«بانوی باکرامت›
✍م * صالحی
سلام به گنبدهای طلایی کشورمان... سلام به خواهرو برادری مهربان
سلام به محبت و دلتنگی های دل خواهرکه به دنبال نامه ی برادر پای به سفر نهاد در این وادی و منت برسرِما گذاشت.
چه سخت است فرسنگها فاصله را بپیمایی به شوق دیدن برادرو موفق به دیدارش نشوی
برای رسیدن به برادر همه ی وجودت شوق و انتظار شودو سختیها و خطرات را به جان بخری و در نهایت دوری از برادر، بیمار شوی و به همه تمنایت نرسی!
ای کریمه ی اهل بیت! ای دخت موسی بن جعفر و ای خواهر سلطان خراسان٬ خورشید مشرق هر روز که به این وادی می رسد نور و روشنی اش را از گنبد طلایی شما می گیرد و به اهل عالم می بخشد.توسرچشمه ی علم و فقاهتی که گستره ی دامن وجودت عطش جویندگان علم و کمال الهی رااز اقصی نقاط دنیا سیراب می کند.
هرگاه به زیارت تو می آییم عطر وجود مادر را از تربتت استشمام می کنیم سایهٔ وجودت همیشه برسرِما مستدام باد. آن گاه که جسم بی جانم را گرد حرمت طواف می دهند تورا به حق مادرت ٬ شفاعت مرا نزد خدا قبول کن.
و اما، روز ولادتت را روز دختر نامیده اند، ای دختر نمونه...
اساساً دختر جنس عجیبی ست!
چشمهایش را که میبندی، دید دلش بیشتر…
دلش را که میشکنی، باران لطافت از چشمهایش سرازیر…
انگارآمده تا… روی عشق را کم کند.زود دلخور می شود …
زود یادش می رود …
و زودتر از همه می بخشد.
وتو اسوه ی نیکویی هستی برای دختران عفیف وپاک سرزمینم.
#ولادت_حضرت_معصومه
#روز_دختر
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«ریحانه خلقت»
✍سیده ناهید موسوی
گل سَرسبد عالم رضیعه خورشید هشتمِ امامت، بانو حضرت معصومه سلام الله علیها ریحانه خلقت جهان است. بانویی که با کرامتش گوشهای از سرزمین ما را روشنایی بخشید و برادرش با رأفتی غریبانه، کمی دورتر از خواهر شاه خراسان گردید. شاید معنای حقیقی از خلقتِ دختر را عالم پس از اسلام و نه قبل از آن که مردان از سر جهل و نادانی معجزه خداوند را با دستهای خود زنده به گور میکردند و آن را مایهی ننگ و عار میدانستند فهمید. خداوند پیامبر رحمت را برای آدمیان برانگیخت تا زمین از مهرِ ریحانههای خلقت مزین شود.
ریحانههای خلقتی که الگویی برای تمام دختران در جهان هستند؛ در ابتدا بانو حضرت فاطمه سلام الله علیها ثمره پیوند پُر برکت حضرت خدیجه «س» و پیامبر اکرم «ص»، دُخت نبی که خیرُ النساء العالمین و ادامه دهنده نسل پیامبر اسلام بود. ریحانه خلقت بعدی را میتوان حضرت زینب «س» کوه صبر و اخلاص، زینت و زیبایی پدر یعنی امام علی «ع» و دردانه حضرت فاطمه «ص» ذکر کرد. و سومین ریحانه خلقت که از سلاله پاک و طیبه پیامبر «ص» هستند، بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را در زمرهی گلهای بهشتی قرار داد.
