«یک قاب ناب»
✍سیده ناهید موسوی
📚 مروری بین آخرین پیامهای متفاوت در کانالها میکردم که لابلای خبرهای نمایشگاه کتاب تهران؛ تصویری هم نگاه و هم تمام توجهم را به خود جلب کرد. زیبا، عمیق و پُرمعنا، ساده و جذاب، نکتهها و درسهای فراوانی دریک قاب جمع شده بود حقیقتا خیلی وقت بود که چنین تصویری من را اینقدر درگیر تفکر و لذت از نگاه کردن به خودنکرده بود.
📚 تصویر رهبر انقلاب، پیرفرزانه حفظه الله را میگویم. همه از برپایی نمایشگاه، چالشها و فرصتهای پیش آمده میگفتند. درحالیکه لیست جدیدترین کُتب فلان انتشارات و اسامی برترین کتابها در حوزههای گوناگون و... منتشر میشد اما این تصویر بسیار دلچسب و سخنهای زیادی داشت.
📚 قفسههای کتابخانه رنگبندی کتابها و صندلی چوبی ساده، لباس سفید همراه عرق چینه،عینک و البته نگاه پُرعمق و متفکرانه به کتاب همه چیز بینظیر بود تا هیبت و عظمت در یک قاب با مسمی مزین به جمله« هیچ چیز جای کتاب را پُر نمیکند» رسانهای شود.
📚 کتاب و کتابخوانی نشانه فرهنگ و تمدن یک ملت است. و تاکیدات مکرر رهبر انقلاب برای مطالعه و نهادینه کردن فرهنگ کتابخوانی همیشگی و مداوم بوده است شعار سی و پنجمین سال از نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۴۰۳ «بخوانیم و بسازیم» معرفی شده است بله ما زمانی میتوانیم بسازیم که خوب خواندن را یاد بگیریم
📚 تصویر جدید از رهبر انقلاب در کتابخانه شخصیشان من را از تحقیق در آمار منتشر شده از حجم کتابهای ارائه شده نویسندگان حاضر داخلی و خارجی و خیلی چیزهای دیگر دور کرد. حس و حال زیبای کتابخوانی در عکس به وضوح دیده میشود.خوشبحال عکاس، دنیایی ازسوژهها را دریک عکس شکار کرد. باشد که یاد بگیریم خوب خواندن یار مهربان را و خوب ساختن زندگی را.
#کتابخوانی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
مثل درخت توت
✍نجمه صالحی
درست مثل درخت توتی که در حیاط خانهی پدری ریشه دوانده، انسانهای خیرخواه نیز در جامعه ریشه میدوانند. آنها بدون انتظار دریافت چیزی در مقابل، میوههای شیرین مهربانی و نیکوکاری خود را به اشتراک میگذارند.
بخشندگی آدمها نه تنها حاکی از محبت است، بلکه قدرت درونی و بزرگواری روح آنها را نشان میدهد. همانطور که درخت توت، میوه میدهد و بیچشمداشت و با یک اشاره، ثمرش را سرازیر میکند، انسانهای کریم نیز بدون انتظار پاداش، به راحتی و با شکلهای گوناگون به دیگران کمک میکنند؛ حتی شده با یک عمل ساده مانند گوش دادن به حرف دیگران، یک لبخند یا یک کلام دلگرمکننده.
سخاوت، مانند بذری است که در دل زمین کاشته میشود و با گذشت زمان، به درختی تنومند تبدیل میشود که میوههای آن، نه تنها برای فرد بخشنده بلکه برای کل جامعه نیز منفعت دارد. این رویکرد، موجب میشود که فرهنگ احترام و دستگیری در جامعه، نهادینه شود و همهی افراد، صرفنظر از موقعیت اجتماعیشان، احساس تعلق و امنیت کنند.
