#تمرین115
نور
دختر هستید. یک دوستی دارید که خوش قیافه و سانتیمانتال است. قد بلند. ناخنهای لاکزدن قرمزِ خوشرنگ. مانتوی جلو باز جیگری، شلوار چسبیده و ... مهربان است. خوش خلق و دلرحم هم هست. خانواده دار. جهیزیهاش هم کامله. منتظر همسر مناسب🙄. خب چه میگفتم؟🤔 آهان، بحث حجاب و اینها بود... به نظر شما این دوست شما چگونه میشود مثل شما؟ یعنی قلبا و عمیقا به حجاب کامل اعتقاد پیدا میکند؟
لطفا جوابتان را پردازش کنید... یعنی اول جواب یک کلمه ایاش را پیدا کنید بعد همان را توسعه دهید...
مثلا
🔸 #ترساندن یعنی اگر از جهنم و آویزان کردن زنان بد حجاب از گیس و جاهای دیگر برایش بگوییم میترسد و حجابش را درست میکند.
یا
#محبت
برایش بگوییم که چقدر خدا مهربان است و نمیخواهد به ما آسیب برسد و ...
#تمرین
#یادداشت
#تمرین115
#حجاب
#عفاف
«لبخند زیر ماسک»
یک فضای کوچک وسط خیابان را فرش کرده بودند. کنارش موکبی بود برای پذیرایی با چایی و قند. پشت صحنهی موکب، علم و کتلی بود که با نورهای قرمز فضاسازی زیبایی ایجاد کرده بود. سقف هیئت، آسمان بود. موتور و ماشین از دو طرف هیئت رد میشدند!
از موتور پیاده شدیم. صدای مداحی به آرامی پخش میشد. مراسم شروع نشده بود. کنارهم روی فرش نشستیم. جمعیت فشرده نبود اما جای خالی هم زیاد نبود. خیلیها خانوادگی حلقهوار نشسته بودند مثل پیکنیک. پسربچههای سیاهپوش، دنبالبازی میکردند. اطرافمان از خانمهایی که موهای پریشان و زیبایی داشتند، پر بود. یاد قدیمها افتادم. با خودم گفتم: «قبلنا واسه هیئت رفتن چادر سر میکردن.»
توی حال خودم بودم که صدایش را از کنار گوشم شنیدم. سمت راستم نشسته بود. سرم را تکان دادم که حرفش را بزند. گفت: «اون خانومه چادرش افتاده. بهش بگو.» تو دلم گفتم: «خب چرا نگاه میکنی آخه؟!»
نگاهم را چرخاندم تا رسیدم به دختر جوانی که دو ردیف جلوتر از ما نشسته بود. چادرش از پشت افتاده بود روی زمین. موهای خرمایی بلندش از پشت شالش پیدا بود. سرت را که تکان میدادی، ناخودآگاه چندتا این مدلی از زیر چشمت رد میشد. اما این یکی چون چادرش افتاده بود، لابد حس غیرت برادرانهاش گل کرده بود که درخواست تذکر صادر کرده بود!
به فاطمهی هفتساله نگاه کردم. فقط دوتا چشمش معلوم بود. روسری سیاه با برگهای آبی را با گیرهی آویزدار گربهایاش، مدل لبنانی بسته بود. چادرسیاه و ماسک صورتی، ترکیبی ساخته بود برای خودش!
سرم را تا نزدیک گوشش آوردم. گفتم: «اون خانومه چادرش افتاده. برو پیشش بگو ببخشید چادرتون افتاده. بعدشم زود بیا.» با چشمهایی که از بین روسری و ماسک بیرون مانده بود نگاهی به جمع انداخت. شاید با خودش فکر میکرد: «به کدوم باید بگم!» فوری گفتم: «اون خانومه که چادرش افتاده رو زمین.»
از جایش بلند شد. وقتی چادرش را روی سرش مرتب کرد، زیر ماسک به حجاب اختیاریاش لبخند زدم. سراغ سوژه رفت. گفت و برگشت. هیچ حرکتی از سمت آن خانم جوان انجام نشد. فاطمه کنارم نشست و گفت: «گفتم بهش. خانومه گفت: خودم میدونم»
حس بد ضایع شدن یک کودک، حس بدی بود. به سمت راستیام نگاه کردم. سری به تاسف تکان داد و بعد هر دو به افق خیره شدیم. یک لحظه به طرف فاطمه برگشتم و گفتم: «آفرین. کار درست رو تو انجام دادی، ثوابشو بردی.»
یکی دو دقیقه بعد چشمم به سوژه افتاد. چادرش را سرش کرده بود. لبخندی به غرورش زدم که نتوانسته بود جلوی دختربچهای بشکندش.
به فاطمه نگاه کردم. داشت به علم و نوشتههای کتیبهها نگاه میکرد. سرم را نزدیکش بردم و گفتم: «چقدر تاثیرگذار بودی. خانومه چادرش رو سرش کرد.»
لبخند زیر ماسکش از کوچک شدن چشمانش پیدا شد.
#هیئت
#حجاب
#امربهمعروف
#نهیازمنکر
#محرم
#شنود
#مستند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
#ملکوت
#باطن_جهان
#ابلیس
#حجاب
#محرم_و_نامحرم
#ذکر
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه میکنیم. باهم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
@AMINIKHAAH
#شنود #مستند #تجربه_نزدیک_به_مرگ #ملکوت #باطن_جهان #ابلیس #حجاب #محرم_و_نامحرم
#ذکر
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه میکنیم. باهم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
@ANARLAND
@AMINIKHAAH
پیام یکی از مخاطبان بنده در انجمن رمان...
الحمدلله...
الحمدلله...
الحمدلله که مفید بوده...
کاش رمان رفیق رو بقیه مردم ایران هم میخوندن و به دام بازی دشمن نمیافتادند.
رمان امنیتی رفیق:
https://eitaa.com/istadegi/1462
#فاطمه_شکیبا
#گشت_ارشاد #حجاب #اربعین
#امام_حسین #پای_انقلاب_ایستاده_ایم
http://eitaa.com/istadegi
647896834_-211309.mp3
8.54M
سرود من افتخارمی کنم به حجابم که توسط دختران دهه نودی اجرا شده.ترویج کنید تا زمزمه لبشان باشد
#حجاب
🔰 مهمترین محتواها برای پاسخ به شبهه معترضان
♨️ پیشنهاد اکید میشود به این چند کلیپ مسلط شوید و جهاد تبیین را اولویت قرار دهید
🔶 کل مطالب یکساعت هم زمان نمیبرد اما به اندازه ده ها هزار ساعت مطالعه مفید است
📌 رفراندوم
💢 چرا نظام خود را به رفراندوم نمیگذارد؟
بجای مطالعه ۴۰ کتاب، این ۴ دقیقه را بشنوید
https://eitaa.com/soada_ir/5460
💢 چرا در آمریکا رفراندوم برگزار نمیشود؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5310
💢 چرا رفراندوم برای نظام برگزار نمیشود؟
https://eitaa.com/soada_ir/4417
📌 زنان
💢 سه شوخی معترضان! پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین
https://eitaa.com/soada_ir/5914
💢 عکسالعمل آمریکا در قبال سرکوب زنان در عربستان
https://eitaa.com/soada_ir/5921
💢 مهمترین دلیل مرگ زنان باردار در آمریکا چیست؟
https://eitaa.com/soada_ir/5919
💢 بلایی که جمهوری اسلامی بر سر ورزش بانوان آورد!!
https://eitaa.com/soada_ir/5880
💢 ظلم جمهوری اسلامی به زنان!!
https://eitaa.com/soada_ir/5878
💢 سربازی اجباری بانوان در کدام کشورهاست؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5391
💢 تاریخ روایت میکند؛ وضعیت زنان قبل از انقلاب چگونه بود؟!
https://eitaa.com/soada_ir/4552
💢 نتیجه شعار "زن، زندگی، آزادی" !!
https://eitaa.com/soada_ir/5916
📌 آزادی
💢 برخورد عجیب با خانوم سلبریتی !!
https://eitaa.com/soada_ir/5884
💢 آزادی به سبک مجاهدین خلق!!
https://eitaa.com/soada_ir/5734
💢 نمونههای نبود آزادی در ایران!!
https://eitaa.com/soada_ir/5632
💢 مقایسه دقیق آزادی از دیدگاه غرب و جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/5494
💢 برخورد خشن با منتقدان در ایران!
https://eitaa.com/soada_ir/5427
💢 بی سابقهترین افشاگری رضا پهلوی از سانسور در جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/4921
💢 نمونههایی از ظلم جمهوری اسلامی به اقلیت های دینی !!
https://eitaa.com/soada_ir/4907
💢 رفتارِ نایس کشورهای داعیه دار آزادی با هنرمندان خود!
https://eitaa.com/soada_ir/4594
💢 اخراج فرهادی از جشنواره کَن!!
https://eitaa.com/soada_ir/4593
💢 در جمهوری اسلامی تا چه حد آزادی وجود دارد ؟
https://eitaa.com/soada_ir/4489
💢 چه کسی بازیگران قبل از انقلاب را ممنوع التصویر کرد؟
https://eitaa.com/soada_ir/4353
📌 دستاوردها
💢 دستاوردهای این 43 سال چه بوده است؟
https://eitaa.com/soada_ir/5306
💢 اگر شاه هم می بود همین قدر دستاورد داشتیم؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5610
📌 دستاورد دولت
💢 کشوری که اجازه نداد، ارز ۲نرخی به ابرتورم تبدیل شود!
https://eitaa.com/soada_ir/5852
💢 گزارش مهم بانک جهانی از کشورهای که ارز دونرخی را حذف کردند
https://eitaa.com/soada_ir/5617
💢 معایب تخصیص یارانه با ارز ۴۲۰۰ چیست؟!
https://eitaa.com/soada_ir/5616
📌 فساد
💢 نقدی بر شاخص ادراک فساد
https://eitaa.com/soada_ir/5324
💢 چه کسی در دنیا رکورددار اختلاس است؟!!
https://eitaa.com/soada_ir/5713
💢 فساد سیستماتیک در جمهوری اسلامی!
https://eitaa.com/soada_ir/5895
#⃣ #ایران #حجاب #زن_عفت_افتخار
💠 اندیشکده راهبردی سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از لفظ قلم | زهرا محسنیفر
🔴آفتابه لگن مجازی هفت دست، شام و ناهار کف خیابان هیچ!
🔹غزوهی احد با پیروزی لشکر ابوسفیان به پایان رسید و سپاه اسلام بعد از رها کردن تنگهی احد، قلع و قمع شد. لشکریان قریش که به سمت مکه برگشتند، از اینکه تمام جبههی اسلام را از پا در نیاورده بودند، پشیمان شدند و دوباره به سمت مدینه حرکت کردند تا کار اسلام را یکسره کنند. خبرچینها بین دو سپاه شروع به شایعهپراکنی کردند. ابتدا کسی به ابوسفیان رساند که لشکر انبوه محمد (ص) نو نوار شده و در تعقیب شمایند و دیر بجنبید، باید فاتحهی خود را بخوانید. همین شایعه کمر لشکر ابوسفیان را شکست و دست از پا درازتر قصد بازگشت کردند. برای اینکه فرصت کافی جهت عقبنشینی داشته باشند، ابوسفیان از تجّاری که به مدینه میرفتند خواست که شایعهی مشابهی را در آنجا پخش کنند؛ اینکه چه نشستهاید که سپاه #بیشمار قریش در راه است و اگر برسد، تار و مار میشوید. از آنها بترسید. پاسخ مسلمانان دندانشکن بود: «خدا ما را کفایت میکند و او بهترین وکیل است». شیرازهی سپاه قریش با یک شایعه از هم پاشید اما عملیات فریب دشمن بر مسلمانان بینتیجه ماند و بدون خونریزی خطر از سر امت اسلام دور شد.
🔸لشکر رباتها فضای مجازی را مثل سرطان گرفته است. پیرمردهای کمپ تیرانا این روزها اضافهکاری میکنند. گنجشکک اشی مشی چوب خود را با اجی مجی در حوض نقاشی فجازی چرخانده و لجنهای کف حوض رو آمدهاند. در بورس لندن عرضهی اشک تمساح از تقاضای آن پیشی گرفته و بیبیسی فارسی مجبور به تعدیل نیرو شده است. اکانتهای ستارهدار آبیرنگ، بدون ترس از زمستان سرد اروپا، یکدفعه یاد زبان مادری افتاده و به فارسی جیک جیک مستون میکنند. کار سالومه و مسیح به خاطر یک مشت دلار به گیس و گیسکشی کشیده. در مجازی نظام بارها سقوط کرده و به دست مخالفان افتاده. براندازان توییتری که با هشتگهای میلیونی موش زاییدهاند، افسردگی بعد از زایمان گرفتهاند. کنتورهای دروغشمار در فضای سایبری از کار افتاده است. قیام نیاز به تنفس دهان به دهان دارد.
🔹پیج سلبریتیها تنگهی احد شده است. زامبیها و آدمخوارهای مجازی به کمک انبوه رباتهای جگرخواری که قرصهای خود را نخوردهاند، به این صفحات حملهور شده و تقاضای بادبزن میکنند. آتش در حال خاموش شدن است و در اروپا قیمت بنزین سر به فلک کشیده. خط لولهی نورد استریم هم منفجر شده و گازی در فندکها باقی نمانده. اما فوت کردن که مالیات ندارد. هوادار را از سلبریتی جماعت بگیری، جانش در میآید و زوارش در میرود. خطر ریزش فالوور جدیتر از خطر متروپل است. ما را بکُش اما آنفالو نه. سکوت نشانهی رضایت به وضع موجود است. اگر چیزی از خودت توییت نکنی، در خون به ناحق ریخته شدهی رباتها سهیمی. محبوبیتی که نظام خرده خرده برایت ساخته، یکدفعه کرور کرور بر باد خواهیم داد. به حجاب دمخروسی مریم رجوی قسم ما بیشماریم. به استحکام ساختمانهای پژاک و کومله در برابر موشکهای سپاه سوگند ما هرگز فرو نمیریزیم ...
🔸در خیابانها اما هیچ پهپادی پر نمیزند و جریان نرمال زندگی برقرار است. مدرسهها باز شده و رفتگر محل منتظر سطل آشغال جدید است. بجز گنجشکها و پلیس سر چهارراه، کسی در خیابان سوت نمیزند. قبوض آب و برق به روال همیشگی پرداخت میشود. در نیمکرهی غربی، فعالان فارسیزبان شبکههای اجتماعی خوابیدهاند و موقع تعویض شیفت است. زمستان در راه است و قیمت لحاف در اروپا دارد رکورد میزند. بایدن تحریمهای جدیدی علیه ایران وضع میکند و تحلیلگران سیاسی خمیازه میکشند. اینجا جمهوری اسلامی است و مردم خود را برای جشن ۴۴ سالگی انقلاب آماده میکنند.
#حجاب
✍#زهرا_محسنی_فر
https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648
هدایت شده از 🇵🇸دختران انقلاب 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 جواب کوبنده امام به یک روزنامه نگار مخالف #حجاب!!
● خانم امیری: این که من را بعنوان یک زن پذیرفته اید نشان میدهد نهضت ما یک نهضت #مترقی است..
● امام خمینی: من شما را نپذیرفته ام شما خودت آمدی!! اینکه شما را بپذیرم دلیل بر ترقی نیست!!
#زن_عفت_افتخار
#دختران_انقلاب
🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید
https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
خب. حجاب چیز خوبی است.🤔 با حجاب باشید تا رستگار شوید.🙄 خب دیگر چرا روسری را سرت نمیکنی؟ اگر سرت کنی برایت قاقا میخرم ها. آفلین دخمل خوب.😐.
پ.ن
اگر روسری اش را سرش کرد در اینجا باید به وعده خودتان عمل کنید و برای ضعیف الحجاب مربوطه قاقا بخرید. چون اسلام روی وفای به عهد خیلی تاکید دارد.😊
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دیدن این ویدئو شوکه خواهید شد
افشای مواضع و اقدامات افراطی خاتمی، میرحسین موسوی و حسن روحانی درباره مسائل فرهنگی از جمله #حجاب
اصلاحطلبان روشنفکر امروز را بشناسید
@Afsaran_ir
@anarstory
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد و دلهای یک مادر چند فرزنده!😂
🎙 شعرخوانی فهیمه انوری
📎 سیدخندان 😁
#طنز_فاخر
#حجاب
انجمن نویسندگان انقلابی رمان | انار
#مذهبی بودم
کارم شده بود چیک و چیک!
سلفی و یهویی..
عکس های مختلف با #چادر و روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافی شاپ..
من و زهرا یهویی گلزار شهدا..
من و زهرا یهویی سرخه حصار..
عکس لبخند با عشوه های ریز دخترکانه..
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها..
کامنتهایم یک در میان احسنت و فتبارک الله احسن الخواهر!
دایرکت هایم پرشده بود از تعریف و تجمید ها
از نظر خودم کارم اشتباه نبود
چرا که داشتم حجاب؛حجاب برتر!
کم کم در عکسهایم رنگ و لعاب ها بالا گرفت
تعداد مزاحم ها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!
چشمم خورد به کتابی..
