✍ صنعت ایهام در نویسندگی
✅لغات ایهامدار
زمانی می توانیم آرایه ی ایهام را دریابیم که از معانی مختلف آنها آگاه باشیم.
مهمترین لغاتی که متضمن آرایه ی ایهام هستند👇👇
روی(فلز-صورت)
خراب(مستی-نابودی)
هوا(دوستی-عنصر هستی)
پرده(پوشش-پرده موسیقی)
گوشه(کنج-اصطلاح موسیقی)
رنگ(شیوه-الوان)
عین(چشم-مثل)
مردم(مردمک چشم-انسان)
عشاق(اصطلاح موسیقی-عاشقان)
راه(اصطلاح موسیقی-طریق)
پروانه(حشره-اجازه)
گران(سنگین-باارزش)
درگرفتن(اثرکردن-آتش گرفتن)
از این دست(شیوه-عضو بدن)
ترک(رهاکردن-کلاه خود)
قانون(اساس و قاعده-نوعی ساز)
عود(چوب خوشبو-نام ساز)
آهو(غزال-عیب)
آیت(آیه قرآن-نشانه)
اسب(حیوان اسب-مهره شطرنج)
افتاده(بر زمین افتاده-متواضع)
بار(مرتبه-محموله)
باز(پرنده شکاری-دوباره-گشاده)
برآید(ممکن باشد-طلوع کند)
بو(رایحه-آرزو)
بوستان(نام کتاب سعدی-باغ)
پرده(پوشش وحجاب-نغمه موسیقی)
پیاده(متضاد سوار-مهره شطرنج )
پیل(نام حیوان-مهره شطرنج)
تار(رشته مو-تاریک-نوعی ساز)
تفسیر(شرح و بیان-تفسیر قرآن)
چنگ(دست-نوعی ساز)
چین(نام کشور-پیچ وتاب)
داد(عدل-فریاد-بن فعل ماضی)
دار(درخت-چوبه اعدام)
دارا(داریوش-ثروتمند)
دستان(زال-نیرنگ-نغمه-دست ها)
دوش(دیشب-کتف)
راست(درست-متضاد چپ)
رخ(چهره-مهره شطرنج)
روان(روح-جاری)
رود(رودخانه-نوعی ساز-فرزند)
روزی(رزق-یک روز)
زال(پیرزن-پدر رستم)
سرگرم(مشغول-گرم بودن از مستی)
سو(سمت وجهت-نور چشم)
شانه(کتف-ابزار آرایش)
شاه(پادشاه-مهره شطرنج)
شکر(ماده شیرین-همسرخسرو)
شور(غوغا-نوعی مزه-دستگاهی درموسیقی)
قلب(دل-سکه تقلبی-دگرگون کردن)
قلم(ابزار نوشتن-شکسته)
کنار(آغوش-ساحل-جنب)
گلستان(کتاب سعدی-گلزار)
گور(قبر-گورخر)
لاله(نام گل-نوعی چراغ)
لب(عضوی درصورت-کنار-لبه)
ماه(ماه آسمان-سی روز)
مجنون(دیوانه-قیس بنی عامر)
مدام(شراب-پیوسته)
مشتری(خریدار-سیاره مشتری)
منصور(پیروز-نام حلاج)
مهر(خورشید-محبت-ماه مهر)
نای(نی-حلق)
نقد(سکه و پول-بررسی)
نهاد(ذات-فعل ماضی از مصدر نهادن)
حافظ(نام شاعر-حافظ قرآن)
حدیقه(کتاب سنایی-باغ)
حلاج(پنبه زن-لقب حسین بن منصور)
خلیل(دوست-لقب حضرت ابراهیم)
خویش(ضمیر مشترک-بستگان)
عود(چوبی معطر-نوعی ساز)
عهد(دوره-پیمان)
غریب(عجیب-بیگانه)
هوا(جَو-میل وهوس-عشق)
هزار(عدد ۱۰۰۰-بلبل)
دور اندیش(آینده نگر-کسی که به دور می اندیشد)
🆔 @adabiyat_pashayi
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
با سلام
هر انارِ زرنگ و باهوشی که ساخت نرم افزار و طراحی سایت بلد است به پیوی زیر مراجعه کند🔻
@Shahydeh_313
برای امورات مجله رب انار😎
⭕ قول میدهیم اسمش هم در بخش همکاران مجله بزنیم...
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
رمان نویسان مذهبی فراموش کردهاند که باید "کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم" را رعایت کنند. همه هنر رماننویس باید این باشد که بیصدا و قطره قطره ارزشها را بین اجزاء داستان، بگنجاند.
به گزارش خبرنگار صدای حوزه، رمان و ادبیات ابزار مدرنی است که با گذشت روزگار، به مصرف بالینی بسیاری از مردم خصوصا جوانان و نوجوانان با انواع سلایق مذهبی و فرهنگی و سیاسی تبدیل شده است. دیگر نمی توان رمان نویسی را یک پدیده لاکچری و برای قشر خاص و یا امری نخبگانی تلقی نمود. پی دی اف ها و اپلیکیشن هایی که در فضای وب، رمان خوانی را به یک امر روزمره و عادی تبدیل کرده و رگ های جامعه را چه خوب یا چه بد، درگیر خود کرده است.
این مساله وقتی جدی می شود که مساله ای به نام رمان دینی یا رمان نویسی با ژانر مذهبی به تدریج در حال نضج گرفتن و شکل گیری است و وارد گود پرتلاطم و سنگین رقابت برای ذائقه سازی و مصرف اجتماعی_فرهنگی شده است. در همین رابطه پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه مصاحبه ای ترتیب داده با یکی از خواهران طلبه جوانی که وارد عرصه رمان نویسی شده و با یک چارچوب ذهنی دینی و ماموریت تبلیغی، تالیفاتی را به انجام رسانده و در کنار شغل و زندگی شخصی، به تدریس و تربیت نیرو برای این عرصه همت گماشته است.
خبرنگار : سلام علیکم پایگاه خبری تحلیلی صدای حوزه مفتخر است که جهت مصاحبه پیرامون جایگاه و ضرورت ادبیات و رمان نویسی خدمت شماست. در ابتدا لطفا خودتون رو معرفی بفرمایید. میزان تحصیلات و جایگاه حقوقی و یا مشغولیت های فرهنگی که دارید و آثاری که از شما به چاپ رسیده یا در دست چاپ است را عنوان کنید.
زینب رحیمی تالارپشتی هستم، با مدرک سطح سه فقه و اصول. در مرکز مدیریت حوزههای خواهران مشغول به کار بوده و سابقه تبلیغ در مدارس را هم دارم. کتاب “بررسی تطبیقی ارث زوجه” و دو رمان به اسمهای “برگی از درخت”و “دختر مهتاب” را چاپ نموده و اقدام به انتشار رمانی با عنوان “حاشیه پررنگ” در فضای مجازی کردهام.
خبرنگار: از وضعیت رمان نویسی در کشور صحبت کنید که بازار مصرف و خواننده اش چگونه است و میزان استقبال خوانندگان در چه وضعیتی است؟
بشر از آغاز خلقت مشغول رویا پردازی بوده و کتیبه و سنگ نوشتههای هزاران سال پیش هم نشان از قدمت داستانپردازی انسانها دارد.
رمان از حدود دویست سال پیش که پا به ایران گذاشت، مشتریهای خاص خودش را داشته و دارد. نوجوانان و جوانان، بزرگترین مشتریان رمان بوده و هستند. علاقه این قشر از مخاطبان به دلیل اقتضائات سنی آنهاست. اقتضائاتی در ارتباط با رویاپردازی و بلندپروازیهای طبیعیشان.
نکته قابل ذکر این است که در گذر این دویست سال، بنا به شرایط زمانی و تفکرات غالب در جامعه، مثل کشف حجاب، جریانات غربزده، انقلاب، دفاع مقدس و جریانهای آزادیگرا و ذائقه مخاطبان رمان دستخوش تغییرات فراوانی شده. حتی گاهی میزان استقبال را هم تحت تاثیر قرار داده است.
امروز و در این برهه، رمان با نوع جدید و متفاوتش مورد استقبال قشر غالب رمانخوانان قرار گرفته. رمانهای آنلاین، فن فیک و وانشاتها، علاوه بر رمانهایی که به رمانهای زرد معروفند، عمده بازار مصرف رمان را به خود اختصاص داده است. آنقدر که میتوان گفت بازار مصرف را اشباع کردهاند.
نوجوان پر شور و احساس، ابتدا طرفدار خواننده یا بازیگری مشهور میشود؛ سپس به خاطر حس هواداری عمیقی که اقتضاء سنش است، فن فیکهای طراحی شده و هدفمند موجود را دنبال میکند.

خبرنگار: رمان نویسی با موضوعات دینی چه وضعیتی دارد و ضعف ها و قوت های رمان ها با رویکرد دینی را چگونه ارزیابی می کنید؟
میتوان گفت امروزه رمان با موضوعات و ژانر مذهبی و دینی به طور غالبی طرفدار ندارد؛ حتی اکثر مذهبیها هم سراغ آنها نمیروند. از جمله دلایلی که میتوان برای آن ذکر کرد، عبارتند از:
۱.کلیشهای و شعاری بودن رفتارها؛
۲.پایین بودن اکتها و هیجاناتی که جوانان دنبال آن هستند؛
۳.معصوم بودن شخصیتهای اصلی؛
۴.تغییر ذائقه مخاطب با فنفیکها، وانشاتها و رمانهای زردی که جوان و نوجوانِ در سن بلوغ، آن را دوست دارد.
۵.نبود عاشقانههای موجود در فن فیکها، وانشاتها و … در رمانهای مذهبی. البته این فقره یکی از عوامل مورد قبل به حساب میآید.
۶.سنگیننوشتن مذهبینویسها به دلیل معیار نویسی؛ معیار نویسی با سنگیننویسی درهم و قلم روان گم شده است.
۷.تلنبار کردن کل مباحث اعتقادی و دینی در یک رمان. به اصطلاح کامیونی از این مباحث را وسط یک داستان خالی میکنند.
به عبارتی فراموش کردهاند که باید “کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم” را رعایت کنند. همه هنر رماننویس باید این باشد که بیصدا و قطره قطره ارزشها را بین اجزاء داستان، بگنجاند.
خبرنگار : با چه رویکردی خود شما وارد چنین فضایی شدید و چه دغدغه ای باعث شد که به عنوان یک خانم طلبه به رمان نویسی روی بیاورید؟
بنده از کودکی به
خواندن کتاب و به طور خاص در نوجوانی و جوانی به خواندن رمان به شدت گرایش داشتم. دلنوشته و شعرهایی هم برای خودم مینوشتم تا اینکه حدود سه سال پیش عزیزی ابن تلنگر و انگیزه را در من ایجاد کرد که از استعداد نویسندگی که ایشان به آن اعتقاد داشتند، استفاده کنم و دست به قلم شوم.
برای من که مبلغ بودم، یافتن ابزار مطلوب و محبوبی همچون رمان نویسی، بسیار باعث دلگرمی شد.
یک طلبه و خصوصا یک مبلغ همیشه دغدغه کمک و آگاهی بخشی به بخش آسیب دیده جامعه را دارد. امروزه آسیب دیدهگان جامعه ما نوجوانان هستند که مورد هجمه ناجوانمردانه تهاجم فرهنگی قرار گرفتهاند. البته احساس مسئولیت نسبت به اجرای بیانیه گام دوم انقلاب نیز انگیزه مضاعفی شد تا برای جلوگیری از تهاجم فرهنگی و ترمیم و ترویج سبک زندگی اسلامی_ایرانی از این ابزار نوین، برای انبوه مخاطبینش کمک بگیرم.
خبرنگار: از موانع و مشکلات و همچنین بازخوردهای مثبت و شیرینی های چنین مسیری صحبت کنید و چشم انداز کار را چگونه می بینید؟
یکی از موانع این عرصه از تبلیغ که روشی نسبتا جدید محسوب میشود، نگاه خاصی و نامهربان برخی افراد در حوزهها به این کار است. نگاهی که میگوید: اگر رمان نوشتی به اسم خودت چاپ نکن؛ چون اعتبار علمیات را زیر سوال میبرد. نگاهی که میگوید، این کار جنبه سرگرمی و وقتگذرانی دارد. عدهای هرگز رمان را به عنوان وسیله تبلیغ دین و سبک زندگی قبول ندارند. همانها باعث میشوند که با کنایه و حرفهایشان گاهی درک کنم کنایه هایی را که شهیدمطهری برای نوشتن داستان راستان چشیدند. به ایشان گفته میشد کسی که که اصول فلسفه و روش رئالیسم و از این دست را نوشته، ورود به حوزه کودک و نوجوان، باعث افت شخصیتی و علمیاش میشود ولی ایشان مطابق نیاز روز و برای ترمیم و مهندسی ذائقه جامعه، منظومه فکری اش را به گونهای جدید بنا نمود و ارائه کرد.
