eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
731 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. زنده‌نگهداشتن یاد شهدا ✍زهرا نجاتی یاد نه تنها بزرگمردانی که خیلی از آنها همچنان گمنام و ناشناخته‌اند، بلکه سالگرد ارزش‌هایی که کسانی خواستند مردم، فراموش‌شان کنند. ارزش‌هایی از جنس؛ اول، خلوص و دوم، همدلی؛ به مفهوم ساده‌گیری در مراسمی مثل عقد و عروسی و عزاداری به خاطر رعایت حال شرایط جامعه که اکثریتشان داغدار بودند. سوم، تبدیل شدن شهادت و مبارزه در راه خدا و فرهنگ مقاومت به یک گفتمان دایمی در تمام سطوح جامعه. چهارم، پشتیبانی دایمی و به هرطریق ازرزمندگان خطوط مقدم. پنجم، ولایتمداری چنان که زمانی که دستور حمله می‌آمد، تمام رزمندگان و مردم آن را می‌پذیرفتند و زمانی که دستور صلح می‌آمد یا عقب‌نشینی در عملیاتی مثل فاو، اکثریت جامعه بدون ابراز نظر، از ولایت مطلقه فقیه، اطاعت می‌کردند. ششم، فرهنگ‌سازی برای جهاداقتصادی در جهت پیشبرد توان جامعه در راه دفاع مقدس. هفتم، ارزشمندی رزمندگان و خانواده‌های آنها و شهدا. هشتم، ساده زیستی؛ چنان که درخاطرات بزرگترها و کتاب‌های ادبیات دفاع مقدس، می‌شنویم و می‌خوانیم ساده بودن زندگی‌ها تا جایی که حتی بعضا از شیشه‌های درشت و پر ضخامت مربا، به جای ليوان خارجی استفاده می‌شد. نهم، درک این موضوع که در زمان جنگ، هر گونه خرید اجناس خارجی کمک به جبهه رو به روست. بخشی از دلیل استفاده از شیشه‌های مربا هم این بود که خرید کالای خارجی، کمک به جبهه صدام است. متأسفانه پس از سالهای جنگ، دولت سازندگی با گفتمان سازی تجملات، که ابدا از ابراز آن، خودداری نداشت بلکه از تمام تریبون‌ها برای آن استفاده می‌کرد، نقش عمده‌ای در تغییر ارزش‌های زمان دفاع مقدس، ایفا کرد. اما از آنجا که خون شهدا، دقیقا مانند چشمه‌های جوشان آب، باعث آبیاری این انقلاب است و چندماه یکبار با شهادت هزیزان این مرز و بوم یا برگشت شهدای تفحص شده، عطر روزهای دفاع مقدس با همه زیبایی‌هایش دوباره در فضای کشور می‌پیچد و این خون‌های ارزشمند مانند کاتالیزورهایی قدرتمند در راستای آشتی بیشتر به خصوص نسل‌های بافاصله از زمان جنگ عمل می‌کنند و چنین است که ما در صحنه‌هایی مانند سفرهای راهیان نور، تشییع شهدا و فضاهای هیاتی،به مدد بعضی مداحان گرا‌نقدر، شاهد بروز صحنه‌هایی معجزه‌گون از پیوند نسل، های چهارم با نسل شهدا و نسل اول انقلاب، هستیم. بی‌شک هرقدر همه، ما به خصوص مادران و مربیان، که طلایه‌داران تربیت نسل آینده هستند، در راستای این پیوند مقدس بکوشند، موفق‌تر و بیشتر مایه رضایت شهدا و رهبر انقلاب خواهند شد. بی‌جهت نیست که رهبر انقلاب فرمود:«امروز زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا، کمتر از شهادت نیست». @AFKAREHOWZAVI