محبت و خیر رساندن به دیگران، زنجیرهای از واکنشهای مثبت را در جامعه ایجاد میکند که نه تنها به افراد مختلف یاری میرساند تا با چالشهای زندگی مقابله کنند، بلکه به آنها کمک میکند تا احساس خوشبختی و رضایت بیشتری داشته باشند و در نهایت جامعهای سالمتر را به ارمغان آورند، همان جامعهای که #منتظر تحقق #دولت_کریمه است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روزی چفیهها
✍فاطمه میریطایفهفرد
روزی از روزها چفیهها روی دوش سهرابها و آرشهایمان بود برای دفاع از حقانیت و مظلومیت و اقتدار ایران. روزی به روی دوش مجاهدان فلسطینی بود، آنگاه که در تنهاترین حالت، به دفاع از اولین قبله مسلمانان میپرداختند. چفیه بر روی دوش رهبرم بود آنگاه که فتنههای سرخ و سیاه وزیدن گرفت. این چفیه ماند تا هماکنون که دنیا به زایش و بیداری رسیده، بعد از خفقان و سیاهنمایی از مسلمان و همه نمادهای آنان. حالا همین نماد، پرچمی برای حقخواهی همه ستمدیدگان عالم است. روزی چفیه، سفره نانهای خشک بود و امروز سفرهای پر از معنویت به پهنای همه آزادگان جهان. روزی به این چفیه خندیدند و امروز چفیه به تمام احرار عالم لبخند میزند. روزی خواستند که عفت بانوی ایرانی را لک بیاندازند، امروز همین چفیه حفاظ و پناهی برای دختران اروپاییست.
روزی میخواستند زبان ایران را با الفاظ فرنگیشان بیالایند، امروز به فارسیترین حالت، مرگ غده سرطانی را فریاد میکنند.
روزی میخواستند بین زنان ما فرق بگذارند و خون یکی را رنگینتر کنند، امروز در عین یکرنگی، زنان جهان کنار همین اعتقادات ایستادهاند و باور آزادی جهان را از دست سرمایهدار حرام خوار و نجاست خوار فریاد میکشند.
امروز زمین، این کره خاکی که روزگاران سختی را بهخود دیده، روزگار کوچههای بنی هاشم را ... روزگار دشت نینوا را...به بلوغ آخرالزمانی خویش نزدیک میشود. این زمین تشنه است، زمینیان هم، کی آب نیسان این گلوی تشنه را تر میکند؟ وقت آمدن آن آمدنی نرسیده؟ روزی که دست مبارکش به دیوار کعبه برسد،
روزی نزدیک که آل سعودی نیست.
... و روزی که صدای "این بقیهالله" دلهای خسته از غرب و شرق را مأمن باشد. چقدر به رسیدنش نزدیکیم؟
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار یادداشت سرکار خانم چمن خواه در خبرگزاری حوزه
لینک خبر👇
https://hawzahnews.com/xcQz2
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
عطر پیرهن مسیح
✍طیبه فرید
خواب دیدم پیرزنی ارمنی ام.مسیح آمده بودخانه مان.توی طبقه سوم.ریشهایش سفید و بلند بود.
_ارتفاع جای خوبی برای زندگی کردن نیست.زندگی روی هوا مرض می آورد.
موسیو اُف شاخه های کوتاه گل رز مینیاتوری ارغوانی را می گذارد توی بغلم.گل ها را از باغچه چیده.با شته های سبزش.
_ سکونت در ارتفاعات دردهای ماورائی می آورد.
_موسی چه؟او الواح را از بلندی آورده بود.چهل روز توی ارتفاع داشت ضجّه می زد.محمد هم توی کوه ،مُهر پیامبری خورد وسط پیشانی اش
_کوه هامستثنی هستند و منتهی الیه قله ها زمین محسوب می شوند و حتی غارها و هر جایی که به نحوی به زمین چسبیده باشد.
_موسیو!یعنی می گویی الواح از آسمان نیامده؟
_من آن جا نبودم!نمی دانم .....باید از موسی بپرسی
من اما اگر موسیو را نمی شناختم بازمی گفتم طبقه سوم جای مزخرفی برای زندگیست.طبقه وسط از آن هم بدتر و همکف را که اصلا حرفشم را نزن.حتی اگر از دردهای ماورائی اش هم چشمپوشی کنم باز هم به اندازه کافی برای نکوهش و غر زدن علیه زیِّ عمودی می توانم آسمان ریسمان ببافم.پرت وپلا نه ها!اشکال های جدی.