امیرالمومنین علی علیه السلام درباره شخصیت و جایگاه زن در خانواده در سفارشی به یکی از فرزندانش آمده است که: «...فإنَّ المرأةَ ریحانَةُ لَیسَتْ بِقَهْرَمانَة» به این معنا که زن مانند گُلی است که در خانه به محیط زیبایی و طراوت میبخشد و واژه قهرمان، ریشه در زبان فارسی دارد و به معنای پیش کار و خدمتکار میباشد. لذا زن پیش کار مرد در امور منزل و یا مسئول در کارهای دیگر نیست تا از او بهرهبرداری شود. آری! خداوند دختر را آفرید تا لطافت و زیبایی در جهان رنگ و معنایی پیدا کند. درواقع زن جوهره انسانیت و ادامه دهنده نسل بشر است نه وسیله و ابزاری برای کار و مشقت که در دنیای غرب به ناحق و به نادرستی از آن تلقی میشود. تنها یک مادر است که در دامان خویش بهترین فرزندان را رشد و تربیت میدهد و با این کار زنانگی و کمال خود را به منصه ظهور میرساند.
معنای زشت و زیبا، باهوش و کم استعداد، بهتر و بدتر برای پدر و مادرها معنایی ندارد. و در همه حال فرزند خود را با تمام کم و کاستی پذیرفتهاند و آنها را با مهر و محبت فراوان پرورش میدهند. دخترها اما چشم و چراغ خانه، مونس و تسلا بخشِ خاطر مادر و دلگرمی برای پدرها هستند. آری! حضرت فاطمه «س» تنها تکیهگاه و دختر پیامبر و حامی و مدافع همسرش بود. حضرت زینب «س» غمخوار و صدای مظلومیت برادرشان حسین «ع» شدند. و حضرت فاطمه معصومه «س» همانند برادر خویش برکت و رحمت سرزمین ما شدند. پس هر دختر یعنی یک ریحانه و یک معجزه در خلقت پروردگار عالم.
#روز_دختر
#جهاد_روایت
#ولادت_حضرت_معصومه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
✍زهرا نجاتی
بانوی کرامت!
قد معرفت ما به ردای بلند معصومیت تو نمیرسد اما در وصف تو همین بس که تنها حرمی که به جای حرم سیده النسا العالمین معرفی شد، حرم توست بانوـ
از کرامت و قداست حریمت چه بگوییم، وقتی بزرگان عرصه دین و معرفت، کمال خود را با جام نوشی از چشمه زلال معرفت الهی تو، طی کردند.
از عرشی بودن دامان تو چه بگوییم وقتی بزرگان، از علم الهی تو، به شگفتی درآمدند و از عشق و نجابت و پاکی تو چه بگوییم آن گاه که عرصه عالم، همتائی برای تو نیافت،
از عشق و ارادت به ولایت در تو چه بگوییم؛ آن گاه که جوانیات را به فدای دیدار روی ولی نمودی،
از حلاوت زیارت صحن و سرایت چه بگوییم، وقتی حرم تو حرم اهل بیت است و است و آب حرمت، چشمه جوشان کوثر،
ای نور چشم موسی ابن جعفر
آرامش دل علی ابن موسی الرضا
ای عصاره زهرا و زینب کبری،
ای دلیل نورانیت قم، طی سالها و قرنها! ـآمدنت به پدر و برادر و به همه ما عاشقانت مبارکـــــــــــــــــ
#روز_دختر
#دهه_کرامت
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«یک قاب ناب»
✍سیده ناهید موسوی
📚 مروری بین آخرین پیامهای متفاوت در کانالها میکردم که لابلای خبرهای نمایشگاه کتاب تهران؛ تصویری هم نگاه و هم تمام توجهم را به خود جلب کرد. زیبا، عمیق و پُرمعنا، ساده و جذاب، نکتهها و درسهای فراوانی دریک قاب جمع شده بود حقیقتا خیلی وقت بود که چنین تصویری من را اینقدر درگیر تفکر و لذت از نگاه کردن به خودنکرده بود.
📚 تصویر رهبر انقلاب، پیرفرزانه حفظه الله را میگویم. همه از برپایی نمایشگاه، چالشها و فرصتهای پیش آمده میگفتند. درحالیکه لیست جدیدترین کُتب فلان انتشارات و اسامی برترین کتابها در حوزههای گوناگون و... منتشر میشد اما این تصویر بسیار دلچسب و سخنهای زیادی داشت.