. رویش گل امید ✍ راضیه کاظمی زاده مولای من ، شما را در پس کدامین لذت‌هایمان گم کرده‌ایم؟ کدامین گناه‌مان سبب غیبت طولانی‌تان شده است؟ راستی به کجای این دنیا دلخوش کرده‌ایم؟ مگر دنیا بدون حضور شما معنایی دارد؟ زندگی بدون حضور شما برایمان نوشیدن سم است، بی آنکه بدانیم! انگار نبودن‌ها و ندیدن‌ها ما را به این زندگی عادت داده بی‌آنکه بخواهیم! انگار این انتظارهای بی‌پایان، غروب جمعه‌ها، موجب یخ زدن گل امید در دل‌هایمان شده! گویا این عادی جلوه‌دادن زندگی بدون حضور انسان کامل و عالی‌ترین مخلوق خدا و دل‌خوش کردن به این و آن برای رفع مشکلات، خیال‌مان را راحت کرده از نبودنتان! دشمن خوب دست ما را خوانده است و امید به بودن و آمدن شما را از ما کم رنگ کرده است! مایی که باید هر ثانیه و هر لحظه به یاد شما باشیم و با یادتان زندگی کنیم! مایی که باید نبودنتان به قدری ما را مستأصل کند که همه به درگاه الهی روی آوریم و به صورت واحد و دسته جمعی شما را از خداوند طلب کنیم، گوشه نشین شده‌ایم و فقط با برگزاری جشن‌های کوتاهی و تبریک‌های گاه و بی‌گاه دلمان را خوش می‌کنیم به آمدنتان ، افسوس نه این‌ کارهای مقطعی و انتظارهای مناسبتی،آمدنتان را برای ما تضمین نمی کند! اینها کافی نیست، مانند این می‌ماند انسانی تشنه لب را بخواهی با قطره یا حتی جرعه‌ای آب سیراب کنی، چرا و چگونه ما تنها با این اعمال سیراب شدیم نمی‌دانم؟ چرا کسی نیست تا هرروز دلتنگی تان را به رخمان بکشد ؟ چرا هیچکس بی امان دم نمی‌زند از شما، از شمایی که با آمدنت انتقام خون مادرمان زهرای مرضیه سلام‌الله علیها را خواهید گرفت؟ کاش مانند دوران کرونا، مدام از مردم بخواهد تا متوسل شوند و دسته جمعی دعا کنند برای ظهورتان ؟! کاش با تمام وجود درک می‌کردیم گره همه امور با دست منجی باز خواهد شد و انتظار آمدنش بالاترین عبادت! چرا ما انسان ها سیری ناپذیریم از لذت‌ها و خواسته‌های دنیایی که چیزی جز عاقبت شوم برایمان ندارد؟! اصلا دنیا بدون حضور شما و بدون درک شما نمی‌تواند لذتی داشته باشد! اصلا زندگی زمانی زیباست که هر لحظه‌اش با یاد شما باشد و هر روز دغدغه‌ی آمدن شما را داشته باشیم! به امید آن روز که تیتر اول خبرهایمان ظهور مهدی فاطمه باشد 🤲 @AFKAREHOWZAVI
. «وقتی زنان باورمند شدند» ✍فاطمه شکیب رخ هم نشینی در پای گفتارهای زن نواندیش قاجار و پهلوی پنجره ای گشاینده به سوی ناگفته های بسیار حیات زنان تاریخ معاصر است. گفتمان حسرت آمیز و شرح آرمان های زن نو اندیش یک قرن پیش، بانوی آرزومندی را در تصویر دارد که فریادش از حقوق نابرابر اجتماع بلند است، نه حق تحصیل و انتخاب همسر دارد، نه در جامعه حضور امن و مستمر و نه سهمی از کرسی سیاست کشورش می تواند بیابد (1). او در باور سیاه بدبختی‌ خویش به روزگار رنگین زنان غرب و حقوق زنانگی شان حسد می ورزد و بر چنین اندیشه ای دست به دامان زنان بیگانه می شود تا بلکه صدایی ماورای حصار‌ حال دوران خود را بشنود. اما پاسخی که از رویای ذهنی خویش با روزگار زنان غرب نشین می شنود متفاوت است؛ ما هم سهمی در آرزوهایمان نداریم و چگونه در حالی که از حقوق خویش بهره مند نیستیم می توانیم شما را یاری رسانیم (2) ! این جمله تنها پاسخی بود که به ندای مدد جویانه زنان ایران داده شد! و برخلاف تصور و پیگیری مطالبات آنان، در نهایت آن شکل از آموزش همگانی و رشد باورمندی زنان ایرانی که امید داشتند به وقوع نیانجامید! و برخلاف پنداشت تلاش برای ارتقای حقوق زنان، گزارش های اسناد مطالعات زنان مبین رشد فاحشگی و روند ابتذال زنان در دوران رضا پهلوی می باشد (3). تصویر زن وامانده ی صد سال پیش با روزگار امروز زن ایرانی، مقایسه ای عبرت برانگیز است، بانوانی که در سایه خدمات نظام اسلامی توانسته اند تا قله های علم بال گشایند، نقش مادری و همسری دگرگونی را با اجداد خویش بیابند و جایگاه اجتماعی قابل قبولی را تجربه کنند، اکنون در جهت اخذ مطالبات جدیدی پیش قدم شده اند. خواسته هایی که حداقل در ظاهر، پیام رسان و مبین مسیر ابتذال زنانگی است. با نگاهی سطحی به رشد جایگاه اجتماعی زنان در ایران بعد از انقلاب اسلامی عوامل بسیاری را می توان دخیل دانست که در شمار مهمترین و نخستین عامل، اندیشه های حکمرانان و تئوری پردازان انقلاب اسلامی را می توان نام برد. چراکه همت بلند آنان در ترسیم شایسته این جایگاه، امکان رشد فزاینده را برای بانوان ایرانی فراهم آورد. همان بستری که در ایام فعلی به شدت به میدان تاخت و تاز اجانب و بدخواهان کشور اسلامی ما تبدیل شده و جدایی زن مسلمان از هویت دینی و نمادهای اسلامی در اجرای ناگوار این روزها دیده می شود، به بیانی یکی از نسخه های نوین و برساخته ی براندازی اسلام در ایران اسلامی به واسطه دستمایه قرار دادن مطالبات آزادی خواهان زنان در قالب آزادی دینی و اعتقادی پیگیری می شود، چراکه زن مومن فرهیخته، برای امپریالیسم جهان کاربردی معکوس دارد و عکس آن یعنی ابتذال زن ابزار کاربردی است که اهداف امپریالیسم را از جمله ترویج سیاست سکولار در عرصه های اقتصاد، اجتماعی و غیره را تامین می کند. .... (1)”نامۀ یکی از مجللات قزوین،“ حبل­المتین، سال 14، شمارۀ 17 (16 شوال 1324ق). (2)کومار ی جایواردنه، (1377). مبارزات زنان در ایران، ترجمه مه لقا کاشفی، ص 100 (3)”یک پیشنهاد مهم به هیئت محترم دولت،“ نامۀ بانوان، سال 1، شمارۀ 11 (22 فروردین­‌ماه 1300ش). @AFKAREHOWZAVI
. 📚زن‌ها روحانی نمی‌شوند ✍اعظم عظیمی این اثر روایتی داستانی از زندگی بانو فاطمه سادات سید خاموشی معروف به (طاهایی) مؤسس و مدیر مدرسه علمیه نرجس مشهد است. او متولد ۱۳۰۹ در تهران است که بعد از ازدواج در مشهد ساکن می‌شود. بانویی که در دوره خفقان سیاسی پهلوی و اضمحلال فرهنگ دینی در جامعه ایرانی به تنهایی پرچم تربیت دینی بانوان مشهد را برافراشت و با اخلاق حسنه و رفتار عالمانه اش، موجب جذب زنان و دختران بسیاری از اقشار مختلف فرهنگی و اجتماعی پای منبر دین شد. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تماشای قطار زندگینجمه صالحی در کودکی یکی از بازی‌های مهمی که خیلی جدی آن را دنبال می‌کردیم، قایم باشک(در فارسی افغانستان چشم‌پُتَکان) بود. با شروع بازی هرکس یک گوشه‌ی دنجی برای خودش پیدا می‌کرد و پنهان می‌شد؛ اما گاهی یکی از بچه‌ها طاقتش تمام می‌شد، وسط‌های بازی که کم کم داشت جای‌همه لو می‌رفت، با اعتراض به برخی قوانین بازی، بیخودی خودش وسط می‌پرید و می‌سوخت. بقیه هم با این کار او خنده‌شان می‌گرفت و با صدای بلند می‌خندیدند و جایشان لو می‌رفت و از سوراخ‌هایی که خزیده بودند بیرون می‌آمدند؛ این‌ها هم می‌سوختند ولی از بازی‌شان لذت برده بودند. جالب است که یکی از بچه‌ها هیچ‌وقت پیدا نمی‌شد و تا پایان بازی اثری از او نبود. او یک جای امن نشان کرده بود و با خیال راحت آنجا می‌رفت و بقیه را تماشا می‌کرد و میوه‌اش را می‌خورد و در آخر هسته میوه‌اش را به امید میوه دادن، کف باغچه می‌انداخت. گاهی با مشاهده‌ی عکس‌العمل بعضی از آدم‌ها در شرایط کنونی جامعه‌، به یاد این بازی می‌افتم. برخی افراد هستند که در میانه‌ی راه زندگی با اعلام نارضایتی از شرایط، محدوده‌ی امن خود را ترک می‌کنند و قاعده بازی را به هم می‌زنند. آنان با سر و صدا و خواندن آیه یأس هم خود و هم دیگران را از ادامه راه بازمی‌دارند. گاهی باید با مشکلات کنار آمد، به آن لبخند زد و آن را مثل یک بازی آن هم با قوانین خودش دانست، در این صورت با اینکه در آخر، برگ برنده در دست‌مان نبوده اما از بازی دنیا با امید به پیروزی لذت برده‌‌ایم. گاهی کافی‌است در سکوت به تماشای حرکت قطار زندگی بنشينيم، خواهی نخواهی قطار، مسیر خود را ادامه می‌دهد. کاش به جای به جان خریدن سم مهلک ناامیدی، آرام یک گوشه بنشینم و میوه‌مان را بخوریم و بذر امید را به دل خاک بسپاریم تا با توکل بر کُلّ بی‌نیاز، مرواریدهای صبر همچو لوبیای سحر آمیز با اولین طلوع خواستن، جوانه بزنند و رشد کنند و تا آسمان کامروایی و روزهای سبز آینده پیش روی‌مان قد بکشند. با تیشه زدن به ریشه ناامیدی و تلاش و کاشتن بذر جادویی امید، می‌توان معجزه موفقیت را درو کرد. امام جواد علیه السلام می‌فرمایند: اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى. بحارالانوار، ج۵، ص۱۴. @AFKAREHOWZAVI
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💠خانه پدری مولا ✍فاطمه ابن‌علی فیلم را ببینید! اینجا سامراست. انگار برگ‌های دفتر تاریخ را از روی هم نوشته‌اند. همان روزی که حرامیان درِ خانه‌ی وحی را آتش زدند و پای نحس‌شان را داخل حرم و بیت نورانی علی(ع) و فاطمه(ع) گذاشتند هم همین بود؛ آن شبی که ماموران منصور دوانیقی به خانه جعفر صادق(ع) یورش بردند و حضرتش را با خود بردند هم... در خواب غفلت و راحت‌طلبی اهل حق همیشه شاهد جولان و سر و صدای باطل بوده‌ایم. این فیلم هم دارد همین را می‌گوید. می‌گوید: ای مسلمان! دو قرن در کنج راحت خانه‌ات خوابیدی تا بالاخره با لگد دشمن استعمارگر بیدار شدی! اول نفت و منابع کشورهایتان را غارت کرد، بعد امنیت و ناموستان و بعد اعتقاداتتان. اما در ورای تاریخ این فیلم یک بیداری نهفته است. بیداری اسلامی! و بهاری که از بهمن ۵۷ در ایران شروع شد. همان که با طنین تکبیرهای فرزندان آغاز شد، اوج گرفت و هیمنه متجاوزان را لرزاند. آری! فرزندان خمینی و خامنه‌ای و سیستانی همان دلاوران بیداری بودند که بالاخره پای نحس متجاوز را بریدند و با جان‌هایشان چتر امنیت را روی خانه پدری مولایمان گستراندند. حالا با خون پاک خود خاک این شهر را از نجاست کفار تطهیر کرده تا امن و آرام، زائران حرم شریف حضرت عسکری(ع) را به آغوش بکشد. خدایا در روز عید بیعت با تو و مولایم عهد می‌بندم که همیشه خودم را مدیون سربازان بیداری بدانم.✋ @AFKAREHOWZAVI
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. از سربازی تا سر، بازی ✍مرضیه‌ رمضان‌قاسم در ایام امامت امام زمان هر فرد به نوبه‌ی خود به ساحت مقدس حضرت ولی‌ عصر -عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف- عرض ارادت می‌کند زیرا هر کدام از ما شیعیان و محبان حضرت سربازانی هستیم که زیر لوای مهدی آل محمد قرار داریم بنابراین اگر می‌خواهیم همچون پرگار سرگشته و حیران دور خود نگردیم و دست آخر در همان مکان اول سردرنیاوریم لازم است هر کدام‌مان با تلاش و مجاهدت به مقام سر، بازی نائل آئیم چرا که در راه امام باید از سرگذشت و تا سرآمد و کارآمد شویم. امید که توفیق سرسپردگی، سرباختن و سر، بازی برای امام زمان نصیب‌مان گردد. از سربازی تا سر، بازی دور باطل نیست بلکه دورِ یار گردیدن و سیر انا لله و انا الیه راجعون است؛ "اللهم ارزقنا" شاگرد‌مکتب سر،باز قاسم‌سلیمانی @AFKAREHOWZAVI
. «اندر مفهوم برائت» ✍زهرا نجاتی اگر عیدبیعت می‌گیریم، یا جشن تاجگذاری دلیلش مشخص است؛ آخرین حجت خدا، در پنج سال و نیمی، امام شده و تمام عالم در کنف عنایاتش می‌چرخد. اما رُفعِ القلم؟ نه.. هیچ کجای دین، موافق زیاده‌روی و مستی نیست خیلی فرق نمی‌کند از شادی باشد یا غم. دین ما آن قدر زیباست و آن قدر عقل محور که هرکجا نقش عقل کاهش پیدا کند، دستور تحریم می‌رسد. می‌خواهد مستی شراب باشد یا مستی شادی یا آهنگ یا رفع القم. و لعن و نفرین آن سه تن؟!! آیا معنای برائت، مساوی است با جشن گرفتن و لعن علنی؟ آیا صرف لعن برزبان راندن چاره است؟ آیا برائت یعنی این؟ 👈🏻اگر کسی معنای تولی و تبری را درست دانسته باشد و دلیلش برای لعن همین باشد، باید به او گفت از جشن و قرمز پوشی و پایکوبی، آنچه که باید حاصل نمی‌شود. راه زیاد دارد برای آنچه که به اشتباه در این جشن‌ها دنبالش هستیم. 👈🏻یک پایش میدانی را به همه به خصوص آنها که در مناطقی کمتر مذهبی هستند، پیشنهاد می‌کنم: نوجوان‌ها و کودکان را بنشانید و از آنها اول اسامی اهل بیت را، بعد کمی توضیح در حد یک جمله در موردشان، بعد نام پدرها و نه مادرهایشان را بخواهید. اگر همه اینها را می‌دانستند، وارد مرحله دوم شوید و از آنها یک جمله بپرسید:«چه کسانی دشمن امام علی بودند و چرا؟» یا بپرسید:« چرا حضرت زهرا در هجده سالگی شهید شد؟» حتی می‌توانید مادرهایشان را یا پدرهایشان را جمع کنید و از آنها در سطح بالاتری بپرسید:«دلیل دشمنی آنها با اهل بیت چه بود؟ یا تفاوت شیعه با بقیه مذاهب اسلام, چیست؟» یا اصلا بپرسید «دلیل دشمنی ما و چنین مناسبت‌هایی چیست؟» 👈🏻قطعا به جز عده کمی، شاهد سکوت یا جواب‌هایی نادرست خواهید بود. 🌀فارغ از این‌که جشن‌های ما، بیش از سود و ثوابش، به ضرر شیعیان در شهرها و کشورهایی که مذاهب شیعه و سنی در کنار همند، است و فارغ از دستور رهبر به علنی نبودن این جشنها، دو مطلب وجود دارد؛ اول اینکه اساسا این جشن‌ها به جز تخلیه روانی یک عده، تاثیری در برائت به معنای حقیقی‌اش ندارد. و دوم اینکه، اگر حقیقتا به دنبال تولی و تبری و تفهیم آن به نسل آینده باشیم، باید ده‌ها برابر حالا، در جهت معرفی هم اهل بیت و هم دشمنانشان آن هم نه به نحو سرسری و خلاصه، که به شکل جریان شناسانه، تلاش کنیم. این جشن‌ها نهایتا چند لعن رد و بدل می‌کند، اما حقیقت آنچه بوده و هست و دلیل دشمنی یا دوستی را در آشنایی با اصل دین و خواندن کتاب اسرار آمیزی مثل «اسرار آل محمد» صلوات الله علیهم اجمعین، می‌توان جست. کتابی که پس از نوشته شدن توسط امام حسن عسکرى علیه‌السلام در صد تایید شد و الان فایل‌های حقیقی و پی دی افش موجود است اما کمند کسای که آن را بخوانند و به نسل بعد منتقل کنند. عید امامت حضرت بقیه‌الله عجل الله فرجه مبارک و دستتان تا قیامت به بیعت با مولا گرم.... @AFKAREHOWZAVI
. «رضا پسر نوش آفرین» ✍طیبه فرید صبح پنجم مهر لباس‌های سلطانی اش را کنده بود و شده بود یک رضای خالیِ خالی. بی هیچ پیشوند و پسوند اضافه ای.سوار کشتی «بندرا» رفتند به سوی سواحل هند.بدون ستاره ی دنباله داری روی سینه و سر شانه اش. بی تاج و چکمه شاهی.توی دلش گفته بود: تُف اندران ارواحت روزگار.وروزگار گفته بود اندران ارواح خودت.به من چه! فکرش را بکن پنج روزِ آزگار کشتی شاه مخلوع مفلوک روی آب دریا معلق باشد.اولش دولت صادق فخیمه ملکه قول داده بود برساندشان به ساحل بمبئی و آزادشان کند بروند هر جهنمی که دوست دارند. به راوی بابت این کلمات تند خرده نگیرید که شرف المکان بالمکین.سال ها هر جا رفته بودند بهشت خودشان بود و جهنم دیگران،اما انگار حالا همه چیز وارونه شده بود.خبری از ساحل بمبئی نبود.کشتی، جایی پرت، وسط آب های گرم و شرجی لنگر انداخته بود.سرغنسول سابق دولت بریتانیا« کلرمونت اسکرین» آمده بود توی کشتی و یک جوری فینگلیش طور بلغور کرده بود که شما درساحل بمبئی حق پیاده شدن ندارید. آه رعیت بود که دامن شاهْ پدرِ پهلوی را گرفته بود،آه میرزا وقتی داشت یخ می زد،آه مجتهدی که عمامه اش را پرانده بودند به جرم ان که اسرار هویدا می کرد و کشیده بودنش بالای دار وقتی که گفته بود افوـّض امری الی الله. آه رعیت مادر مرده ای که چادر از سر ناموسشان کشیده بودند و توی دریای خونِ گوهر شاد غرقشان کرده بود.آه ضعیفه هایی که نهال عمرشان زیر چکمه های قزاقی رضا پالان، نوه ی «مراد سجلِِّ سلطانِ تراریخته»* پایمال شده بود.همه ضعیفه ها به جز تاجی آیرُملو که شریک روزهای تباهی اش بود. رضا حالا دیگر نه شاه بود و نه سپه سالار و نه حتی رضا پالانی.فقط و فقط یک اسیر جنگی پیر بود. باید توی مسیر رسیدن به بندر، آن موقع که توی کرمان گوش درد گرفته بودو دکتر جلوه برایش استراحت تجویز کرده بود اما انگلیس ها گفته بودند« تخت گاز برو بندرعباس کشتی بمبئی سه روز بیشتر منتظر نمی ماند»، می فهمید چه خبر شده!هر چند که اگر هم می فهمید توفیری نمی کرد،مردم از جانش سیر بودند.از بس نان سنگک دو ور کنجدی اش را زده بود توی خون ملت.کشتی قفس معلقی بود روی آب. ساکنین کشتی قرار بود وقتی رسیدند هندوستان، بروند پی زندگیشان،یک جای خوش آب و هوا مثل شیلی. اما دولت فخیمه اجازه نداده بود. می خواست زندانی های بی وطن را بفرستد موریس. آدمی که به خاک و رعیتش خیانت می کند بی وطن است، هیچ جاییست.و انگلیسی ها این را فهمیده بودند. کشتی به جزیره رسید و خانواده پهلوی بی محمد رضا در میان پیشواز سرد استقبال کننده هایی که وجود نداشتند،سر به زیر،قدم به خاک موریس گذاشتند.پیر شاه توی آن آب و هوای جهنمی آرزو کرد کاش نوش آفرین گرجی مُرده بود و او را نمی زایید.تازه اولک آوارگی اش بود... جزیره دوربان، ژوهانسبورگ...آفریقای جنوبی! بگذریم. ساعت سه صبح چهارم مرداد، توی خواب نه چندان عمیقش مُرد.زیر شمد نازکی که روی سینه اش سنگینی می کرد.بی تاج و تخت، بی خَدَم و حَشَم. *روایت سلطان تراریخته به قلم نگارنده @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا