كن كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام نداده اى. بدان كه من تو را از فتنه ها حفظ مى كنم".
پيامبر دستور داد تا همه متوقّف شوند، او صبر كرد تا كسانى كه عقب كاروان بودند، برسند...
منبرى از جهازِ شتران آماده شد، پيامبر به بالاى آن رفت و چنين گفت: "من چگونه پيامبرى براى شما بودم ؟".
همه گفتند: "تو پيامبر خوبى براى ما بوده اى ، خدا به تو بهترين پاداش ها را بدهد!" .
سپس پيامبر على(ع)را صدا زد تا به بالاى منبر بيايد، بعد چنين گفت: "اى مردم ! چه كسى بر شما ولايت دارد ؟". همه گفتند: "خدا و پيامبر او" .
پيامبر دست على(ع)را گرفت و با صداى بلند گفت : "هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست. خدايا! هر كس ولايت على را بپذيرد، تو مولاى او باش و او را يارى كن و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن ".
پيامبر اين سخن خود را سه بار تكرار كرد .
سخن پيامبر در آن روز، چنين ادامه پيدا كرد: "اى مردم ! هر دانشى كه خدا به من داده بود به على آموختم ، بدانيد فقط او مى تواند شما را به سوى رستگارى رهنمون شود... اى مردم! من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آن ها، مهدى است. مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مى باشد و پيامبرانِ قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها مى باشد، او ولىّ خدا در روى زمين مى باشد".
* * *
سخن پيامبر به پايان رسيد، بعد از لحظاتى، صداى الله اكبرِ پيامبر در غدير پيچيد .
جبرئيل آيه جديدى بر پيامبر نازل كرده بود، آن آيه، آيه سوم سوره مائده بود:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...).
"امروز دين را بر شما كامل كرده و نعمت خود را تمام نمودم و به اين راضى شدم كه اسلام ، دين شما باشد ".
پيامبر اين آيه را براى مردم خواند ، همه مردم فهميدند كه اسلام با ولايتِ على(ع)كامل شده است . آرى، اسلام بدون ولايت على(ع)، دين ناقصى است كه هرگز نمى تواند انسان را به كمال برساند
❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_نوزده
#صفحه_6⃣3⃣
? ايستگاه 19
پيامبر براى مردم از حقيقت ديگرى خبر داد، او به مردم گفت: "من و على از يك درخت هستيم و مردم از درخت هاى مختلف و گوناگون مى باشند". پيامبر يگانگى خودش با على(ع) را براى مردم بيان كرد تا آنان بدانند كه بايد از على(ع)پيروى كنند.
آرى، ادامه دين با راهنمايى هاى على(ع)امكان مى يابد و هر كس از او اطاعت كند، از پيامبر اطاعت كرده است، زيرا هر دو از يك نور هستند.
پيامبر چنين گفت: "من و على از يك درخت هستيم". اين اشاره اى است به مقامى كه تو به اين دو بزرگوار داده اى.
وقتى تو اراده كردى كه جهان هستى را بيافرينى، ابتدا نورِ محمّد و على(ع)را آفريدى. نورِ آنان، اوّلين آفريده تو بود، آن روزى كه تو نورِ آنان را آفريدى، هنوز زمين و آسمان ها را خلق نكرده بودى، نور محمّد و على(ع) بود و غير از آن، هيچ چيز ديگرى نبود.
نورِ آنان، ساليان سال، در ملكوت تو بود، اين نور در آنجا عبادت تو را مى نمود، بعد از آن تو اراده نمودى و آن نور را به جسم آنان منتقل نمودى، تو بر بندگانت منّت نهادى و آنان را به اين دنياى خاكى آوردى تا راه تو را به انسان ها نشان بدهند.
يك روز پيامبر رو به ابوذر كرد و براى او سخنان مهمى درباره آن نور گفت. ابوذر با دقّت به سخنان پيامبر گوش كرد. وقتى سخن پيامبر به پايان رسيد، ابوذر دانست كه تو محمّد و على(ع)را از يك نور آفريده اى. قبل از آن كه تو آدم(ع)را خلق كنى، آنان در عرش تو بودند.
وقتى كه آدم(ع)را آفريدى، آن نور را به كمر او (صُلب او) منتقل نمودى. آن نور همراه پيامبران (همانند نوح و ابراهيم(ع)) بود. آن نور، نسل در نسل، از پدرى به پدر ديگر منتقل شد تا اين كه نوبت به عبدالمطّلب رسيد.
عبدالمطّلب هم جدّ محمّد(صلى الله عليه وآله)بود و هم جدّ على(ع). عبدالمطّلب پسران زيادى داشت، نام يكى از پسران او "عبدالله" بود (همان عبدالله كه پدر پيامبر است) و نام پسر ديگرش "ابوطالب" بود (همان ابوطالب كه پدر على(ع)است).
تو آن نور مقدّس را دو قسمت كردى، قسمت اوّل آن را به "عبدالله" منتقل كردى تا بعداً از او، محمّد(صلى الله عليه وآله)به دنيا آيد و قسمت دوم را به ابوطالب منتقل كردى تا از آن او، على(ع)به دنيا آيد.
ابوذر اين سخنان را از پيامبر شنيد و براى همين بود كه به خوبى فهميد كه منظور "من و على از يك درخت هستيم"، چيست.
🌸🌸🌸🌸🌿🌿🌿🌿
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_بیست
#صفحه_7⃣3⃣
? ايستگاه 20
پيامبر از هر فرصتى براى بيان فضايل على(ع)استفاده مى كرد تا مردم به ارزش وجودى على(ع)پى ببرند، پيامبر براى مردم گفت: "مقام على(ع)نزد من، مانند مقام هارون(ع)است براى موسى(ع)".
اين سخن را پيامبر در ماجراى جنگ تَبُوك بيان كرد:
سال نهم هجرى بود، پيامبر همراه با لشكر اسلام از مدينه به سوى تَبُوك حركت كرد، او از على(ع)خواست تا در مدينه بماند و در لشكر اسلام شركت نكند. (در جنگ تبوك، لشكر اسلام براى مقابله با سپاه روم به سوى مرزهاى روم حركت كرد. امروزه، تبوك در شمال عربستان و نزديك مرز اردن واقع شده است).
پيامبر مى دانست كه عدّه اى از منافقان نقشه اى در سر دارند و مى خواهند در زمانى كه او در مدينه نيست، ضربه اى به اسلام بزنند، براى همين پيامبر از على(ع)خواست كه در مدينه بماند تا برنامه هاى منافقان نقش بر آب شود.
وقتى پيامبر از مدينه بيرون رفت، منافقانى كه در مدينه مانده بودند، شايعه اى را بر سر زبان ها انداختند; آنها گفتند: "پيامبر دوست نداشت على(ع)همراه او باشد و براى همين على(ع)را همراه خود نبرد".
اين سخن به گوش على(ع)رسيد، او از مدينه بيرون آمد تا خود را به پيامبر برساند، هنوز پيامبر از مدينه زياد دور نشده بود.
وقتى على(ع)به پيامبر رسيد ماجرا را براى آن حضرت تعريف كرد. پيامبر به على(ع)گفت: "اى على! به مدينه بازگرد كه براى حفظ مدينه، هيچ كس مثل تو شايستگى اين كار را ندارد".
سپس پيامبر رو به على(ع)كرد و گفت: "اى على! مقام و منزلت تو در پيش من، مانند مقام و منزلت هارون(ع)نزد موسى(ع)است، همان طور كه هارون(ع)، جانشين موسى(ع)بود، تو نيز جانشين من هستى با اين تفاوت كه بعد از من ديگر پيامبرى نخواهد بود".
اين حديثِ پيامبر به "حديث منزلت" مشهور شد، چون پيامبر از منزلت و جايگاه على(ع)سخن به ميان آورد.
هر مقامى كه هارون(ع) داشته است، على(ع)هم آن را دارا بود، وقتى قرآن را با دقّت بررسى مى كنم مى بينم كه قرآن، هارون(ع)را خليفه و جانشين موسى(ع)معرّفى مى كند.
در آيه 142 سوره اعراف چنين مى خوانم:
(وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً... وَقَالَ مُوسَى لاَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي...).
ماجرا چه بود؟
تو از موسى(ع)خواستى تا سى شب براى مناجات به كوه طور برود تا تو كتاب آسمانى تورات را بر او نازل كنى.
موسى(ع)، برادرش، هارون را جانشين خود قرار داد و از او خواست تا به اصلاح كار مردم بپردازد، بعد از آن موسى(ع)با هفتاد نفر از بنى اسرائيل به كوه طور رفت.
تو صلاح را در آن ديدى كه مأموريّت موسى(ع)ده شب ديگر تمديد شود، براى همين موسى(ع)ده روز ديرتر نزد قومش بازگشت تا آنان امتحان شوند.
نكته مهم اين است: با وجودى كه موسى(ع)مدّت كوتاهى از امّت خود دور مى شد، براى خود، جانشينى قرار داد، در آخرين سال زندگى محمّد(صلى الله عليه وآله)تو به او خبر دادى كه زمان مرگش نزديك شده است. اهل سنّت مى گويند: "پيامبر هيچ جانشينى براى امّت اسلامى انتخاب نكرد"، چگونه مى توان باور كرد كه پيامبر هيچ جانشينى براى خود انتخاب نكرد و امّت خود را رها كرد و رفت؟
💞💞💞💞💞💞🍃🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_بیست_یک
#صفحه8⃣3⃣
? ايستگاه 21
يكى از فضائل على(ع)اين است كه پيامبر دخترش، فاطمه(س)را به ازدواج على(ع)درآورد و نسل پيامبر از على و فاطمه(ع) ادامه پيدا كرد.
مناسب است ماجراى خواستگارى على(ع)را شرح بدهم:
خيلى از ثروتمندان و بزرگان مدينه به خواستگارى فاطمه(س)رفته بودند ولى پيامبر به همه آنها جواب منفى داده بود. پيامبر به مردم گفته بود كه ازدواج دخترم فاطمه را به خداى خويش واگذار كرده ام و منتظر تصميم او هستم.
مردم مدينه در اين فكر بودند كه سرانجام چه كسى افتخار همسرى فاطمه(س)را پيدا مى كند. هنوز على(ع)به خواستگارى فاطمه(س)نرفته بود.
مردم كوچه و بازار مى گفتند: "چون دست على(ع)از مال دنيا كوتاه است، به اين امر اقدام نمى كند". آرى، ثروتمندان بزرگ از انصار و مهاجرين خواهان ازدواج با فاطمه(س)بودند و در اين ميان، وضع مالى على(ع)از همه آنها پايين تر بود.
سرانجام يك روز على(ع)تصميم گرفت تا نزد پيامبر برود و از دختر او خواستگارى كند... پيامبر در منزل همسر خود أُمّ سَلَمه بود، على(ع)خود را به آنجا رساند و در زد.
أمّ سلمه در حضور پيامبر بود، پيامبر به او گفت: "برخيز و درِ خانه را باز كن، كسى آنجاست كه من او را بيش از همه مردم دوست دارم".
على(ع)وارد خانه شد، سلام كرد، پيامبر جواب او را داد و او در مقابل پيامبر نشست و سكوت كرد. او سر به زير انداخته بود، گويا خجالت مى كشيد كه خواسته خود را بيان كند.
پيامبر نگاهى به صورت على(ع)كرد و گفت: "اى على ! فكر مى كنم كه تو براى انجام كارى نزد من آمده اى". على(ع)پاسخ داد: "اى پيامبر! من كودك بودم كه از پدر و مادر خويش جدا شدم و نزد شما آمدم و شما برايم از پدر و مادر بهتر بودى... شما تنها سرمايه من در دنيا و آخرت هستيد. من دوست دارم كه براى خود همسرى داشته باشم كه مايه آرامش من باشد، من آمده ام تا دخترتان فاطمه را خواستگارى كنم".
پيامبر وقتى اين سخن را شنيد، غرق شادى و سرور شد، او لبخندى زد و رضايت خود را با اين امر، آشكار نمود و سپس نزد فاطمه(س)رفت تا به او اين ماجرا را خبر بدهد و نظر او را جويا شود... شب كه فرا رسيد پيامبر جشن عروسى على و فاطمه(ع)را برگزار كرد..
🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_بیست_دو
#صفحه_9⃣3⃣
? ايستگاه 22
يكى ديگر از فضايل على(ع)ماجراى "سَدّ الأبواب" است، شرح اين ماجرا چنين است:
روزى از روزها پيامبر به يكى از يارانش (كه نامش مَعاذ بود) گفت:
ــ اى مَعاذ! خدا از من خواسته است تا از مردم بخواهم درهايى را كه به اين مسجد باز كرده اند، مسدود كنند.
ــ يعنى همه بايد درهايى را كه از طرف خانه هايشان به مسجد باز مى شود، برداشته و جاى آن را ديوار بسازند؟
ــ بله. اين دستور خداست. از تو مى خواهم تا نزد عمويم عبّاس بروى و سلام مرا به او برسانى و پيامم را به او بدهى.
ــ چشم.
وقتى پيامبر از مكّه به مدينه هجرت كرد، در مركز شهر، مسجدى ساخت. پس از اتمام كار، او در كنار مسجد، اتاق هايى را بنا نمود. على(ع)هم در آنجا، اتاقى براى خود ساخت. مسلمانان ديگر هم در آنجا براى خود خانه ساختند. آنان براى خانه هاى خود دو در قرار دادند، درى كه به كوچه باز مى شد و درى كه به سوى مسجد باز مى شد.
در واقع، همه خانه هايى كه دور تا دور مسجد ساخته شده بودند، دو در داشتند، پيامبر دستور داد تا درهايى كه از طرف خانه ها به مسجد باز مى شد، بسته شود.
مَعاذ در جستجوى عبّاس، عموى پيامبر بود. او را در بازار مدينه يافت و به او گفت: "پيامبر مرا فرستاده است تا از تو بخواهم درِ خانه خود را كه به مسجد باز كرده اى، مسدود كنى". عباس پاسخ داد: "چشم. من دستور پيامبر را انجام مى دهم".
عبّاس به سوى خانه حركت كرد، او مى خواست اوّلين كسى باشد كه اين دستور پيامبر را انجام مى دهد. او سريع دست به كار شد، بعد از ساعتى، درِ خانه عباس كه به سمت داخل مسجد بود، بسته شد.
اين خبر به همه مى رسد: همه بايد درهاى خانه هاى خود را به سوى مسجد مسدود كنند. وقتى عبّاس، عموى پيامبر درِ خانه خود را مسدود كرده است، بقيّه هم بايد اين دستور را انجام دهند. درها يكى بعد از ديگرى مسدود مى شود.
عُمر نزد پيامبر آمد و گفت: "اى پيامبر! من دوست دارم وقتى تو در محراب قرار مى گيرى، به تو نگاه كنم، به من اجازه بده دريچه اى كوچك از خانه من به سوى مسجد باز باشد". پيامبر در پاسخ گفت: "خدا اجازه چنين كارى را نداده است".
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst
#هرگز_فراموش_نمیشوی
#ایستگاه_بیست_دو
#صفحه0⃣3⃣
خانه على(ع)هم يك در به سوى مسجد داشت، فاطمه و على(ع)در آن خانه زندگى مى كردند، آيا آن دستور پيامبر، شاملِ اين خانه هم مى شد؟ آيا على(ع)هم بايد درِ خانه خود را كه به داخل مسجد باز مى شود، مسدود مى كرد؟
گويا على(ع)آن روز، در مدينه نبود، فاطمه(س)دست حسن و حسين(ع)را گرفت و به مسجد آمد. پيامبر نگاهش به فاطمه(س)افتاد، به سوى او آمد و به او سلام كرد و گفت:
ــ دخترم! فاطمه جانم! چرا اينجا نشسته اى؟
ــ منتظر دستور شما هستم، شنيده ام كه شما از همه خواسته ايد تا درِ خانه هاى خود را كه به سوى مسجد باز مى شود، مسدود كنند.
ــ فاطمه جان! خدا به من اجازه داده است كه درِ خانه ام به سوى مسجد باز باشد، درِ خانه شما هم مسدود نمى شود، زيرا شما از من هستيد.
اين گونه بود كه فقط درِ دو خانه به سوى مسجد باز مى شد: خانه پيامبر و خانه على(ع). پيامبر اجازه داشت درِ خانه اش به سوى مسجد باز بماند، او همين اجازه را به على(ع)داد و درِ خانه على(ع)به سوى مسجد باز بود و اين افتخارى بزرگ براى على(ع) بود.
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
#بهترین_کلامها_در_مورد_امام_زمان_عجل_الله
@zohornzdikhst