📚 قفسههای کتابخانه رنگبندی کتابها و صندلی چوبی ساده، لباس سفید همراه عرق چینه،عینک و البته نگاه پُرعمق و متفکرانه به کتاب همه چیز بینظیر بود تا هیبت و عظمت در یک قاب با مسمی مزین به جمله« هیچ چیز جای کتاب را پُر نمیکند» رسانهای شود.
📚 کتاب و کتابخوانی نشانه فرهنگ و تمدن یک ملت است. و تاکیدات مکرر رهبر انقلاب برای مطالعه و نهادینه کردن فرهنگ کتابخوانی همیشگی و مداوم بوده است شعار سی و پنجمین سال از نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۴۰۳ «بخوانیم و بسازیم» معرفی شده است بله ما زمانی میتوانیم بسازیم که خوب خواندن را یاد بگیریم
📚 تصویر جدید از رهبر انقلاب در کتابخانه شخصیشان من را از تحقیق در آمار منتشر شده از حجم کتابهای ارائه شده نویسندگان حاضر داخلی و خارجی و خیلی چیزهای دیگر دور کرد. حس و حال زیبای کتابخوانی در عکس به وضوح دیده میشود.خوشبحال عکاس، دنیایی ازسوژهها را دریک عکس شکار کرد. باشد که یاد بگیریم خوب خواندن یار مهربان را و خوب ساختن زندگی را.
#کتابخوانی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مثل درخت توت
✍نجمه صالحی
درست مثل درخت توتی که در حیاط خانهی پدری ریشه دوانده، انسانهای خیرخواه نیز در جامعه ریشه میدوانند. آنها بدون انتظار دریافت چیزی در مقابل، میوههای شیرین مهربانی و نیکوکاری خود را به اشتراک میگذارند.
بخشندگی آدمها نه تنها حاکی از محبت است، بلکه قدرت درونی و بزرگواری روح آنها را نشان میدهد. همانطور که درخت توت، میوه میدهد و بیچشمداشت و با یک اشاره، ثمرش را سرازیر میکند، انسانهای کریم نیز بدون انتظار پاداش، به راحتی و با شکلهای گوناگون به دیگران کمک میکنند؛ حتی شده با یک عمل ساده مانند گوش دادن به حرف دیگران، یک لبخند یا یک کلام دلگرمکننده.
سخاوت، مانند بذری است که در دل زمین کاشته میشود و با گذشت زمان، به درختی تنومند تبدیل میشود که میوههای آن، نه تنها برای فرد بخشنده بلکه برای کل جامعه نیز منفعت دارد. این رویکرد، موجب میشود که فرهنگ احترام و دستگیری در جامعه، نهادینه شود و همهی افراد، صرفنظر از موقعیت اجتماعیشان، احساس تعلق و امنیت کنند.
محبت و خیر رساندن به دیگران، زنجیرهای از واکنشهای مثبت را در جامعه ایجاد میکند که نه تنها به افراد مختلف یاری میرساند تا با چالشهای زندگی مقابله کنند، بلکه به آنها کمک میکند تا احساس خوشبختی و رضایت بیشتری داشته باشند و در نهایت جامعهای سالمتر را به ارمغان آورند، همان جامعهای که #منتظر تحقق #دولت_کریمه است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روزی چفیهها
✍فاطمه میریطایفهفرد
روزی از روزها چفیهها روی دوش سهرابها و آرشهایمان بود برای دفاع از حقانیت و مظلومیت و اقتدار ایران. روزی به روی دوش مجاهدان فلسطینی بود، آنگاه که در تنهاترین حالت، به دفاع از اولین قبله مسلمانان میپرداختند. چفیه بر روی دوش رهبرم بود آنگاه که فتنههای سرخ و سیاه وزیدن گرفت. این چفیه ماند تا هماکنون که دنیا به زایش و بیداری رسیده، بعد از خفقان و سیاهنمایی از مسلمان و همه نمادهای آنان. حالا همین نماد، پرچمی برای حقخواهی همه ستمدیدگان عالم است. روزی چفیه، سفره نانهای خشک بود و امروز سفرهای پر از معنویت به پهنای همه آزادگان جهان. روزی به این چفیه خندیدند و امروز چفیه به تمام احرار عالم لبخند میزند. روزی خواستند که عفت بانوی ایرانی را لک بیاندازند، امروز همین چفیه حفاظ و پناهی برای دختران اروپاییست.
