eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
1.8هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
278 ویدیو
22 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
‌. سنت عزاداری ✍🏻 زهرا کبیری پور خطبه‌های حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در کوفه و شام بخشی از شکل‌گیری سنت عزاداری برای امام حسین(ع) بوده است تا به این وسیله هم یاد واقعه‌ی عاشورا از ذهن‌ها فراموش نشود و هم تبلیغات بنی‌امیه خنثی شود. در این خطبه‌های جان‌گداز و پر از صلابت، مخاطب امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) و بانوانی که در کاروان اسرا بودند، ذهن‌های بسته‌ای بود که غرق در تبلیغات بنی‌امیه شده بودند. همچنین این خطبه‌ها با هدف آگاهی‌بخشی در برابر جامعه‌ی مسلمانانی که منجر به واقعه‌ی کربلا شده بودند، ایراد می‌شد. آن گریه‌های جانسوزی که از اسرای آل‌الله در مقاتل نقل شده است، صرفا برای مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش نبوده است، بلکه آن اشک‌ها، با بصیرت و به‌منظور آگاهی‌بخشی نسبت به اوضاع جامعه‌ی آن دوران از چشم‌های زنان و کودکان کاروان اسرا جاری می‌شده است. در مقاتل آمده است که خبر واقعه‌ی کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش در اوائل ماه صفر به ام‌ سلمه رسید و ایشان اولین اجتماع عزاداری برای امام حسین(ع) را در مدینه برگزار کردند. اهالی مدینه، بزرگان شهر و بنی‌هاشم در مجالس عزا حاضر می‌شدند و مجلس زنانه‌ی عزاداری نیز هم‌زمان برقرار می‌شد و بعد از آن به مدت سه سال هر روز مجلس روضه‌ی اباعبدالله(ع) برقرار بوده است. به گفته‌ی مقاتل حضرت ام‌البنین نیز برای پسران خود در بقیع مجلس عزاداری برپا می‌کردند و در این مجالس به روشنگری مردم نسبت به واقعه‌ی کربلا می‌پرداختند. همسران امام حسین(ع) نیز گروه دیگری بودند که مجالس روضه و عزاداری به راه می‌انداختند و با گریه‌ها و روضه‌های جانسوزشان نقاب از چهره‌ی پلید بنی‌امیه برمی‌داشتند. حضرت زینب(س) در همان سال اول به دلیل خطبه‌هایی که با هدف روشن‌گیری ایراد می‌کردند، از مدینه به شام و با ادعای برخی به مصر تبعید شدند، اما مجالس عزا تعطیل نشدند. اما با تمام آنچه که ذکر شد ما شکل‌گیری سنت عزاداری برای امام حسین(ع) را بیش از همه مدیون امام سجاد(ع) هستیم. ایشان به‌قدری گریه می‌کردند که هرکس می‌رسید به او می‌گفت: انقدر گریه نکنید، اما ایشان تا زمانی که جو فکری و سیاسی جامعه تغییری نکرد، به‌عنوان یکی از شاهدان واقعه مدام از کربلا می‌گفتند و یاران‌شان را تشویق به ذکر مصائب می‌کردند. ایشان حرمت روز عاشورا و گریه بر امام حسین(ع) را به عنوان راه نجات و ورود به بهشت توصیه می‌کردند. در نقلی آمده است که در همین دوره حضرت سکینه(س) که زنی فاضل و شاعر بودند، در تمام مجالس شعر و ادب به مدت پنجاه سال بدون ذکر واقعه‌ی کربلا حاضر نشدند. در دوران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اوضاع جامعه برای اهل بیت کمی مساعدتر شد و در این دوران بود که پایه‌های عزاداری و اقامه‌ی مجالس عزای امام حسین(ع) شکل گرفت. امام محمد باقر(ع) به عنوان مرجع دینی و فکری آن دوران شعرخوانی و قصیده‌گویی در رثای اباعبدالله(ع) را رواج دادند و توصیه می‌کردند با حفظ جوانب احتیاط مجالس خانگیِ عزاداری هرچند اندک برگزار شود. همچنین سنت تعطیل شدن کسب و کار در روز تاسوعا و عاشورا نیز از دوره‌ی ایشان به یادگار مانده است. در دوران امام صادق(ع) سرودن اشعار آیینی رواج پیدا کرد و همچنین امساک کردند از خوردن غذای لذیذ در روز عاشورا و مشکی پوشیدن، از یادگاران این دوران است. و اما رسم یک دهه عزاداری برای اباعبدالله(ع) از امام کاظم(ع) به یادگار مانده است. در هر دوره‌ای هریک از امامان باتوجه به شرایط حاکم به‌نحوی یاد و خاطره‌ی واقعه‌ی کربلا را زنده نگهداشتن، تا شیعیان آن‌ها در ده‌ها و صدها سال‌ بعد بتوانند این سنت را ادامه دهند و به فرموده‌ی امام خمینی اگر نبود محرم و صفر اسلام زنده نمی‌ماند. ذکر مصیبت برای اباعبدالله الحسین(ع) مانند دستگاه شُکی است که دل‌های مرده را زنده می‌کند. منبع: محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ. پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء. @AFKAREHOWZAVI
. اربعین هم تمام شد... ✍مرضیه برزگر اربعین هم تمام شد و حکایت پیاده‌روی و خاطرات به جا مانده از سفر و زائران و موکب‌های برپاشده، تا ابد کنجِ قلبِ همه عاشقان این مسیر خواهد ماند. سیل زوار راهی کربلا، الان یا رسیدند و یا در مسیر برگشتند، موکب‌ها بعد از چند روز خدمت‌رسانی جمع شدند، تک‌تک پرچم‌ها، نخ به نخ کتیبه‌ها، وجب به وجب خاک این قطعه از زمین و حتی پیچ به پیچ بست‌های داربست‌های آن، شاهدند برغمِ دلِ خادمینی که روزهای یک سال را شمردند برای این روزها.. زیرِ تیغِ آفتابِ داغِ تابستانِ عراق، رفقای ایرانی و عراقی‌مان، با شوق زیاد کار کردند و عرق ریختند و خم به ابرو نیاوردند و لبخند زدند به روی زائران ابوسجاد و حالا به قول عراقی‌ها: خلاص(تمام)... اربعین تمام شد و ما ماندیم و خاطراتی از اصالت اربعین و اربعینی‌ها، خاطراتی از مهربانی‌های بی‌ریا و از پذیرایی‌های بی‌ادعا، خاطراتی از استکان و نعلبکی‌های دوست‌داشتنی‌شان که در غیر این مسیر، در غیر این خاک، شاید دلمان نخواهد به این پدیده حتی نزدیک شویم! اما اینجا قصه فرق می‌کند! لیوان‌های کاغذی یکبار مصرف، عمرشان به کوتاهی نوشیدن همان دو قلپ چای‌است و خالی‌اند از هر خاطره و قصه‌ای؛ ولی اینها سرد و گرم چشیده‌اند، کهنه‌کارند و بلدند چطور دلبری کنند از زائرانی که هم تشنه‌اند و هم خسته و هرکدامشان یک عالمه دعای خیر خریده‌اند برای صاحبانشان... یک میز ساده، یک پارچه آب و چند تا لیوان پلاستیکی که لبِ خیلی‌ها را تر کرده و مدتی است به قصد شستشو تنی به آب نزده‌اند، یک قاب نوستالژیِ جداب است برای ان‌هایی که با اصالت‌های اربعین در عراق رفیق‌ترند. اینها را باید بیشتر تحویل گرفت! این‌هایی که نه محتاج ترحم‌اند و نه دنبال تمجید.. خاطرات آدم‌هایی که خیلی‌هایشان چند روز است همه دارایی‌شان را گذاشته‌اند وسط و حالا فقط همین مانده؛ آب... اربعین تمام شد و چشمانِ ابری، بغض، حیرانی، حسرت، دلتنگی وشانه‌هایی که آرام می‌لرزند، زبانِ حالِ این روزهای خادمان و زائران و به جاماندگان این مسیر است.. @AFKAREHOWZAVI
. الی الحسین... ✍فاطمه رجبی توی مسجد نشسته‌ام و نماز عصر تمام شده. تعقیبات را می‌خوانند و بی‌اینکه از قبل بگویند مراسم روضه هست، انگار کسی بلندگو را از دست مرد دعاخوان می‌قاپد و می‌گوید: «بذارید براتون روضه علی‌اکبر بخونم.» صدای مرد همسایه‌ام است. بار اول توی آسانسور دیدمش که به مردی دیگر می‌گفت: «من بهترین روضه‌خون هستم، ولی نمی‌دونم چرا کسی دعوتم نمی‌کنه.» حوالی چهل‌سالگی هستم و مثل همیشه حسین را دوست دارم. از بچگی فقط دوستش داشتم. اما عطش زیارتش را نداشتم. برای همین فلسفه پیاده‌روی را نمی‌دانستم. این را زمانی دورتر، به واسطه یک دوست فهمیدم که پیاده‌روی رفته بود و مصاحبه گرفت. بیشتر زائرها دلیل آمدنشان را عشق به حسین می‌دانستند. این جواب‌ قانعم نمی‌کرد که من هم کوله ببندم و به جاده بزنم. آخرهای مصاحبه، چند نفر لابه‌لای این دوستش داریم‌ها گفتند با اربعین حسین، به مهدی می‌رسیم. من هم مهدی را دوست دارم. بعد از دیدن آن خواب که شفایم داد، بیشتر از هر زمانی دیگر معتکفش شدم. واهمه‌ای نداشتم از گرما و پیاده‌روی. با این‌دو سال‌هاست دم‌خورم. ولی ترسیدم از پسرم که تاب گرما را ندارد و بدنش پر از جوش و خارش می‌شود. نمی‌دانستم با این درد چه کنم. فکر مهدی نمی‌گذاشت از فکر حسین بیرون بیایم. باید به هر ترتیبی خودم را سفت‌وسخت می‌کردم. خریدها را می‌گذاشتم دم ظهر؛ زیر کولر نمی‌خوابیدم؛ اگر خسته می‌شدم، حرفی نمی‌زدم؛ حنا خریدم که چند بار کف پایم بگذارم تا پوستم سفت شود. توی این گرما و تمرین‌ها صاحبخانه خانه را فروخت. باید اسباب‌کشی می‌کردیم. دنبال یکی دو وام و قرض هم بودیم برای رهن و اجارۀ‌ خانه جدید. با مرد همسایه اینجا آشنا شدم. گاهی برای چند پسربچه‌ که توی حیاط بازی می‌کنند، روضه می‌خواند. گاهی هم که کسی نمی‌آید، روی صندلی کنار مجتمع پا روی پا می‌اندازد و خیره به جایی سیگار می‌کشد. بعد از اسباب‌کشی چیزی ته حساب نماند برای قدم نهادن در این هیمنه، جز دو انگشتر. گفتم قول می‌دهم اگر آمدم هیچ دعایی نکنم جز آمدن مهدی‌ات. ولی روزی که برای کاری رفتم جنوب، انگشترها گم شدند. یاد خاتون و قوماندان افتادم. خاتون تکه طلایی توی کیف داشت و بیرون از خانه توی اتوبوس گم شد. قوماندان (شهید توسلی) گفت طلایی که به خود نبندی، روزی دزد است. مطمئنم انگشترها دستم بودند. شل هم نبودند که بیفتند. گریه‌ام هق‌هق می‌شود توی سجده. نه برای انگشترها؛ برای فراق از پی فراق. سر برمی‌دارم و به دیوار تکیه می‌دهم برای شنیدن روضه. مثل روزهای قبل که جماعت با صدای روضه‌خوان‌های دیگر گریه می‌کردند، کسی با صدای مرد گریه نمی‌کند. سیگارها صدایش را دورگه کرده و سوزی ندارد. من و مرد یک وجه اشتراک داریم: او را کسی برای روضه دعوت نمی‌کند و من را به زیارت. اما ریشه‌های هر دوی‌مان یکی است: «حسین.» شاید صبر حسین زیاد است. شاید هم جامانده‌هایش را با فراق آزمایش می‌کند. حوالی چهل‌سالگی آزمون بلوغ است و صبر. صبر می‌کنم تا الی الحسین، الی العزیز، الی الغریب... .   @AFKAREHOWZAVI
بالحسین بالحسین بالحسین... ✍🏻 زهرا کبیری پور اصلاً خدا تو را آفرید تا در شب‌های قدر، بزرگ‌ترین قسم‌مان باشی تا هرگاه دست‌هایمان به آسمان بلند شد و دل‌هایمان در اضطراب گناهان لرزید، نامت را واسطه کنیم. اصلا خدا تو را آفرید تا میان هیاهوی بخشش و طلب مغفرت، نام تو را به درگاه خدا بخوانیم و بگوییم: «یا حسین، تو که جانت را در راه حق دادی، تو که زیباترین جلوه‌ی بندگی را به تصویر کشیدی، دست ما را هم بگیر.» اصلاً خدا تو را آفرید تا نشانمان بدهد که حقیقت، همیشه بهای سنگینی دارد. که عشق، تنها در کلام نیست، در ماندن پای عهد است، در وفاداری به حقیقت است، حتی اگر همه دنیا روبه‌رویت بایستند. خدا تو را آفرید تا بدانیم آزادگی، تنها در گسستن زنجیرهای ظاهری نیست، بلکه در دل کندن از هر آن چیزی است که آدمی را از خدا دور می‌کند. حسین جان! شب قدر است و نامت از لب‌هایمان نمی‌افتد. در این شب‌های سرنوشت‌ساز، دلمان می‌خواهد تقدیری رقم بخورد که ما را به تو نزدیک‌تر کند. که اگر روز امتحان آمد، اگر روزی دنیا بین حق و باطل قرارمان داد، بی‌تردید راهی را انتخاب کنیم که به تو ختم شود. ما را از عاشقانت قرار بده، از آنان که بوی کربلا می‌گیرند، از آنان که داغت را نه‌فقط در سینه، که در سبک زندگی‌شان دارند. ما را بپذیر، حسین جان، که بی‌تو هیچیم... 💠@Delneveshteeee @AFKAREHOWZAVI