موسیو هنوز دارد از بدی زندگی در ارتفاع می گوید.
_فکرش را بکن اینهمه زمین باشد اما توروی صدمتر هوا زندگی کنی. هیچباغچه ای نباشد سفره ات را تویش بتکانی،خرده نان هایش بریزد و صدای چریک چریک گنجشک ها حیاطش را بردارد.فکرش را بکن !روی هوا باشی و همسایهبغلی ات یک مرد کچل پولدار باشد که واحدش را خریده پولش را پس انداز کند.گاهی از جنوب برای ییلاق بیاید.با صدای بلند بخندند و از چشمی در بیرون را بپاید و بعد هم برود.... وقتی هم که خودش نیست کلیدش را به هزار نفر بدهد.
راست می گوید!لابی شده عین کاروانسرا.حس آدم توی مسافرخانه و هتل چطور است؟همانطوری.....همین چند وقت پیش از جنوب مریض بدحال داشت.خودش که نیست!کلید را داده بود به میهمان هایش.میهمانِ چروکیده لِهی که با دخترهایش آمده بود .موسیو می گفت توی آسانسور پیرمرد را دیده .می گفت زهوارش در رفته و بغایت فرسوده بوده جوری که فوتش می کردی می افتاده.فردایش توی سکوت خانه غرق بودم که صدای لاک و لوک زنانه ای از واحد بغلی بلند شد.فکر می کنم پیرمرد زندگی توی ارتفاع را دوست نداشت .خصوصا طبقه سوم که لابی اش بوی کفش می داد.از بس آدم های واحد پنج زیاد بودند.او که خواب مسیح را ندیده بود.
زندگی توی بلندی خودش عذاب آور است حالا فکر کن
درِ مستراحش توی هال باز شود!
بخواهم با معیارهای هرم مزلو حساب کنم شهری که به تصرف آسمان خراش ها در آمده رسماً جای زیستن نیست.آسمان خراشیده شده هیبتش از بین رفته.آسمان مثل موسیو اُف است منهای ریش های زیتونی اش.موسیویی که چنگ بیندازی توی صورتش دیگر موسیو نیست!عکس پاره شده از یک غروب دلگیر است.
خواب دیدم پیرزنی ارمنی ام.مسیح آمده بود خانه من و موسیو توی طبقه سوم.ریش هایش بلند بود و سفید.نشسته بود جای خالی پسرمان .انگار روی زمین بودیم.مسیح با خودش صفا آورده بود.
برایش کیک پختم....
مسیح مسلمان بود اما تکه های کیکی که پیرزن ارمنی پخته بود را می گذاشت توی دهانش و می گفت
_چه کیک خوشمزه ای...
از فرصت استفاده کردم و گفتم حیف که خانمان کوچک است!زلزله که بیاید توی این قوطی محبوسیم.
مسیح گفت:
دلتان بزرگ باشد...
موسیو توی خوابم عوض شده بود.با آرنجش به پهلوی من می کوبید که آدم از مسیح خانه نمی خواهد!دیوانه چیزهای بزرگ بخواه....
خب من فکر می کردم زندگی روی زمین قسمتی از مسیر سعادت آدم باشد.دیدن گنجشک های پشت پنجره وقتی که موسیو بقایای سفره را می تکاند داخلش.
اصلا مسیح کجا گفته بود زندگی توی هوا خوبست ؟من گفته بودم خانه مان کوچک است و او گفته بود دلت بزرگ باشد!نگفته بود که دلت روی هوا باشد!!!
از خواب پریدم.هنوز هم مثل قبل درِ مستراح توی هال باز می شد.مرد کچل واحد بغلی کلید خانه اش را به هزار نفر داده بود ،داشت زلزله می آمد ....
خانه مان توی هوا بود اما عین منتهی الیه قله ها به زمین چسبیده بود.مسیح رفته بود اما عطر پیراهنش هنوز توی خانه ما بود.موسیو پنجره ها را بسته بود .
