#تمرین_کلاسی ۱۷
#بهشت_برزخی
امروز اولین روزی است که با شباهنگ پرواز کنان به این شهر آمدیم.
خانههای اینجا بزرگ و وسیع و بلورین و روی صفحه گردان هستند. از هر دری که بخواهی وارد شوی، میچرخد و آن در را برایت میآورد. در چوبی، فلزی، شیشهای، صدفی، سنگی و ...
باغهای زیبا و بزرگ با درختان میوه. هر نوعی که بخواهی.
چه صدای دلانگیزی میآید! آری این همان صداست که میگفتند گوشی که آهنگ حرام نشنیده باشد آن را درک میکند.
سلام عزیزی
شباهنگ: سلام عزیزی
اینجا کجاست؟
سلام. خوش اومدین. منتظرتون بودم. بهم گفته بودن امروز میرسین.
اینجا سرای شادیه که هر کس با بچهها مهربان باشه اجازه داره هر وقت خواست بیاد اینجا.
چقدر اینجا قشنگه؟ چه سرسره ها و تابهای بلندی! چه شهر بازی بزرگی! چرخ و فلکش رو ببین تا آسمونا میره. بچهها رو ببین! هر وقت بخوان پرواز میکنن. هر وقت بخوان تاب بازی می کنن و یا چرخ و فلک سوار میشن.
این وسیله بازی تو دنیا نیست ببین بچهها روش میپرن و تا آسمون میرن.
این اسبهای کوچولو برای اسب سواری بچههاست چه بالهای قشنگی دارن!
عزیزی: سلام.
شباهنگ بیا با آرام اینجا سهتایی بشینیم. خیلی خوش اومدین. راستی شما کدوم شهرین؟ من و شباهنگ به هم نگاه میکردیم و گفتیم: نمیدونیم ما تازه رسیدیم. از این میوهها میشه خورد؟ اونجا از مغازه میخریدیم سه برابر قیمت. اصلا نمیشد به مغازه نزدیک بشیم.
شباهنگ: عزیزی من دلم میخواد خودت بهم میوه بدی.
راستی عزیزی ما تو دنیا کلاس نویسندگی میرفتیم. میخواستیم تا چند سال ادامه بدیم، اما، شدیم شهید امر به معروف. حالا میخوایم ادامه تحصیل بدیم. اونجا تو دنیا ما تو باغ انار ثبتنام کردیم و استادمون هم برگ اعظم بود. اینجا هم باغ انار داره؟
عزیزی: آره. شهید سید طاها ایمانی هم اینجا کلاس نویسندگی داره.
برگ اعظم هنوز نوبتش نشده اما به محض ورود بهش یه کلاس باغ اناری میدن. به خاطر اون مولاتی هایی که نوشته هم اینجا کلی بهش درجه میدن. چون برای حضرت مادر نوشته و تلاش کرده، حضرت مادر خودشون به استقبالش میرن.
#آرام
#020114