eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
914 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
پازل کفش‌هایم را کنار کفش‌ مادرم جفت کردم. چادرش را گرفتم و وارد مسجد شدم. به ستون تکیه دادم و کیف صورتی عروسکی‌ام را باز کردم. دفتر نقاشی و مداد رنگی‌هایم را بیرون آوردم. دخترکی مثل فرفره جلویم ظاهر شد. پیش دستی کردم و گفتم: _لطفا دست نزن، یادگاریه. دخترک اخمی کرد. شانه‌هایش را بالا انداخت و با ناز گفت: - بابام از این دفترها برام خریده! اشک در چشم‌هایم حلقه زد ولی اجازه‌ی جاری شدن به آنها را ندادم. پازلی را که عکس بابایم بر آن نقش بسته بود از کیفم بیرون کشیدم و مقابل صورت دخترک گرفتم. به پازل اشاره کردم: - بابای من هم قبلا این دفتر رو برام خریده. دخترک سرش را به زیر انداخت و مثل شمع از خجالت آب شد. به قلم