روزی میخواستند زبان ایران را با الفاظ فرنگیشان بیالایند، امروز به فارسیترین حالت، مرگ غده سرطانی را فریاد میکنند.
روزی میخواستند بین زنان ما فرق بگذارند و خون یکی را رنگینتر کنند، امروز در عین یکرنگی، زنان جهان کنار همین اعتقادات ایستادهاند و باور آزادی جهان را از دست سرمایهدار حرام خوار و نجاست خوار فریاد میکشند.
امروز زمین، این کره خاکی که روزگاران سختی را بهخود دیده، روزگار کوچههای بنی هاشم را ... روزگار دشت نینوا را...به بلوغ آخرالزمانی خویش نزدیک میشود. این زمین تشنه است، زمینیان هم، کی آب نیسان این گلوی تشنه را تر میکند؟ وقت آمدن آن آمدنی نرسیده؟ روزی که دست مبارکش به دیوار کعبه برسد،
روزی نزدیک که آل سعودی نیست.
... و روزی که صدای "این بقیهالله" دلهای خسته از غرب و شرق را مأمن باشد. چقدر به رسیدنش نزدیکیم؟
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار یادداشت سرکار خانم چمن خواه در خبرگزاری حوزه
لینک خبر👇
https://hawzahnews.com/xcQz2
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عطر پیرهن مسیح
✍طیبه فرید
خواب دیدم پیرزنی ارمنی ام.مسیح آمده بودخانه مان.توی طبقه سوم.ریشهایش سفید و بلند بود.
_ارتفاع جای خوبی برای زندگی کردن نیست.زندگی روی هوا مرض می آورد.
موسیو اُف شاخه های کوتاه گل رز مینیاتوری ارغوانی را می گذارد توی بغلم.گل ها را از باغچه چیده.با شته های سبزش.
_ سکونت در ارتفاعات دردهای ماورائی می آورد.
_موسی چه؟او الواح را از بلندی آورده بود.چهل روز توی ارتفاع داشت ضجّه می زد.محمد هم توی کوه ،مُهر پیامبری خورد وسط پیشانی اش
_کوه هامستثنی هستند و منتهی الیه قله ها زمین محسوب می شوند و حتی غارها و هر جایی که به نحوی به زمین چسبیده باشد.
_موسیو!یعنی می گویی الواح از آسمان نیامده؟
_من آن جا نبودم!نمی دانم .....باید از موسی بپرسی
من اما اگر موسیو را نمی شناختم بازمی گفتم طبقه سوم جای مزخرفی برای زندگیست.طبقه وسط از آن هم بدتر و همکف را که اصلا حرفشم را نزن.حتی اگر از دردهای ماورائی اش هم چشمپوشی کنم باز هم به اندازه کافی برای نکوهش و غر زدن علیه زیِّ عمودی می توانم آسمان ریسمان ببافم.پرت وپلا نه ها!اشکال های جدی.
موسیو هنوز دارد از بدی زندگی در ارتفاع می گوید.
_فکرش را بکن اینهمه زمین باشد اما توروی صدمتر هوا زندگی کنی. هیچباغچه ای نباشد سفره ات را تویش بتکانی،خرده نان هایش بریزد و صدای چریک چریک گنجشک ها حیاطش را بردارد.فکرش را بکن !روی هوا باشی و همسایهبغلی ات یک مرد کچل پولدار باشد که واحدش را خریده پولش را پس انداز کند.گاهی از جنوب برای ییلاق بیاید.با صدای بلند بخندند و از چشمی در بیرون را بپاید و بعد هم برود.... وقتی هم که خودش نیست کلیدش را به هزار نفر بدهد.
راست می گوید!لابی شده عین کاروانسرا.حس آدم توی مسافرخانه و هتل چطور است؟همانطوری.....همین چند وقت پیش از جنوب مریض بدحال داشت.خودش که نیست!کلید را داده بود به میهمان هایش.میهمانِ چروکیده لِهی که با دخترهایش آمده بود .موسیو می گفت توی آسانسور پیرمرد را دیده .می گفت زهوارش در رفته و بغایت فرسوده بوده جوری که فوتش می کردی می افتاده.فردایش توی سکوت خانه غرق بودم که صدای لاک و لوک زنانه ای از واحد بغلی بلند شد.فکر می کنم پیرمرد زندگی توی ارتفاع را دوست نداشت .خصوصا طبقه سوم که لابی اش بوی کفش می داد.از بس آدم های واحد پنج زیاد بودند.او که خواب مسیح را ندیده بود.
زندگی توی بلندی خودش عذاب آور است حالا فکر کن
درِ مستراحش توی هال باز شود!
بخواهم با معیارهای هرم مزلو حساب کنم شهری که به تصرف آسمان خراش ها در آمده رسماً جای زیستن نیست.آسمان خراشیده شده هیبتش از بین رفته.آسمان مثل موسیو اُف است منهای ریش های زیتونی اش.موسیویی که چنگ بیندازی توی صورتش دیگر موسیو نیست!عکس پاره شده از یک غروب دلگیر است.
خواب دیدم پیرزنی ارمنی ام.مسیح آمده بود خانه من و موسیو توی طبقه سوم.ریش هایش بلند بود و سفید.نشسته بود جای خالی پسرمان .انگار روی زمین بودیم.مسیح با خودش صفا آورده بود.
برایش کیک پختم....
مسیح مسلمان بود اما تکه های کیکی که پیرزن ارمنی پخته بود را می گذاشت توی دهانش و می گفت
_چه کیک خوشمزه ای...
از فرصت استفاده کردم و گفتم حیف که خانمان کوچک است!زلزله که بیاید توی این قوطی محبوسیم.
مسیح گفت:
دلتان بزرگ باشد...
موسیو توی خوابم عوض شده بود.با آرنجش به پهلوی من می کوبید که آدم از مسیح خانه نمی خواهد!دیوانه چیزهای بزرگ بخواه....
خب من فکر می کردم زندگی روی زمین قسمتی از مسیر سعادت آدم باشد.دیدن گنجشک های پشت پنجره وقتی که موسیو بقایای سفره را می تکاند داخلش.
اصلا مسیح کجا گفته بود زندگی توی هوا خوبست ؟من گفته بودم خانه مان کوچک است و او گفته بود دلت بزرگ باشد!نگفته بود که دلت روی هوا باشد!!!
از خواب پریدم.هنوز هم مثل قبل درِ مستراح توی هال باز می شد.مرد کچل واحد بغلی کلید خانه اش را به هزار نفر داده بود ،داشت زلزله می آمد ....
خانه مان توی هوا بود اما عین منتهی الیه قله ها به زمین چسبیده بود.مسیح رفته بود اما عطر پیراهنش هنوز توی خانه ما بود.موسیو پنجره ها را بسته بود .
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار یادداشت سرکار خانم نجیب در فارس نیوز با عنوان"بیداری فطرتها در اروپا و آمریکا"
لینک یادداشت👇
https://farsnews.ir/Viewpoint_Plus/1715152647545299400
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
همانگونه که فردوسی بود
✍فاطمه میری طایفه فرد
قرن چهارم هجری، اوج شکوفایی تمدن شیعی، دوره اقتدار آلبویه اولین حکومت مستقل شیعه و ظهور دانشمندان و نویسندگان و ادیبان بزرگ است.
بزرگانی که تاکنون، از نامشان به نیکی یاد میشود. از بین شاعران اما، فردوسی چیز دیگری است برایم. یک شیعه بیاماواگر و یک شاعر بزرگ در تاریخ ادبیات فارسی، آن هم در قرن چهارم.
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
قرن چهارمی که طلیعه بروز و ظهور فرهنگ و تمدن شیعی است و شاهنامه، کتابی که طلایهدار حفظ و صیانت از زبان فارسی است و داستانهایی که در اوج زیبایی، نشان از روزگاری دور دارد:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ و فسون و بهانه مدان
فردوسی زحمات زیادی کشیده تا این ابیات، شاهنامه شوند. دل کنده از سلطان محمود غزنویها تا کتابش بعد از هزارسال، بماند و سندی برای تمدنی بزرگ باشد. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سالسی
عجم زنده کردم بدین پارسی
شاعری که به غایتِ شعر، تمام و به غایتِ دین، کمال را داشت.
اما نمیدانم پس از گذران روزگار، چرا این بلاها بر سر مزارش رخ داده است، سالها محل جولان افرادی بوده که میخواستند با بزرگکردن فردوسی، ارزشهای دینی و اسلامی را کوچک کنند، اما غافل بودند که فردوسی، خود بزرگ است و دین اسلام از حافظه تاریخی ملت ایران و از درون قلب و پی آنان پاکشدنی نیست.
باورش برهمه سخت است که چه بر سر مزار او آوردند: از پیکندنهای نابجا تا طراحی اهرام ثلاثه مصر؛ خرابکردنها و آمد و رفتهای معماران خارجی که حتی یک بیت از او را نشنیده بودند و در آخر، طرحی که اکنون بر روی مقبره اوست، نمادی از مقبره کوروش. راستش رفتارشان را نمیفهمم، اما این را میفهمم که سهم فردوسی مقبرهخرابکردن نبوده است. سهم فردوسی ساختن مزاری پر شکوه و هنری و به غایت زیبا و هنرمندانه بوده که با مضمون شعرهایش مطابقت داشته باشد، به دور از هرگونه معمار اجنبی.
امسال وقتی به سنگ مزارش رسیدم، دیدم همه مشغول خودشان هستند، ژست میگیرند و لایک میخرند، عکس میگیرند و لایو میروند و در این میانه، ناگاه به خودم نهیب میزنم فاتحه یادت نرود. فراموشت نشود حالا که تا اینجا آمدهای، تحفهای از نور نثارش کنی. در پی کنجکاویهای همیشگی درباره ابنیه تاریخی، به راهنمای مقبره مراجعه کردم. بعد از مواجهشدن با سؤالات من گفت: تمام ایام عید را اینجا بودم و منتظر، شاید کسی سؤالی بپرسد، اما همه در حال و هوای عکس یادگاری بودند، حالا خویشانداز یا سلفی، چه فرقی میکند!
شروع کرد به توضیحدادنِ بخشی از آنچه در بالا آمد...
در موزه آرامگاه فردوسی، نسخه چاپی اما بدل دو مجلد، از قدیمیترین نسخ شاهنامه در ویترینی شیشهای به نمایش گذاشته شده بود. یکی نسخه فلورانس ایتالیا بود، مربوط به ۲۰۰ سال بعد از زندگانی فردوسی و قدیمیترین نسخه خطی موجود و دیگری شاهنامه بایسنقری هرات بود که الآن در کاخ گلستان محبوس است و امکان دیدنش فراهم نیست. نمیدانم چرا شاهنامه باید در ایتالیا باشد و یا چه کاری باید انجام شود تا به خانهاش برگردد؟ در این موضوع اهلفن نیستم، ولی من عادت ندارم چیزهای باارزش خود را به کسی، حتی امانت دهم. در آرامگاه غریبتر از هر کسی شاید خود فردوسی بود. هنوز که هنوز است نتوانستیم با اشعارش آنطور که باید و شاید، انس بگیریم.
در کنار موزه، خانه ابدی اخوان ثالث بود، شجریان هم در گوشهای دیگر از باغ شخصی فردوسی خوابیده بود و عدهای بر سر مزارش... برخی از آنان، حرمت متوفی را نگه نداشته بودند و برای آرامش روحش، سوهان بودند، بگذریم... از باغ شخصیِ فردوسی در تابرانِ توس که خارج میشدم یاد شعر اخوان ثالث افتادم که اخیرا با بیانی شیوا از زبانی آشنا شنیده بودم که این شعر را در وصف صحیفه سجادیه و دعای ابوحمزه ثمالی خوانده بودند:
ای تکیهگاه و پناهِ زیباترین لحظههایِ پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من؛
ای شط شیرین پرشوکتِ من...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI