#طرح_خوب
امروز یه بنده خدایی یه ایده خوبی میداد درباره فرزندآوری ویژه مادر بزرگ ها حیفم اومد با شما در میان نگذارم.
می گفت:مامان بزرگ های مؤمن؛
اگه باور دارید زیاد شدن آمار شیعه امیرالمؤمنین چه تأثیر دنیوی اخروی والایی داره، حتما به اینم توجه دارید که کمک به فرزند آوردن بچه هاتون بالاترین عبادته
وتأثیر عالی و بی نظیر بر سرنوشتتون داره .
پس دیگه نگید از ما گذشته، یاعلی بگید و دست به کار بشید:
✨در زمینه فرزند آوری به بچه هاتون اعلام حمایت وهمکاری کنید.
✨بهشون دل وجرأت بدید و ترسشون رو بریزید.
✨با افتخار از شادیهای فرزنددار شدن خودتون تعریف کنید تا بفهمند تلاش در این عرصه افتخار آمیزه،
✨صرفه جویی وساده زیستی رو بعنوان یک ارزش والا بهشون تلقین کنید وتجمل گرایی و شیک وپیک بازی های بیخودی رو از چشمشون بندازید.
اگر بچه تون وضع مالیش خوب نیست قربة الی الله:
✨تو خرج پوشک نوه تون شریک بشید.
✨به بهانه های کوچک مایحتاجشون رو (لباس،کفش،کیف،چادر و...) هدیه بدید تا نیاز به خرید نداشته باشند.
✨هر از گاهی غذا بپزید براشون بفرستید تا در پول و وقت و انرژیشون صرفه جویی بشه.
✨بگید هر از گاهی نوه ها رو بفرستند پیش شما زن وشوهر برن تفریح واستراحت عروس دامادی.
✨یه بارم مهمونشون کنید یه سفر مشهد برن، هم بیمه امام رضا بشن هم حال وهوا عوض کنند و روحیه بگیرند. .(مطمئن باشید برکات این زیارت برای شما از زیارت رفتن خودتون بیشتر نباشه کمتر نیست.)
✨یک سال لوازم التحریر مدرسه رو به مناسبت اول مهر و...به نوه هاتون هدیه بدید حتی به نیت خیرات وشادی روح درگذشتگان.
✨یک سال مانتو شلوار وکیف وکفش مدرسه رو هدیه بدید.
✨گاهی به جای مسجد وهیئت رفتن ،نوه کوچیکه رو نگهدارید نوه بزرگ ترها باپدر ومادر برن هیئت ومسجد هم سرشون باد بخوره هم عطر معارف الهی به مشامشون برسه.
✨و....بقیه اش رو شما به ما ایده بدید😊
میگفت:
مادر بزرگای عزیز ونازنین
وقت کمه
جمعیت شیعه در حال کم وکمتر شدنه
دین خدا درخطره
عمر من وشماهم رو به پایانه و
سفر آخرت در پیشه
ثروت دنیا به دنیا میمونه مگه این که تبدیل به ارز آخرتی بشه
طلا مون رو بفروشیم باهاش از خدا نوه بخریم.
حواسمون باشه که هر نوه، یک نفر نیست ؛ ان شاءالله یک نسل شیعه تا قیامت دنبال خودش میاره.
طلا بفروشیم به جوان ترها کمک کنیم.
کاری کنیم بعد از مرگمون یک نسل ،دو نسل ،سه نسل شیعه امیرالمؤمنین بیشتر روی کره زمین از برکت همت ما باقی بمونه و پرونده عمل صالحمون تا قیامت بسته نشه و....
🌿شماهم اگه پسندیدید
هم عمل کنید هم برای دیگران ارسال کنید.
✨خدا رو چه دیدید!
شاید با انتشار همین یک پیام باعث تولد چند نسل از شیعیان امیرالمؤمنین شدیم که با شنیدن خبرش ودریافت اجرش در آخرت حسابی غافلگیر میشیم ان شاءالله. 😍
✍م.آقایی
@farda_dir_ast
998.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آثـــــــار بی نظیــــــر فرزنـــــد
#فرزندآوری
@farda_dir_ast
🆕 عرضه نسخه جدید اندروید
🔹 ضمن عرض تبریک اعیاد شعبانیه و در آستانه میلاد مسعود #امام_زمان عجلالله تعالی فرجه، نسخه جدید اندروید با شماره ورژن 6.2 به کاربران گرامی تقدیم میشود
🔸 در #نسخه_جدید_ایتا بخشهای زیادی از رابط کاربری بازطراحی شده است و سرعت اجرای برنامه و عملکردهای مختلف نسبت به نسخههای پیشین بهبود قابل توجهی دارد
✳️ مهمترین ویژگیهای این نسخه در 7 سرفصل کلی عبارتند از:
1️⃣ قابلیتهای کلی:
➖ افزایش سرعت بارگیری گفتگوها هنگام اجرای برنامه
➖ امکان ذخیرهسازی دادهها در کارت حافظه
➖ امکان بایگانی کردن گفتگوها و علامتگذاری همه گفتگوهای بایگانیشده به عنوان خوانده شده
➖ پوشهبندی یکپارچه گفتگوها در همه دستگاهها
➖ افزایش ظرفیت سنجاق گفتگو در پوشهها
➖ امکان سنجاق بینهایت پست در هر کانال یا ابرگروه
➖ بهبود جستجو در داخل گفتگوها و امکان مشاهده نتایج جستجو در کنار هم
➖ امکان حذف یکباره همه مخاطبین
➖ ایجاد لینک پست در ابرگروهها و کانالهای خصوصی
➖ امکان مشاهده محتوای کانالهای عمومی با لینک دعوت
➖ پشتیبانی کامل از قابلیت TalkBack برای نابینایان عزیز
➖ امکان پرش به کانال بعدی بعد از مشاهده همه پیامهای یک کانال
➖ امکان ویرایش تصاویر ارسال شده
➖ انتخابگر عکس بهبود یافته برای تصاویر پروفایل
2️⃣ ویدیو
➖ بازطراحی پخشکننده ویدیو
➖ پخش خودکار ویدیوها
➖ امکان پرش، پخش سریع یا زوم روی ویدیوی در حال پخش
➖ امکان پخش ویدیو با سرعت 0.2X تا 2X
➖ امکان پخش ویدیو از لحظه معین
➖ مشاهده گیف و پیامهای ویدیویی همزمان با شروع دانلود
➖ امکانات جدید (زوم و...) در پیامهای ویدیویی
3️⃣ صوت
➖ بازطراحی پخشکننده موسیقی
➖ امکان پخش سریع موسیقی با نگه داشتن دکمههای بعدی و قبلی
4️⃣ طراحی جدید رابط کاربری
➖ بازطراحی منوها، صفحه نمایش پروفایلها، منوی پیوست و ویرایشگر رسانه
➖ امکان حذف، سنجاقکردن یا بایگانی یکباره چندین گفتگو
➖ امکان انتخاب قالبهای متنوع برای برنامه
➖ امکان تغییر فونت
➖ امکان تنظیم الگوی حرکتی برای کشیدن روی فهرست گفتگوها
➖ دسترسی مستقیم به رسانهها در صفحه نمایه هر گفتگو
➖ امکان مشاهده پیش نمایش حساب دوم و سوم در منوی اصلی
➖ امکان تنظیم جلوه محو برای تصاویر پس زمینه
➖ استفاده بهینه از عرض صفحه برای نمایش متن و رسانه در گفتگوها
➖ انیمیشنهای جدید در عملکردهای مختلف برنامه
5️⃣ تنظیمات
➖ تنظیمات پیشرفته در اعلانها و صداها، دانلود خودکار رسانهها و سایر بخشها
➖ امکان شخصی سازی تنظیمات گفتگو
➖ امکان جابجایی سریع به حالت شب از منوی اصلی
➖ تنظیم ابزارک برای گفتگوها در صفحه اصلی گوشی
6️⃣ انتقال پیام
➖ بازطراحی شیوههای فوروارد بدون نقل قول
➖ امکان انتخاب بخشی از متن پیام برای کپی، اشتراک گذاری و...
➖ بهبود فرایند اشتراک گذاری رسانهها
➖ امکان انتخاب چندین گفتگو هنگام اشتراک گذاری از سایر برنامهها به ایتا
7️⃣ رفع ایراد
➖ پشتیبانی بهتر از اندروید 10 و بالاتر
➖ دهها اصلاح و بهبود کلی و جزئی
🔹 این برنامه هماکنون در فروشگاه اندرویدی مایکت منتشر شده است و طی ساعات و روزهای آینده از طریق برنامههای کافه بازار ، چارخونه و نیز وبسایت رسمی ایتا قابل دریافت خواهد بود
⚠️ هشدار مهم
برای حفظ امنیت حساب خود، از نصب هر برنامهای که در منابع غیرمعتبر و کانالها و گروهها منتشر میشود خودداری فرمائید
•┈••✾••┈•
🔰کانال رسمی اطلاعرسانی ایتا:
https://eitaa.com/eitaa
eitaa-6.2(2440).apk
حجم:
41.25M
📣 #نسخه_جدید_ایتا منتشر شد.
🤲الحمدلله سرعت نرمافزار عالی شده
این نوگل خندان که میبیند مثل گل حسن یوسف غمیش آمدهاند و جایزه را در دست گرفته جناب آقای حسین مجاهد هستند. به نوبه خودم و به نوبه باغ اناری ها و به نوبه باغ گردویی ها و به نوبه نویسندگان با تربیت به ایشان تبریک عرض میکنم. ولی جایزه نقدی را بروز نداده. بروم از زیر زبانشان بیرون بکشم به شما هم خواهم گفت. فکر کنم بالای شش هفت تومن باشه. خدایا داستانهای ما را هم ببرندان. برنده کنید یعنی.😎😂
@ANARSTORY
.
جهان یکسره در قبضه قدرت حسین است. از اینجا که من هستم همه عالم پیداست. همهجا دم و دستگاه حسین دیده میشود. قربانش شوم.
#حسین_علیه_السلام
#واقفی
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار
#پارت17
پس از خوردن شام توسط مهمانان، استاد مجاهد میکروفون را برداشت و گفت:
_از همهی عزیزان که لطف برگی کردند و به اینجا آمدند، کمال تشکر برگی را دارم و انشاءالله در عزای برگهای اعظمتون و همچنین تاجگذاری برگهای کوچکتون جبران کنیم. در ضمن برای سلامتی خودتون و خانوادتون، صلواتی بلند ختم کنید.
همگی صلواتی فرستادند و مهمانان فهمیدند که مراسم تمام شده و باید رفع زحمت کنند. البته مهمانان برای خروج از باغ انار هم، باید بازرسی بدنی میشدند. به خاطر همین، بانو ریحانه پس از بازرسی بدنی یک مهمان، یک موز از جیب وی در آورد و گفت:
_این چیه؟
مهمان کمی سرش را خاراند و سپس گفت:
_این یه خیاره که به خاطر فشار زندگی، کمرش خم شده و همچنین زیر آفتاب مونده و زرد شده.
مهمان بعد از گفتن این حرف، قهقهای زد که بانو ریحانه با عصبانیت گفت:
_نخند، ما عزاداریم.
_شما عزادارید، ما که عزادار نیستیم.
مهمان دوباره خندهی بلندی کرد که بانو سرباز فاطمی، خطاب به بانو ریحانه گفت:
_عزیزم چهلم استاد تموم شد. پس دیگه خندیدن مانعی نداره.
بانو ریحانه نفس عمیقی کشید و سپس به مهمان گفت:
_خانوم محترم، مگه شما تابلوی ورودی باغ انار رو نخوندید؟ روی اون تابلو نوشته خروج هرگونه اشیای گرانبها از باغ انار، جداً ممنوعه. حتی این موز عزیز.
مهمان شانههایش را بالا انداخت و گفت:
_خب الان من باید چیکار کنم؟
بانو ریحانه جواب داد:
_یا باید همینجا موز رو بخورید، یا باید قیدش رو بزنید.
پس از چند لحظه مکث، مهمان گوشهای ایستاد و شروع به خوردن موزش کرد که دای جان و همسرش از راه رسیدند و وارد باغ انار شدند. بانو احد بعد از دیدن آنها گفت:
_اینا دیگه اینجا چیکار میکنن؟
بانو ایرجی پاسخ داد:
_توی دادگاه دعوتشون کردیم دیگه. یادت نیست مگه؟
_آره خب، ولی الان چه وقت اومدنه؟ مراسم تموم شد دیگه.
بانو ایرجی پس از کمی مکث گفت:
_نمیدونم والا. راستی شبنمی کجاست؟ از اون موقعی که از آشپزخونه فرار کرد، دیگه ندیدمش.
بانو احد با کلافگی پاسخ داد:
_چه میدونم. حتماً یه گوشهای نشسته داره جدول ویار هفتهی بعدش رو چِک میکنه. شایدم رفته به شوهرش سر بزنه.
بانو ایرجی حرفی نزد که دای جان با لبخند ملیحش گفت:
_سلام و چکش. دیر که نکردیم؟
بانو احد یک دانه به پیشانیاش زد و با حرص گفت:
_حقشونه همون آش بدون حبوبات رو بذارم جلوشون.
بانو ایرجی با لبخند به دای جان گفت:
_سلام و آچار. یه کم دیر اومدین، ولی اشکالی نداره. بفرمایید بشینید تا براتون شام بیارم.
دای جان و همسرش روی میز نشستند که بانو ایرجی وارد آشپزخانه شد و در کمال تعجب دید که بانو شبنم گوشهی آشپزخانه نشسته و قابلمهی آش را بغل کرده. بانو ایرجی پس از دیدن این صحنه، سرش را تکان داد و گفت:
_به حبوبات آش که رحم نکردی. حداقل به رشتههاش رحم کن.
بانو شبنم محتویات داخل دهانش را قورت داد و گفت:
_ببخشید ایرجی جان، ولی چند دقیقه پیش جدول ویارم رو چِک کردم، دیدم از اذان مغرب تا اذان صبح ویار رشته دارم. البته آشی و پلوییش مهم نیست؛ مهم رشتَشه.
بانو ایرجی بدون جواب دادن به سمت قابلمهی باقالی پلو با ماهیچه رفت و گفت:
_راستی دای جان و زندای جانت اومدن. نمیخوای بری استقبالشون؟
بانو شبنم پس از شنیدن این حرف، کش و قوسی به بدنش داد و بدون هیچ واکنشی، به همراه قابلمه از آشپزخانه خارج شد و پس از چند دقیقه پیادهروی، خود را به دای جان و زندای جانش رساند و با شوق و ذوق به آنها گفت:
_سلام و ماش.
سپس قابلمه را به سمتشان گرفت و گفت:
_بفرمایید آش.
زندای جان پس از تعارف بانو شبنم، زبانش را بیرون آورد و عُقِ ریزی زد. سپس با لبخندی مصنوعی گفت:
_مرسی شبنم جان. صرف شده.
بانو شبنم دیگر چیزی نگفت که بانو ایرجی با دو پرس باقالی پلو با ماهیچه و همچنین سالاد کاهو و آب انار و آب نور به طرفشان آمد و گفت:
_بفرمایید شام.
دای جان و زندای جان مشغول غذا خوردن شدند که بانو احد پرسید:
_از قاتلین استاد و یاد چه خبر؟
دایجان آب انارش را سر کشید و پس از زدن یک آروغِ کَت و کلفت گفت:
_همون خبرای دیروزه. تحقیقات هنوز ادامه داره و تا الان مدرکی که ثابت کنه این دو کشته یا همون شهید شدن پیدا نشده.
کسی دیگر چیزی نگفت که ناگهان بانو ریحانه جیغ بلندی کشید. همگی به طرف ورودی باغ انار رفتند که دیدند استاد حیدر روی زمین افتاده و رنگش بدجوری پریده. دخترمحی که این صحنه را دید، چند بار به پاهایش زد و گفت:
_ای وای! پیادهی باغ هم از جمعمون پر کشید. خدایا عزرائیل چرا از باغمون بیرون نمیره؟
بانو احد چشم غرهای به دخترمحی رفت و گفت:
_اینقدر نفوس بد نزن دختر.
سپس به مردان باغ گفت:
_لطفاً کولش کنید و بنشونیدش روی صندلی.
مردان باغ همین کار را کردند و احف یک سطل آب یخ را روی استاد حیدر خالی کرد که ناگهان استاد چشمانش را باز کرد و از حالت بیهوشی در آمد...
#پایان_پارت17
#اَشَد
#14000202
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#باغنار
#پارت18
استاد حیدر هاج و واج به اطراف نگاه میکرد که استاد ابراهیمی گفت:
_چرا خودت رو اذیت میکنی حیدر جان؟ بعد مراسمِ سرِ مزار، چند بار بهت گفتم بیا سوار اسنپم شو؟! گوش نکردی که نکردی و تصمیم گرفتی پیاده بیای. بفرما، اینم نتیجش. چهار پنج ساعته که تو راهی و الانم مثل جنازه افتادی اینجا.
پس از پذیرایی از دای جان و زندای جان، بانو ایرجی بساط شام را هم برای استاد حیدر آماده کرد که بانو شبنم به دای جانش گفت:
_ببخشید دای جان، میشه این علی پارسائیان رو هم با خودتون ببرید؟
دای جان لقمهی آخر غذایش را خورد و گفت:
_واسه چی؟
_آخه مسافت باغ انار تا دادگاه خیلی زیاده و طفلک علی پارسائیان خسته میشه. اگه موافق باشید، امشب رو ببرید پیش خودتون و فردا دوتایی برید دادگاه. چطوره؟
_اولاً فردا جُمعَس شبنم جان و همهی دادگاها تعطیله. دوماً برای من مسئولیت داره.
بانو شبنم لبخند مهربانانهای زد و گفت:
_چه مسئولیتی دای جان؟ این بچه خودش مسواکش رو میزنه، خودش گوشیش رو واسه سحری زنگ میذاره و خودشم روزَش رو میگیره. کاری با شما نداره که.
دای جان ابروهایش را به معنای مخالفت بالا انداخت که علی پارسائیان گفت:
_محبت رو گدایی نکنید. چون به جای اینکه محبت به دست بیارید، بدتر گداتر میشید.
همگی از مونولوگ فوق العادهی گارسون باغ انار به وجد آمدند که دای جان و زندای جان، از همگی خداحافظی کردند و از باغ انار خارج شدند.
ساعت، سه نصفه شب بود. صدای جیرجیرکها به گوش میرسید و نسیم ملایمی، برگهای درختان باغ را تکان میداد. مراسم چهلم، به خوبی و خوشی تمام شده بود و اعضا تصمیم گرفته بودند تا سحر بیدار بمانند. به خاطر همین همگی در باغ انار جمع شده بودند و در ناربانو کسی نبود. همهی اعضا داخل گوشیهایشان رفته بودند و عکسهای مراسم چهلم را به همراه مونولوگهایشان، میدیدند و میخواندند. مثلاً یک عکس بود که احف داشت خودش را میزد و بقیه سعی در آرام کردنش داشتند. مونولوگ این عکس هم این بود:
_آری. بی استاد شدن، خودزنی را هم در پی دارد.
یا یک عکس از دخترمحی بود که در سر مزار داشت واو میفروخت. مونولوگ این عکس اینگونه بود:
_دخترک کتاب فروشی را دیدم که واو میفروخت.
یا یک عکس از دای جان بود که با دهان پر از غذایش، عدد دو را نشان میداد. مونولوگ این عکس هم این بود:
_قاضی هم قاضیهای قدیم. قاضیهای الان، نه تنها قاتلین را پیدا نمیکنند؛ بلکه شام چهلم مقتولین را هم میخورند و عدد دو را نشان میدهند.
این عکسها را بانو کمالالدینی گرفته بود که نشان از ماهر بودنش میداد. مونولوگها هم توسط اعضای مختلف، علیالخصوص بانو نسل خاتم و سلالهی زهرا گفته شده بودند. همگی با بیحالی، کانالهای گوشیهایشان را بالا و پایین میکردند که بانو احد خمیازهای کشید. از آنجا که خمیازه واگیر دار است، همهی اعضا خمیازهای کشیدند که احف گفت:
_خب خداروشکر استاد هم مُرد و چهلمش هم تموم شد.
احد با چشمانی خسته و گرد شده پرسید:
_خداروشکر استاد مُرد؟!
احف جوابی نداد که دخترمحی پوزخندی زد و گفت:
_جناب احف دارن چهرهی واقعیشون رو نشون میدن.
بانو شبنم پس از خوردن آش، شروع به خوردن تَهدیگهای باقالی پلو با ماهیچه کرد و گفت:
_من که میدونستم آقای احف از اول دنبال باغ بود؛ نه استاد واقفی. در ضمن یه جوری هم رفته بود توی دل استاد که شده بود پسر سومیش.
سپس به آسمان نگاه کرد و ادامه داد:
_آخ استاد! کجایی ببینی که پسرت میگه خوب شد استاد مُرد!
احف آب دهانش را قورت داد و گفت:
_آقا چرا همتون میزنین؟ من منظورم این بود که خوب شد مراسم چهلم هم آبرومندانه و به خوبی و خوشی برگزار شد. فقط همین!
کسی دیگر چیزی نگفت که بانو احد بار دیگر خمیازه کشید و خطاب به بانو وهب گفت:
_وهب جان، از بین عکسا و مونولوگا بهترینش رو انتخاب کن و باهاش عکسنوشته بساز. چون عید فطر نزدیکه و باید چند تا از بهتریناش رو وارد مجله کنیم.
با آمدن اسم مجله، بانو نورا گفت:
_راستی قضیهی مجله چیه؟
بانو احد دوباره خمیازهای کشید و جواب داد:
_ایدهی اولیهی مجله از مرحوم استاد بود. خودِ مجله هم از بخشهای مختلفی تشکیل شده. از جدول و داستانای طنز بگیرید تا مونولوگ و عکسای گرفته شده توسط اعضای باغ. تازه قیمتش هم نسبت به بیرون خیلی مناسبتره.
دخترمحی پوفی کشید و گفت:
_چه فایده؟! استاد که دیگه نیست و قطعاً مجله میخوره زمین، هوا میره؛ نمیدونی تا کجا میره.
همهی بانوان حرف دخترمحی را تایید کردند که بانو احد گفت:
_اصلاً هم اینطور نیست. وصیت استاد همیشه این بود که اگه عمر من قَد نداد و مُردم، شما حتماً مجله رو کامل کنید و به چاپ برسونید.
بانو ایرجی یک تَهدیگ از بانو شبنم گرفت و گفت:
_خب فایدش واسه ما چیه؟
بانو احد خواست فواید مجله را بگوید که ناگهان صدای جیغ بلندی از اتاق سید مرتضی، همسر بانو شبنم شنیده شد...
#پایان_پارت18
#اَشَد
#14000202
💠 #توکل
🔸پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
اگر چنان که شایسته خداوند است، به او #توکل کنید، روزی شما نیز داده می شود، همچنان که روزی پرنده داده می شود.
آنان گرسنه به طبیعت می روند و سیر بر می گردند.
📚 کنزالعمال/5684.
✍🏼اگر به روزی رسان بودن خدا اعتماد داشته باشیم و به ضمانت روزی بندگان توسط او باور داشته باشیم، هیچ گاه ناامید نمی شویم.
#دریافت_روزانه_حدیث
#افزایش_برکت_و_روزی
pay.eitaa.com/v/p/