eitaa logo
🍃زُهَیرا🍃
2.8هزار دنبال‌کننده
872 عکس
123 ویدیو
332 فایل
💠در زُهیرا سعی داریم #والپیپر و تصاویر زمینه زیبا و منحصر به فرد رو نشر بدیم 💠هزینه استفاده از تصاویر و مطالب این صفحه (بدون حذف لوگو)، دعای خیر شما برای ماست :) ارتباط با ما: @adminra 🔗زهیرا در شبکه‌های اجتماعی: https://zil.ink/zuhayra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🌄 🏴شب چهارم: حر بن ریاحی ◇میخواست که او برهنه‌پا برگردد ◇شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد ◇یک شب ز سپاه کوفیان مهلت خواست ◇تا حرّ به بهشت کربلا برگردد 🖋محمدفخارزاده ◇ حر ریاحی رضوان الله علیه به امام حسین (ع) عرضه داشت: من توبه‌کننده به سوی خدا هستم. آیا راه بازگشتی برای من هست؟! ◇امام حسین علیه السلام فرمودند: بله خداوند تو را می‌بخشد. ◇ آقای من! حسین جان، هَلْ تَرَى لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟ آیا برای من هم راه بازگشتی هست؟🥀 ◇ حسین جان، إِنَّ الله یُحِبُّ التَّوَّابین؛ آیا تو نیز بعد از توبه مرا دوست داری؟🖤 کی شود حر شوم و توبه مردانه کنم😭 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽ 🌄 در نامت حلاوتی است و در تکرار نامت حلاوتی دیگر •─────•❁•─────•ا صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ •─────•❁•─────•ا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽ 🌄 💠صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽ 🌄 🏴شب سوم: عبدالله بن الحسن ◇از میان خیمه تا گودال … با سر آمده ◇این برادر زاده که جای برادر آمده ◇کیست این آزاده که پرواز دارد می کند ◇کیست این آزاده … انگار از قفس در آمده ◇هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و ◇از پس چشمان خیس خواهرت برآمده ◇با نوای لا افارق با نگاهی اشکبار ◇تا میان معرکه با حال مضطر آمده ◇خون ابراهیم در رگهاش جاری گشته است ◇مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده ◇مثل سقای حرم ، با بوسه ی شمشیرها ◇دستش آویزان شده … از جای خود درآمده ◇آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه ◇تا که تیری آمده ، یک تیر دیگر آمده ◇او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و ◇صبر تیر حرمله انگار که سر آمده ◇حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است ◇این برادرزاده که جای برادر آمده🖤 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽ 🌄 🏴شب ششم: قاسم بن الحسن ◇پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق جان ناقابل خود را به فدای تو کنم... ◇ حضرت قاسم(ع) دست و پاهای عمو را می‌بوسید و اجازه جهاد می‌خواست ولی امام امتناع می‌کرد و اجازه نمی‌داد. ◇این نوجوان مدتی این کار را انجام داد و اصرار کرد تا اینکه در نهایت امام(ع) به او اجازه داد. برای ما معلوم نیست که چگونه سیدالشهدا(ع) در نهایت راضی شد تا به قاسم‌بن‌الحسن(ع) اذن جهاد بدهد و نمی‌دانیم که این نوجوان هنگام التماس برای اذن جهاد، چه سخن‌هایی به عمویش گفته است. ◇اما این نکته را از حضرت قاسم(ع) می‌آموزیم که برای تقرب به محضر امام(ع) و جانفشانی در راه او ماییم که باید اصرار و التماس کنیم. ◇ قاسم از خیمه خارج شد درحالیکه اشک‌هایش بر گونه‌هایش جاری بود. ◇در بین میدان فریاد می‌زد ◇این عموی من حسین(ع) است که مثل اسیری دربند، بین مردمی گرفتارشده است که خدا کند از آب باران ننوشند.😭 🖤این پسر زینت بابای کریم‌اش حسن است.. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈@zuhayra
﷽ 🌄 🏴 شب هفتم: علی اصغر ◇شش ماه مرا "علی" صدا زد بابا ◇مادر تو بگو، علی به میدان نرود؟ ◇امام حسین(ع)در دعای عرفه فرمود: خدایا! مرا آن‌طور خاشع قرار بده، که گویا تو را میبینم و در عاشورا گفته خویش را در عمل اثبات کرد؛ ◇ وقتی علی اصغرش را پرپر کردند، خون گلوی شیرخواره‌اش را با دست به آسمان می‌پاشید و می‌گفت: ◇«تحمل آنچه برایم اتفاق افتاده، آسان است، زیرا خدا میبیند» ◇گویا ابی عبدالله این خون را برای نشان دادن به خدا به سمت آسمان می‌پاشد؛ ◇انگار می‌خواهد بگوید خدایا این خون برای توست. ◇سلام بر عبدالله بن الحسین علیه السلام، کودک شیرخواره‌ای که تیر خورد و به شهادت رسید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🍃 زُهَیرا👈 @zuhayra