مانع دیگر این عرصه برای رمان نویس طلبه آن است که اگر متناسب با نسل نوجوان و جوان و با ذائقه او بنویسد، در انتشارات مذهبی جایی نخواهد داشت. هدف تبلیغیاش نادیده گرفته میشود ولو اینکه ارزیابان این کار آن را تایید کرده باشند. در واقع انتشارات مذهبی اغلب ریسک رمان با رویکرد جدید را نمیپذیرند و طلبه باید با حمایت مالی جیب خودش در این راه قدم بردارد. البته نمیتوان همراهی و درک برخی اهالی هنر و تبلیغ را نادیده گرفت.
اشباع بازار مصرف با رمانهایی که رایگان و راحت در اختیار مخاطب قرار میگیرد، خودش مزید بر علت است برای گرایش آنکه فقط میخواهد رمان رایگانی خوانده باشد. در مقابل، منِ طلبه و به طور کل مبلغ رمان نویس، یا باید قید چاپ را بزنم و به انتشار در فضاز مجازی راضی باشم، یا باید دست به جیب خودم بنویسم که در صورت چاپ در انتشارات حمایت کننده باز هم مشکلی مانند بالا رفتن قیمت کاغذ باعث گران و گرانتر شدن قیمت شده تا حدی که مخاطب عطایش را به لقایش میبخشد. کتاب خود بنده در عرض حدود پنج ماه بیست درصد افزایش قیمت داشته.
از تلخیها که بگذریم، شیرینیهای رمان نویسی بسیار است. وقتی اشتیاق مخاطب برای خواندن رمان، پیگیری جدیاش برای پارتهای رمان آنلاین و زمان چاپ رمان بعدی را میبینم، انگیزه دو چندان برای ادامهی این مسیر پیدا میکنم. وقتی مخاطبان بعد از اتمام خواندن رمانهایم ابراز خوشحالی میکنند که وقتشان با خواندن آن هدر نرفته و حس خوبی داشتهاند، سختی ناملایمات جای خود را به شیرینی نیل به هدف میدهد.
چشم انداز رماننویسی طلاب و انقلابیون با رویکرد تبلیغی و روش نوین، تحقق هدف تغییر ذائقه مخاطب و جایگزینی سبک زندگی اسلامی_ایرانی به جای سبک زندگی بیقید و بند جا افتاده با رمانهای زرد هدفمند است.
هر گاه به یاد میآورم که نوجوانان و جوانانی بودند که گفتهاند اهل رمان مذهبی و یا اهل رمان با قلم معیار نیستند اما پارت به پارت رمانم را خواندهاند و یا اذعان داشته اند که نسل آنها این سبک را میپسندد، به تحقق این چشم انداز به شدت امیدوار میشوم.
زاد الله التوفیق.
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#باغنار
#پارت32
همگی برگشتند و به بانو رجایی نگاه کردند. بانو رجایی در حالی که قیافهی حق به جانبی گرفته بود و داشت قدم میزد، صدایش را صاف کرد و گفت:
_یه مسئله این وسط هست که بدجوری ذهنم رو درگیر کرده.
همگی منتظر ادامهی حرفهای بانو رجایی بودند که دخترمحی زیرلب گفت:
_یا خدا. این باز کارآگاهبازیاش شروع شد.
سپس سر خود را به نشانهی تاسف تکان داد که بانو رجایی گفت:
_وقتی که اومدیم اینجا، بَبَف به بانو رایا گفت چرا زودتر خبر ندادید که ناهاری، شامی، چیزی درست کنم!
احف با چشمهایی ریز شده پرسید:
_خب الان این مشکلش چیه؟
بانو رجایی لبخندی مرموزانه زد و گفت:
_خب الان مگه ماه رمضون نیست؟ پس بَبَف چطوری میخواست نهاری، شامی، چیزی درست کنه؟
احف خواست جواب بدهد که بَبَف گفت:
_بع بع بع! ببع ببع ببعی!
احف پس از این حرف بَبَف، اخمی به او کرد و با لحن سرزنشآمیزی گفت:
_دیگه این حرف رو نزنیا. زشته، مهمونه.
بانو رجایی با تعجب پرسید:
_چی میگن ایشون جناب برگ؟
احف لبانش را گَزید و گفت:
_هیچی، بگذریم.
سپس دخترمحی گفت:
_بگید دیگه جناب احف. اگه شما ترجمه نکنید، میدیم بانو حدیث که کارت مترجمی هم داره ترجمه کنه.
احف که دید دیگر چارهای ندارد، آب دهانش را قورت داد و گفت:
_بَبَف گفت چقدر این دخترهی چشم سفید حواسش جَمعه. موش بخورتش. البته از طرف بَبَف از بانو رجایی عذرخواهی میکنم.
بانو رجایی لبخند تلخی زد و به قدم زدنش ادامه داد و گفت:
_اتفاقاً درست میگه. من حواسم جَمعه و الانم اگه جواب سوالم رو نگیرم، از اینجا تکون نمیخورم.
همگی پوفی کشیدند که بانو رایا گفت:
_من جوابت رو میدم عزیزم. گوسفندا ماه رمضون ندارن. به خاطر همین بَبَف فکر کرد ما هم روزه نیستیم و پیشنهاد درست کردن شام و ناهار رو داد.
بانو رجایی سرش را به نشانهی تایید تکان داد و سپس با جدیت گفت:
_چطور گوسفندا سربازی و عشق و عاشقی و ازدواج و اینستا دارن، ولی ماه رمضون ندارن؟
بانو رایا دستی به صورتش کشید و گفت:
_عزیزم گوسفندا دینشون با ما فرق داره. دین گوسفندا بَبَعیَت بر وزن مسیحیته و دلیلی نداره اینا هم ماه رمضون داشته باشن.
_جالبه!
بانو رجایی که دید دیگر حرفی نمانده، نگاهی به ساعت مُچیاش انداخت و گفت:
_بهتره زودتر برگردیم باغ که داره دیر میشه.
همگی به سمت پای کوه راه افتادند که دخترمحی به بانو شبنم گفت:
_اینم از دومین شکستِ کارآگاهیِ بانو رجایی. ضایعات خریداریم.
بانو شبنم که مشغول زدن آروغهای شیر گوسفند بود، یک آروغ به بزرگی پنج ریشتِر زد و گفت:
_اَه چقدر غیبت میکنی دختر! یه کم به فکر آخرتت باش.
دخترمحی با خونسردی جواب داد:
_من تو روشم میگم.
_واقعاً؟
دخترمحی سر خود را تکان داد که بانو شبنم با فریاد گفت:
_رجایی جان، ببین این دخترمحی...
ناگهان دخترمحی دهان بانو شبنم را گرفت و گفت:
_غلط کردم شبنمی. تو رو خدا نگو.
بانو شبنم دست دخترمحی را از روی دهانش برداشت و گفت:
_اگه میخوای نگم، باید قول بدی امشب ظرفا رو بشوری. باشه؟
_باشه، میشورم.
بانو شبنم لبخندی به پهنای صورت زد که بانو رجایی گفت:
_چیشده شبنمی جان؟ دخترمحی چی؟
دخترمحی لبخندی مصنوعی زد و گفت:
_هیچی رجایی جان. میخواست بگه دخترمحی خیلی دوسِت داره.
بانو رجایی لبخندی زد و گفت:
_ممنون عزیزم. منم دوسِت دارم!
همگی خسته و کوفته دور سفره نشسته بودند و منتظر اذان مغرب بودند که بانو احد گفت:
_پس استاد ابراهیمی و احف کجا موندند؟ داره افطار میشه.
کسی چیزی نگفت که صدای زنگولهها به گوش رسید. همگی ورودی باغ انار را نگاه کردند که دیدند احف و گوسفندانش، به همراه استاد ابراهیمی وارد باغ شدند و احف با صدای بلندی گفت:
_سلام و برگ و پشم. ما اومدیم.
بانو رجایی با لحنی تند گفت:
_گوسفندا رو واسه چی آوردید؟
احف جواب داد:
_راستش گوسفندا رو بردم طویله، ولی گفتن ما اینجا دلمون میگیره و میخواییم بیاییم باغ انار رو ببینیم و از اینجور حرفا. منم دلم به حالشون سوخت و بهشون گفتم نگران نباشید؛ همگی باهم توی باغ انار افطار میکنیم.
بانو رجایی با کلافگی گفت:
_بابا من تازه باغ رو تمیز کرده بودم. اینا اگه بیان، با فضولاتشون باغ رو کثیف میکنن.
احف جواب داد:
_نگران نباشید. من قبل اینکه بیام اینجا، همشون رو پوشک کردم. چقدر پوشک گرون شده!
سپس اعضا نگاهی به ماتحت گوسفندان انداختند و دیدند که احف راست میگوید و جای هیچ نگرانیای نیست.
بانو شبنم با دیدن پوشکها از احف پرسید:
_مای بِیبییه یا مولفیکس؟
احف جواب داد:
_سایز اونا به اینا نمیخوره. به خاطر همین واسشون ایزیلایف خریدم.
کسی جواب نداد که اذان مغرب به افق باغ انار به گوش رسید. به خاطر همین استاد مجاهد گفت:
_خب اینم از اذان. با ذکر صلواتی روزتون رو باز کنید.
_اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
همگی صلواتی فرستادند که احف گفت:
_بابا بذارید من و استاد هم بیاییم...
#پایان_پارت32
#اَشَد
#14000220
مانده چشمی که خیس و بارانی ست
خنده هایی که بر لب ما نیست
آه کابل! عزیز من کابل!
حالم از داغ تو پریشانی ست
من و تو با همیم خواهر جان
مرزها سد بین دلها نیست
جای گل روی کفش تو خون است
طرح شادی برای لیلا نیست
امنیت آرزوی زیبایی ست
حیف این آرزو مهیا نیست
خشم و بغضم به هم رسید، اینجا
جای خالی یک «سلیمانی» ست...
شاعر: #زهرا_آراسته_نیا
در شرایطِ نامزدیِ ریاست جمهوری قید شده که
شخص باید پایبند به مبانی جمهوری اسلامی و مذهب رسمی کشور باشد.
که این مبانی اعم هست از قرآن کلام خدا و روایات معصومین علیهم السلام است.
در قرآن کتاب خدا گفته شده زنان باید بدن خود را در مقابل نامحرم بپوشانند و در روایات معصومین علیهم السلام هم گفته شده: زنان باید تمام بدن خود را بپوشانند جز صورت و دستها تا مچ.
پس حجاب طبق کلام خدا و روایات معصومین بر زنان مسلمان واجب است.
پس اگر کسی بخواهد در انتخابات نامزد شود باید و حتما پایبند به مبانی جمهوری اسلامی اعم از قران کریم و روایات معصومین باشد.
پس بر این اساس، درصورتی که شخصی اعتقادی به وجوب حجاب و رعایت آن توسط زنان در جامعه نداشته باشد، به مبانی جمهوری اسلامی پایبند نیست و صلاحیت نامزدی در انتخابات را ندارد.
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#باغنار
#پارت33
احف گوسفندان را به گوشهی باغ هدایت کرد. سپس به همراه استاد ابراهیمی سر سفره نشست که بانو احد گفت:
_دوستان خودتون رو با افطار سیر نکنید. چون بانو نسل خاتم یه شام خوشمزه پخته که برگاتون رو هم باهاش میخورید. البته ادویهاش رو هنوز نریخته و قراره خودم اون رو اضافه کنم.
همگی مشغول خوردن زولبیا و بامیه و نون پنیر سبزی بودند که بانو طَهورا خطاب به پاندایش گفت:
_کجا میری عزیزم؟ بیا بشین افطارت رو بخور دیگه.
پاندای بانو طَهورا در حالی که یک سینی پر از زولبیا و بامیه و خرما و هندوانه را حمل میکرد، به طرف آقای بَبَعوند رفت و گفت:
_میخوام با عشقم افطار کنم.
احف که این صحنه را دید، یک قُلُپ از چای نباتش را خورد و به استاد مجاهد گفت:
_استاد اینا الان مَحرم نشدن، از نظر شرعی اشکالی نداره قربون صدقهی هم میرن؟
استاد مجاهد محتویات داخل دهانش را قورت داد و گفت:
_اشکال زیادی نداره؛ چون مثل ما آدم نیستن و حیوونن. انشاءالله توی یکی دو روز آینده، صیغهی مَحرمیتشون رو میخونم تا دیگه مشکلی از این بابت نداشته باشن.
احف یک "سپاس برگی" گفت که دخترمحی با خنده گفت:
_چی میشه عقد بَبَعوند و پاندا، همزمان بشه با عقد جناب احف و این دخترِ فامیل استاد. اگه اینجوری بشه، جناب احف توی یه روز، هم داماد میشه، هم پدرشوهر.
همگی حرف دخترمحی را تایید کردند که استاد جعفری ندوشن گفت:
_چی میشه عروسی من و احف هم توی یه روز بیفته! یعنی میشه خدا؟!
احف با لبخند جواب داد:
_اختیار دارید آقا معلم. همزمان شدن عروسی بنده با شما، سعادت میخواد که ما نداریم.
استاد جعفری ندوشن لبخند گرمی زد که احف به استاد ابراهیمی گفت:
_راستی استاد بلند شید زنگ بزنید دیگه. دیر میشهها.
استاد ابراهیمی در حالی که لقمهی نون پنیر سبزیاش را داخل دهانش میگذاشت، جواب داد:
_نگران نباش؛ دیر نمیشه.
_چهجوری نگران نباشم؟ اگه دختره توی این فاصله که شما دارید افطار میکنید شوهر کرد چی؟
استاد ابراهیمی نگاه چپ چپی به احف انداخت و گفت:
_چه داماد هولی! باشه، الان بلند میشم.
_دستتون درد نکنه. نگران بقیهی افطارتون هم نباشید. من به جاتون میخورم.
استاد ابراهیمی یک لیوان آب ولرم خورد و از جایش بلند شد که استاد مجاهد گفت:
_انشاءالله استاد ابراهیمی با خبرای خوبی برگرده صلوات!
همگی صلواتی فرستادند که بانو رایا از جایش بلند شد و در حالی که در دستانش یک پلاستیک علف سبز و یک سطل آب بود، به طرف گوسفندان رفت. احف بعد از دیدن این صحنه با لبخند گفت:
_خیلی ممنونم بانو رایا. فقط لطفاً یه کم بیشتر علف ببرید که همشون سیر بشن.
_این فقط واسه بَبَفه؛ چون بهش قول داده بودم. مسئولیت بقیهی گوسفندا با خودتونه، نه من.
احف لبخندش جمع شد که استاد ابراهیمی پس از دقایقی برگشت و گفت:
_مبارکه احف جان! فرداشب میریم خواستگاری.
احف با شنیدن این جمله، گل از گلش شکفت و کنترل خود را از دست داد. چرا که ناگهان از جایش بلند شد و شروع کرد به رقصیدن، آن هم از نوع بندری. همه مات و مبهوت به احف نگاه میکردند که بانو سیاه تیری خطاب به بانوان نوجوان گفت:
_شماها چشماتون رو ببندید. بدآموزی داره.
بانوان نوجوان چشمانشان را بستند که بانو سیاه تیری ادامه داد:
_یکی پریز این شازده دوماد رو از برق بکشه.
علی پارسائیان یک آروغ چهار و هفت دهم ریشتِری زد و گفت:
_والا این احفی که من دارم میبینم، کارش از پریز برق گذشته. برق ایشون رو باید از کُنتور زد.
همگی حرف علی پارسائیان را تایید برگی کردند که استاد مجاهد به شانهی احف زد و گفت:
_احف جان بعد افطار نماز میچسبه، نه رقص بندری.
احف از این حرف استاد مجاهد خجالت کشید و عرق شرمش را پاک کرد. سپس استاد مجاهد از جایش بلند شد و گفت:
_خب بریم وضو بگیریم که نمازمون داره دیر میشه.
همگی از جایشان بلند شدند که ناگهان بانو شبنم موبایلش را دَمِ گوشش گذاشت و پس از چند لحظه مکث گفت:
_سلام مادرشوهر جان. خوبی جونِ دل؟ سرِ کیفی عزیز؟ میخواستم بگم فرداشب بچهها رو نمیارم اونجا. چون قراره بریم خواستگاری.
پس از پایان تماس، بانو شبنم با نگاه سنگین حضار مواجه شد. به خاطر همین آب دهانش را قورت داد و گفت:
_خب بچههام خواستگاری دوست دارن. چیه مگه؟!
همگی شانههایشان را بالا انداختند که بانو احد گفت:
_راستی جناب احف قراره با کی بره خواستگاری؟
بانوان نوجوان یکصدا گفتند:
_ما هم میاییم.
و دست و جیغ و هورا کشیدند که احف با لبخند گفت:
_قدم همتون روی چشم. اصلاً همگی میریم.
استاد ابراهیمی چشم غرهای رفت و ضربهی محکمی به پهلوی احف زد و گفت:
_همینجوری جوگیر شدی داری یه چیز میگیا. بابا ما داریم میریم خواستگاری، نه جنگ قبیلهای. پیشنهاد من اینه که به جز خودم و خودت، یکی دوتا بانو هم با خودمون ببریم. چطوره؟
احف جوابی نداد که دخترمحی گفت:
_خب بقیه که خواستگاری دوست دارن، چیکار کنن...؟
#پایان_پارت33
#اَشَد
#14000221
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️قرار عاشقی
▪️173 روز مانده تا اربعین
▪️روابط عمومی موکب مردمی حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام
▪️بانیشو
https://payping.ir/mokebabdulazim
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم_آموزشی
#راهنمایی
#رزمایش_انارهای_فاتح_قدس
#مرگ_بر_اسرائیل
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#بسم_الله_قاصم_الجبارین
سلام فاتحان قدس...
چندوقت پیش، بنده یک سایت مسیریابی پیدا کردم. چیزی که توجه من رو جلب کرد، این بود که این سایت آخرین مسیرهایی که کاربرها پیدا کرده بودند رو نشون میداد. یعنی شما میتونستید متوجه بشید که توی یک ساعت گذشته، چه کسانی و در کدوم شهر و کشور، روی نقشه مسیریابی کردند. مسیرشون رو هم دقیقا نشون میداد.
درواقع سایته میخواست بگه ما چیز پنهانی از کسی نداریم و هرچی هست همینه...
حالا... من کاری به این مسئله ندارم.
ولی وقتی دقت کردم، دیدم این سایت و نرمافزارش مورد استفاده صهیونیستهای ساکن سرزمینهای اشغالی هم بوده.
خب...چرا اینا رو گفتم؟
قراره ترس توی دل دشمن بندازیم...
چطوری؟
شما تشریف میبرید توی این سایت... که آدرسش رو بهتون میدم.
مثل همه نقشهها،
میشه روی نقشه یادداشت گذاشت.(فیلم آموزشیش رو قرار میدم)
طوری که هرکسی وقتی نقشه رو باز میکنه، میتونه یادداشت شما رو ببینه..
شما گزینه اضافه کردن یادداشت یا Add notes to the map رو میزنید و جملاتی رو علیه رژیم صهیونیستی، به عنوان یادداشت مینویسید.
انشاءالله این کار شما، باعث ایجاد رعب در دل غاصبان صهیونیست میشه... چون تجربه ثابت کرده که میان و می بینن.
زبانش هم ... میتونید به زبانهای: فارسی، عربی، عبری و انگلیسی بنویسید. چون صهیونیستها اکثرا این زبانها رو بلدند. به هر زبانی می نویسید، حتما ترجمه فارسیش رو هم بنویسید. جملات پیشنهادی رو انشاءالله قرار میدیم براتون که از اونها استفاده کنید.
درباره خطر هم؛ نگران نباشید. خطری نداره...مخصوصا هرچی تعداد زیادتر باشه.
ما قبلا هم این کار رو با دوستان انجام دادیم.
#رزمایش_انارهای_فاتح_قدس
آدرس سایت:
https://www.openstreetmap.org
شهرهای مهم:
اورشلیم
https://www.openstreetmap.org/note/1695919#map=16/31.7782/35.2273
تلآویو
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=13/32.0728/34.8119
فرودگاه بن گورین:
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=14/32.0049/34.8825
حیفا
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=14/32.8141/34.9947
اشدود
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=13/31.8030/34.6413
بئر شبع:
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=13/31.2466/34.8107
عسقلان(اشکلون)
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=13/31.6745/34.5935
تاسیسات هسته ای دیمونا:
https://www.openstreetmap.org/note/2658464#map=13/31.0112/35.1480
دقت کنید، اگه عضو سایت باشید، یادداشتتون سبز میشه و تیک میخوره
ولی اگه عضو سایت نباشید، یادداشتتون قرمز هست.
به بقیه کاربران نمایش داده میشه. و سایر کاربران میتونن تایید یا ردش کنند.
اما نمایش عمومی داره.
سعی کنید روی همه شهرهای مهم یکی یه یادداشت بذارید.
از یادداشت هاتون اسکرین شات بگیرید و بفرستید.
#مرگ_بر_اسرائیل
#رزمایش_انارهای_فاتح_قدس
#مرگ_بر_اسرائیل
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#راهنمایی
برای این که یادداشتها روی نقشه نمایش داده بشه باید اون پایین، گزینه ای که دورش خط کشیدم رو فعال کنید. قسمتی که بالا خطر کشیدم رو اول بزنید تا گزینه مپ نوت(همون که پایین دورش خط کشیدم) نمایش داده بشه. بعد چِکِش رو فعال کنید.
#رزمایش_انارهای_فاتح_قدس
#مرگ_بر_اسرائیل
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
متنهای پیشنهادی با ترجمههای عربی، عبری و انگلیسی(البته فارسی هم بنویسید اشکال نداره.)
הממשלה הציונית לא תראה את 25 השנים הבאות
دولت صهیونیستی 25 سال آینده را نخواهد دید
🔸🔸🔸
ما کشوری به نام اسرائیل نمی شناسیم
איננו מכירים מדינה בשם ישראל
🔸🔸🔸
אני אוהבת להילחם בישראל
من(زن) عاشق مبارزه با اسرائیلم
🔸🔸🔸
אני אוהב להילחם בישראל
من(مرد) عاشق مبارزه با اسرائیلم
🔸🔸🔸
הנקמה שלנו תוציא את השינה מעיניך. חכה לנו...
Our revenge takes sleep from your eyes, wait for us
ثأرنا یأخذ النوم عن عیناکم إنتظرونا
انتقام ما خواب را از چشمان شما میگیرد راحت نخوابید ومنتظر ما باشید.
🔸🔸🔸
אני עמאד מורנייה צמא הדם
من خونخواه عماد مغنیه هستم
🔸🔸🔸
הממשלה הציונית לא תראה את עשרים וחמש השנים הבאות
دولت صهیونیستی بیست و پنج سال آینده را نخواهد دید
🔸🔸🔸
אנו נקום במוהסן פחריזדה
انتقام محسن فخری زاده را خواهیم گرفت
🔸🔸🔸
חכה לנקמה הקשה שלנו
منتظر انتقام سخت ما باشید
🔸🔸🔸
ישראל תושמד
اسرائیل نابود خواهد شد
🔸🔸🔸
אתה יודע מה להגיד למישהו שמתנקש؟ #מְחַבֵּל! #פְּלִילִי! #מִתנַקֵשׁ!
המשטר הישראלי חיסל את כל מדעני הגרעין האיראניים הללו וממשיך לומר כי איראן היא טרוריסטית וסיכנה את האזור!
זה נקרא התנקשות - נקמה מגיעה
میدانید به کسی که ترور میکند چه میگویند؟ بله! تروریست! جنایتکار! آدمکش!
رژیم اسرائیل، همه این دانشمندان هسته ای ایران را ترور کرده و همچنان میگوید ایران تروریست است و منطقه را به خطر انداخته! به این میگویند وقاحت بعد از جنایت. — انتقام در راه است.
🔸🔸🔸
ישראל לא מספרת לך על התורה:
סוף היהודים בארץ המובטחת:
ואז אלוהים אמר למשה "אתה תמות ותצטרף לאבותיכם." אחריך, האנשים האלה יבגדו בי בארץ המובטחת, יעבדו לאלים הזרים וישכחו אותי וישברו את הברית שכרתתי איתם. אז יתחולל כעסי נגדם, ואעזוב אותם, ואפנה מהם, כדי שהם יאבדו. " (תורה ללא עיוות)
آنچه اسرائیل از تورات برای شما نمیگوید:
عاقبت یهودیان در سرزمین موعود:
"آخرین دستورات خداوند به موسی: سپس خداوند به موسی گفت: «تو خواهی مرد و به پدرانت ملحق خواهی شد. بعد از تو، این قوم در سرزمین موعود به من خیانت کرده، به پرستش خدایان بیگانه خواهند پرداخت و مرا از یاد برده، عهدی را که با ایشان بسته ام خواهند شکست. آنگاه خشم من بر ایشان شعله ور شده، ایشان را
ترک خواهم کرد و رویم را از ایشان برخواهم گرداند تا نابود شوند» (سفر تثنیه: 31)
🔸🔸🔸
خداوند می گوید: ای خاندان اسرائیل، اینک من امتی را از دور بر شما خواهم آورد، امتی که زور آورند و امتی که قدیمند و امتی که زبان ایشان را نمیفهمی و گفتار ایشان را نمیدانی. ارمیا، پنج، 15
Allah says: O generation of Israel, Behold, I will bring a nation against you from far away, a nation that is strong and a nation that is old and a nation that you do not understand their language and do not know their speech.
يقول الله: يا بني إسرائيل ، الآن سأجلب عليكم أمة من بعيد ، أمة قوية وأمة قدیمة وأمة لا تفهمون لغتها ولا تعرفون كلامها.
אלוהים אומר: בני ישראל, עתה אביא נגדכם לאום מרחוק, עם חזק ואומה עתיקה ואומה שאת שפתה אינכם מבינים ואת נאומה אינכם מכירים.
🔸🔸🔸
وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا ﴿٤﴾
ما در تورات به بنی اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد می کنید و [در برابر طاعت خدا] به سرکشی و طغیان [و نسبت به مردم به برتری جویی و ستمی] بزرگ دچار می شوید. سوره اسراء، (۴)
We revealed to the Children of Israel in the Book: ‘Twice you will cause corruption on the earth, and you will perpetrate great tyranny.’
גילינו לבני ישראל בספר: 'פעמיים תגרום לשחיתות על פני האדמה ותבצע עריצות גדולה'.
🔸🔸🔸
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ ۚ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ﴿٥﴾
پس هنگامی که [زمان ظهور] وعده [عذاب و انتقام ما به کیفر] نخستین فسادانگیزی و طغیان شما فرا رسد، بندگان سخت پیکار و نیرومند خود را بر ضد شما برانگیزیم، آنان [برای کشتن، اسیر کردن و ربودن ثروت و اموالتان] لابه لای خانه ها را [به طور کامل و با دقت] جستجو می کنند؛ و یقیناً این وعده ای انجام شدنی است. (۵)
So when the first occasion of the two [prophecies] came, we aroused against you Our servants possessing great might, and they ransacked [your] habitations, and the promise was bound to be fulfilled.
לכן, כאשר האירוע הראשון מבין שתיים [הנבואות] הגיע, אנחנו עוררנו נגדך המשרתים אצלנו בעל עצמה הרבה, והם בזזו המשכנות [שלך], ואת ההבטחה הייתה חייבת להתגשם.
🔸🔸🔸
روحیه اسلامی مبارز و حماسی و جهادی یک لحظه صیهونیست ها را راحت نخواهد گذاشت. این را بدانند.
Revolutionary, epic, jihadi and Islamic spirit will not let you feel comfort even for one single moment! They should know this.
لن تترك الروح الكفاحية و الحماسية و الجهادية الصهاينة يرتاحون حتى للحظة واحدة؛ ليعلموا هذا
🔸🔸🔸
من حریف شما هستم، نیروی قدس حریف شماست. بدان در آنجایی که فکر نمی کنی ما در نزدیک شما هستیم.
I am your opponent, the Quds Force is your opponent. Know that where you do not think we are near you.
أنا خصمك ، فيلق القدس هو خصمك. اعلم أنك لا تعتقد أننا بالقرب منك.
🔸🔸🔸
شما بیست و پنج سال آینده را نخواهید دید. ان شالله به توفیق الهی تا 25 سال دیگه چیزی به نام رژیم صهیونیستی در منطقه وجود نخواهد داشت به فضل الهی.
you will not see 25 years from today!
By Allah's favor and grace, nothing called the "Zionist regime" will exist by 25 years from now.
إنكم لن تروا ما بعد 25 عاماً. إلى حد 25 عاماً إن شاء الله و بتوفيق و فضل من الله لن يبقى شيء اسمه الكيان الصهيوني في المنطقة.
🔸🔸🔸
بیا، ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. این جنگ را شما شروع می کنید اما پایانش را ما تعیین می کنیم.
Come on, we're waiting. We are the heroes of this battle against you. You start this war, but we determine its end.
تعال ، نحن ننتظر. نحن أبطال هذه المعركة ضدكم. تبدأون هذه الحرب ، لكننا نحدد نهايتها.
🔸🔸🔸
ملت عاشق مبارزه با صهیونیست هاست.
Our people love fighting against the Zionists
الشعب يعشق الكفاح ضد الصهاينة
🔸🔸🔸
الموت الإسرائیل
مرگ بر اسرائیل
🔸🔸🔸
All we are General Soleimany.
We will stand against you.
همهی ما ژنرال سلیمانی هستیم.
ما در مقابل شما میایستیم.
🔸🔸🔸
#رزمایش_انارهای_فاتح_قدس
#مرگ_بر_اسرائیل
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
هدایت شده از
http://skyroom.online/ch/shahrestanadab/mahafel
دوستان حتما با مرورگر کروم آپدیت شده بیایید.
🌹
📌جلسه تکمیلی این کارگاه
🔸امشب
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
به وقت: ۲۲
💯ادامه مبحث براعت استهلال
به صورت همزمان در ناربانو و باغ انار.
(فعالیت بانوان صرفا در ناربانو)
ناربانو🔻
@Yamahdy_Adrekny
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
#باغنار
#پارت34
استاد ابراهیمی کمی فکر کرد و سپس گفت:
_اونایی که با ما نمیان، از طریق لایو خواستگاری رو تماشا کنن.
چشمهای بانوان برقی زد که بانو سُها هورایی کشید و گفت:
_آخ جون حنابندون!
بانو حدیث پوفی کشید و گفت:
_سُها جان، لایو فرداشب مربوط به خواستگاریه، نه حنابندون.