رویش نشسته بود خروارها خاک غفلت..
هاا کردم.. و خاکها پرید از هر طرف..
"سلام بر ابراهیم" بود عنوان زیر خاکی من...
ابراهیم هادی خودمان..
همان گل پسر خوشتیپ..
چهارشانه و هیکل روی فرم و اخلاق ورزشی..
شکست نفس خود را..
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه..
ساک ورزشی اش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها...
80 درصدش جنس مذکر بود!!!
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای نسبتا بودار برادرها!
دایرکت هایم که بماند!
عجب لبخند ملیحی..
عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده
عجب هلویی..
عجب قند و نباتی ای جان!
از خودم بدم آمد
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری..
شهید هادی کجا و من کجا!
باید نفس را قربانی میکردم..
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیم ها...
#فاطمه_قاف
#حجاب
#شکستن_نفس
#شهید_ابراهیم_هادی
به نام خدای توالی زمانها و دنیاهای موازی
نمیدونم چرا. ولی یه حسی بهم میگه مثل پارسال که پروژه ززآ یهو و بی مقدمه و کمی زودتر از برنامهریزیهاشون شروع شد ایندفعه هم یه برنامهای بوده و اپلیکیشن ها میخواستن با هم لچک از سر کارمندانشون باز کنند و این یک مقدمه بوده.
مثل پارسال که یک خانومی جلوی ون میدوید و کل فضای مجازی شده بود پر از دانشمند و نظریهپرداز. البته یک عده بعدا فهمیدن توی پروژه دشمن بازی کردن.
الان هم به نظر مییاد یک عده دوباره دارند همون راه رو میروند. یعنی طرفداری از یک اپلیکیشن به اسم اینکه عکس توی مجموعه نبوده و بیرونش بوده. مال الان نبوده و قبلا بوده، لغو قرارداد یکطرفه از ادب و قانون خارجه و طاقچه لطف کرده که استقبال کرده. مگه مسئله ما دیوار داخلی و خارجی و درون و بیرون و کارمند رسمی و غیر رسمی و فضای سایت رسمی و پیج غیر رسمیه؟! اصل قضیه مشکل داره. جوابشم این نیست که خیلی از شرکتها کارمندانشون کشف حجاب میکنند و ...هر شرکتی توی پستوی خودش هرکاری میکنه ج.ا.ا قرار نیست تعقیبش کنه. ولی هر شرکتی که علنا دهن کجی کرد باید دهنش رو خورد کرد. البته سناریو خوب چیده شده و جوری اومدن جلو که راه های توجیه باز باشه. نفاق یعنی راه های توجیه رو باز بذار. یادم بیارید درباره خونه خرگوش و موش و ارتباطش به نفاق براتون حرف بزنم بعدا.
#فتنه_اپلیکیشنی
#حجاب
#اپ_مسموم
از خیابان رد شد. به سمت کتابفروشی رفت. عطر خوش بویی که میزد حواس همه را به خودش جلب میکرد.
یک خانواده از کنارش عبور کردند.
دختربچهای با چشمهای سبز و پوستی سبزه. و چشمهایی کنجکاو که با لبخندی عمیق او را برانداز میکرد.
همینطور که در حال عبور از کنار او بودند پرههای بینی مرد تکان خورد بعد سرش را بالا آورد و کمی بعد هم مثل دخترش داشت در حین عبور، او را میپایید. انگار کن دوربینی باشد که به حالت دورانی روی سه پایه میچرخد.
خانم از همسرش سوالی پرسیده بود.
_ بهتر نیست محسن جان؟
و وقتی جوابی نشنیده بود سرش را بالا گرفته بود و همسرش را در حال نگاه کردن به او دیده بود. کمکم صورتش سرخ و برافروخته شده بود و بعد هم گامهایش را تندتر برداشته بود.
این آخرین چیزی بود که او دید.
به کتابفروشی رسید. وارد شد.
_ سلام وقتتون بخیر. ببخشید کتاب چرا مردها خیانت میکنند رو آوردین؟! دفعه پیش گفتید سهشنبه میاد.
اومدم اونو بگیرم.
و میبیند که فروشنده هم به او دیده دوخته.
ناچار دوباره صدا میزند:
_ آقا! آوردید؟
و باز هم او گویی هیپنوتیزم شده فقط نگاه میکند.
_ آقااااا با شماااام! آوردین؟
و دستهای سفیدش را جلوی چشم فروشنده تکان میدهد. و همزمان با تکان دستش، دستبند ظریفش با قلبهای طلایی آویزان، تکان میخورند و صحنه زیبایی خلق میکنند.
مرد نگاه از صورت نقاشی شدهی دختر میگیرد و نفس عمیقی میکشد و بعد هم آب دهانش را قورت میدهد.
حالت چشمهایش به خماری میزند و خیلی آرام جواب میدهد:
_ جانم! بفرمایید ، چی خواستید بیارم خدمتتون؟
دختر لبخند تلخی میزند و نام کتاب را تکرار میکند:
_ چرا مردها خیانت میکنند؟
مرد لبخند مسخرهای میزند:
_ مردا که خیانت نمیکنن! مردا فقط عاشق میشن، عاشق قشنگا و قشنگیا...
بعد هم منتظر عکسالعمل دختر میشود. چند دقیقه بعد زنی جوان با نوزادی زیبا از راه میرسند. زن ماهرانه همزمان چادر و نوزادش را نگهداشته.
و وقتی وارد میشود امیرجان گویان لحظهای از صدای خندهی همسرش با آن دختر، لبخند روی لبش میماسد.
مرد لبخندش را زود جمع میکند. دستپاچه دستی به بینی و بعد پشت سرش میکشد. با حرکاتی سریع چند کتاب را جابجا میکند و علیک سلامی به کنایه میگوید :
_ این وقت روز اینجا چیکار میکنی؟
به وضوح ابروهای زن جوان توی هم رفته، دستی که با آن چادرش را جلو میکشد میلرزد و چشمهایش عجیب حرف دارند.
فروشنده رو به دختر میگوید:
_ امروز نداریم، آخر هفته بعد سر بزنید.
دختر از مغازه خارج میشود. و صدای جر و بحث فروشنده و همسرش را میشنود.
تا به خانه برسد چند بار دیگر متوجه نگاه بقیه میشود.
همزمان با مرد همسایه به خانه میرسد. مرد همسایه هم او را به حرف میگیرد از شارژ ساختمان میگوید و از اجاره بالا و آخر هم میرسد به چاقی همسرش. و اینکه این دختر چکار میکند انقدر استایل جذابی دارد. از او میخواهد به همسرش هم مشاوره بدهد.
زن همسایه در را باز میکند و متوجه گفتگوی آنها میشود.
از هم جدا میشوند و هر کدام وارد خانهشان میشوند.
دختر جلوی آینه ایستاده
کمی بعد صدای داد مرد همسایه که میگوید:
_ خب چاقی ! مگه دروغ میگم؟
و بعد هم صدای شکستن یک ظرف ، و پشتبندش صدای گریهی دختربچهی ۳ سالهی همسایه به گوشش میرسد.
دختر به یاد اتفاق صبح میافتد. جملات دختر جوان توی ذهنش تداعی میشود.
_ خانم ! عزیزم شالتون افتاده سرتون کنید
و دختر که با خشم گفته بود چرا سرم کنم؟ چون تو میگی؟ چون شبیه تو بشم؟
و دختر جوان که با لبخند و طمانینه گفته بود :
_ بخاطر من ؟
نه عزیزم
چون خدا گفته
چون خدا میخواد ما خوشبخت بشیم. چون میخواد زندگیامون گرم بمونه.
خدا به زن میل دیده شدن داد و به مرد میل دیدن!
اما برای عزیزشون! محرمشون! عشقشون!
برای خونه و خونواده ! حالا هر کی اینا رو بیرون خرج کنه در حق اون یکی چیکار کرده؟ نامردی! حتی در حق بقیه همنوعای خودشم! و در حق جامعه!
یه کم فک کن عزیزم. حق الناس خیلی سنگینه...
بعد هم راهش را کشیده بود و رفته بود.
حالا وسط سر و صدای دعوای زن و شوهر همسایه دختر یاد آن حرفها افتاده بود.
دستش را برد سمت دستمال مرطوب آرایشی و چند دقیقه بعد صورتش فقط نقاشی خدا بود. بکر و دستنخورده! چادر سفیدی که صبح با آن نماز خوانده بود را از روی جالباسی کنار آینه برداشت و روی سرش انداخت . موهایش را تو داد و کمی سعی کرد چادر را زیر گلویش سفت بگیرد. کمی صورتش را جلوی آینه چپ و راست کرد و به یک لبخند خودش را مهمان...
#شباهنگ
#حجاب
#حریم