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار یادداشت سرکار خانم نجیب در فارس نیوز با عنوان"بیداری فطرتها در اروپا و آمریکا"
لینک یادداشت👇
https://farsnews.ir/Viewpoint_Plus/1715152647545299400
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
همانگونه که فردوسی بود
✍فاطمه میری طایفه فرد
قرن چهارم هجری، اوج شکوفایی تمدن شیعی، دوره اقتدار آلبویه اولین حکومت مستقل شیعه و ظهور دانشمندان و نویسندگان و ادیبان بزرگ است.
بزرگانی که تاکنون، از نامشان به نیکی یاد میشود. از بین شاعران اما، فردوسی چیز دیگری است برایم. یک شیعه بیاماواگر و یک شاعر بزرگ در تاریخ ادبیات فارسی، آن هم در قرن چهارم.
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
قرن چهارمی که طلیعه بروز و ظهور فرهنگ و تمدن شیعی است و شاهنامه، کتابی که طلایهدار حفظ و صیانت از زبان فارسی است و داستانهایی که در اوج زیبایی، نشان از روزگاری دور دارد:
تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگ و فسون و بهانه مدان
فردوسی زحمات زیادی کشیده تا این ابیات، شاهنامه شوند. دل کنده از سلطان محمود غزنویها تا کتابش بعد از هزارسال، بماند و سندی برای تمدنی بزرگ باشد. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سالسی
عجم زنده کردم بدین پارسی
شاعری که به غایتِ شعر، تمام و به غایتِ دین، کمال را داشت.
اما نمیدانم پس از گذران روزگار، چرا این بلاها بر سر مزارش رخ داده است، سالها محل جولان افرادی بوده که میخواستند با بزرگکردن فردوسی، ارزشهای دینی و اسلامی را کوچک کنند، اما غافل بودند که فردوسی، خود بزرگ است و دین اسلام از حافظه تاریخی ملت ایران و از درون قلب و پی آنان پاکشدنی نیست.
باورش برهمه سخت است که چه بر سر مزار او آوردند: از پیکندنهای نابجا تا طراحی اهرام ثلاثه مصر؛ خرابکردنها و آمد و رفتهای معماران خارجی که حتی یک بیت از او را نشنیده بودند و در آخر، طرحی که اکنون بر روی مقبره اوست، نمادی از مقبره کوروش. راستش رفتارشان را نمیفهمم، اما این را میفهمم که سهم فردوسی مقبرهخرابکردن نبوده است. سهم فردوسی ساختن مزاری پر شکوه و هنری و به غایت زیبا و هنرمندانه بوده که با مضمون شعرهایش مطابقت داشته باشد، به دور از هرگونه معمار اجنبی.
امسال وقتی به سنگ مزارش رسیدم، دیدم همه مشغول خودشان هستند، ژست میگیرند و لایک میخرند، عکس میگیرند و لایو میروند و در این میانه، ناگاه به خودم نهیب میزنم فاتحه یادت نرود. فراموشت نشود حالا که تا اینجا آمدهای، تحفهای از نور نثارش کنی. در پی کنجکاویهای همیشگی درباره ابنیه تاریخی، به راهنمای مقبره مراجعه کردم. بعد از مواجهشدن با سؤالات من گفت: تمام ایام عید را اینجا بودم و منتظر، شاید کسی سؤالی بپرسد، اما همه در حال و هوای عکس یادگاری بودند، حالا خویشانداز یا سلفی، چه فرقی میکند!
شروع کرد به توضیحدادنِ بخشی از آنچه در بالا آمد...
در موزه آرامگاه فردوسی، نسخه چاپی اما بدل دو مجلد، از قدیمیترین نسخ شاهنامه در ویترینی شیشهای به نمایش گذاشته شده بود. یکی نسخه فلورانس ایتالیا بود، مربوط به ۲۰۰ سال بعد از زندگانی فردوسی و قدیمیترین نسخه خطی موجود و دیگری شاهنامه بایسنقری هرات بود که الآن در کاخ گلستان محبوس است و امکان دیدنش فراهم نیست. نمیدانم چرا شاهنامه باید در ایتالیا باشد و یا چه کاری باید انجام شود تا به خانهاش برگردد؟ در این موضوع اهلفن نیستم، ولی من عادت ندارم چیزهای باارزش خود را به کسی، حتی امانت دهم. در آرامگاه غریبتر از هر کسی شاید خود فردوسی بود. هنوز که هنوز است نتوانستیم با اشعارش آنطور که باید و شاید، انس بگیریم.
در کنار موزه، خانه ابدی اخوان ثالث بود، شجریان هم در گوشهای دیگر از باغ شخصی فردوسی خوابیده بود و عدهای بر سر مزارش... برخی از آنان، حرمت متوفی را نگه نداشته بودند و برای آرامش روحش، سوهان بودند، بگذریم... از باغ شخصیِ فردوسی در تابرانِ توس که خارج میشدم یاد شعر اخوان ثالث افتادم که اخیرا با بیانی شیوا از زبانی آشنا شنیده بودم که این شعر را در وصف صحیفه سجادیه و دعای ابوحمزه ثمالی خوانده بودند:
ای تکیهگاه و پناهِ زیباترین لحظههایِ پرعصمت و پرشکوهِ تنهایی و خلوت من؛
ای شط شیرین پرشوکتِ من...
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«قصه خانهداری»
✍مریم حمیدیان
بارها خواستهام روایت نویسی را کنار بگذارم و بقیه دوستان را هم به نوشتن مطالب علمی ترغیب کنم. اما هر بار که میبینم ما زنان خانهدار بلندگویی جز روایت نویسی نداریم این کار را نمیکنم. مثلا اگر من روایت زهرا خانم را ننویسم چه کسی میفهمد داستان او چیست؟ چه کسی میفهمد شوهرش وقتی زهرا خانم نه ماهه آبستن بوده، به او گفته:" من دلخوشی به تو و این بچهها ندارم، چقدر گفتم بندازش!"
و زهرا لبخند زده، با شکم سنگین جلوی سماور رفته و یک چایی تازه دم جلوی شوهرش گذاشته. بعد هم بچه کوچک دیگر را برده توی اتاق خوابانده تا شوهر کمی استراحت کند.
واقعا اگر ما ننویسم زیر پوست خانههایمان چه ایثارها و چه بلندنظریها جریان دارد، چه کسی مینویسد؟
مستندهای ساختگی صدا و سیما با آن خانوادههای خوش جمعیت اینستاگرامی نماینده ما میشوند؟
یا فلان کارشناس و دکتر قرار است آنچه از قلبهای ما بر زندگی جریان پیدا میکند را روایت کنند؟
راستش را بخواهی اگر خود زن خانهدار ننویسد چطور خانه را داری میکند، بقیه یا نمینویسند یا کم و زیاد قاطیاش میکنند. فقط خود ماییم که از جیک و پوک رازهایمان خبر داریم. رازهایی که میتواند پایههای یک تمدن را بسازد. رازهایی برای امروز و فردای همه پاکان عالم. برای هر کسی که بخواهد حرم خدا را پاسبانی کند.
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
18.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
✍زهرا گندمکار
طبیب جان و دل عاشقان! اجازه بفرما
که چند جملهای از درد بی دوا بنویسم
شکسته بسته دعا میکنم شاید بتوانم
حدیث آینه را با تو بیریا بنویسم!
حضور قلب ندارم، ولی عریضه خود را
به محضر چه کسی بهتر از شما بنویسم؟
ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! آقا امام رضا!
از خدا پنهان نیست یقینا از شما هم نیست.
خیلی دلمان میخواست در این ایام زیبای ذیقعده پربرکت، بتوانیم از صحنِ انقلاب تا آزادی، از صحن امام حسن تا باب الجوادت آهسته آهسته قدم برداریم و عطر حرم را نفس بکشیم و دور قربونِ گنبد زعفرانیت بگردیم و بعد هم ارزن و دانه بریزیم برای کبوتران حرمت!
یا از سقاخانه لیوان پر آب کنیم و بنوشیم به نیت شفایِ قلبمان! دمِ غروب هم بنشینیم، زیر طاقِ یکی از حجرهها، دقیق روبه روی پنجره فولادت، با یک صوت مداحی، خیره بشویم به پرچمِ سبزِ مواجت! با اشکی که از چشمهایمان سرازیر میشود آرام بگوییم:♡ومَلأتِ لنا ضمائِرنا مِن حُبكِ ♡
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI