نور
🎙از جمله کارهایی که باید بکنید، یکی این است که مخاطبِ خودتان را خلق کنید.
🔹اگر به فکر این باشید که مخاطب جبههی مقابل را تصرّف کنید، ممکن است همین فکر، شما را وسوسه کند که به تقلیدِ کارِ جبههی مقابل بپردازید.
🔸بعضی از عناصر #جبههی_خودی که مثلاً داستان مینویسند یا فیلم میسازند، با این خیال که مخاطبین جبههی مقابل را جذب کنند، به مسائلی میپردازند که نویسنده یا فیلمساز جبههی مقابل به آنها پرداخته است. مثلاً آنها برای جاذبهی فیلم از عامل زن -یعنی #عامل_جنسی- استفاده میکنند؛ اینها هم همین کار را میکنند. این کار، به هیچ وجه صحیح نیست؛ چون به سایش در جبههی خودی کمک میکند.
🔹بنده این را قبول ندارم. نه فقط قبول ندارم، بلکه تصوّر میکنم این فکر، غلط و این کار، اشتباه است. ما باید مخاطب خودمان را خلق کنیم. اگر دشمنِ ما با تکرار یک حرف، گوشها را با آن آشنا میکند، ما نباید مجبور شویم حرفی را که او میخواهد، تکرار کنیم. اگر او با خوراندن یک خوراک، ذائقهی جدیدی برای مردم کشور خلق میکند، ما نباید تبعِ آن ذائقهی خلق شده باشیم. خودمان باید ذائقهی دیگری خلق کنیم؛ یعنی همانی که مطابق فکر و ایمان و عقیدهی ماست. خلاصه اینکه، اگر #دشمن خصوصیّاتی را در کار خودش برجسته میکند، ما تقلید نکنیم.
🔸من اصلاً نمیگویم که «مخاطبتان یک عدّه خودی باشند.» مخاطب شما، همهی بشریّتند: «وَ ما ارسلناک الا کافة للنّاس.»
➖نمیگویم که «شما یک مشت حزبالّلهىِ مؤمن را پیدا کنید؛ آنها را آهسته و مثلاً خصوصی، بیاورید، حرفهایی به آنها بزنید و سپس ولشان کنید؛ بقیه هم خودشان بروند.» من این را نمیگویم. من میگویم: شما مشخّصهی خودتان را در پیامتان حفظ کنید و بگذارید کسانی که مخاطبتان قرار میگیرند، این طعم برایشان خوشایند باشد. مثل همان کاری که پیامبران و مصلحین دنیا کردند. و الّا اگر قرار باشد با دست خودمان، دوْر خودمان دیوار بکشیم که واویلاست!
#خلق_مخاطب
#سواد_رسانه
🎙 #مقام_معظم_رهبری/ بیانات در دیدار هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور/تیر ماه 1373/ https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=12893
🆔 @sedayehowzeh
هدایت شده از noori
سفره را مثل همیشه کنار ورودی شبستان انداختیم. مامان شوید باقلا درست کرده بود. کنارش هم قیمه با مرغ. ما ناهار میخوردیم و صدام موشک میزد. هر قاشق ما یک موشک.
- یک
- دو
- سه
- چهار
- پنج
این روزها بازی ما بچهها همین شده بود. شمردن موشکها. نوبتی میشمردیم؛ هپ هم نداشت.
- پنجاه و شش
- پنجاه و هفت
پنجاه و هفتمی را که شمردم، یکهو یک دسته سرباز ریختند توی خانه.
- پناهگاه کجاست؟ پناهگاه کجاست؟
فرماندهشان مدام سوالشان را تکرار میکردند و ما هم فقط خیره نگاه میکردیم. هول شده بودیم. وقتی از ما ناامید شدند، خودشان چشم چرخاندند و شبستان را پیدا کردند. به سمت پلهها دویدند. ما هم با چشم دنبالشان کردیم تا بالاخره تمام شدند!
از بهت که در آمدیم بجثمان شروع شد، که کداممان برود و از آنها خبری بگیرد.
شبستان پناهگاه ما بود؛ هم در جنگ، هم از سرما و گرما. در زمستان نقش بخاری و در تابستان نقش کولر را بازی میکرد. ۴۲ پله میخورد و میرفت زیرزمین.
ما دیگر اما خسته شده بودیم از فرار. تا وقتی صدای موشکها را دور تشخیص میدادیم همین بالا میماندیم. همیشه مقنعه بر سر داشتیم. چادرهایمان هم کنار دستمان بود، تا اگر اتفاقی افتاد آماده باشیم. امروز شبستان ما میزبان یک گروهان شده بود.
هر چه به برادرها گفتیم با یک پارچ و لیوان استیل پایین بروند و برای سربازها آب ببرند، فایده نداشت. از ما اصرار، از آنها انکار. مهرداد کلاس پنجم بود و علی اول راهنمایی.
مذاکرات ما بی نتیجه ماند. آمار موشکها هم از دستمان در رفت. سروصداها که خوابید، فرمانده بالا آمد. رو کرد به مامان و گفت:
- خواهرم چرا اینجا نشستید؟ خطرناکه. چرا نرفتید پناهگاه. شما دوتا دختر داری. اگر دست و پاشون قطع بشه میخوای چیکار کنی؟
این حرفها را همیشه عموهایم به بابا میزدند. البته آنها به جای پناهگاه، نسخه دیگری داشتند؛ ترک شهر. بابا همیشه میگفت من اینجا کار دارم. نمیتوانم شهر را ترک کنم. اگر بچهها دوست دارند،بروند. مامان هم میگفت من شوهرم را تنها نمیگذارم،بروم. از وقتی جنگ شروع شده بود، ما خیلی کم بابا را میدیدیم. دنبال رسیدگی به کارهای شهدا و خانوادههایشان بود. هر از گاهی میآمد و از سالم بودن ما خیالش راحت میشد و میرفت؛ در حد چند ثانیه.
مامان در جواب توبیخ فرمانده گفت:
- ما همیشه همینجاییم. هر روز همینجوریه...
- حاج خانوم فکر نکنی ما هم از ترس اومدیم رفتیم اون پایین؛ نه. خدا میدونه زورمون میاد تو خط مقدم جبهه تو جنگ رو در رو شهید نشیم، این عقب زیر بمبارون موشک بمیریم...
#روزمقاومت
#روزدزفول
#الف_دزفول
#خاطره
هدایت شده از noori
پیچ رادیو را باز کردم. باز هم صدای نکره گوینده عراقی در خانه پیچید. فارسی را با لحن عربی میگفت و تمام حروفش را غلیظ تلفظ میکرد.
- ارتش غیور عراق، امروز، شهرهای نامبرده زیر را توسط جنگندههای نظامی خود و نیروی موشکی زمینی، مورد اصابت قرار خواهد داد. در ادامه همین گزارش، از مردم این شهرها خواسته شده تا محل زندگی خود را ترک و به مکانهای امن پناه برده تا از این حملات، آسیبی به آنها نرسد؛ که قبلا هشدار دهنده معذور است.
الف: دزفول...
بقیهاش دیگر مهم نبود. شهرهای دیگر گاهی توی لیست بودند و گاهی نبودند. گاهی هم جای هم را میگرفتند؛ اما سرِ لیست گ، سند شیش دانگش به نام ما بود و هیچکس جای ما را نمیگرفت.
- چَقْزَ پُرّریَه؛ موشک ریزَه سَرْمون اوسو بِگُوَ «برید مکان امن تا آسیب نبینید» تو. شَرَ هِلِیْم رُوِیْم شُمو آیِ صاحابِش بُووِ!
کور خوندِیَ. پِ خینمون شَرِمونَ حفظِ کنیم.
مامان همیشه بعد از این هشدار، همین را میگفت. یکی از ما بچهها هم میگفت: «تکبیر» و بعد همه با هم میزدیم زیر خنده.
پ.ن
ترجمه دیالوگ: چقدر پرروعه. موشک می.ریزه روی سرمون بعد میگه: «برید مکان امن تا آسیب نبینید» (تو: زبان فارسی قادر به ترجمه این کلمه نمیباشد) شهر را بذاریم بریم، شما بیاید حاصبش بشید؛ کور خوندید. با خونمون شهرمون رو حفظ میکنیم.
پ.ن۲
به لهجه دزفولی دیالوگ نوشتن خیلی کار سختی بود. نشد حق مطلب رو ادا کنم.
#روزمقاومت
#روزدزفول
#الف_دزفول
#موشک
#خاطره
هدایت شده از noori
مسئولین بنیاد شهید برای بازرسی آمده بودندشهید آباد. برای دیدن آمار شهدای امروز و شرایط غسل و کفن و دفنشان. از کار که فارغ شدند، مسئول غسالخانه برایشان هندوانه آورد.
- بفرمایید بخورید، نوش جان
همه، قاچهای هندوانه را با لذت میخوردند.
- دستت درد نکنه مش کاظم.چقدر هم خنکه
- نوش جان. پیش شهدا بودن. همین الان از سردخونه آوردم...
#روزمقاومت
#روزدزفول
#الف_دزفول
#خاطره
⭕️یکی از آشناها ایران که بود زندگی خوبی داشت
پسر بزرگش اونموقع١٣سالش بود ميگفتن ايندهى خوبى توى شطرنج ايران داره چون جزو تيزهوشان هم بود ميگفتن براحتى ميتونه بره بهترين دانشگاهاى ايران
١٢سال پيش گفت نميخوام پسرام ايران بزرگ بشن و رفت اندونزى تا از اونجا برن استرالیا،بعد از چند سال اندونزی میخواست
دیپورتشون کنه ایران
چند ماه توی زندان پناهندهها نگهشون داشتن؛ تعریف میکرد چند نفر همونجا جلوی بچهها خودکشی کردن، شیر اب رو باز میکردن کِرم از اب میریخت بیرون و کلی مشکلات بهداشتی و روانی دیگه ...
فرار كردن!
یبار با کشتی رفتن سمت استرالیا اما
کشتیشون غرق شدو اینا با شنا و امداد برگشتن اندونزی
بار دوم با کشتی قاچاق رفتن استرالیا و رسیدن اما استرالیا برای مدتی فرستادشون به جزیره "نارو" که حتی اب اشامیدنی هم نداشتن
میگفت دو برابر مشكلاتى كه تو زندان اندونزى داشتن اونجا واسشون پيش اومد، خانومش افسردگى گرفت و بخاطر نبودن بهداشت دچار بيماريهاى زنانه شد
و باید عمل می کرد ولی هيچ رسيدگى بهش نمیشد تا جایی که داشت میمرد
همه بهش ميگفتن برگرد ايران اما غرورش اجازه
نميداد
بعد از چند سال استرالیا پذیرفتشون که از نارو برن اونجا اما اقامت بهشون نداد
یکی از پسراش رفت دانشگاه و داروسازى خوند
و يكسال از دانشگاهش مونده
الان بهشون گفتن ما ديگه شمارو نميپذيريم بايد بريد آمريكا
گفتن برسه امريكا بايد دوباره دوره بگذرونه!
پسراش میگن انقدر نگيد بخاطر ما مهاجرت كرديد، شما گند زديد تو بچگى و نوجوونى ما
زنگ زده ميگه چیکار کنم،هيچكدوم از افراد خانوادم ديگه شاد نيستن
خودم پير شدم و بايد برم آمريكا دوباره از صفر شروع كنم
كاش برميگشتم مملكت خودم
میگه بخدا اینا اسمشون اینه که حقوق بشر رو رعایت میکنن، دروغه محضه
بلایی که اینا سر مهاجرا میارن تو جنگ سر اسرا نمیارن
میگه به خانوادم میگم امریکا هم
که ناامنه!
اما پسرم میگه ما داشتیم زندگیمون رو میکردیم؛ شما زندگیمون رو ناامن کردید
👤 •دُختَرحآجى•
نور
به هر کس که میخواهد مهاجرت کند نشانی باغ انار را بدهید. اینجا پناهنده شود. اینجا در بهشت زندگی میکنیم. اینجا قلباً و دروناً دیش دیری دیدین و گیش گیری گیدینِ آرامی در قلبمان مدام تکرار میشود.
اینجا کمپین هایمان تمیز است. آب داریم. نهال داریم. درخت داریم. مولاتی های خوشگل داریم. بچه هایمان متن های خوشجل و موشجل مینویسند. چت میکنند و زیرش مینویسند کاریکلماتور و داستانک و مونولوگ، فکر میکنند ما خر هستیم. اینجا مدام نور میخوریم. حتی آروغهای نورانی ما از همه آنچه در جهان مادی است خوشبوتر است. اینجا دلها زاویه دار نیست. اینجا دستگاه های لجن خوار قلبها را روزانه پاک میکنند.
ما به هر مسافر بی پناهی کنار درخت کهن جا می دهیم. اینجا نهال ها سرهاشان به روی نور است...اینجا تمام عروس ها با خواهرشوهرها گل میگویند و گل میشنوند. اینجا عروس و مادرشوهر مثل عسل و روغن هستند نه کارد و پنیر.
مادر همه ما بچه شیعه ها هزاران سال پیش این زمین را برایمان خریده...به هرکداممان یک تکه زمین به وسعت چند هزار میلیارد کهکشان میرسد. ما نور میخوریم، ما نور هستیم. درختهای نورانی که باید نور تولید کند.
اگر دلت گرفته و میخواهی مهاجرت کنی به کهکشان باغ انار بیا...همین گوشهها یک اقیانوس نور تحویل بگیر و میلیاردها عروس دریایی تربیت کن...البته قول شوهر نمیدهیم. چند بار دیگه هم گفتم. شوهر کلا کم شده. بله...در حد چند تا وسیله اصلی میتونم جهیزیه عروسهای دریایی رو بدم. بله دیگه. ما باید برای فتح جهان واقعا باید پاک و تمیز و رویایی بشویم. مثل عروس. البته بعضی وقتا عروس تعریفی میشویم.
زنهار... بانگ الرحیل بر آورده اند. اهل مهاجرت به سرزمین نور هستی؟
#واقفی
#مهاجرت
#باغ_انار
#نور
#عروس_دریایی
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نور به هر کس که میخواهد مهاجرت کند نشانی باغ انار را بدهید. اینجا پناهنده شود. اینجا در بهشت زندگی
از اتاق فرمان اشاره میکنند که شوهر مثل چی ریخته...منظور شوهر خوب است. همو که با اسب سفید در هاله ای از مه خرامان خرامان نزدیک میآید.
🟠 مفهوم بینیازی و فقر در اسلام
🔺فقیر کسی است که در سطحی از معیشت قرار ندارد که بتواند نیازهای ضروری و کمالی خود را در سطح متناسب با حجم ثروت در سرزمینش برآورده سازد. به دیگر سخن، فقیر کسی است که در سطحی از معیشت زندگی میکند که میان سطح زندگی او با توانگران جامعۀ اسلامی فاصلهای عمیق وجود دارد.
🔺بینیاز نیز کسی است که چنین فاصلۀ عمیقی بین سطح معیشت او و توانگران نیست و در برآوردن نیازهای ضروری و کمالی خود به مقدار متناسب با ثروت سرزمینش و میزان رشد مادی آن، دچار مشقت و سختی نمیشود؛ فرقی نمیکند که [این فرد] ثروت فراوانی داشته باشد یا نه.
🔺بر پایه آنچه گفته شد درمییابیم که اسلام برای فقر مفهومی مطلق و معنایی ثابت در همۀ اوضاع و احوال در نظر نگرفته و مثلاً نگفته: فقر یعنی ناتوانی در تأمین ساده [و حداقلی] نیازهای اساسی؛ بلکه همانطور که در احادیث آمده، اسلام فقر را بهمعنای قرار نداشتن [فرد] در سطح معیشت [عمومی] مردم شمرده است؛ بنابراین، هر اندازه که سطح معیشت [در جامعه] بالا برود، مضمون واقعی فقر نیز گسترش مییابد.
📚 کتاب بارقهها، صفحه ۱۷۶
🆔 @shahidsadr
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
. آقای اباعبدالله، ما دوسِت داریم.❤️ .
.
همهاش فدای سرِ حسین علیهالسلام.🍎
.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین122 نور خواهر شوهرتان یک بسته فلافل نیمه آماده خریده و آمده خانهتان. قرار است شام را خودش
#تمرین123
نور.
📆امروز چهارشنبه است و جمعه گذشته امام زمان علیهالسلام ظهور کرده اند.
🖼شما مدام خوشحال هستید. همهاش الکی و بی خودی نیشتان باز است. رسانهها مدام تصویر امام علیهالسلام کنار کعبه را نشان میدهند. عربستان که حکومت مرکزی ضعیفی دارد به دست شورایی توسط یمنیها و مردم عربستان اداره میشود و آل سعود قدرت ندارد.
💎امام زمان علیه السلام در مسجد سهله استقرار یافتهاند و جوانان ایرانی کنار مرزها تجمع کردهاند تا به سمت کوفه و دیدار امام بروند.
شما در شهر خودتان این اتفاقات را دارید میبینید. گروه های سرود مدام دارند سرودهای جذاب میخوانند.
📻چند وقت است که پسر شما در یک گروه سرود عضو شده. شما خیلی خوشحال هستید و دارید سرودخوانی پسرتان را وسط ورزشگاه ازادی میبینید. گزارشگری با چشمک از شما میپرسد که میخواهید که مصاحبه کنید و شما عنان از کف میدهید و نیشتان دوباره باز میشود.
🎥گزارشگر میپرسد: حس و حال خودتان را از حضور در اینجا بیان کنید.
شما:خیلی حس خوبی دا.
گزارشگر میگوید بله خیلی متشکر. دوربین را قطع میکند و به نفر پشت سری شما اشاره میکند و به دوربین اشاره میکند که بیاید جلوتر. حالتان گرفته شد؟ اشکالی ندارد. گزارشگر از آن خانومی که زلفهایش را ریخته بیرون میپرسد: خانوم چه حسی دارید؟
خانوم میگوید: واااای خیلی عالیه. من خیلی سرود خوانی مذهبی ها رو دوست دارم. همین دو سه سال پیش هم به خاطر همین سرود اسمش چی بود؟ اومممم.. آهان سلام فرمانده. آره به خاطر همون سرود برای اولین بار اومدم اینجا اون موقع کنکور داشتم. حالا سال آخر دانشگاه هستم و خانوووم شدم. جهیزیه هم دارم. خیلی هم دستپختم خوب است. هنرهای دیگری هم دارم.
📹در اینجا به دوربین یک نگاه معناداری میکند ولی غافل از اینکه در آن زمان هم همچنان شوهر خوب کم است. فکر کردید خیال کردید. آقا شوهر خوب کمه. هست ولی کم هست. داشتم میگفتم، سوالی که پیش مییاد این است که این خانوووم برازنده چند سالش است؟ و علت جذبش به جریانات مذهبی چه بوده و اصلا کارکرد سرود و اینا چه بوده...
🤱اصلا اینها را ول کنید. این خانوم بعد از این جریان عروس شما میشود. چون برادر شما هم کنار شما نشسته بوده و محو جمال و کمال ایشان شده بوده. داشت یادم میرفت ...اصلا این تمرین را برای این دادم که یک داستان بنویسید از سیر رشد سرودهای انقلابی و جذب اقشار مختلف مردم به دین و در نهایت وقتی مردم امام عزیزمان را خواستند امام هم که دورش بگردم و نازشان و قربانشان برم خواهند آمد❤️. الهی فدایشان بشوم. همو که الان دارد میبیند که توی گوشی شیائومی یا سامسونگ یا جی ال ایکس یا الجی برایش تمرین مینویسید.
🔸 از روابط عاشقانه برادرتان و آن خانوم محترم هم میتوانید بنویسید.
🔸سرودخوانی ها و همدلیهای امروز شاید منجر به اتفاقات بزرگی در آینده شود. سر نخ را بگیرید و بنویسید.
#تمرین #داستانک #تمرین123 #یادداشت #گزارش #آینده #فلسطین #ظهور #منجی
#امام_زمان_عجّل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
❤️ @ANARSTORY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📊 مجموعه_استوری شهادت
#امام_صادق علیه السلام🏴💔
#امام_زمان #سلام_فرمانده
عملیات روشنگری
🇮🇷 @EmamKhamene