بانو سُها جوابی نداد که احف گفت:
_خب استاد کدوم خانوما رو با خودمون ببریم؟
استاد ابراهیمی خواست جواب بدهد که بانو فرجامپور گفت:
_چرا با پدر و مادرتون نمیرید خواستگاری؟
احف جواب داد:
_راستش چون پدر و مادرم شهرستانن، نمیتونن بیان. در ضمن خودشون گفتن خودت همه کارا رو بکن و هر موقع عروسیت شد، ما هم میاییم.
ابروهای بانو فرجام بالا رفت که استاد ابراهیمی گفت:
_آقایون که فقط خودم و خودت میریم. میمونه خانوما که...
استاد مجاهد از پشت دستش را روی شانهی استاد ابراهیمی گذاشت و گفت:
_ای بی معرفت! یعنی من رو نمیخوایید ببرید؟
سپس پوزخند ریزی زد و گفت:
_باشه، اشکالی نداره.
بعد بدون اینکه منتظر جوابی بماند، رفت. استاد ابراهیمی سریع برگشت و گفت:
_ناراحت نشو مجاهد جان. اگه قضیه جور شد، ما شما رو واسه عقد میبریم که صیغه رو بخونی.
استاد ابراهیمی جوابی نشنید که بانو سیاه تیری گفت:
_من و احد و شهیده و خادم الزهرا که باید بیاییم. چون ما اهالی تیرستان هستیم و باید همه جا باشیم.
سپس بانو شبنم گفت:
_منم که بچههام خواستگاری دوست دارن و باید بیام.
استاد ابراهیمی سرش را خاراند و سپس گفت:
_بانو شبنم با بچههاش رو میبریم. از اهالی تیرستان هم فقط یه نفر میبریم. پس نمایندتون رو انتخاب کنید.
اهالی تیرستان به هم نگاهی انداختند که بانو رجایی گفت:
_جناب برگ من رو نمیبرید؟ کنترل بچههای شبنم جان خیلی سختهها.
احف خواست جواب بدهد که استاد ابراهیمی گفت:
_لازم نیست. شما همین بچههای باغ انار رو کنترل کنید که یه وقت نظم لایو رو به هم نزنن.
بانو رجایی چَشمی گفت که ناگهان احف زد زیر گریه و گفت:
_آخ! چقدر جای استاد واقفی خالیه. الان اگه بود، خودش برام آستین بالا میزد. اینطوری دیگه منم به شماها زحمت نمیدادم.
استاد ابراهیمی چند بار به پشت احف زد و گفت:
_زحمتی نیست احف جان. در ضمن شادوماد که گریه نمیکنه.
احف اشکهایش را پاک کرد که بانو مایا گفت:
_وای که چقدر شماها بیخیالین. استاد واقفی و یاد فوت کردن، بعد شما به فکر عروسی و زن گرفتن و رقص بندری و اینجورچیزا هستید؟ واقعاً متاسفم براتون. اینجاست که میگن وقتی توی حوضی ماهی نباشه، قورباغه سپهسالاره!
بانو احد نزدیک بانو مایا شد و گفت:
_عزیزم اولاً چهلم استاد و یاد در اومده و ما تا آخر عمر که نمیتونیم عزاداراشون باشیم. دوماً ما همه کار کردیم که روح این دو عزیز شاد بشه. براشون قبر و سنگ قبر خریدیم، چهلم گرفتیم، باقالی پلو با ماهیچه دادیم، از قاتلینشون شکایت کردیم. دیگه باید چیکار میکردیم که نکردیم؟ الانم که منتظریم دادگاه و دای جان قاتلینشون رو پیدا کنن تا یه انتقام سخت بگیریم.
بانو مایا دیگر جوابی نداد که احف گفت:
_میخوایید قاب عکس استاد واقفی و یاد رو با خودمون ببریم خواستگاری که یه یادی هم ازشون بشه؟
بانو مایا حرفی نزد که بانو احد گفت:
_بابا دارید میرید خواستگاری، نه یادوارهی شهدا.
استاد ابراهیمی حرف بانو احد را تایید کرد و گفت:
_دوستان زود باشید وضو بگیرید که استاد مجاهد بیشتر از این دلخور نشه.
همگی با کمک هم سفرهی افطار را جمع کردند و آمادهی وضو گرفتن شدند که دیدند بانو کمالالدینی مشغول عکاسی از آقای بَبَعوند و پاندای بانو طَهورا است. به خاطر همین دخترمحی پرسید:
_مگه دوربینت رو پیدا کردی فائزه جان؟
بانو کمالالدینی با شوق و ذوق جواب داد:
_نه. این یه دوربین پلاستیکیه که اومدنی از مغازهی سر کوچه خریدم. بعد پیش خودم گفتم بهتره اولین عکسایی که با این دوربین میگیرم، از این تازه عروس و دوماد باشه. تازه فیلمبرداری عروسیشون رو به عهده گرفتم.
کسی چیزی نگفت که احف نزدیک بانو طَهورا شد و گفت:
_ببخشید، ولی یه چیزی به این پانداتون بگید. نیومده داره چیز به گوسفندم یاد میده. بَبَعوندِ من تا الان چشم و گوشش بسته بود، ولی ببینید چهجوری پانداتون مخش رو زده که واسه عروسیشون دارن خودسَر تصمیمگیری میکنن و حتی فیلمبردار مراسمشون رو هم مشخص کردن.
بانو طَهورا سرش را پایین انداخت و گفت:
_چشم! تذکر میدم.
اعضای باغ انار پس از خواندن نماز جماعت مغرب و عشاء، شام بانو نسل خاتم و احد را نوش جان کردند. سپس بانوان به ناربانو منتقل شدند و آقایان هم در حیاط باغ پشه بند زدند و رختخوابها را پهن کردند. در این میان ناگهان علی پارسائیان گفت:
_احف بلند شو این پوشک گوسفندات رو عوض کن. مُردیم از بوی گَندِش.
احف پوفی کشید و گفت:
_بابا من دیگه پوشک ندارم.
سپس سرش را به نشانهی کلافگی خاراند و از جایش بلند شد که علی پارسائیان پرسید...
#پایان_پارت34
#اَشَد
#14000222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منظور آوینی از اینکه گفت «من کسی هستم که غذا را از پشت سر در دهانم می کنم» چه بود
🔸یکی از دعاهای ثابت قنوت آقا مرتضی / شهید آوینی وحشتناک می گفت «ولایت»
#آقا_مرتضی
__
♨️کلیپهای بیشتر 👇
🌺 @Shahid_GhasemSoleymani
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344